و غدیر ادامه دارد...
از خودشان می پرسیدند، خدایا! چه شده که پیامبر صلی الله علیه و آله در این گرما جمعمان کرده! اصلاً او که آن قدر به حق مردم توجه میکند، چرا خسته هایی که با سختی، قسمتی از راه را طی کرده بودند، برگردانده؟! …
- انسان را از مرگ گریزی نیست! صدای پیامبر، در گوششان می پیچید: انسان را از مرگ گریزی نیست!
خدایا! حبیب خدا، چه می گفت؟! ما درست شنیده بودیم؟!
- سایه ی سرمان می روی؟! آرام دلمان از ما خسته ای؟! اشک ها امانمان نمی دهد! سفر با تو آن قدر شیرین بود که دوست داریم از شوق تا مدینه بدویم! حرف از رفتن نزنید! پاهایمان جان میخواهد بهارمان!
نمی گویید بدون شما چه کنیم؟! تمام زندگیمان! نمیگویید به شما عادت کرده ایم؟! با شما پشت گرم و دلگرمیم! نماز خواندن پشت سر شما را با که عوض کنیم؟! وقتی دشمنان مسخره مان کردند، چهره ی شما کجاست که با آن آرامش بگیریم؟!
از زادگاهتان می آییم! از بهترین نقطه ی زمین! بهترین مخلوق خدا! شادیمان را به غم بدل نکیند! مولا هوا گرم است! دلتان به حالمان بسوزد! تازه داریم میفهمیم که شما با بقیه فرق دارید! «اویس» ندیده عاشقتان شد! ما که دیدیمتان چگونه رهایتان کنیم؟! می دانم نیامدیم مدام پشت در خانه تان ننشستیم و منتظر دیدارتان نبودیم! می دانم با اسم کوچک و بی ادب صدایتان کردیم که خدا ناراحت شد و تذکرمان داد! میدانم برای نجوای با شما صدقه ندادیم آن قدر که حکم خدا تغییر کرد!
چه بگویم از مردی که از جنس و جان پیامبر بود! مردی که کودکیش با او سپری شده و با دستان پر مهر پیامبر قد کشیده بود! هم سن نوجوانان مکه بود که سینه سپر کرد و به دعوت رسول خدا لبیک گفت! همو که نفسش به نفس پیامبر وصل بود و علمش به علم الهی او پیوسته!
می دانیم بد کردیم! ولی بدترین جزا را برایمان نپسندید! شما که رئوفید! رحیمید! دلتان برای بچه هایمان که شما را نمی بینند بسوزد! سؤال هایمان را که جواب گوید، وقتی نباشید؟! حبیب خدا!
دلمان خوش بود هستید، حتی اگر گاهی به مسافرت می رفتیم! وجود شما که در زمین بود آراممان می کرد! نمی ترسیدیم از عذاب!(1)
نگویید که حق نداریم ناراحت باشیم! ستون «حنانه»(2) یادمان هست مولا! آن که چوب بود، ناله زد؛ ما چه کنیم که دلی داریم از جنس …
اصلاً ما هنوز مسلمان خوبی نشده ایم؛ معلممان بمانید!
خیلی خوب، ما بد! ولی فاطمه چه کند، بی شما مولا؟!
تمام دلخوشی فاطمه! کجا میروید؟
این حرف ها از دل افرادی از اهل مدینه، مکه، تازه مسلمانان یمن و … می گذشت.
ولی شتر مرگ در خانه ی بهترین خلق خدا را هم می زد؛ چاره ای نبود! جان های پاک مکه رفته و صورتهای آفتاب سوخته ی آنان به روی حبیب خدا، دوخته شده بود! عبایشان را روی سرشان کشیده بودند، بلکه حرم گرما به دل سوخته شان اضافه نشود و تمام وجودشان گوش حرفهای الهی او! و صورت نگرانشان نمناک