مدرسه علمیه الزهرا (س)  نصر تهران

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

دلایل شکل گیری جنگ جمل به روایت امام علی .ع.

20 بهمن 1395 توسط الزهرا (س) نصر

دهم جمادی‌الأول سال 36 هجری مصادف است با جنگ جمل که فتح بصره و نصرت خداوند متعال بر امیرالمؤمنین(علیه السلام) را نیز به دنبال داشت، با توجه به اینکه «جَمَل» به شتر نر گفته می‌شود و از آنجایی که در این جنگ، عایشه‌ بر شتری‌ به‌ نام‌ عسکر سوار شده‌ بود این‌ جنگ‌، جنگ جمل‌ نام‌ گرفت‌.

این نوشتار گذر کوتاهی است بر چگونگی شکل گیری جنگ جمل و بیان ادله و علل به وجود آمدن آن، از دو دیدگاه اصحاب جمل و امام علی(علیه السلام) که برای آگاهی عموم علاقه‌مندان ذکر می‌شود.

حدود سه ماه بیشتر از بیعت با امیرمؤمنان على(علیه السلام) نگذشته بود که تحمل عدالت آن حضرت بر گروهى از مستکبران، سخت و ناگوار آمد و مخالفت‌ها از سوى آنان شروع شد. معاویه در شام پرچم مخالفت را بر افراشت و حاضر به پذیرش بیعت نبود و براى رویارویی با حضرت آماده جنگ مى‌شد. على(علیه السلام) به فرمانداران خود در سه شهر کوفه، بصره و مصر نامه نوشت تا نیروهاى جنگى خود را براى مقابله با معاویه اعزام کنند.

در همین حین نیز طلحه و زبیر به بهانه انجام دادن عمره از مدینه خارج و راهى مکه شدند و در مکه، عایشه را که از بیعت با آن حضرت ناراضى بود با خویش همراه کرده و به عنوان هوادارى از خون عثمان به سمت «بصره» حرکت کردند.

قرائن به خوبى گواهى مى‌داد که آن‌ها نه در فکر خوانخواهى عثمان بودند و نه دلسوزى براى اسلام، زیرا قاتلان عثمان در بصره نبودند. همچنین لازمه هوادارى از «عثمان» مخالفت با امیرمؤمنان(علیه السلام) نبود، علاوه بر این طلحه نیز خود از سران مبارزان علیه عثمان بود. بنابراین روشن است که هدف آن‌ها از پیمان شکنى به دلیل اینکه با على(علیه السلام) بیعت کرده بودند، رسیدن به جاه و مقام بود.

عبدالله بن عامر که قبلاً عامل عثمان در بصره بود و از طرف امام علی(علیه السلام) عزل شده بود، به مکه آمد و شترى که دویست دینار خریده بود را براى عایشه آورد و به طرف بصره حرکت کردند تا به این شهر رسیدند. پس از ورود، به خانه «عثمان بن حنیف» نماینده امیرالمؤمنین(علیه السلام) ریخته، او را اسیر کردند و بسیار کتکش زدند.

علی (علیه السلام) براى مقابله با آن‌ها به طرف بصره حرکت کردند. در این جنگ همراه حضرت امیر(علیه السلام)، امام حسن و امام حسین‏ علیهماالسلام و همچنین محمد حنفیه و عبداللَّه بن جعفر و اولاد عقیل و عده‏اى از جوانان بنى‏هاشم همراه با عمار و ابوایوب انصارى و عده‏اى از مهاجر و انصار بودند. 80 نفر از اصحاب بدر، 250 نفر از کسانى که با پیامبر(ص) در بیعت شجره شرکت کرده بودند و 1500 نفر از سایر اصحاب پیامبر(صلی الله علیه وآله) شرکت کردند.

حضرت علی(علیه السلام) «مسلم مجاشعى» را همراه با قرآنى فرستادند که بصریان را به حکم قرآن بخواند، ولى آن‌ها مسلم را هدف تیر قرار داده و شهید کردند. بعد از موعظه‏‌هاى عمار و فرمایشات امیرالمؤمنین‏(علیه السلام) در دهم جمادى الاولى جنگى را که عایشه شروع کرده بود ادامه دادند و حضرت امیر(علیه السلام) در مقام مقابله با آن‌ها برآمدند. در این جنگ از لشکر علی(علیه السلام) که 20 هزار مرد جنگى بودند پنج هزار نفر شهید شدند، و از لشکر عایشه که 30 هزار نفر بودند 13 هزار نفر کشته شدند.

سرانجام که پیروزى نصیب لشکر امیرالمؤمنین(علیه السلام) شد، حضرت کنار هودج عایشه آمدند و فرمودند: «اى حمیرا، پیامبر تو را امر کرده بود که به جنگ من بیرون آیى؟ آیا تو را امر نفرمود که در خانه خود بنشینى و بیرون نیایى؟ به خدا سوگند، انصاف ندارند آن‌هایی که زنان خود را پشت پرده پنهان داشته و تو را بیرون آوردند». محمد بن ابو‏بکر خواهرش را از هودج بیرون کشید. حضرت علی(علیه السلام) دستور داد او را به خانه صفیه دختر حارث بن ابى‏طلحه ببرند و بعد او را به مکه و از مکه به مدینه فرستاد.

در این جنگ زید بن صوحان که از بزرگان لشکر و شیعیان امیرالمؤمنین‏(علیه السلام) بود شهید شد و آن حضرت بالاى سرش آمده، فرمودند: «اى زید، خدا رحمتت کند که تعلقات دنیوى تو اندک بود، و امداد تو در دین بسیار بود».

در این جنگ به گفته بعضى 10 هزار نفر و به روایتى 17 هزار نفر از طرفین کشته شدند و با این ضایعه عظیم نخستین مخالفت جدى، درهم شکسته شد و مسئولیت آن برگردن آتش افروزان جنگ قرار گرفت.

* چرا اصحاب جمل با على(علیه السلام) جنگ کردند

براى بررسى علل وقوع جنگ جمل لازم است که نگاهی بر ادله‏ طرفین درگیر در این جنگ داشته باشیم.

امیرالمؤمنین(علیه السلام) در خطبه 172 نهج البلاغه می‌فرمایند: «بیرون شدند و حرمِ رسول خدا (صلی الله علیه وآله) را با خود به این سو و آن سو کشاندند، چنانکه کنیزکی را به هنگام خرید کشانند». از این سخن حضرت چنین برمی‌آید که طلحه و زبیر از جایگاه همسر پیامبر (صلی الله علیه وآله) سوء استفاده کرده، او را ابزاری برای رسیدن به اهداف سیاسی و مطامع دنیوی خود قرار دادند.

الف: علل جنگ جمل از دیدگاه اصحاب جمل:

1. در فرازهایى از خطبه‏هاى موجود میان عایشه و طلحه، مهم‌ترین علت جنگ جمل خونخواهى عثمان بیان شده است. همچنین این عده على(علیه السلام) را مسئول قتل عثمان مى‏دانستند!

2. برخى از علماى معتزله معتقدند که عایشه و یارانش، قصد امر به معروف و نهى از منکر داشته‏اند.

3. طلحه، علت دیگرى را که در واقع در راستاى علت قبلى است، ذکر مى‏کند و آن هم اصلاح امت رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) و رواج طاعت الهى است.

4. خلافت و رهبرى على(علیه السلام) مطابق با رویه‏ خلفاى سابق نبوده، پس مشروعیت نداشته است.

5. على(علیه السلام) در کارهایش با طلحه و زبیر مشورت نمى‏کرد.

ب: علل جنگ از دیدگاه حضرت علی(علیه السلام) و یارانش:

1. قدرت‏طلبى طلحه و زبیر: امیرالمؤمنین على(علیه السلام) در خطبه‏ 148 نهج‌البلاغه مى‏فرمایند: هر کدام از طلحه و زبیر امیدوار است حکومت را به دست آورد.

2. عهد و پیمان شکنى: على(علیه السلام) در بیاناتى ضمن اعلان آماده‌باش براى جنگ، این دو را متهم به پیمان شکنى کردند.

3.کینه و کدورت دیرینه: این نکته قابل انکار نیست که کینه‌هایی نسبت به علی(علیه السلام) وجود داشته است. که امیرالمؤمنین(علیه السلام) ریشه‏ هاى آن را چنین برمى‏شمرد:

-اختصاص اخوت پیامبر(صلی الله علیه وآله) به على(علیه السلام)

-برترى على(علیه السلام) بر ابوبکر

-مسدود نشدن «باب على» به مسجد پیامبر(صلی الله علیه وآله)

-دادن پرچم فتح خیبر به دست على(علیه السلام)

همچنین طلحه و زبیر امیدوار بودند که على با آن‌ها در امور مشورت کرده و بخشى از حکومت را به آن‌ها واگذار کند که هیچ کدام تحقق نیافت و موجب عناد با على(علیه السلام) شد.

4. نفاق: دورویى، از دیگر عللی بود که على(علیه السلام) به آن اشاره کرده است.

5. از بین بردن امنیت جامعه اسلامى: مصداق بارز این علت، حمله‏ اصحاب جمل در بصره به خزانه بیت‌المال و کشتن عده‏اى از مردم بود.

6. سرپوش گذاشتن بر عملکرد خویش: در این رابطه امیرالمؤمنین(علیه السلام) در خطبه 137 نهج البلاغه مى‏فرمایند: آن‌ها انتقام خونى را مى‏خواهند که خود ریخته‏اند.

و نیز مضمون همین سخن را حضرت(علیه السلام) در خطبه‏ 137 نهج‌البلاغه آورده‏اند که: آن‌ها انتقام خونى را مى‏خواهند که خود ریخته‌اند. با این اوصاف حضرت مى‏فرمایند: طلحه خود جنگ را به راه انداخته تا به خاطر قتل عثمان مورد سؤال واقع نشود.

بنابراین اصحاب جمل تحت عنوانى به ظاهر زیبا و حق مآبانه علیه اولى‌الأمر خویش قیام کردند و پیمان و بیعت خویش را شکستند، در حالى که این عنوان بهانه‏اى بیش نبود.

 نظر دهید »

امام علی.ع. روح ولایت

31 شهریور 1395 توسط الزهرا (س) نصر

به مناسبت عید ولایت و غدیر خم 

???? إنَّما وَلِیکمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکعُونَ ✨مائده55

????جز این نیست که #ولی شما خداست و رسول او و آنان که ایمان آورده اند، همان ایمان آورندگانی که اقامه نماز و ادای زکات می کنند در حالی که در رکوع نمازند.
???? پیام های آیه ????
????1- اسلام، هم دین #ولایت است و هم دین #برائت. هم جاذبه دارد و هم دافعه.
آیات قبل ازاین ،از پذیرش ولایت یهود و نصارا نهی کرد، این آیه می فرماید:
????????#خدا و #رسول و #کسی را که در رکوع انگشتر داد، #ولی خود قرار دهید. یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا. . . إِنَّما وَلِیکمُ اللَّهُ . . .

????2- از این که به جای «اولیائکم»، «ولیکم» آمده، ممکن است استفاده شود که #روح_ ولایت پیامبر و علی علیهما السلام، شعاع ولایت الهی است. «وَلِیکمُ»
????3- در قرآن معمولًا# نماز و #زکات در کنار هم مطرح شده است؛ ولی در این آیه، هر دو به هم آمیخته اند. (دادن زکات در حال نماز) «الَّذِینَ یقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکعُونَ»
????4- کسانی که اهل نماز و زکات نیستند، حقّ #ولایت بر مردم را ندارند. إِنَّما وَلِیکمُ اللَّهُ . . . ( «إِنَّما»، نشانۀانحصار ولایت در افراد خاصّ است)
????5- برای توجّه به #محرومان، نماز هم مانع نیست. «یؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکعُونَ» (آری، فقیر نباید از جمع مسلمانان دست خالی برگردد. )
????6- #ولایت از آنِ کسانی است که نسبت به اقامۀنماز وپرداخت زکات پایدار باشد. یقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یؤْتُونَ . . . ( «یقِیمُونَ» و «یؤْتُونَ» نشانه دوام است)
????7- هرگونه #ولایت، حکومت و سرپرستی که از طریق خدا و رسول و امام نباشد، باطل است. إِنَّما وَلِیکمُ اللَّهُ . . . (کلمه «إِنَّما» علامت حصر است)
????8- توجّه به #خلق برای خدا در حال نماز، با اقامه نماز منافات ندارد. «یؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکعُونَ»
????9- کسی که نسبت به فقرا بی تفاوت باشد، نباید #رهبر و ولی شما باشد. إِنَّما وَلِیکمُ اللَّهُ . . . وَ یؤْتُونَ الزَّکاةَ
????10- کارهای جزئی (مثل انفاق انگشتر) نماز را #باطل نمی کند. «یقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکعُونَ»
????11- در فرهنگ قرآن، به #صدقه_مستحبی هم «زکات» گفته می شود. «یؤْتُونَ الزَّکاةَ»
????12- #ولایت_ها در طول یکدیگرند، نه در عرض یکدیگر. ولایت بر مسلمانان، ابتدا از آنِ خداوند است، سپس پیامبر، آنگاه امام. إِنَّما وَلِیکمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا. . .

????تفسیر نور ج 2 ص 318-320

 نظر دهید »

امام علی.ع. هادی امت

30 شهریور 1395 توسط الزهرا (س) نصر

بمناسبت عید ولایت و غدیر خم

???? #علی علیه السلام #هادی امت بعد از #نبی اکرم صلی الله علیه و آله

???? و یقُولُ الَّذِینَ کفَرُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیهِ آیةٌ مِنْ رَبِّهِ إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکلِّ قَوْمٍ هادٍ
☀️سوره رعد،آیه 7
????وکسانی که کفر ورزیدند می گویند: چرا از طرف پروردگارش نشانه ای(آشکار و به دلخواه ما) بر او نازل نشده است؟(ای پیامبر!) تو فقط بیم دهنده ای و برای هر قومی راهنمایی است.
???? توضیح و تفسیر ????
????از ابن عباس نقل شده که #پیامبر_اکرم صلی الله علیه و آله دست مبارکشان را بر روی سینه گذاشتند و فرمودند:
????« #انا_المنذر» و آنگاه به علی بن ابیطالب علیهما السلام اشاره کردند و فرمودند: « #انت_الهادی، بک یهتدی المهتدون بعدی»
????#تربیت، هم به تهدید نیاز دارد و هم به ارشاد.
????برای #جامعه جاهل غافل، هشدار بیش از بشارت ضرورت دارد.
????کار اصلی#پیامبران، ارشاد و انذار است؛ «إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ» نه برآوردن خواسته های بی ربط مردم و عرضه معجزه در هر لحظه و برای هرکس.
????با آنکه دیگر پیامبری مبعوث نمی شود، امّا خداوند #حجت_خود را بر همه ی مردم تمام می کند و هرگز زمین از حجت خالی نمی ماند. «
????انبیا تنها به #مشرق_زمین اختصاص نداشته اند.
????در #عصر_حاضر نیز ما باید امام یا هادی زنده داشته باشیم.
#علی_علیه_السلام_هادی_امت_بعد_از_نبی_اکرم

 نظر دهید »

امام علی علیه السلام و پیشبرد اهداف بزرگ اسلام

28 شهریور 1395 توسط الزهرا (س) نصر

جانفشانی امام #علی علیه السلام در پیشبرد اهداف بزرگ اسلام

???? و مِنَ النَّاسِ مَنْ یشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ
☀️سوره بقره، آیه 207
???? و از مردم کسی است که برای کسب خشنودی خدا، #جان_خود را می فروشد و خداوند نسبت به بندگان مهربان است.
???? توضیح و پیام ها ????

???? ابن ابی الحدید که از علمای قرن هفتم اهل سنّت است، در شرح نهج البلاغه خود آورده است: تمام مفسّران گفته اند این آیه درباره #علی بن ابی طالب علیه السلام نازل شده است که در #لیلة_المبیت در بستر رسول خدا صلی الله علیه و آله خوابید. و این موضوع در حدی از تواتر است که جز کافر یا دیوانه آنرا انکار نمی کند.
????????#نااهل، حرفش زیباست و انسان را به تعجّب وا می دارد، ولی #مومن، عملش دنیا را متعجّب می کند.
????یاد #ایثارگران را زنده بداریم.
????پیش مرگِ اولیای خدا شدن، یک #ارزش است.
????بزرگ ترین #سود آن است که انسان بهترین متاع را که جان اوست به خالق خودبفروشد، آن هم نه برای بهشت و یا نجات از دوزخ، بلکه فقط برای کسب رضای او.
????در راه خدا، استقبال از خطر و آمادگی برای #جانفشانی همچون دریافت خطر است. با توجّه به شأن نزول آیه، #ستایش از کسی است که جان خود را در معرض خطر قرار داد، هر چند حادثه ای اتفاق نیفتاد.
????منبع:تفسير نور، ج‏1، ص 321
#امام_علی #جانفشانی

 نظر دهید »

چگونه با حضرت علی .ع. سنجیده می شویم؟

27 اردیبهشت 1395 توسط الزهرا (س) نصر

در خوب بودن و بد بودن افراد، ملاکی وجود دارد. این ملاک از نظر قرآن، تقوای الهی است، آن تقوای الهی که با پیروی از معصومین (علیه السلام) و عقل سلیم مطابقت دارد.
میزان و ملاک حقیقی، تقوای الهی
قرآن کریم آیه ای دارد که میزان و ملاک برتری حقیقی انسان را نشان می دهد. «یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثى وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلیمٌ خَبیرٌ؛[حجرات/13] اى مردم! ما شما را از یك مرد و زن آفریدیم و شما را تیره ها و قبیله ها قرار دادیم تا یكدیگر را بشناسید؛ (اینها ملاك امتیاز نیست،) گرامى ترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست؛ خداوند دانا و آگاه است». [1]
پیام آیه این است که در میان نژادها و افراد انسانی کره ی خاکی، عامل و ملاک برتری، خداترسی است. امکان دارد یک قومی و کشوری از لحاظ یک یا چند فناوری برتری داشته باشند، اما این ملاک برتری حقیقی نیست و باید این فناوری را در خدمت انسانیت و فطرت قرار داد. این خدا ترسی به معنی بسته بودن دست و پای آدمی نیست بلکه برعکس، انسان را هویت می بخشد و او در چارچوب مشخصی رهنمون میشود.
علی (علیه السلام) ملاک حق است
فرمایش امام علی (علیه السلام) باید حق را بشناسیم تا در تطبیق ملاک اصلی بر موارد خارجی، تردید به خود راه ندهیم. «إنّ دین اللّه لا یعرف بالرجال بل بآیة الحقّ، فاعرف الحقّ تعرف أهله؛ [3] همانا دین خدا با عمل مردان (اشخاص) شناخته نمی شود بلکه با نشانه های حق شناخته می شود. پس حق را بشناس تا اهل آن را بشناسی».
از آنجا که باید افرادی باشند تا طریقه ی تقوای الهی در همه ی شئون زندگی را به مردم آموزش دهند؛ خداوند پیامبران و اوصیاء ایشان را برای تعلیم تقوا به مردم در نظر گرفت، چنانکه پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) وصی خود، علی بن ابیطالب (علیه السلام) را ملاک و میزان حق (تقوای الهی) معرفی می کند: «عَلِیٌ مَعَ الْحَقِ وَ الْحَقُّ مَعَه؛ [2] علی (علیه السلام) با حق است و حق با ایشان»، بنابر این تا زمانی که ما در مسیر زندگی، سخنان امیرالمومنین (علیه السلام) را که سخنان پیامبر و رسول خداست؛ فراروی خود سازیم؛ در جاده ی حق هستیم.

ادامه »

 نظر دهید »

برای رساندن خبر ولایت امیرالمومنین(علیه السلام) در غدیر چه می کنید؟

10 مهر 1394 توسط الزهرا (س) نصر

عید گرفتن غدیر به معناى زنده نگه داشتن آن روز تاریخى در دل هاى شیعیان و احیاى محتواى آن در مقابل دشمنان است و به عنوان علامتى بزرگ بر صفحه ى تاریخ تشیع نقش بسته و نشان دائمى ولایت است.
غدیر سخن از چه می گوید؟ آیا غدیر تنها یک واقعه تاریخ است که در طول زمان رنگ تکرار و کهنگی و عادت به خود گیرد؟ نه، هرگز! اگر این گونه بود در طول این هزار سال از بین رفته بود و اهمیت خویش را از دست داده بود… پس چگونه است که غدیر هر روز تازه تر می شود و دشمنان در از بین بردن آن حریص تر می شوند؟
غدیر را می توان علت خلقت دانست چرا که اگر خداوند عالم جهان و موجوداتش را آفرید اگر من انسان و افلاک را خلق کرد و اگر …. « یا احمد لولاک لما خلقت الأفلاک و لولا علی لما خلقتک و لو لا فاطمة لما خلقتکما » تمام هستی اگر آفریده شد تنها دلیل آن وجود مبارک صاحبان ولایت و صاحبان غدیر است …(جنة العاصمة : 148 ، مستدرک سفینة البحار : 3 / 334 عن مجمع النورین : 14 ، عن العوالم)
غدیر بذر و دانه ای بود در بوستان رسالت ؛ چرا که تداوم مسیر رسالت و نبوت را تمام و کمال می کند (الْیَوْمَ أَكْمَلْت لَكمْ دِینَكمْ وَأَتْمَمْت عَلَیْكمْ نِعْمَتِی وَرَضِیت لَكم الإِسْلاَمَ) (مائده، 3)
غدیر آزمونی است برای یک امت، نه تنها برای یک روز و 30 روز و یک ماه و یک سال بلکه برای تمام مدت عمر برگزار گشته تا مقبولین و مردودین امت پیامبر صلی الله و علیه و آله معلوم شوند.
بدون این بذر ، نه تنها بوستان رسالت ثمر و نتیجه ای ندارد ( بَلِّغْ مَا أنزِلَ إِلَیْكَ مِن رَّبِّكَ) بلکه رسالت 124 هزار پیامبر است که اگر غدیر نباشد ( وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَه) می شود. (مائده، 67)
در حقیقت بدون قبول و گواهی بر غدیر کسی اجازه ی ورود به بهشت راندارد… (مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 27، ص 194)
انکار کننده غدیر، دوزخی خواهد بود … ای مردم، او از طرف خداوند امام است و هر کس ولایت او را انکار کند خداوند هرگز توبه اش را نمی پذیرد و او را نمی بخشد و او را به عذابی شدید تا ابدیت و تا آخر روزگار معذب نماید. (قسمتی از خطبه غدیر)
غدیر آزمونی است برای یک امت، نه تنها برای یک روز و 30 روز و یک ماه و یک سال بلکه برای تمام مدت عمر برگزار گشته تا مقبولین و مردودین امت پیامبر صلی الله و علیه و آله معلوم شوند.
آیا شایسته نیست برای چنین روزی، که خداوند بر ارزش و اعتبار آن مهر تأیید زده تا آنجا که به پیغمبر (رحمة للعالمین) ؛ کسی که که به امانت داری، و به خوش خلقی شهرت داشته را به بطلان رسالتش تهدید می کند و می فرماید: “یا أَیّهَا الرَّسول بَلِّغْ ما أْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَه وَ اللَّه یَعْصِمکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِینَ (مائده، 67)
ابلاغ کن آنچه را که خداوند به تو نازل کرده که در غیر این صورت رسالت خداوند را انجام نداده ای.
عیدی که به سبب آن خداوند آن را اکمال دین و تمام نمودن نعمت را از سوی خود عنوان می نماید و به کالبد اسلام با غدیر روح می دهد و آنگاه آن را کامل می کند.
آری … به واقع بهترین روزی که شایستگی دارد ملقب به بزرگترین عید شود، غدیر است.

ادامه »

 1 نظر

اگر در غدیر بودیم، شهادت می دادیم یا سکوت می کردیم؟

10 مهر 1394 توسط الزهرا (س) نصر

کمتر مسلمانی است که جریان غدیر خمّ را اصلا نشنیده باشد، شیعیان هم که به لطف خدا مطّلعند؛ امّا اجازه دهید این بار به گونه ی دیگری بیان کنیم.
ماه های پایانی عمر رسول الله صلی الله علیه و آله است و ایّام حجّ هم از راه رسیده، اعلام می شود که «رسول خدا صلی الله علیه و آله به حجّ خواهند رفت و هر مسلمانی که مایل است می تواند در این سفر، رسول خدا صلی الله علیه و آله را همراهی کند. به یاد داشته باشید این حجّ، تنها حجّ رسول خدا صلی الله علیه و آله می باشد، ضمناً در این سفر مناسک حجّ نیز توسّط رسول الله صلی الله علیه و آله تعلیم داده خواهد شد.»
مگر کار رسول صلّی الله علیه و آله غیر از این است که آنچه به او گفته شد را به مردم منتقل کند؟ پس این تأکید و تهدید برای چیست؟ در این 23 سالی که از دوران نبوّت و رسالت ایشان گذشته چه بسیار اقدامات تبلیغیِ در شرایط دشوار که توسّط نبیّ گرامی اسلام صلّی الله علیه وآله صورت گرفته، چه بسیار جنگهایی که ایشان پشت سر گذاشته، چه مطلبی را پیامبر صلّی الله علیه و آله باید به مردم برساند که تأکید و تهدید می طلبد؟
ملاحظه می فرمایید که جمعیّت فراوانی همراه ایشان شدند و در خدمت ایشان حضور داشتند، همین افراد، رویدادها را پس از بازگشت به اطّلاع دیگران هم رساندند. از لحظ شروع سفر تا پایان آن اتّفاقات مختلفی روی داده که بسیاری از آنها در تاریخ ثبت شده است.
یکی از مهمترین آنها، موضوع معرّفی رسمی جانشین رسول الله صلّی الله علیه و آله در غدیر خمّ می باشد.1 تا اینجا را همه می دانیم لکن اشاره ای گذرا به دو آیه ای که در مقطع زمانی غدیر نازل شده است:
آیه 67 سوره مائده: «یا أَیّ هَا الرَّس ول بَلِّغْ ما أ نْزِلَ إِلَیْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَه وَ اللَّه یَعْصِم كَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْكافِرینَ ؛ ای رسول، آنچه از ربّ تو بر تو نازل شده را تبلیغ کن و اگر انجام ندهی (تبلیغ نکنی)، رسالت ربّ را تبلیغ نکرده ای…»
مگر کار رسول صلّی الله علیه و آله غیر از این است که آنچه به او گفته شد را به مردم منتقل کند؟ پس این تأکید و تهدید برای چیست؟ در این 23 سالی که از دوران نبوّت و رسالت ایشان گذشته چه بسیار اقدامات تبلیغیِ در شرایط دشوار که توسّط نبیّ گرامی اسلام صلّی الله علیه وآله صورت گرفته، چه بسیار جنگهایی که ایشان پشت سر گذاشته، چه مطلبی را پیامبر صلّی الله علیه و آله باید به مردم برساند که تأکید و تهدید می طلبد؟ و البته اینکه خدا تو را از مردم حفظ می کند.
آنگاه که مطلب بیان می شود، بخشی از آی 3 سور مائده نازل می شود، توجّه کنید:
«الْیَوْمَ أَكْمَلْت لَك مْ دینَك مْ وَ أَتْمَمْت عَلَیْك مْ نِعْمَتی وَ رَضیت لَك م الْإِسْلامَ دینا ؛ امروز دین شما را بر شما اکمال، و نعمت را بر شما اتمام کردم و اسلام را به عنوان دین برای شما پسندیدم.»

صفحات: 1· 2

 نظر دهید »

دستانت را بگشا برای بیعت با خدا!

10 مهر 1394 توسط الزهرا (س) نصر

پیامبر رحمت (صلی الله علیه و آله) از همان ابتدای رسالت، وصی خود را معرفی کرده بود و بارها او را امیرالمؤمنین خوانده بود. پس غدیر تنها روز معارفه ی وصی نبود، روز محکم کردن پیمان بود یعنی روز بیعت بود.
اما در آن واقعه ی بزرگ با حضور هزاران شرکت کننده که شاید تا آن روز، اجتماع یک جای این تعداد از مسلمانان بی نظیر بود، دو اتفاق مهم صورت گرفت:
اول- مرور کاملی از چکیده ی اعتقادات اسلام که توسط فرستاده ی مستقیم خدا در خطبه ای غرّاء صورت گرفت.
دوم- امت اسلام که 23 سال تحت راهنمایی و ولایت پیامبر رحمت (صلی الله علیه و آله) بودند، با وصی او و هادی و حاکم بعدی خودشان (که خوب می شناختندش) پیمان محکمی بستند و دست بیعت دادند.
بیعت یعنی…
طبق آنچه که در تاریخ آمده است، “بیعت کردن” فرهنگ جدیدی نبود که اسلام آن را ابداع کرده باشد؛ بیعت کردن در جامعه ی حجاز ریشه داشت. مثلاً کسانی که در آغاز اسلام از مدینه (یثرب) به سراغ پیامبر صلوات الله علیه آمدند و با او در عقبه بیعت کردند، بیعت بر ایشان امری آشنا بود.
“بیعت کردن” فرهنگ جدیدی نبود که اسلام آن را ابداع کرده باشد؛ بیعت کردن در جامعه ی حجاز ریشه داشت. مثلاً کسانی که در آغاز اسلام از مدینه (یثرب) به سراغ پیامبر صلوات الله علیه آمدند و با او در عقبه بیعت کردند، بیعت بر ایشان امری آشنا بود
اشتقاق و شباهتی که لفظ “بیعت” با “بیع” به معنای معامله و خرید و فروش دارد، حکایت از نزدیکی و شباهت مفهوم و محتوا نیز دارد. مرسوم بوده است که هنگام عقد قرارداد، طرفین با یکدیگر دست می دادند و توافق خود را بر آن معامله، به طور علنی نشان می دادند.
اهالی فن لغت در بررسی معنای “بیعت"، علاوه بر بیان شباهت بالا، از یک مفهوم کلیدی سخن می گویند: “اطاعت".
“بیعت متولّى كردن و عقد تولیت است…بیع دست بهم دادن براى فروختن و بیعت دست بهم دادن براى ایجاب طاعت است. بنابراین بیعت آن است كه شخصى دست بدست شخصى بدهد یعنى تو را بر خود متولّى كردم و طاعتت بر من واجب است .” (قاموس قرآن، ج2، 254)
پس ماهیت بیعت، یك نوع قرار داد و معاهده میان بیعت كننده از یك سو، و بیعت پذیر از سوى دیگر است، و محتواى آن اطاعت و پیروى و حمایت و دفاع از بیعت شونده است، و بر طبق شرائطى كه در آن ذكر مى كنند درجات مختلفى دارد.
از لحن آیات قرآن و احادیث استفاده مى شود كه بیعت یك نوع عقد لازم از سوى بیعت كننده است كه عمل بر طبق آن واجب مى باشد و بنابراین مشمول قانون كلى” أَوْفوا بِالْعقودِ” است (مائده-1). (تفسیر نمونه، ج 22، ص: 71)

ادامه »

 نظر دهید »

اعمال شب و روز عید غدیر

10 مهر 1394 توسط الزهرا (س) نصر

روایت شده که از امام صادق علیه‌السلام پرسیدند: آیا برای مسلمانان به جز جمعه و قربان و فطر عیدى‏ هست؟ امام فرمودند:آرى عیدى است که حرمتش از همه اعیاد بیشتر است.
راوى گفت:کدام عید است؟
حضرت فرمودند: روزى است که رسول خدا امیرالمؤمنین علیه‌السلام را به جانشینى خود منصوب کرده و فرمودند: «هر که من مولا و آقاى اویم، پس‏ على مولا و آقا و پیشواى اوست و آن روز هیجدهم ذی‌الحجه است.»
راوى گفت:در آن روز چه کارى باید انجام داد؟
حضرت فرمودند: این روز را روزه بدارید و عبادت کنید و محمد و آل محمد علیهم السلام را یاد کنید و بر ایشان صلوات بفرستید.
در حدیث است که حضرت رضا علیه‌السلام به «ابن ابى نصر بزنطر» فرمودند: اى پسر ابى نصر هر کجا باشى بکوش روز عید غدیر نزد قبر مطهّر حضرت‏ امیرالمؤمنین علیه‌السلام حاضر شوى، به درستی که در این روز خدا گناه شصت سال ایشان هر مرد و زن مؤمن را مى‌‏آمرزد و دو برابر آنچه در ماه رمضان و شب قدر و شب فطر آزاد کرده از آتش دوزخ آزاد مى‏‌کند.

در روز عید غدیر بیست و هفت عمل مستحب شمرده شده ‏اند که به ترتیب حروف الفبا در ادامه می‌آیند.
این تعداد حکم براى یک روز نشان از اهمیت، حساسیت و عظمت آن دارد. در اسلام براى هیچ روزى، هر چند بسیار مهم و مقدس، این تعداد حکم ارائه نشده است. مرحوم میرزا جواد آقا تبریزى مى‏گوید: «فضیلتى که براى روز غدیر وارد شده نسبت به فضیلت‌های ماه رمضان بیشتر است. »

از امام صادق علیه‌السلام سؤال شد چرا این همه عمل مستحب در این روز توصیه شده؟ امام فرمودند: «تا با این اعمال، روز غدیر را بزرگ بداری»

ادامه »

 نظر دهید »

اولین هدیه رسول خدا به علی (علیه‌السلام) در روز غدیر خم

10 مهر 1394 توسط الزهرا (س) نصر

هجدهم ذی‌الحجه سال دهم هجری / روز خشنودی خدا و رسول خدا
چند ساعت دیگر کاروان حجاج به غدیر می‌رسد. نماز صبح امروز را در راه اقامه کردند. سپس حرکت خود را به سمت غدیر ادامه دادند. حدود پنج ساعت دیگر از راه باقى مانده است.
در میانه راه پیامبر خدا، امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) را فراخوانده و از نزول آیه ۶۷ سوره مائده خبر داده، فرمودند: خدا آیه «یا أیُّها الرَّسولُ بَلّغ ما أُنزلَ اِلیکَ مِن رَبِّک» را نازل کرد که درباره ولایت تو می‌باشد، همچنین خداوند امر کرده است «و اِن لمْ تَفعل فَما بَلَّغتَ رِسالَته» یعنى اگر آن‌چه درباره ولایت تو دستور داده شده را انجام ندهم، عمل من باطل مى‌‏شود و هرکس بدون ولایت تو خدا را ملاقات کند عملش باطل مى‌‍شود. (۱)

کاروان با سرعت بیشتری به حرکت خود ادامه می‌داد اما عده ای از دشمنان رسول خدا به سبب کینه ورزی جلوتر از قافله حرکت کردند و از غدیر گذشته و تا نزدیکى‏‌هاى جحفه پیش رفتند تا به این وسیله عده‌‏اى از مسلمانان را به دنبال خود روانه کنند و عملاً مانع از انجام برنامه غدیر شوند. رسول گرامی اسلام که از این نیت آن‌ها با خبر بود به محض رسیدن به غدیر عده ای را به دنبال آن‌ها فرستاد تا باز گردند.

کم کم برکه و درختان «خُم» نمایان می‌شد، کاروان می‌رسد به غدیر خم و جایی که قرار است واقعه ای عظیم اتفاق بیفتد.
«غدیر خم» به واسطه درختانی شبیه چنار و آب و هوای خوبش، استراحتگاه مسافران بود. این مکان در راه بازگشت از مکه یک منزل قبل از تقاطع چند جاده در جحفه و محل متفرق شدن جمعیت قرار داشت. با توجه به این که در مسیر حضرت تا مکه قبایل بین راه کم‌کم ملحق شدند تا آن جمعیت عظیم پدید آمد، لذا باید قبل از متفرق شدن مردم برنامه انجام مى‏‌شد، و غدیر خم مکان بسیار مناسبى براى این منظور بود.

ادامه »

 نظر دهید »

حق ولایت در غدیر

10 مهر 1394 توسط الزهرا (س) نصر

در بین آیات گروه دوم تعدادی از آیات بیانگر و اثبات کننده حقی برای اهل بیت علیهم السلام هستند به نام «حق ولایت». آیات ولایت (مائده:55-56) ، آیه عصمت که به آیه تبلیغ معروف است (مائده:67) و آیه اکمال (مائده:3) آیاتی هستند که با تحلیل درون متنی و نیز تحلیل برون متنی (استناد به روایات) «حق ولایت» را برای اهل بیت علیهم السلام ثابت می کنند.
از این آیات، آیه عصمت (تبلیغ) و آیه اکمال، آیاتی هستند که به شهادت روایات و اخبار رسیده، در روز غدیر خم بر رسول خدا صلی الله علیه و آله نازل شدند تا ایشان امر ولایت را برای همگان علنی سازد.
آیه عصمت
«یَا ایّها الرَّسول بَلِّغْ مَا أ نزِلَ إِلَیْكَ مِن رَّبِّكَ وَ إِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَه وَ اللَّه یَعْصِمكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا یهدِى الْقَوْمَ الْكَافِرِین» (مائده:67)
ای رسول! آنچه از پرودگارت بر تو نازل شده برسان و اگر چنین نکنی رسالت او را نرسانده ای و خدا تو را از مردم حفظ خواهد کرد؛ خدا گروه کافران را هدایت نمی کند.
قرآن پژوهان شیعی با استناد به مدارک و شواهد فراوان [2] ثابت می کنند که این آیه، ابلاغ رسمی و عمومی ولایت و رهبری امام علی علیه السلام است. اهل تسنن (به جز ابن تیمیه [3] و برخی همفکران او) نیز روایاتی را که در منابع آنان دربار ابلاغ ولایت حضرت علی علیه السلام است، انکار نمی کنند و حتی آن را یکی از موارد نزول آیه به شمار می آورند. [4]

ادامه »

 نظر دهید »

قبول غدیر و انکار غدیر

10 مهر 1394 توسط الزهرا (س) نصر

رهبر انقلاب:
دشمن ميخواهد مسئله‌ی #غدیر را یک مایه‌ی برادرکشی و جنگ و خونریزی قرار بدهد؛ در حالی که غدیر میتواند وسیله‌ی #ائتلاف و برادری مسلمانها با هم باشد.
۱۳۸۵/۱۰/۱۸


Ayatollah Khamenei:
The enemies are trying to turn the al-Ghadir issue into a pretext for fomenting a fratricidal conflict and war and bloodshed, while the al-Ghadir event can be a source of solidarity and brotherhood among Muslims.
8/1/2007


الإمام الخامنئي:
يريد العدو أن تكون حادثة #الغدير سببا لاقتتال الإخوة واندلاع الحروب وسفك الدماء؛ بينما يمكن لها أن تكون سبيلا لائتلاف و #أخوة المسلمين.
٨/١/٢٠٠٧

 نظر دهید »

و غدیر ادامه دارد...

10 مهر 1394 توسط الزهرا (س) نصر

از خودشان می پرسیدند، خدایا! چه شده که پیامبر صلی الله علیه و آله در این گرما جمعمان کرده! اصلاً او که آن قدر به حق مردم توجه میکند، چرا خسته هایی که با سختی، قسمتی از راه را طی کرده بودند، برگردانده؟! …
- انسان را از مرگ گریزی نیست! صدای پیامبر، در گوششان می پیچید: انسان را از مرگ گریزی نیست!
خدایا! حبیب خدا، چه می گفت؟! ما درست شنیده بودیم؟!
- سایه ی سرمان می روی؟! آرام دلمان از ما خسته ای؟! اشک ها امانمان نمی دهد! سفر با تو آن قدر شیرین بود که دوست داریم از شوق تا مدینه بدویم! حرف از رفتن نزنید! پاهایمان جان میخواهد بهارمان!
نمی گویید بدون شما چه کنیم؟! تمام زندگیمان! نمیگویید به شما عادت کرده ایم؟! با شما پشت گرم و دلگرمیم! نماز خواندن پشت سر شما را با که عوض کنیم؟! وقتی دشمنان مسخره مان کردند، چهره ی شما کجاست که با آن آرامش بگیریم؟!
از زادگاهتان می آییم! از بهترین نقطه ی زمین! بهترین مخلوق خدا! شادیمان را به غم بدل نکیند! مولا هوا گرم است! دلتان به حالمان بسوزد! تازه داریم میفهمیم که شما با بقیه فرق دارید! «اویس» ندیده عاشقتان شد! ما که دیدیمتان چگونه رهایتان کنیم؟! می دانم نیامدیم مدام پشت در خانه تان ننشستیم و منتظر دیدارتان نبودیم! می دانم با اسم کوچک و بی ادب صدایتان کردیم که خدا ناراحت شد و تذکرمان داد! میدانم برای نجوای با شما صدقه ندادیم آن قدر که حکم خدا تغییر کرد!
چه بگویم از مردی که از جنس و جان پیامبر بود! مردی که کودکیش با او سپری شده و با دستان پر مهر پیامبر قد کشیده بود! هم سن نوجوانان مکه بود که سینه سپر کرد و به دعوت رسول خدا لبیک گفت! همو که نفسش به نفس پیامبر وصل بود و علمش به علم الهی او پیوسته!
می دانیم بد کردیم! ولی بدترین جزا را برایمان نپسندید! شما که رئوفید! رحیمید! دلتان برای بچه هایمان که شما را نمی بینند بسوزد! سؤال هایمان را که جواب گوید، وقتی نباشید؟! حبیب خدا!

ادامه »

 نظر دهید »

نام مهدیِ عزیز ما در غدیر عزیز

10 مهر 1394 توسط الزهرا (س) نصر

غدیر ولایت، نام چشمه ای است که خبر ولایت آخرین جانشینان انبیا، در آن رسمی و فراگیر شد. نمیدانم چشمه ی غدیر، چه لب تشنه ای را سیراب کرده و خاک آن، چه بی پناهی را پناه داده بود که افتخار سقایت و قدمگاهی ولیّ الله نصیبشان شد؟!
یکی از احکام الهی بسیار مهم که باقی مانده و عمر نازنین پیامبر رو به اتمام، حکم حج بود؛ زیرا هیچگاه در طول زندگی سراسر خیر رسول مهربانی، رخ نداده بود. ایشان تنها 3 بار به عمره مشرّف شده بودند و قرار بود در این فرصت، احکام حج را به مسلمانان یاد دهند؛ اما یاد دادن این فروع دین، با اصول دین، همراه شد و در راه بازگشت، حبیب خدا، از مسأله ای سخن فرمود که ابتدا باعث نگرانی مردم شد؛ از چیزی که همیشه از آن میترسیدند: از دست دادن پیامبر. چیزی که برخی منکرش میشدند و بعضی از ترس فکر به آن، هرگاه متوجهش میشدند، فکرشان را پرتاب میکردند به زمانی بعد؛ زیرا پیامبر به دلیل عصمت، اولویت تصرف داشت حتی به خودشان 1 و این یعنی کسی ما را بیشتر از خودمان دوست دارد و تا او بود، عذابی نازل نمیشد2؛ کسی که رحمت بود و منبع آرامش! ولی قرآن کریم مردم را آماده کرده بود که اگر پیامبر بمیرد یا کشته شود باز به روش گذشته، بر میگردید؟3 و برحذرشان داشته بود از بد شدن و به گذشته برگشتن. آخر پیامبر آمده بود که گنج های درون انسانها را در آورد و به آنها هدیه کند؛4 زیباییهای وجود خود را. این عزیز که خودمان را به خودمان هدیه داده بود در راه بازگشت از حج، حرف از رفتن زد!
در راه بازگشت، حبیب خدا، از مسأله ای سخن فرمود که ابتدا باعث نگرانی مردم شد؛ از چیزی که همیشه از آن میترسیدند: از دست دادن پیامبر. چیزی که برخی منکرش میشدند و بعضی از ترس فکر به آن، هرگاه متوجهش میشدند، فکرشان را پرتاب میکردند به زمانی بعد
شیطان و لشکریانش پس از شنیدن این جمله، به فکر تعطیلات و استراحتی طولانی افتاده بودند و طاغوت، خوشحال! زیرا راه خود را آسان و مسیر کفر را بی کلوخ می دید. نزدیک برآورده شدن یکی از بهترین آرزوهای قبیله ی لعنت بود. آری؛ اگر رهبر مؤمنان میرفت، برگشت به جاهلیت راحت بود.
درست در همین لحظه ی سرنوشت ساز، ابرهای سیاه ناامیدی مؤمنان به کناری رفته و پنجه های تیز و خون آلود شیطان از قلب مؤمنان فاصله گرفت؛ زیرا اسم محبوب خدا 5 بر زبان حبیب خدا جاری گشت: علی …
به سراغ سرزمین غدیر و چشمه ی عزیز ولایت رفتیم تا از او بشنویم آنچه را که پیامبر از آخرین وصیّ آخرین جانشینان انبیا فرمود: خاک داغ غدیر عزیز! قسمتان میدهم به خدا! راستش را بگویید، روز 18 ذی الحجه ی 10 هجری را یادتان هست؟!

ادامه »

 نظر دهید »

از روز غدیر خم تا روز حکومت منجی بشر

10 مهر 1394 توسط الزهرا (س) نصر

1- ابتدا رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) حمد و ثنای الهی را به جا آورده، صفات قدرت و رحمت حق تعالی را ذکر فرمودند.
2- سپس به بندگی خود در مقابل ذات الهی، شهادت دادند و تصریح فرمودند که باید فرمان مهمی را درباره امام علی (علیه السّلام) ابلاغ کنم و گر¬نه رسالت الهی را نرسانده ام و ترس از عذاب خدا دارم.
با بیان کردن «حدیث منزلت» و «آیه ولایت» جایگاه حضرت علی(علیه السّلام) را مشخص فرمودند و این طور ادامه دادند که من از جبرئیل درخواست کردم از خدا بخواهد تا مرا از ابلاغ این مهم به خاطر کمی متّقین و زیادی منافقین و فساد ملامت کنندگان و حیله های مسخره کنندگان اسلام معاف دارد و در این قسمت پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله) از اذیتهای برخی گلایه کردند:
منافقین بارها به خاطر رفاقت و توجه و قبول بسیار علی مرا اذیت کرده اند، آن قدر که این آیه نازل شد «وَ منْه م الَّذینَ ی ؤْذ ونَ النَّبِیَّ وَ یَق ول ونَ ه وَ أ ذ نٌ ق لْ أ ذ ن خَیْرٍ لَك مْ ی ؤْمِن بِاللَّهِ وَ ی ؤْمِن لِلْم ؤْمِنینَ وَ رَحْمَةٌ لِلَّذینَ آمَن وا مِنْك مْ وَ الَّذینَ ی ؤْذ ونَ رَس ولَ اللَّهِ لَه مْ عَذابٌ أَلیم»: و بعضى (از منافقان) هستند كه دائم پیغمبر را می آزارند و (چون عذر دروغ آن ها را به حلم خود می پذیرد) مى گویند: او شخص ساده و زودباورى است؛ بگو زودباورى او لطفى به نفع شماست، كه به خدا ایمان آورده و به مؤمنان هم اطمینان دارد و براى مؤمنان (حقیقى) شما وجودش رحمت است، و براى آن ها كه رسول را آزار دهند عذابى دردناك مهیّاست.
بیزاری خود را از گمراهان امّت اعلام فرمودند و اشاره ای هم به اصحاب “سقیفه ملعونه” و غاصبین مقام امامت نمودند و آنها را لعن کردند و در همین بخش از خطبه به حکومت امام مهدی (علیه السّلام) اشاره می کنند و عملی شدن وعده خدا را نوید می دهند.
حضرت بعد از این گلایه فرمودند: اگر بخواهم می توانم نام آن منافقان را ببرم، ولی با بزرگواری با آنها رفتار کرده ام. و با وجود این افراد خدا از من راضی نمی شود، مگر با ابلاغ آنچه خدا بر من در حق علی نازل کرده که «ای رسول! آن¬چه از جانب پروردگارت به سوی تو نازل شده ٓ در حق علی- برسان و اگر نرسانی رسالت الهی را نرسانده ای و خداوند تو را از مردم حفظ می کند: «یا أَیّ هَا الرَّس ول بَلِّغْ ما أ نْزِلَ إِلَیْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَه وَ اللَّه یَعْصِم كَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْكافِرینَ» (المائده، 67)
3- در مرحله بعدی حبیب خدا فرمودند: خدا، علی را برای تمام انسانها به عنوان صاحب اختیار و امام که اطاعتش واجب است، قرار داده و کلام او، مورد عمل و امر او، نافذ است؛ هر کس تابع او باشد و او را تصدیق کند مورد رحمت الهی است و خداوند اطاعت کننده او را، آمرزیده است و امامت در نسل من از فرزندان او تا روز قیامت باقی است.
رسول مهربان ما، ائمه (علیهم السلام) را مسئول بیان حلال و حرام معرّفی می کنند و فضایل حضرت را می شمرند:
ای مردم! علی را فضیلت دهید که … هیچ علمی نیست مگر آنکه آن را به علی آموخته ام … هیچ کس در ایمان به من بر او سبقت نگرفت … او در حالی که جانش را فدای من کرده بود در جای من خوابید … او را قبول کنید که خداوند او را منصوب نموده است.
و می فرمایند: کسی که این گفتار را رد کند، ملعون است و مورد غضب و اشاره فرمودند که “جنب الله” در آیه¬ی «أَنْ تَق ولَ نَفْسٌ یا حَسْرَتى عَلى ما فَرَّطْت فی جَنْبِ اللَّهِ وَ إِنْ ك نْت لَمِنَ السَّاخِرینَ» (الزمر، 56) امام علی (علیه السّلام) است و حضرت امیر و پاکان از نسل او (علیهم السّلام) را “ثقل اصغر” معرّفی می کنند و قرآن را “ثقل اکبر” و به این فضیلت اختصاصی امیرالمؤمنین (علیه السّلام) اشاره فرمودند که لقب “امیر المؤمنین” بعد از من برای احدی جز او حلال نیست.

ادامه »

 نظر دهید »

آیا پیامبر خدا از ابلاغ ولایت وصی خود می ترسید؟

10 مهر 1394 توسط الزهرا (س) نصر

واژه جهل در لغت به دو معنا آمده است، معنای اول همانی است که در مقابل علم قرار دارد 2 یعنی فعلی را بدون علم انجام دادن که در فارسی به نادانی تعبیر می شود و معنای دوم آن حماقت، سفاهت و بی اعتنایی به حق است .3 بنابراین واژه جهل گاهی ضد علم و در نقطه مقابل آن قرار می گیرد و گاهی در معنای ضد عقل استعمال می شود. این کلمه در آیات و روایات بسیاری در معنای دوم استفاده شده است به گونه ای که محدثان بزرگی چون کلینی (ره) از عنوان «عقل و جهل » برای نامگذاری بابی از ابواب کتاب های روایی خویش استفاده نموده اند4 ، نه عنوان «علم و جهل » و به همین جهت است که طبق کلام نورانی امیرالمومنین علیه السلام، ممکن است انسانی هم عالم باشد و هم جاهل! ایشان در حدیث قابل تاملی می فرماید: «رب عالم قد قتله جهله و علمه معه لاینفعه» . 5
بعضی از دانشمندان در عین حال كه عالمند، جاهلند. چون عاقل نیستند، كشته جهلند و علم آنان به حالشان نافع نیست. كسی كه علم را برای مقام های دنیا، جلب توجه و احترام مردم و یا برخورداری از زرق و برق بیشتر و احیانا اعمال سلطه بر دیگران طلب كند، خود را ارزان می فروشد. او عالم است ولی عاقل نیست. و شاید بتوان جاهلیت مدرن در فرهنگ غرب را یکی از بهترین مصادیق این روایت دانست.
سخت ترین مشکل در راه رسالت آن بزرگواران، همین جهل و ضعف فرهنگی جامعه به شمار می رفت. حضرت نوح علیه السلام صدها سال مردم را به توحید دعوت کرد و طبق برخی روایات تنها هشتاد نفر به ایشان گرویدند. 6

ادامه »

 نظر دهید »

احتجاج های انکارناپذیر تاریخ بر واقعه غدیر

10 مهر 1394 توسط الزهرا (س) نصر

از اولین احتجاج های صورت گرفته به این حدیث شریف ٓکه توسط خود امام علی علیه السلام بود- تا مواردی که حتی دشمنان اهل بیت علیهم السلام به آن استناد می کنند، همگی بیانگر این نکته اند که این حدیث در بین جامعه اسلامی از جایگاهی مهم و غیرقابل انکار برخوردار بوده است. همچنین با دقت در این مناظرات، می توان به فهم صحیحی از این کلمات دست یافت و تفسیر واقعی کلام پیامبر صلی الله علیه و آله را از میان تفسیرهای گوناگون کشف کرد.
بررسی واقعه غدیر خم از زاویه های گوناگون، ما را کمک می کند تا فهم صحیح و دقیقی از این رویداد تاریخی داشته باشیم. نگاهی به تاریخ غدیر، بررسی سندی و متنی حدیث غدیر، جایگاه این واقعه در سخنان و اشعار مردم آن دوره و دوره های بعد و نیز نگاه قرآن به این اتفاق، نگاه های مختلفی است که به یک رویداد تاریخی می توان داشت. این بررسی ها به صورت علمی و دقیق و با جامعیت مناسب، توسط مرحوم علامه امینی در کتاب «الغدیر» صورت گرفته است. کتابی که در 11 جلد، سعی دارد تا ابعاد گوناگون این واقعه را بررسی کرده و حقیقت را برای مخاطبان حق طلب و منصف آشکار نماید.
احتجاج نخست
اولین احتجاج به حدیث غدیر توسط امیر مومنان علیه السلام صورت گرفته. تنها چند روز پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله این مناظره رخ داده و حضرت؛ حدیث غدیر را برای اتمام حجت استفاده نموده است.-1- مرحوم علامه امینی 6 مورد از احتجاج های امیرالمومنین علیه السلام به این حدیث را در کتاب خود ذکر می کند.-2- از جمله این موارد، گفتگویی است که بین امام و طلحه در ماجرای جنگ جمل رخ داده است. امام برای پیشگیری از وقوع جنگ، طلحه را احضار کرده و از وی می پرسد:
«هَل سَمِعتَ رَسولَ اللهِ یقول : مَن کنت مَولاه فَعَلیٌّ مَولاه ؟ آیا نشنیدی که رسول خدا فرمود: هرکس من سرپرست او هستم، علی سرپرست اوست؟»
طلحه پس از تایید کلام حضرت از جنگ با ایشان منصرف می گردد.-3- هرچند که در نهایت او عاقبت به خیر نگشته و در زمره دشمان امام علیه السلام جای گرفت.
احتجاج دوم
نمونه دیگر، زمانی رخ می دهد که امام علی علیه السلام لشکری را برای جنگ با معاویه آماده کرده است. پیش از آغاز جنگ در صفین، حضرت در بین یاران خود بر منبر رفته و جایگاه خود را برای ایشان بیان می کند. ایشان در بین سخنان طولانی خود، اشاره ای به واقعه غدیر کرده و این سخنان را از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل می کند:
«اَیّ ها الناس! اِنّ اللهَ مولایَ وا َنا مَولی المومِنینَ واَولی بِهِم مِن اَنفسِهِم. مَن کنت مَولاه فَعَلیٌّ مَولاه…، ای مردم! خدا سرپرست من است و من سرپرست مومنین هستم و بر ایشان از خودشان مقدم ترم. هر که من مولای اویم، پس علی مولای اوست …»
امیر مومنان علیه السلام می فرماید:سخنان پیامبر صلی الله علیه و آله که به اینجا رسید سلمان فارسی بلند شد و پرسید: «ای رسول خدا ولایت علی چگونه است؟»
پیامبر صلی الله علیه و آله در پاسخ سلمان فرمود:«وِلاءٌ کَوِلائی، ولایتی مانند ولایت من».
بعد از ذکر این واقعه توسط فرزند ابوطالب، تعدادی از یاران ایشان شهادت دادند که ما نیز این سخنان را از پیامبر صلی الله علیه و آله شنیده ایم.-4-

ادامه »

 نظر دهید »

«غدیر» فصل الخطاب امامت

10 مهر 1394 توسط الزهرا (س) نصر

دو نکته مهم تاریخی
1- هجرت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از مکه معظمه، نقطه عطفی در تاریخ اسلام به شمار می رود. بعد از این هجرت، حضرت سه بار به مکه سفر کرده اند: بار اول در سال هشتم، پس از صلح حدیبیه به عنوان انجام «عمره» وارد مکه شدند; بار دوم در سال نهم به عنوان «فتح مکه» وارد این شهر شدند; و سومین و آخرین بار بعد از هجرت در سال دهم هجری به عنوان «حجة الوداع» به طور رسمی اعلان حج دادند تا همه مردم در حد امکان حاضر شوند.
در این سفر دو مقصد اساسی در نظر بود، یکی بیان مسائل حج، و دیگری مسئله ولایت و خلافت بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله.
2- «غدیر» که قبل از «جحفه» قرار دارد، محل افتراق اهل مدینه و مصر و عراق بود. در واقع آخرین محل تلاقی کاروان ها غدیر خم بود. پس از اعلان عمومی، مهاجرین و انصار و قبائل اطراف مدینه و مکه و حتی بلاد یمن و غیر آن به سوی مکه سرازیر شدند. جمعیتی حدود یکصد و بیست هزار نفر در مراسم حج شرکت کردند. امیرمؤمنان علیه السلام هم که قبلا از طرف حضرت به یمن و نجران برای دعوت به اسلام و جمع آوری وجوهات رفته بودند، به همراه دوازده نفر از اهل یمن برای انجام اعمال حج به مکه رسیدند.
واقعه غدیر در یک نگاه
اینکه در زمان حضرت رسول صلی الله علیه و آله جامعه به رهبری ایشان اداره شود و بعد از آن خود جامعه تصمیم گیر این امر عظیم باشد یکی از امور واضح البطلانی است که هیچ عقل خالی از هوا و هوس آن را نمی پذیرد. مانند باغبانی که نهالی تازه کاشته را بدون رسیدگی و هرس در میان هزاران علف هرز و آفات زمینی و آسمانی رها کند
سال دهم هجرت، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله پس از پایان مناسک «حجة الوداع» به همراه هزاران تن از مسلمان به سوی مدینه رهسپار شد. کاروان، منازل بین راه را یکی پس از دیگری پیمود. کاروان کم کم به وادی «ج حفه» نزدیک می شد. ناگاه جبرئیل بر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نازل شد و آیه شریفه: «یا ایها الرَّس ول بَلِّغ ما انزِلَ …» (1) را بر ایشان قرائت کرد. در این آیه خداوند پیامبرش را ترغیب نمود تا دستور او را درباره جانشینی و ولایت حضرت علی علیه السلام هر چه سریع تر به مردم برساند. (2)
پیامبر صلی الله علیه و آله به غدیر خم رسید. دستور داد: «آنانکه از غدیرخم گذشته اند مراجعت کنند، باقیمانده کاروان هم برای رسیدن به میعادگاه عجله کنند».
پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله بر فراز جهاز شتران جای گرفت و بعد از حمد و ثنای خداوند؛ چنین فرمود: «ای مردم! به پایان عمرم نزدیک شده ام و از میان شما می روم. ای مردم! من آنچه از حلال و حرام خدا بود به شما رساندم ٦. آیا من بر شما اولویت و برتری ندارم؟» مردم همگی گفتند: بلی؛ یا رسول الله.
آنگاه او دست امام علی علیه السلام را گرفت و فرمود: «مَن کُنت مَولاه فَهذا علیٌّ مَولاه ؛ هر کس که من مولای اویم، علی مولای اوست».(3) بار خدایا دوست علی را دوست بدار و دشمن علی را دشمن باش. معبودا آنکه علی را یاری کند، یاور باش و کسی که او را یاری نکند، خوار و ذلیل گردان.

ادامه »

 نظر دهید »

اگر شیعه نبودیم!

10 مهر 1394 توسط الزهرا (س) نصر

شیعه بودن مسأله امروز ماست نه یک مسأله تاریخ گذشته
اینکه شیعه باشیم یا نباشیم، یک اختلاف نظر تاریخی نیست و تفکر درباره آن نه تنها بی فایده نیست بلکه تأثیر مستقیم در سبک زندگی و تفکر ما دارد. برخی از نمودهای این طرز فکر عبارتند از:
1- جمعیت زیاد نشانه حقانیت نیست. نمی توان و نباید به رفتارها و طرز فکر اکثریت جامعه به چشم حقیقت نگریست. زیرا معمولاً اکثریت مردم پیرو حقیقت نیستند و معمولاً طرفداران حقیقت اندک بوده و هستند.(1)
2- اگر مطلبی به صورت رسمی و عمومی درآمد معمولاً اشکالات مهمی نیز در آن وجود دارد که عامداً پوشانیده شده است.
3- اسمها ممکن است بامحتوا یا بی محتوا باشد لذا اسم “اهل سنت” لزوماً به معنای آن نیست که صاحبان آن فکر، پیروان سنت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله باشند.
4- در طول تاریخ تا به امروز، حاکمان به ناحق بر مسند نشسته اند و از قدیم تا به حال بخشی از حقیقت توسط دستگاه های تبلیغاتی آنان پنهان گشته و می گردد.
5- برای یافتن حقیقت نباید اسیر قالبهای تعیین شده شویم. ما باید خود را با حقیقت تنظیم کنیم نه اینکه توقع داشته باشیم حقیقت در قالبها و کلیشه های مقبول ما قرار گیرد.(2)
6- کربلا و عاشورا یک زمین و زمان در گذشته تاریخ نیستند بلکه مظهر زمین و زمانها و تلنگر ما در زندگی امروزمان هستند.
7- در هر زمانی که زندگی کنیم باید امام آن زمان را بشناسیم و اگر این ناشناسی ما تا لحظه مرگ ادامه یابد مرگمان “مرگ جاهلیت” خواهد بود. دنیای امروز ما از این جهت به قبل شبیه است که هنوز درخواست و عزم عمومی مردم برای ظهور حضرت صاحب الزمان علیه السلام فراهم نیست. اگر از دیدن امام عصر خود محرومیم، بقیه روابط خود را با او نباید از دست بدهیم مثل فکر برای او و دعا برای سلامتی و نزدیک شدن فرج ایشان و نیز دعا برای آسان شدن قیام آن حضرت.
شیعه بودن طرز نگاهمان به دین و دنیا را عوض می کند
شیعه بودن نعمتی برای فکر و آرامش آن هم هست. آرامشی که ظاهری و تلقینی نیست بلکه در سایه حقانیت ایجاد می شود. اگر شیعه نباشیم، باید بگوییم که وفات پیامبر صلی الله علیه و آله، سرآغاز سردرگمی مسلمین بود. در طول تاریخ، هرکس آیات قرآن را به سبک خود معنا کرده است و هیچ مرجع رسمی و قابل اتکایی برای سنجش آن وجود ندارد. حتی احادیث مختلف و گاه متناقضی به خود رسول خدا صلی الله علیه و آله نسبت داده شده است. این اختلافات از زمان خود صحابه شروع شد و تا به حال ادامه دارد. گویا خدا بعد از رسولش امت را به حال خود رها کرده است و نعوذ بالله گویا پیامبر صلی الله علیه و آله شخصی بوده که در سخنان خود دقیق نبوده است.(3)
با شیعه بودن است که سخنان رسول خدا صلی الله علیه و آله با هم جور در می آید. سخنانی هم که به ناروا به ایشان بسته اند در پرتو راهنماییهای اهل بیتشان علیهم السلام برمَلا می شود. تکلیف زندگیمان بعد از رسول خدا صلی الله علیه و آله معلوم است و می توانیم با آنها رابطه برقرار کنیم.(4)
شیعه بودن یعنی مراقبت از اینکه به عهد خدا و ایمان به او پایبند بمانیم حتی اگر در جامعه تنها بمانیم و سبک فکری مردم عوض شود. شیعه بودن به معنی این است که بکوشیم حق را بشناسیم و از کمی پیروان آن هراس به دل راه ندهیم.

ادامه »

 نظر دهید »

غزوه أحزاب يا خندق

08 آبان 1391 توسط الزهرا (س) نصر

اخراج بعضى قبايل يهود مانند بنى نضير و بنى قريظه از اطراف مدينه آنها را نسبت بمسلمين و مخصوصا نسبت به پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله خشمگين ساخت و چند تن از رؤساى قبايل مزبور بمكه رفته و آمادگى خود را عليه پيغمبر صلى الله عليه و آله بمنظور كمك و همراهى با قريش اعلام داشتند بزرگان قريش از اين فرصت استفاده كرده و از پيشنهاد آنان استقبال نموده در نتيجه كليه قبايل بت پرست مكه بهمدستى طوايف يهود در سال پنجم هجرى بسيج عمومى كرده و با تعداد ده هزار نفر بفرماندهى ابوسفيان و دستيارى گروهى از يهود براى ريشه كن ساختن نونهال اسلام متوجه مدينه شدند.

چون اين خبر به پيغمبر صلى الله عليه و آله رسيد مسلمين را جمع كرد و براى دفاع در مقابل اين عده مهاجم به بحث و شور پرداخت،سلمان فارسى پيشنهاد نمود كه اطراف مدينه را خندق بكنند و موانع مصنوعى در آنجا بوجود آورند تا عبور دشمن از آن سخت و نا ممكن باشد رسول اكرم پيشنهاد سلمان را پذيرفت و دستور فرمود فورا براى حفر خندق آماده شوند،مسلمين مشغول حفر خندق شده خود حضرت رسول صلى الله عليه و آله نيز مانند مسلمين ديگر بحفر خندق اشتغال داشت پيش از رسيدن سپاه مهاجم خندق كنده و آماده شد و هنگاميكه مشركين نزديك خندق رسيدند از مشاهده آن متعجب شدند زيرا اين نوع وسيله دفاع در عربستان سابقه نداشت بدينجهت گفتند :و الله ان هذه لمكيدة ما كانت العرب تكيدها،بخدا سوگند اين حيله عرب نيست و عرب چنين حيله‏اى بكار نبندد. (1) مسلمين هم كه تعدادشان در حدود سه هزار نفر بود در آنطرف خندق اردو زده بودند،چند روز اين دو سپاه در طرفين خندق روبروى هم بودند و گاهى بهم سنگ و تير ميانداختند بالاخره عمرو بن عبدود با چند نفر ديگر اسب جهانيده و از تنگترين جاى خندق خود را بطرف ديگر آن رسانيدند.

ادامه »

 نظر دهید »

خدمات نظامى على عليه السلام

26 شهریور 1391 توسط الزهرا (س) نصر





ألا انما الاسلام لو لا حسامه‏ 
كعفطة عنز او قلامة حافر

(ابن ابى الحديد)

چون در طول چهارده سال دعوت پيغمبر صلى الله عليه و آله مواعظ و نصايح آنحضرت كه متكى بمنطق و استدلال بود در هدايت قبايل گمراه و بت پرست عرب مؤثر واقع نشد لذا فرمان جهاد بصورت آياتى چند نازل گرديد و از سال دوم هجرت تا مدت 9 سال كه پيغمبر اكرم در قيد حيات بود در حدود هشتاد جنگ و قتال با كفار و مشركين و يهوديهاى عربستان نموده است كه در بعضى از آنها خود آنحضرت شخصا حضور داشته و آنها را غزوات گويند.

فداكارى و از خود گذشتگى على عليه السلام در اين جنگها بر احدى پوشيده نماند و در اثر ابراز رشادت و شجاعت بى نظيرش او را ضيغم الغزوات و قتال العرب ميناميدند و جز جنگ تبوك كه بدستور پيغمبر در مدينه مانده بود در تمام جنگها شركت كرده و پرچم فتح و پيروزى هميشه در دست او بوده است.

از غزوات مشهور و مهمى كه پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله با مشركين و دشمنان اسلام نموده و على عليه السلام نيز ابطال و قهرمانان عرب را در آن جنگها طعمه شمشير خود ساخته است ميتوان غزوه بدر واحد و غزوه بنى نضير و غزوه احزاب (خندق) و غزوه خيبر و فتح مكه و جنگ حنين و طائف را نام برد.

چون مقصود از نوشين اين فصل شرح فداكاريها و خدمات نظامى على عليه السلام است لذا از توضيح و علل وقوع جنگها صرف نظر كرده و فقط بمبارزات آنحضرت با ابطال و جنگ آوران عرب در صحنه‏هاى كارزار اشاره مينمائيم زيراشرح زندگانى على عليه السلام بدون اشاره بحضور او در ميدانهاى جنگ ناقص و بى لطف ميباشد و شرح چند غزوه مهم براى شناساندن نيروى بازوى آنجناب لازم و ضرورى ميباشد.

غزوه بدر:

اگر چه پيش از غزوه بدر جنگهاى كوچكى (سريه) ميان مسلمانان و مخالفين در گرفته بود ولى غزوه بدر اولين جنگى بود كه مسلمان در آنجنگ آزمايش شدند و ترس مشركين آنها را فرا گرفته بود و براى مقابله با آنان اكراه داشتند چنانكه خداوند در قرآن كريم فرمايد:

كما اخرجك ربك من بيتك بالحق و ان فريقا من المؤمنين لكارهون (1)

(همچنانكه پروردگارت ترا از خانه‏ات بحق براى جنگ با مشركين بيرون آورد و گروهى از مؤمنين از مقابله با كفار اكراه داشتند) زيرا تعداد مشركين در حدود هزار نفر بوده و با ساز و برگ كامل و اسبان يدكى براى از بين بردن مسلمين بفرماندهى ابوسفيان حركت كرده بودند در صورتيكه عده مسلمانان 313 نفر بوده و اكثر آنها هم فاقد ساز و برگ بودند و بيش از هفتاد شتر و چند رأس اسب همراه نداشتند بالاخره در روز 17 ماه مبارك رمضان سال دوم هجرى اين دو گروه در محلى ميان مكه و مدينه به نام بدر (نام چاهى است) در برابر هم قرار گرفتند و خداوند مؤمنين را بوسيله فرشتگان يارى نمود چنانكه فرمايد:و لقد نصركم الله ببدر و انتم اذلة (2) خداوند شما را در بدر نصرت نمود در حاليكه زبون و ناتوان بوديد) ابتدا سه تن از مشركين (عتبه و شيبه و وليد بن عتبه) بميدان آمده و مبارز خواستند پيغمبر اكرم على عليه السلام را بمبارزه آنها فرستاد و عموى خود حمزه و عبيدة بن حارث بن عبد المطلب را نيز دستور داد كه بهمراه على عليه السلام با آنها بجنگند على عليه السلام بمحض برخورد با وليد كه مبارز او بود وى را بقتل رسانيد و سپس براى كشتن مبارزان همراهانش بسوى آنها شتافت چون آن سه تن كشته شدند ترس‏و دهشتى از مسلمانان در دل مشركين قرار گرفت،آنگاه مبارزان ديگرى بميدان آمدند كه اكثرشان بشمشير على عليه السلام زندگى را بدرود گفتند و رشادتهاى آنحضرت جنگ بدر را به پيروزى مسلمانان خاتمه داد بطوريكه متجاوز از هفتاد تن از مشركين قريش مقتول و هفتاد تن نيز اسير گرديدند كه عباس بن عبد المطلب و عقيل بن ابيطالب هم جزو اسراء بودند و با دادن فديه آزاد شده و اسلام اختيار كردند و بنا به نقل مورخين بيش از نيم كشته شدگان مشركين بشمشير على بوده (3) و بقيه هم بوسيله ساير مسلمين و فرشتگان نصرت بقتل رسيده بودند و از جمله كشته شدگان سرشناس قريش بدست آنحضرت عاص بن سعيد و حنظلة بن ابيسفيان (برادر معاوية) و عمير بن عثمان (عموى طلحه) بودند. (4)

بالاخره جنگ بنفع مسلمين و شكست مشركين خاتمه يافت و مسلمين فاتحانه بمدينه مراجعت كردند و نام نامى على عليه السلام بعنوان شجاع بى نظيرى در ميان عرب بلند آوازه گشت و كسى را جرأت و ياراى آن نبود كه مقابله با او را حتى در انديشه و ذهن خود مجسم سازد.

غزوه احد:

احد نام كوه بزرگ و مشهورى است كه تقريبا در شش كيلومترى مدينه قرار گرفته و غزوه احد در ماه شوال سال سيم هجرى در دامنه كوه مزبور واقع گرديده است.

شكست قريش در غزوه بدر كه موجب آبرو ريزى و از دست رفتن عده‏اى از رجال آنها شده بود زمينه را براى جنگ ديگرى آماده ميكرد زيرا خانواده كشته شدگان مانند عكرمة بن ابى جهل و صفوان بن اميه در مكه عزادار بوده و براى انتقامجوئى،مردم مكه را براى مقابله و مقاتله مسلمين تحريص ميكردند،ابوسفيان بن حرب كه در رأس كفار قريش بود مردم را دور خود جمع نموده و براى اعاده حيثيت خود آنها را بجنگ آماده ميساخت و حتى اموال شخصى خود را در اختيار آنان‏گذاشت كه بمصارف جنگى برسانند. (5)

هند دختر عتبه و زن ابوسفيان نيز بهمراهى چند زن ديگر دف زنان مردم را بخونخواهى كشته شدگان خويش دعوت ميكردند با اين ترتيب ابوسفيان در حدود پنجهزار سوار و پياده را تجهيز نموده و راه مدينه را با عده تحت فرماندهى خود در پيش گرفت.

چون رسول اكرم از اين قضيه مطلع شد فورا اصحاب را جمع آورى كرده و مطلب را با آنها در ميان نهاد گروهى اظهار نمودند كه بايد در شهر مانده و حالت تدافعى گرفت ولى بعضى را عقيده بر اين بود كه بايد از شهر بيرون رفت و بحمله پرداخت بالاخره مسلمين آماده جنگ شدند و خود پيغمبر صلى الله عليه و آله نيز لباس جنگ پوشيد و با عده‏اى در حدود هفتصد نفر آماده مقابله با دشمن گرديد و على عليه السلام را هم بسمت پرچمدارى تعيين فرمود همچنانكه در كليه جنگها پرچمدارى بعهده او بود چون پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله باحد رسيد براى اينكه از حمله ناگهانى و پشت سرى دشمن غافل نباشد عده‏اى را (در حدود پنجاه نفر) تحت فرماندهى عبد الله بن جبير بر دهانه شكافى كه براى اين كار مناسب بنظر ميرسيد گماشت و اين پيش بينى پيغمبر نيز كاملا صحيح بود زيرا ابوسفيان هم خالد بن وليد را با جمعى تقريبا چهار برابر عده عبد الله در كمين آنها گذاشته بود كه پس از در آويختن دو لشگر بهم از پشت سر بمسلمين حمله نمايد.

بارى جنگ شروع شد و بيشتر مبارزان قريش بدست على عليه السلام كشته شدند و پرچمدار ابيسفيان بنام طلحة بن ابى طلحة مرد نيرومندى بود و او را كبش الكتيبة (قوچ لشگريان) ميگفتند بمبارزه على عليه السلام آمد و آنحضرت چنان ضربتى بر كله او زد كه چشمانش از حدقه بيرون افتاد و نعره زد و بهلاكت رسيد سپس برادر طلحه پرچم را بدست گرفت و او نيز كشته شد و حمزه نيز با كمال رشادت مبارزان قريش را طعمه شمشير خود ميساخت و در اثر كشته شدن جنگجويان قريش شكست فاحشى در لشگريان دشمن نمودار شد و مسلمين با اينكه‏تعدادشان خيلى كمتر از آنها بودند بر آنها مسلط گشته و نسيم فتح و پيروزى بر پرچم اسلام وزيدن گرفت،مشركين در حال فرار بودند و گروهى از مسلمين به تعاقب دشمن شتافته عده‏اى نيز مشغول جمع آورى اموال آنها گرديدند.

در اينموقع كسانى كه بر دهانه دره گماشته شده بودند بى انضباطى كرده و بر خلاف دستور پيغمبر صلى الله عليه و آله از فرمان عبد الله سرپيچى نمودند و بگمان اينكه فتح مسلمين كاملا حتمى بوده و ماندن آنان در محل مزبور لزومى ندارد پست نگهبانى خود را ترك كرده و بيش از چند نفر از آنها در محل خود باقى نماندند.

خالد بنوليد كه منتظر چنين فرصتى بود با سواران خود راه دهانه را پيش گرفت و آن عده ناچيز را از بين برده و از پشت سر بمسلمين حمله نمود فراريان قريش كه از پشت جبهه صداى خالد را شنيدند مجددا مراجعت كرده و از دو طرف بر مسلمين حملات سختى بردند و چون تعداد مسلمين كم بوده و بحالت تفرقه و پراكنده جنگ ميكردند شكستى بآنها روى داده و در نتيجه متوارى گرديدند در اين جنگ حمزة بن عبد المطلب بدرجه رفيعه شهادت رسيد و جگرش را بدستور هند (مادر معاويه) از سينه‏اش در آوردند و آن ملعونه هم مقدارى از آنرا در دهان گرفته و جويد و از آنروز به هند جگر خوار مشهور شد خود پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله از ناحيه پيشانى صدمه ديد و دندان مباركش شكست و بغير از على عليه السلام و دو نفر ديگر كسى مراقب آنحضرت نبود.

على عليه السلام با حملات حيدرانه خود گروه مشركين را از هر طرف كه به پيغمبر حمله ميآوردند پراكنده ميساخت و خود را پروانه وار بدور شمع وجود آنجناب بگردش در ميآورد.

فداكارى على عليه السلام در جنگ احد صفحه درخشانى در تاريخ زندگانى او گشود كه سطور طلائى آن با نداى جبرئيل كه ميگفت.لا سيف الا ذوالفقار و لا فتى الا على مزين گرديد . (6)

شيخ مفيد از عكرمه او نيز از خود على عليه السلام نقل ميكند كه فرمود چون در غزوه احد مردمان از اطراف پيغمبر صلى الله عليه و آله پراكنده شدند مرا بر آن‏حضرت چنان بى تابى فرا گرفت كه هرگز نظير آنحالت را در خود نديده بودم پيش روى او شمشير ميزدم كه يكمرتبه برگشتم و او را نديدم با خود گفتم رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم كه فرار نميكند و در ميان كشته شدگان هم او را نديدم و گمان كردم كه از ميان ما بآسمان بالا رفته است پس غلام شمشير را شكسته و با خود گفتم با اين شمشير براى دفاع از رسول خدا صلى الله عليه و آله آنقدر قتال ميكنم تا كشته شوم و بر آن جماعت حمله كردم آنها از جلو شمشير من گريخته و راه باز كردند كه ناگاه ديدم پيغمبر صلى الله عليه و آله بيهوش بزمين افتاده است بالاى سرش ايستادم چشمان مباركش را باز كرد و بسوى من نگريست و فرمود:اى على مردم چه كردند؟

عرض كردم يا رسول الله آنها كافر شدند و بدشمن پشت كرده و ترا وا گذاشتند پيغمبر نگاه كرد و ديد جمعى از لشگريان دشمن بسوى او مى‏آيند بمن فرمود يا على اينها را از من دور گردان من بدانها حمله كرده از چپ و راست شمشير زدم تا آنها فرار كرده و تار و مار شدند .پيغمبر فرمود يا على آيا مدح خود را در آسمان نميشنوى كه فرشته‏اى بنام رضوان ندا ميكند :لا سيف الا ذوالفقار و لا فتى الا على؟ من اشگ شادى ريختم و خداوند سبحان را بر اين نعمت سپاسگزارى كردم. (7)

استقامت و پايدارى على عليه السلام و چند نفر ديگر كه ثابت قدم مانده بودند موجب شد كه مشركين از مدينه چشم پوشيده و راه مكه را در پيش گرفتند.على عليه السلام با اينكه خود بشدت مجروح بود پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله را از نظر دور نداشت و براى شستن دست و روى آنحضرت با سپر خود آبى تهيه كرد و چون رسول خدا دست و روى خود را شست فرمود غضب خدا بر آن قومى كه رخسار پيغمبر خود را خونين كردند. (8)

غوغاى جنگ فرو نشست و از گروه مسلمين هفتاد نفر مقتول و بقيه نيز فرار كرده بودند و تنها قهرمان نامى اين جنگ كه افتخار فتوت را در سايه اين فداكارى بى نظير بدست آورده بود على عليه السلام بود كه چندين زخم مرد افكن به بدن‏مباركش اصابت كرده بود كه هر يك از آنها به تنهاى قادر بود يك مبارز نامى را از پا در آورد كثرت زخمها و جاى شمشيرها در بدن آنحضرت همه را به تعجب و حيرت انداخته بود كه يك جوان 26 ساله با تن آغشته بخون چگونه هنوز زنده مانده است ولى آنها نميدانستند كه يك روح بزرگ و قوى و يك ايمان خالص و محض در آن پيكر زخمدار وجود داشت كه آنهمه سختى‏ها و ناملايمات را با كمال رضايت و خرسندى تحمل مينمود.

نبى اكرم بمدينه مراجعت فرمود و حضرت زهرا عليها السلام با ظرف آبى كه براى شستن صورت پدرش در دست داشت آنحضرت را استقبال كرد على عليه السلام نيز در حاليكه دستش تا بازو خون آلود بوده رسيد و ذوالفقار را بفاطمه داد و فرمود خذى هذا السيف فقد صدقنى اليومـاين شمشير را بگير كه امروز (ايمان و شجاعت) مرا تصديق نمود سپس فرمود:

أفاطم هاك السيف غير ذميم‏ 
فلست برعديد و لا بمليم‏ 
لعمرى لقد اعذرت فى نصر احمد 
و طاعة رب بالعباد عليم‏ 
أميطى دماء القوم عنه فانه‏ 
سقى ال عبد الدار كأس حميم

اى فاطمه بگير اين شمشير را كه نكوهيده نيست و من ترسو و لرزان و ملامت كننده نيستم (در انجام وظيفه‏ام كوتاهى نكرده‏ام كه خود را ملامت كنم) ـبجان خودم سوگند در يارى پيغمبر و طاعت پروردگارى كه باعمال بندگان دانا است كوشش نمودم،خونهاى مردمان را از اين شمشير پاك كن كه اين شمشير جام مرگ را بخاندان عبد الدار (پرچمداران قريش) خورانيد .

رسول اكرم صلى الله عليه و آله نيز بفاطمه عليها السلام فرمود.

خذيه يا فاطمة فقد ادى بعلك ما عليه و قد قتل الله بسيفه صناديد قريش.

اى فاطمه بگير شمشير را كه شوهرت امروز دين خود را اداء نمود و خداوند بوسيله شمشير او بزرگان قريش را نابود ساخت. (9) شكستى كه در اين جنگ بمسلمين رسيد در نتيجه يك بى انضباطى كوچك و عدم دقت در اجراى دستور نظامى پيغمبر صلى الله عليه و آله بود و در عين حال تجربه تلخى بدست آنها داد كه بعدها براى آنان مورد عبرت قرار گرفت و آيه شريفه نيز باين موضوع اشاره فرمايد:

و لقد صدقكم الله وعده اذ تحسونهم باذنه حتى اذا فشلتم و تنازعتم فى الامر و عصيتم من بعد ما اريكم ما تحبون منكم من يريد الدنيا و منكم من يريد الاخرة ثم صرفكم عنهم ليبتليكم و لقد عفى عنكم و الله ذو فضل على المؤمنين. (10)

غزوه بنى نضير:

پس از پايان غزوه احد بعضى از ساكنين محلى مدينه مانند طوايف يهود بنى نضير و بنى قريظه از اين پيشامد خوشحال شده و بعضى از قبايل هم كه پيمان دوستى و يا پيمان عدم تعرض با پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله بسته بودند نقض عهد نمودند.

بنابر اين چنين بنظر ميرسيد كه پيش از جنگ با قريش لازم است نفوذ و امنيت كامل را در مدينه برقرار نمود و سپس بدفع قريش پرداخت لذا در سال چهارم هجرى كه فاصله ميان غزوه احد و خندق بود مسلمين آماده قتال با بنى نضير شده و براى محاصره آنها در ربيع الاول سال مزبور از مدينه بيرون شدند.

فرمانده اين ستون اعزامى على عليه السلام بود كه با رشادت و شجاعت ويژه خود آنها را مجبور به تسليم نمود و پيمان بستند كه پيغمبر صلى الله عليه و آله از خون آنان در گذرد و آنها نيز از حومه مدينه خارج شده و بشام روند. (11)

رسول خدا صلى الله عليه و آله اين شرط را پذيرفته و دستور داد كه هر سه نفر يك شتر ببرند و اموال خود را نيز بر آن شتر بار نهند،پس از خروج بنى نضير از مدينه اموال و اراضى زراعى آنها نصيب مسلمين گرديد.اين واقعه كه پس از غزوه احد روى داد براى تحكيم موقعيت مسلمين بسيار مناسيب بوده و پيغمبر صلى الله عليه و آله با كمال قدرت و مهارت و تدبير توانست در مدت كمى نفوذ از دست رفته را جبران نمايد و بر وسعت قلمرو و اقتدار خود افزوده و دشمنان دين را منكوب سازد.

پى‏نوشتها:

(1) سوره مباركه انفال آيه 5

(2) سوره آل عمران آيه .123

(3) شيخ مفيد در كتاب ارشاد اسامى 36 نفر را كه بدست على عليه السلام كشته شده‏اند ثبت نموده است.

(4) ارشاد مفيد باب 2 فصل 18ـكشف الغمه ص 53ـاعلام الورى و كتب ديگر.

(5) تاريخ طبرى.

(6) سيرة ابن هشام جلد 2 ص 100ـتاريخ طبرى.

(7) ارشاد مفيد جلد 1 باب دوم فصل 22 حديث 6ـاعلام الورى.

(8) تاريخ يعقوبى.

(9) كشف الغمه ص 56ـارشاد مفيد جلد 1 باب 2 فصل 22ـاعلام الورى.

(10) سوره آل عمران آيه 152 و آيه‏هاى بعد.

(11) تاريخ طبرى.



 نظر دهید »

نقش على عليه السلام در هجرت

06 شهریور 1391 توسط الزهرا (س) نصر





وقيت بنفسى خير من وطى‏ء الحصى و من طاف بالبيت العتيق و بالحجر رسول اله الخلق اذ مكروا به فنجاه ذو الطول الكريم من المكر (على عليه السلام)

يكى از عللى كه زمينه را براى هجرت پيغمبر بمدينه آماده كرده بود انتشار اسلام در آن شهر بود،در مواقعى كه قبايل عرب براى تجارت و غيره از مدينه بمكه ميآمدند پيغمبر با آنها ملاقات كرده و آنها را بدين اسلام دعوت مينمود و اتفاقا از اين اقدام خود نتيجه مطلوبى نيز بدست ميآورد چنانكه پس از فوت ابوطالب عده‏اى از قبيله اوس كه از مدينه بمكه آمده بودند پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم را ملاقات كرده و شش نفر از آنها هم بدين اسلام گيرويدند و پس از مراجعت بمدينه مردم آن شهر را بدين جديد دعوت نمودند.

پس از مدتى گروهى متجاوز از هفتاد نفر زن و مرد از مدينه بمكه آمده و بدين اسلام مشرف شدند بنابر اين دين اسلام در مدينه با سرعت پيشرفت و چون محيط مدينه از اغراض سوء قريش و از ايذاء و اذيت آنها مصون بود لذا براى انتشار اسلام مناسب‏تر از مكه بنظر ميرسيد و پيغمبر بعده‏اى از پيروان خود دستور داد كه براى رهائى از شر مشركين مكه بمدينه مهاجرت نمايند و آنها نيز در آشكار و پنهانى بسوى مدينه رهسپار شده و از طرف اهالى آن شهر با كمال دلگرمى از مهاجرين مكه پذيرائى بعمل آمد.از طرفى خود پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم نيز قلبا براى عزيمت بمدينه تمايل داشت ولى چون مأمور و سفير الهى بود اين عمل را بدون اجازه و اراده خدا نميتوانست انجام داده و محل مأموريت خود را تغيير دهد اما در اينموقع حادثه‏اى روى داد كه خود بخود هجرت پيغمبر را بمدينه ايجاب نمود و ميتوان آنرا علت اصلى اين مهاجرت دانست.

چون قريش از انتشار دين اسلام در مدينه و پيشرفت سريع آن در شهر مزبور و همچنين از مهاجرت عده‏اى از مسلمين بدانجا آگاه شدند بيم آنرا داشتند كه دين اسلام در آن شهر قوت بگيرد و بعدا اسباب مزاحمت آنان را فراهم آورد بنا بر اين براى از بين بردن هر گونه خطرات احتمالى كه آينده آنها را تهديد ميكرد تصميم گرفتند كار را با پيغمبر صلى الله عليه و آله يكسره كنند و براى هميشه از جانب وى ايمن و آسوده باشند.

اما انجام اين كار هم بسادگى و آسانى مقدور نبود زيرا پيغمبر از خاندان عبد المطلب بود و اگر بوسيله عده معدودى از بين ميرفت مسلم بود كه آن عده جان سالم از دم شمشير جوانان هاشمى بدر نمى‏بردند و بطور حتم بنى‏هاشم بخونخواهى او قيام ميكردند پس تكليف چيست؟

سران قريش در خفا جمع شده و تشكيل كمسيونى دادند و پس از شور و بحث زياد نتيجه شورا و تصميم انجمن بدين ترتيب اعلام شد كه از هر قبيله يك نفر قهرمان شمشير زن انتخاب شود و اين عده بالاتفاق شبانه بخانه پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم حمله نموده و او را در بسترش با شمشيرهاى عريان بقتل رسانند و چون بنى‏هاشم به تنهائى قدرت مقابله با تمام قبايل عرب را نخواهند داشت در نتيجه خون پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم لوث شده و بهدر خواهد رفت.

اين نقشه شيطانى يك تصميم قطعى و خلل ناپذيرى بود كه در پنهانى براى از بين بردن پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم طرح و اتخاذ گرديد ولى خداوند متعال همان خدائى كه در غار حرا پرتوى از جمال خود را بوجود محمد صلى الله عليه و آله و سلم انداخته و او را در نور حيرت و عظمت مستغرق كرده بود باز دل روشن و حقيقت جوى پيغمبر را از اين تصميم قريش آگاه گردانيد و اجازه داد كه شبانه ازمكه بسوى مدينه هجرت نمايد. (1)

اما تدبيرى لازم بود تا كفار قريش از هجرت پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم با خبر نباشند و خانه و بستر او بدون صاحب نماند،حالا چه كسى است كه بعوض پيغمبر در آن رختخواب بخوابد و خود را طعمه شمشير مهاجمين قريش سازد؟

اينجا است كه قهرمان اين حادثه خود نمائى ميكند و ذكر اين مقدمات براى معرفى نام نامى او است اين قهرمان شير دل فقط و فقط على عليه السلام بود كه چشم روزگار نظيرش را در گذشته نديده و تا ابد هم نخواهد ديد.

پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم على را ميشناخت و بميزان ايمان و اخلاص او آگاه بود رو بسوى وى آورد و فرمود يا على دستور الهى بر اينست كه مكه را ترك گويم و بسوى مدينه هجرت كنم،اما اين هجرت يك مسافرت عادى و معمولى نيست و بايستى محرمانه و سرى باشد تا كفار قريش از آن آگاه نباشند زيرا تصميم گرفته‏اند امشب مرا در بسترم بخون آغشته نمايند و براى اغفال آنها لازم است خانه و رختخواب من خالى نباشد تا آنها مرا تعقيب نكنند،فرمان الهى است كه در بستر من بخوابى تا من به پنهانى مهاجرت كنم.

هنوز سخن پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم تمام نشده بود كه على عليه السلام با جان و دل دعوت او را اجابت كرد و گفت:اطاعت ميكنم يا رسول الله و در اجراى اين امر بسيار خرسند و سپاسگزارم.

پيغمبر فرمود يا على كار بسيار خطرناكى بعهده تو گذاشته شده است زيرا رجال قريش شبانه خانه من ريخته و رختخواب مرا زير شمشيرهاى برهنه خواهند گرفت در حاليكه تو ميخواهى در آن بستر بخوابى!

پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم هر چه اعلام خطر نموده و اهميت اين امر خطر را در نظر على عليه السلام مجسم ميساخت خرسندى او بيشتر ميگشت تا بالاخره گفت يا رسول الله مگر غير از مرگ و كشته شدن چيز ديگرى هم هست؟چه‏سعادتى بالاتر از اين كه من بدستور الهى جان خود را در راه اشاعه دين تو فداى تو كرده باشم؟

چون رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم صراحت لهجه و جانفشانى على عليه السلام را در راه حق و حقيقت مشاهده كرد چشمان مباركش پر آب گرديد و با همان حال رقت و عطوفت سر و روى على را غرق بوسه ساخت و او را وداع كرد و بعزم مهاجرت مكه را ترك نمود. (2)

على عليه السلام هم كه جوان 23 ساله‏اى بود جامه مخصوص پيغمبر را كه در موقع خواب به تن ميكرد پوشيد و در فراش آنحضرت دراز كشيده و منتظر وقوع حادثه پر خطرى گرديد.

صاحب فصول المهمه و كفاية الطالب و ديگران نوشته‏اند كه چون على عليه السلام شبانه در بستر پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم قرار گرفت خداوند عز و جل به جبرئيل و ميكائيل فرمود من شما را برادر يكديگر گردانيدم و عمر يكى از شما را طولانى‏تر از ديگرى قرار دادم كداميك از شما حاضر است كه زيادى عمر را بديگرى بخشد عرض كردند پروردگارا در اين امر مختاريم يا مجبور خداوند فرمود بلكه مختاريد هيچك از آندو حاضر نشد كه عمر زيادى را بديگرى بخشد،خداوند تعالى فرمود كه من ميان على ولى خود،و محمد پيغمبر اخوت و برادرى برقرار كردم و او در فراش پيغمبر خوابيده است (و بنگريد كه او چگونه) جان خود را فداى برادر كرده و زندگى ويرا بر حيات خويش ترجيح داده است بزمين نازل شويد و او را از شر دشمنانش محفوظ داريد.

پس آندو فرشته نزد على عليه السلام آمدند و جبرئيل در بالاى سرش ايستاد و ميكائيل در پائين پاى او و جبرئيل ميگفت:بخ بخ يا ابن ابيطالب من مثلك و قد باهى الله بك الملائكة (به به اى پسر ابوطالب كيست مانند تو كه خداوند تعالى بوجود تو بفرشتگان مباهات مينمايد) (3) بارى جنگجويان قريش كه براى از بين بردن پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم در دار الندوة دور هم گرد آمده بودند از سر شب آنجا را ترك كرده و با شمشيرهاى عريان و بران خانه رسول اكرم را محاصره نمودند.

در سپيده دم كه سكوت و خاموشى بر شهر مكه حكمفرما بود خواستند تصميم شوم خود را بمرحله اجراء در آورند،بمحض ورود بداخل خانه،على عليه السلام سر از بالين خود برداشت و بانگ زد كيستيد و چه ميخواهيد؟چون رجال قريش على عليه السلام را ديدند از حيرت و وحشت سر تا پا خشك شدند و بالاخره سكوت را شكستند و گفتند محمد كجا است؟

على عليه السلام با خونسردى تمام فرمود:من نگهبان او نبودم و شما هم او را بمن نسپرده بوديد كه از من باز ميخواهيد.

يكى از مهاجمان گفت پشت و پناه محمد همين على است و خوبست على را بجاى او در خونش غوطه‏ور سازيم!

على عليه السلام فرمود افسوس كه پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم بمن اجازه حمله نداده و الا براى اين گستاخى شما كه پا بحريم خانه آنجناب گذاشته‏ايد شما را از دم شمشير ميگذرانيدم و بالاخره آنها را پراكنده ساخت و فرمود دور شويد كه شماها قومى گمراهيد و از سعادت و رستگارى بى نصيب خواهيد ماند.

قريش كه از هجرت پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم آگاهى يافتند به تعقيب او پرداخته و تا لب غار ثور كه رسول اكرم با ابوبكر داخل آن بودند پيش رفتند ولى خداوند آنحضرت را در پناه خود حفظ كرده و قريش را از دست يافتن باو محروم گردانيد.

در موضوع هجرت فداكارى على عليه السلام غير قابل توصيف است،يك جوان 23 ساله با آن شهامت و شجاعت و با آن دل قوى و حقيقت جو براى اشاعه دين اسلام خود را در معرض خطر و مرگ حتمى انداخت و سپر جان پيغمبر گرديد چنانكه خود آنحضرت فرمايد:

وقيت بنفسى خير من وطى‏ء الحصى‏ 
و من طاف بالبيت العتيق و بالحجر 
رسول اله الخلق اذ مكروا به‏ 
فنجاه ذو الطول الكريم من المكر
(4)

با جان خود نگهداشتم بهترين كسى را كه پا بر زمين نهاده و كسى را كه بكعبه و حجر اسمعيل طواف نموده است.

رسول خداى خلق را زمانيكه (قريش) درباره او حيله نمودند (كه او را بقتل رسانند) پس خداوند صاحب فضل و كريم او را از مكر (دشمنان) نجات داد.

بپاداش اين فداكارى و جانفشانى آيه شريفه زير بر رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم نازل و بدينوسيله على عليه السلام مورد تقدير خداوند تعالى قرار گرفت:

و من الناس من يشرى نفسه ابتغاء مرضات الله. (5)

(و از مردم كسى است كه در پى خشنودى خدا جان خود را ميفروشد) و بنا بنقل مفسرين و مورخين عامه و خاصه چنين كسى فقط على عليه السلام بود. (6)

فداكاريهاى على عليه السلام در موضوع هجرت منحصر بخوابيدن او در بستر پيغمبر نبود بلكه در غياب آنحضرت حل و فصل امور مسلمانان مكه و همچنين تأديه اماناتى كه مردم به پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم سپرده بودند بدست على عليه السلام انجام گرديد.

چند روز پس از ورود پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم بمدينه (بنا بنقل بعضى آنحضرت در قبا توقف فرمود كه پس از رسيدن على عليه السلام با هم وارد مدينه شوند) على عليه السلام نيز مادر خود و دختر پيغمبر و دو زن ديگر و ضعفاى مسلمين را برداشته و راه مدينه را در پيش گرفت و پس از ورود بمدينه رسول اكرم صلى الله عليه و آله على عليه السلام را كه در اثر راه پيمائى پايش مجروح شده بود در آغوش كشيده و از شوق ديدارش گريست.

در مدينه نيز على عليه السلام همواره ملازم پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله‏بود و در سال يكم هجرى كه ميان صحابه و مهاجرين و انصار پيمان اخوت بسته شد آنحضرت على را نيز برادر خود خواند. (7)

در سال دوم هجرى نيز يگانه دختر خود فاطمه عليها السلام را بوى تزويج كرد و فرمود:

يا على ان الله تبارك و تعالى امرنى ان ازوجك فاطمة و انى قد زوجتكها على اربعمائة مثقال فضة،فقال على قد رضيتها يا رسول الله و رضيت بذلك عن الله العظيم و رسوله الكريم ثم ان عليا خر ساجدا لله شكرا. (8)

يا على خداوند تبارك و تعالى بمن دستور داده است كه فاطمه را بتو تزويج كنم و من او را بر چهار صد مثقال نقره بتو تزويج كردم،على عرض كرد پسنديدم او را اى رسول خدا و بدان سبب از (لطف) خداوند عظيم و رسول گراميش خرسند شدم سپس على براى سپاسگزارى (از اين موهبت) بدرگاه خدا بسجده افتاد.

و در همين سال فرمان قتال با مشركين از جانب خدا صادر شد و پيغمبر صلى الله عليه و آله مشغول جنگ با دشمنان و مخالفين خود گرديد كه عامل پيروزى در آنها وجود على عليه السلام بود و از اين پس فصل تازه‏اى در تاريخ زندگانى آنحضرت گشوده ميشود كه ميتوان آنرا خدمات نظامى وى ناميد و در صفحات بعد به برخى از آنها اشاره ميشود.

پى‏نوشتها:

(1) آيه 30 سوره انفال اشاره باين مطلب است:و اذ يمكر بك الذين كفروا ليثبتوك او يقتلوك او يخرجوك..

(2) ..خروج پيغمبر صلى الله عليه و آله از مكه در ربيع الاول سال 13 بعثت بود.

(3) فصول المهمه ابن صباغ ص 33ـكفاية الطالب ص 239ـينابيع المودة باب 21 ص 92ـكشف الغمه ص 91ـتفسير ثعلبى و فخر رازى و كتب ديگر.

(4) بحار الانوار جلد 36 ص .46

(5) سوره بقره آيه .207

(6) شواهد التنزيل جلد 1 ص 96ـارشاد مفيد جلد 1 باب 2 فصل 9ـكفاية الطالب ص 239ـتفسير قمى ص 61 و كتب ديگر.

(7) فصول المهمه ص .22

(8) ينابيع المودة ص .176



 1 نظر

علی علیه السلام هنگام بعثت

09 مرداد 1391 توسط الزهرا (س) نصر

سبقتكم الى الاسلام طفلا صغيرا ما بلغت اوان حلمى

(على عليه السلام)

پيش از شروع اين فصل لازم است شمه‏اى به بعثت نبى اكرم صلى الله عليه و آله و سلم اشاره گردد تا دنباله كلام بزندگانى على عليه السلام كه در اين امر مهم سهم قابل ملاحظه‏اى دارد كشيده شود.

پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم از دوران جوانى غالبا از اجتماع پليد آنروز كناره گرفته و بطور انفراد بتفكر و عبادت مشغول بود و در نظام خلقت و قوانين كلى طبيعت و اسرار وجود مطالعه ميكرد،چون به چهل سالگى رسيد در كوه حرا كه محل عبادت و انزواى او بود پرتوى از شعاع ابديت ضمير او را روشن ساخته و از كمون خلقت و اسرار آفرينش دريچه‏اى بر خاطر او گشوده گرديد،زبانش بافشاى حقيقت گويا گشت و براى ارشاد و هدايت مردم مأمور شد.محمد صلى الله عليه و آله و سلم از آنچه ميديد بوى حقيقت ميشنيد و هر جا بود جستجوى حقيقت ميكرد،در دل خروشى داشت و در عين حال زبان بخاموشى كشيده بود ولى سيماى ملكوتيش گوياى اين مطلب بود كه:

در اندرون من خسته دل ندانم چيست‏
كه من خموشم و او در فغان و در غوغا است

مگر گاهى راز خود بخديجه ميگفت و از غير او پنهان داشت خديجه نيز وى را دلدارى ميداد و يارى ميكرد.چندى كه بدين منوال گذشت روزى در كوه‏حرا آوازى شنيد كه (اى محمد بخوان) !

چه بخوانم؟گفته شد:

اقرا باسم ربك الذى خلق،خلق الانسان من علق،اقرا و ربك الاكرم،الذى علم بالقلم،علم الانسان ما لم يعلم… (1)

بخوان بنام پروردگارت كه (كائنات را) آفريد،انسان را از خون بسته خلق كرد.بخوان بنام پروردگارت كه اكرم الاكرمين است،چنان خدائى كه بوسيله قلم نوشتن آموخت و بانسان آنچه را كه نميدانست ياد داد.

چون نور الهى از عالم غيب بر ساحت خاطر وى تابيدن گرفت بر خود لرزيد و از كوه خارج شد بهر طرف مينگريست جلوه آن نور را مشاهده ميكرد،حيرت زده و مضطرب بخانه آمد و در حاليكه لرزه بر اندام مباركش افتاده بود خديجه را گفت مرا بپوشان خديجه فورا او را پوشانيد و در آنحال او را خواب ربود چون بخود آمد اين آيات بر او نازل شده بود.

يا ايها المدثر،قم فانذر،و ربك فكبر،و ثيابك فطهر،و الرجز فاهجر،و لا تمنن تستكثر،و لربك فاصبر. (2)

اى كه جامه بر خود پيچيده‏اى،برخيز (و در انجام وظائف رسالت بكوش و مردم را) بترسان،و پروردگارت را به بزرگى ياد كن،و جامه خود را پاكيزه دار،و از بدى و پليدى كناره‏گير،و در عطاى خود كه آنرا زياد شمارى بر كسى منت مگذار،و براى پروردگارت (در برابر زحمات تبليغ رسالت) شكيبا باش.

اما انتشار چنين دعوتى بآسانى ممكن نبود زيرا اين دعوت با تمام مبانى اعتقادى قوم عرب و ساير ملل مخالف بوده و تمام مقدسات اجتماعى و دينى و فكرى مردم دنيا مخصوصا نژاد عرب را تحقير مينمود لذا از دور و نزديك هر كسى شنيد پرچم مخالفت بر افراشت حتى اقرباء و نزديكان او نيز در مقام طعن و استهزاء در آمدند.در تمام اين مدت كه حيرت و جذبه الهى سراپاى وجود مبارك آنحضرت را فرا گرفته و بشكرانه اين موهبت عظمى بدرگاه ايزد متعال سپاسگزارى و ستايش مينمود چشمان درشت و زيباى على عليه السلام او را نظاره ميكرد و از همان لحظه اول كه از بعثت پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم آگاه گرديد با اينكه ده ساله بود با سلام گرويده و مطيع پيغمبر شد و اولين كسى است از مردان كه به آنحضرت گرويده است و اين مطلب مورد تصديق تمام مورخين و محدثين اهل سنت ميباشد چنانكه محب الدين طبرى در ذخائر العقبى از قول عمر مى‏نويسد كه گفت:

كنت انا و ابو عبيدة و ابوبكر و جماعة اذ ضرب رسول الله (ص) منكب على بن ابيطالب فقال يا على انت اول المؤمنين ايمانا و انت اول المسلمين اسلاما و انت منى بمنزلة هارون من موسى. (3)

من با ابو عبيدة و ابوبكر و گروهى ديگر بودم كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم بشانه على بن ابيطالب زد و فرمود يا على تو از مؤمنين،اولين كسى هستى كه ايمان آوردى و تو از مسلمين اولين كسى هستى كه اسلام اختيار كردى و مقام و نسبت تو بمن مانند مقام و منزلت هارون است بموسى.

همچنين نوشته‏اند كه بعث النبى صلى الله عليه و آله يوم الاثنين و اسلم على يوم الثلاثا . (4)

يعنى نبى اكرم صلى الله عليه و آله و سلم روز دوشنبه بنبوت مبعوث شد و على عليه السلام روز سه شنبه (يكروز بعد) اسلام آورد.و سليمان بلخى در باب 12 ينابيع المودة از انس بن مالك نقل ميكند كه حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:

صلت الملائكة على و على على سبع سنين و ذلك انه لم ترفع شهادةان لا اله الا الله الى السماء الا منى و من على. (5)

يعنى هفت سال فرشتگان بر من و على درود فرستادند زيرا كه در اينمدت كلمه طيبه شهادت بر يگانگى خدا بر آسمان بر نخاست مگر از من و على.

خود حضرت امير عليه السلام ضمن اشعارى كه بمعاويه در پاسخ مفاخره او فرستاده است بسبقت خويش در اسلام اشاره نموده و فرمايد:

سبقتكم الى الاسلام طفلا
صغيرا ما بلغت او ان حلمى (6)

بر همه شما براى اسلام آوردن سبقت گرفتم در حاليكه طفل كوچكى بوده و بحد بلوغ نرسيده بودم.علاوه بر اين در روزى هم كه پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم بفرمان الهى خويشان نزديك خود را جمع نموده و آنها را رسما بدين اسلام دعوت فرمود احدى جز على عليه السلام كه كودك ده ساله بود بدعوت آنحضرت پاسخ مثبت نگفت و رسول گرامى صلى الله عليه و آله و سلم در همان مجلس ايمان على عليه السلام را پذيرفت و او را بعنوان وصى و جانشين خود بحاضرين مجلس معرفى فرمود و جريان امر بشرح زير بوده است.

چون آيه شريفه (و انذر عشيرتك الاقربين) (7) نازل گرديد رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرزندان عبد المطلب را در خانه ابوطالب گرد آورد و تعداد آنها در حدود چهل نفر بود (و براى اينكه در مورد صدق دعوى خويش معجزه‏اى بآنها نشان دهد) دستور فرمود براى اطعام آنان يك ران گوسفندى را با ده سير گندم و سه كيلو شير فراهم نمودند در صورتيكه بعضى از آنها چند برابر آن خوراك را در يك وعده ميخوردند .

چون غذا آماده شد مدعوين خنديدند و گفتند محمد غذاى يك نفر را هم آماده نساخته است حضرت فرمود كلوا بسم الله (بخوريد بنام خداى) پس از آنكه‏از آن غذا خوردند همگى سير شدند !ابولهب گفت هذا ما سحركم به الرجل (محمد با اين غذا شما را مسحور نمود) !

آنگاه حضرت بپا خواست و پس از تمهيد مقدمات فرمود:

يا بنى عبد المطلب ان الله بعثنى الى الخلق كافة و بعثنى اليكم خاصة فقال (و انذر عشيرتك الاقربين) و انا ادعوكم الى كلمتين،خفيفتين على اللسان و ثقيلتين فى الميزان،تملكون بهما العرب و العجم و تنقاد لكم بهما الامم،و تدخلون الجنة و تنجون بهما من النار:شهادة ان لا اله الا الله و انى رسول الله،فمن يجيبنى الى هذا الامر و يوازرنى عليه و على القيام به يكن اخى و وصيى و وزيرى و وارثى و خليفتى من بعدى.

اى فرزندان عبد المطلب خداوند مرا بسوى همه مردمان مبعوث فرموده و بويژه بسوى شما فرستاده (و درباره شما بمن) فرموده است كه (خويشاوندان نزديك خود را بترسان) و من شما را بدو كلمه دعوت ميكنم كه گفتن آنها بر زبان سبك و در ترازوى اعمال سنگين است،بوسيله اقرار بآندو كلمه فرمانرواى عرب و عجم ميشويد و همه ملتها فرمانبردار شما شوند و (در قيامت) بوسيله آندو وارد بهشت ميشويد و از آتش دوزخ رهائى مى‏يابيد (و آنها عبارتند از) شهادت به يگانگى خدا (كه معبود سزاوار پرستش جز او نيست) و اينكه من رسول و فرستاده او هستم پس هر كس از شما (پيش از همه) اين دعوت مرا اجابت كند و مرا در انجام رسالتم يارى كند و بپا خيزد او برادر و وصى و وزير و وارث من و جانشين من پس از من خواهد بود.

از آن خاندان بزرگ هيچكس پاسخ مثبتى نداد مگر على عليه السلام كه نا بالغ و دهساله بود .

آرى هنگاميكه نبى اكرم در آنمجلس ايراد خطابه ميكرد على عليه السلام كه با چشمان حقيقت بين خود برخسار ملكوتى آنحضرت خيره شده و با گوش جان كلام او را استماع ميكرد بپا خاست و لب باظهار شهادتين گشود و گفت:اشهد ان لا اله الا الله و انك عبده و رسوله.دعوتت را اجابت ميكنم و از جان و دل بياريت بر ميخيزم.

پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود يا على بنشين و تا سه مرتبه حرف خود را تكرار فرمود ولى در هر سه بار جوابگوى اين دعوت كس ديگرى جز على عليه السلام نبود آنگاه پيغمبر بدان جماعت فرمود اين در ميان شما برادر و وصيى و خليفه من است و در بعضى مآخذ است كه بخود على فرمود:انت اخى و وزيرى و وارثى و خليفتى من بعدى (تو برادر و وزير و وارث من و خليفه من پس از من هستى) فرزندان عبد المطلب از جاى برخاستند و موضوع بعثت و نبوت پيغمبر را مسخره نموده و بخنده برگزار كردند و ابولهب بابوطالب گفت بعد از اين تو بايد تابع برادر زاده و پسرت باشى.آنروز را كه پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم بحكم آيه و انذر عشيرتك الاقربين خاندان عبد المطلب را به پرستش خداى يگانه دعوت فرمود يوم الانذار گويند. (8)

برخى از اهل سنت براى اينكه موضوع ايمان آوردن على عليه السلام را در يوم الانذار و همچنين پيش از آن بى اهميت جلوه دهند ميگويند درست است كه اسلام و ايمان على كرم الله وجهه بر همه سبقت داشته و ابوبكر و سايرين پس از او ايمان آورده‏اند اما چون على عليه السلام در آنموقع كودك نابالغى بوده و تكليفى هم بعهده نداشته است لذا ايمان او از روى عقل و منطق نبوده بلكه يك تقليد كودكانه است در صورتيكه ابوبكر و عمر و ديگران از نظر سن و عقل در تكامل بوده و فهميده و سنجيده به پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم ايمان آورده بودند و پر واضح است كه ايمان از روى عقل و تحقيق بر ايمان تقليدى كودكانه برترى دارد!

در پاسخ اين اشكال ميگوئيم كه قياس نمودن على عليه السلام با ديگران باصطلاح منطقيون قياس مع الفارق است و آنانكه چنين اشكالاتى را پيش كشيده‏انداز اينجهت است كه بقول مولوى كار پاكان را قياس از خود گرفته‏اند اولا بلوغ از نظر سن در احكام شرعيه است نه در امور عقليه،و ايمان بخدا و يگانگى او و تصديق رسالت از امور عقلى است نه از تكاليف شرعى ثانيا فزونى قوه مميزه و عقل آدمى در سنين بالا كليت ندارد و چه بسا كه كسى در سالهاى اوليه عمر عقل و منطقش قوى‏تر از ديگرى باشد كه در سنين چهل يا پنجاه سالگى بسر مى‏برد و مخصوصا كه چنين كسى داراى روح قدسى بوده و مؤيد من جانب الله باشد چنانكه حضرت عيسى عليه السلام در حاليكه طفل نوزاد بود فرمود:

انى عبد الله اتانى الكتاب و جعلنى نبيا. (9)

(من بنده خدايم كه بمن كتاب آسمانى داده و مرا پيغمبر قرار داده است) و درباره حضرت يحيى عليه السلام نيز خداوند در قرآن كريم فرمايد:

يا يحيى خذ الكتاب بقوة و اتيناه الحكم صبيا (10)

(اى يحيى بگير كتاب تورية را به نيروى الهى و ما يحيى را در كودكى حكم نبوت داديم) .

سيد حميرى در مدح حضرت امير عليه السلام بدين مطلب اشاره كرده و گويد:

و قد اوتى الهدى و الحكم طفلا
كيحيى يوم اوتيه صبيا

يعنى همچنانكه به يحيى در كودكى حكم نبوت داده شد به على عليه السلام نيز در حاليكه طفل بود حكم ولايت و هدايت مردم داده شد.همچنين در داستان يوسف قرآن كريم فرمايد:و شهد شاهد من اهلها. (11) آن شاهدى كه بر پاكى و برائت حضرت يوسف عليه السلام شهادت داد بنا بنقل مفسرين طفل خردسالى از كسان زليخا بوده است.

ثالثا ايمان على عليه السلام مانند ايمان ديگران نبوده است زيرا ايمان او از فطرت سرچشمه ميگرفت در صورتيكه ايمان ديگران (اگر هم از روى صدق بوده‏و نفاقى در بين نباشد) از كفر بايمان بوده است و آنحضرت طرفة العينى بخدا كافر نشده و پيش از بعثت نبوى فطرة موحد بود چنانكه خود آنجناب در نهج البلاغه فرمايد:فانى ولدت على الفطرة و سبقت الى الايمان و الهجرة. (12) من بر فطرت توحيد ولادت يافتم و بايمان و هجرت با رسول خدا بر ديگران سبقت گرفتم.)

حضرت حسين عليه السلام در روز عاشورا ضمن مفاخره بوجود پدرش بلشگريان عمر بن سعد فرمايد :

فاطم الزهراء امى،و ابى‏
قاصم الكفر بدر و حنين‏
عبد الله غلاما يافعا
و قريش يعبدون الوثنين

فاطمه زهرا مادر من است و پدرم شكننده كفر است در جنگهاى بدر و حنين او خدا را پرستش كرد در حاليكه كودك نورسى بود و قريش دو بت لات و عزى را مى‏پرستيدند.

محمد بن يوسف گنجى و ديگران (مانند ابن ابى الحديد و محب الدين طبرى) از رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم نقل ميكنند كه فرمود:

سباق الامم ثلاثة لم يشركوا بالله طرفة عين،على بن ابيطالب و صاحب ياسين و مؤمن آل فرعون فهم الصديقون. (13)

سبقت گيرندگان بايمان در امت‏ها سه نفرند كه يك چشم بهمزدن بخداوند مشرك نشدند و آنها على بن ابيطالب و صاحب ياسين و مؤمن آل فرعون‏اند كه در ايمانشان راستگويانند.

رابعا قول و فعل پيغمبر براى ما حجت بوده و جاى هيچگونه چون و چرا نميباشد زيرا خداوند درباره آنحضرت فرمايد:

و ما ينطق عن الهوى،ان هو الا وحى يوحى. (14) يعنى پيغمبر از روى هوى و هوس سخن نميگويد بلكه هر چه ميگويد از جانب ما وحى منزل است .بنابر اين اگر ايمان على از روى تقليد كودكانه بود نبى اكرم باو ميفرمود يا على تو هنوز كودكى و بحد بلوغ و تكليف نرسيده‏اى در صورتيكه نه تنها چنين حرفى را نزد بلكه ايمانش را پذيرفت و در همانحال وراثت و وصايت و خلافت او را نيز صريحا بعموم حاضرين گوشزده نمود،پس آنانكه چنين اشكالاتى را درباره سبقت ايمان على پيش آورده‏اند در واقع نه پيغمبر را شناخته‏اند و نه على را.

همچنين ارزش ايمان على عليه السلام را خداوند بهتر از همه ميداند و در قرآن كريم از آن تجليل فرموده است چنانكه به نقل مورخين و مفسرين عامه و خاصه هنگاميكه عباس بن عبد المطلب و شيبه برسم عرب مفاخره ميكردند على عليه السلام بر آنها عبور فرمود و پرسيد فخر و مباهات شما براى چيست؟

عباس گفت من سقايه حاجيان را بعهده دارم و مباشر آن هستم،شيبه گفت من خادم بيت هستم و كليدهاى آن در نزد من است على عليه السلام فرمود فخر و مباهات از آن من است زيرا من مدتها پيش از شما ايمان آورده و باين قبله نماز خوانده‏ام چون هيچيك از آن سه تن زير بر حرف ديگرى نميرفت داورى پيش پيغمبر بردند تا در ميان آنها حكم كند در اينموقع جبرئيل آيه زير را آورد. (15)

أجعلتم سقاية الحاج و عمارة المسجد الحرام كمن آمن بالله و اليوم الاخر… (16)

آيا شما قرار داديد عمل كسى را كه حجاج را آب داده و يا عمارت و نگهدارى مسجد الحرام را بعهده دارد مانند عمل كسى كه بخدا و روز قيامت ايمان آورده است؟

بتصديق عموم مورخين اول كسى كه بدعوت پيغمبر جواب مثبت داد و بخداايمان آورد على عليه السلام بوده و باز به نقل تاريخ نويسان شيعه و سنى در همان موقع پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم فرموده است كه:اولين كسى كه دعوت مرا بپذيرد پس از من جانشين من خواهد بود حال چرا اين مطلب مورد قبول اهل سنت نيست بايد از خود آنها پرسيد و ما در بخش پنجم بحث مفصلى در پيرامون آن بعمل خواهيم آورد.

مطلب مهم و قابل توجه اينست كه اسلام و ايمان على عليه السلام را با اسلام ديگران نميتوان قابل قياس شمرد زيرا آنحضرت تنها بظاهر امر و يا بعلت قرابت و خويشاوندى با پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم ايمان نياورده بود بلكه على عليه السلام از اوان رشد و بلوغ حتى از زمان كودكى شيفته جذبه حقيقت بود و در برابر آن،همه چيز را فراموش ميكرد لذا نسبت به پيغمبر كه مظهر حقيقت بود فانى محض گشته و براى ترويج و اشاعه دين او جانبازى و از خود گذشتگى را بمرحله نهائى رسانيد.

بجرأت ميتوان گفت كه پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم فداكارتر از على عليه السلام كسى را نداشت و خدمات و فداكاريهاى على عليه السلام را در راه اعتلاى اسلام كسى نمى‏تواند انكار كند در تمام مواقف مشكل و بغرنج جان خود را سپر پيغمبر مى‏نمود و اين فداكارى را از جان و دل مى‏پذيرفت.

از ابتداى طلوع اسلام پيغمبر اكرم هر روز با مخالفتهاى قريش مواجه شده و بعناوين مختلفه در اذيت و آزار او ميكوشيدند تا سال 13 بعثت كه در مكه بود آنى از طعن و آزار قريش حتى از فشار اقوام نزديك خود مانند ابو لهب در امان نبوده است در تمام اينمدت على عليه السلام سايه صفت دنبال پيغمبر راه ميرفت و او را از گزند و آزار مشركين و از شكنجه و اذيت بت پرستان مكه دور ميداشت و تا همراه آنحضرت بود كسى را جرأت آزار و ايذاء پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم نبود.

در طول مدت دعوت كه در خفا و آشكارا صورت ميگرفت على عليه السلام از هيچگونه فداكارى مضايقه نكرد تا اينكه رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم نيز روز بروز در دعوت خود راسختر شده و مردم را علنا بسوى خدا و ترك بت‏پرستى دعوت ميكرد و در نتيجه عده‏اى از زن و مرد قريش را هدايت كرده و مسلمان نمود اسلام آوردن چند تن از قريش بر سايرين گران آمد و بيشتر در صدد اذيت و آزار پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم در آمدند.

بزرگترين دشمنان و مخالفين آنحضرت ابوجهل و احنس بن شريق و ابوسفيان و عمرو عاص و عمر بن خطاب (17) و عموى خويش ابولهب بوده‏اند و صراحة از ابوطالب خواستار شدند كه دست از حمايت پيغمبر برداشته و او را اختيار قريش بگذارد ولى ابوطالب تا زنده بود پيغمبر را حمايت كرده و تسهيلات لازمه را در باره اشاعه عقيده او فراهم مينمود.

در اثر فشار پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم با عده‏اى از خويشان و ياران خويش سه سال در شعب ابيطالب (دره كوه) مخفى شده و ياراى آنرا نداشته‏اند كه خود را ظاهر كرده و آشكارا خدا را عبادت نمايند.

در كليه اين مراحل سخت و مشكل على عليه السلام همراه پيغمبر بود و اصلا اين دو نفر چنان با هم تجانس روحى و اخلاقى داشتند كه زندگى آنها از هم غير قابل تفكيك بود.

چون ظهور دين اسلام در مكه با اين موانع و مشكلات روبرو شده و در مدت سيزده سال چندان پيشرفتى نكرده و تقريبا در حال وقفه و ركود بود ناچار بايستى انديشه‏اى كرد و محيط مناسبى براى رشد و نمو نهال تازه اسلام پيدا نمود و همين انديشيدن و جستجوى راه حل منجر به هجرت پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم گرديد كه در فصل آتى توضيحات لازمه درباره آن داده خواهد شد.

پى‏نوشتها:

(1) سوره علق آيات 1 الى .5

(2) سوره مدثر آيات 1 الى .7

(3) ذخائر العقبى ص 58ـفصول المهمه ابن صباغ ص .125

(4) ذخائر العقبى ص 59ـينابيع المودة ص 60ـسيره ابن هشام جلد 1 ص 245 و ساير كتب تاريخ .

(5) ينابيع المودة باب 12 ص 61ـارشاد مفيد جلد 1 باب 2 حديث 2

(6) فصول المهمه ص .16

(7) سوره الشعراء آيه .214

(8) تاريخ طبرى جلد 2 ص 217ـارشاد مفيد جلد 1 باب 2 فصل 7ـكفاية الطالب باب 51 ص 205ـشواهد التنزيل جلد 1 ص 421ـينابيع المودة ص 105ـتاريخ ابى الفداء جلد 1 ص 216ـتفسير فخر رازى و كتب ديگر.

(9) سوره مريم آيه .30

(10) سوره مريم آيه .12

(11) سوره يوسف آيه .26

(12) نهج البلاغه.

(13) كفاية الطالب باب 24 ص .123

(14) سوره نجم آيه 3 و .4

(15) فصول المهمه ص 123ـشواهد التنزيل جلد 1 ص 248ـينابيع المودة باب 22 ص 93ـتفسير قمى ص 260 و ساير كتب.

(16) سوره توبه آيه .19

(17) در اسد الغابة جلد 4 ص 53 آمده است كه عمر پيش از اينكه مسلمان شود نسبت به پيغمبر اكرم و مسلمين سختگير بود.

 

 1 نظر

امام اولمان را بشناسیم . تربيت اوليه آن حضرت

11 تیر 1391 توسط الزهرا (س) نصر

و قد علمتم موضعى من رسول الله (ص) بالقرابة القريبة و المنزلة الخصيصة،و ضعنى فى حجره و انا وليد،يضمنى الى صدره و يكنفنى فى فراشه…

(نهج البلاغهـ خطبه قاصعه)

ابوطالب پدر على عليه السلام در ميان قريش بسيار بزرگ و محترم بود،او در تربيت فرزندان خود دقت وافى نموده و آنها را با تقوى و با فضيلت بار ميآورد و از كودكى فنون سوارى و كشتى و تير اندازى را برسم عرب بآنها تعليم ميداد.

چون پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم در كودكى از داشتن پدر محروم شده بود لذا آنجناب تحت كفالت جد خود عبدالمطلب قرار گرفته بود و پس از فوت عبدالمطلب فرزندش ابوطالب برادر زاده خود را در دامن پر عطوفت خود بزرگ نمود.

فاطمه بنت اسد مادر على عليه السلام و زوجه ابوطالب نيز براى نبى اكرم صلى الله عليه و آله و سلم مانند مادرى مهربان دلسوزى كامل داشت بطوريكه در هنگام فوت فاطمه رسول اكرم صلى الله عليه و آله نيز مانند على عليه السلام بسيار متأثر و متألم بود و شخصا بر جنازه او نماز گزارد و پيراهن خود را بر وى پوشانيد.

چون نبى گرامى در خانه عموى خود ابوطالب بزرگ شد بپاس احترام و بمنظور تشكر و قدردانى از فداكاريهاى عموى خود در صدد بود كه بنحوى ازانحاء و بنا بوظيفه حقشناسى كمك و مساعدتى بعموى مهربان خود نموده باشد.

اتفاقا در آنموقع كه على عليه السلام وارد ششمين سال زندگانى خود شده بود قحطى عظيمى در مكه پديدار شد و چون ابوطالب مرد عيالمند بوده و اداره هزينه يك خانواده پر جمعيت در سال قحطى خالى از اشكال نبود لذا پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم على عليه السلام را كه دوران رضاع و كودكى را گذرانيده و در سن شش سالگى بود جهت تكفل معاش از پدرش ابوطالب گرفته و بدين بهانه او را تحت تربيت و قيمومت خود قرار داد و بهمان ترتيب كه پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم در پناه عم خود ابوطالب و زوجه وى فاطمه زندگى ميكرد پيغمبر و زوجه‏اش خديجه نيز براى على عليه السلام بمنزله پدر و مادر مهربانى بودند.

ابن صباغ در فصول المهمه و مرحوم مجلسى در بحار الانوار مى‏نويسند كه سالى در مكه قحطى شد و رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم بعم خود عباس بن عبد المطلب كه توانگر و مالدار بود فرمود كه برادرت ابوطالب عيالمند است و پريشانحال و قوم و خويش براى كمك و مساعدت از همه سزاوارتر است بيا بنزد او برويم و بارى از دوش او برداريم و هر يك از ما يكى از پسران او را براى تأمين معاشش بخانه خود ببريم و امور زندگى را بر ابوطالب سهل و آسان گردانيم،عباس گفت بلى بخدا اين فضل كريم وصله رحم است پس ابوطالب را ملاقات كردند و او را از تصميم خود آگاه ساختند ابوطالب گفت طالب و عقيل را (در روايت ديگر گفت عقيل را) براى من بگذاريد و هر چه ميخواهيد بكنيد،عباس جعفر را برد و حمزه طالب را و نبى اكرم صلى الله عليه و آله و سلم نيز على عليه السلام را بهمراه خود برد. (1)

نكته‏اى كه تذكر آن در اينجا لازم است اينست كه على عليه السلام در ميان اولاد ابوطالب با سايرين قابل قياس نبوده است هنگاميكه پيغمبر صلى الله عليه و آله على عليه السلام را از نزد پدرش بخانه خود برد علاوه بر عنوان قرابت و موضوع‏تكفل،يك جاذبه قوى و شديدى بين آندو برقرار بود كه گوئى ذره‏اى بود بخورشيد پيوست و يا قطره‏اى بود كه در دريا محو گرديد و باين حسن انتخابى كه رسول گرامى بعمل آورده بود ميل وافر و كمال اشتياق را داشت زيرا.

على را قدر پيغمبر شناسد 
بلى قدر گهر زرگر شناسد

البته مربى و معلمى مانند پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم كه آيه علمه شديد القوى (2) در شأن او نازل شده و خود در مكتب ربوبى (چنانكه فرمايد ادبنى ربى فاحسن تأديبى) تأديب و تربيت شده است شاگرد و متعلمى هم چون على لازم دارد.

على عليه السلام از كودكى سر گرم عواطف محمدى بوده و يك الفت و علاقه بى نظيرى به پيغمبر داشت كه رشته محكم آن بهيچوجه قابل گسيختن نبود.

على عليه السلام سايه صفت دنبال پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم ميرفت و تحت تربيت و تأديب مستقيم آنحضرت قرار ميگرفت و در تمام شئون پيرو عقايد و عادات او بود بطوريكه در اندك مدتى تمام حركات و سكنات و اخلاق و عادات او را فرا گرفت.

دوره زندگانى آدمى بچند مرحله تقسيم ميشود و انسان در هر مرحله باقتضاى سن خود اعمالى را انجام ميدهد،دوران طفوليت با اشتغال باعمال و حركات خاصى ملازمه دارد ولى على عليه السلام بر خلاف عموم اطفال هرگز دنبال بازيهاى كودكانه نرفته و از چنين اعمالى احتراز ميجست بلكه از همان كودكى در فكر عظمت بود و رفتار و كردارش از ابتداى طفوليت نمايشگر يك تكامل معنوى و نمونه يك عظمت خدائى بود.

على عليه السلام تا سن هشت سالگى تحت كفالت پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم بود و آنگاه به منزل پدرش مراجعت نمود ولى اين بازگشت او را از مصاحبت پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم مانع نشده و بلكه يك صورت تشريفاتى ظاهرى داشت و اكثر اوقات على عليه السلام در خدمت رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم‏سپرى ميشد آنحضرت نيز مهربانيها و محبت‏هاى ابوطالب را كه در زواياى قلبش انباشته بود در دل على منعكس ميساخت و فضائل اخلاقى و ملكات نفسانى خود را سرمشق تربيت او قرار ميداد و بدين ترتيب دوران كودكى و ايام طفوليت على عليه السلام تا سن ده سالگى (بعثت پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم) در پناه و حمايت آنحضرت برگزار گرديد و همين تعليم و تربيت مقدماتى موجب شد كه على عليه السلام پيش از همه دعوت پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم را پذيرفت و تا پايان عمر آماده جانبازى و فداكارى در راه حق و حقيقت گرديد.

پى‏نوشتها:

(1) فصول المهمه ص 15ـبحار الانوار جلد 35 ص .118

(2) سوره نجم آيه .5

 3 نظر

.

ذکر روزهای هفته

مدرسه علمیه الزهرا (س) نصر تهران

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • اهل بيت عليهم السلام
    • امام اولمان را بشناسیم
  • توصيه هاي تربيتي
    • در محضر استاد
    • نکات تفسیری
  • اسماء الله الحسنی
  • فاطمیه
  • نکته های قرآنی
  • دعا و نیایش
  • سبک زندگی
    • شهدا
    • امام خمینی (ره)
    • شناخت پیامبران
      • سفرنامه مکه
    • زندگی به سبک شهدا
    • فرهنگی
  • در محضر استاد
    • بیانات امام خامنه ای
      • اخبار مدرسه
    • در محضر رهبری
    • سلسله مباحث حیا در بُعد تربیتی
  • نکات خانه داری
  • نکته های ناب
  • در محضر اهل بیت
  • کلام امام
  • احکام
  • سلامتی
  • ماه خدا
  • اخبار
    • معرفی امامزاده های ایران
      • محرم نوشت ها
        • دلنوشت های طلاب
          • آموزش آشپزی
          • ویژه نوشته های دهه فجر
          • خوش نوشته
        • توصیه های سلامتی
      • نکته های جالب
  • محرم
  • پژوهش
    • مستوره آفرینش ( بیانات رهبری در باره زن و خانواده )
    • فناوری اطلاعات
    • پژوهش ها و تحقیقات پایانی طلاب
    • مقاله نویسی
    • مقالات مفید
  • مسابقات پژوهشی

جستجو

  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس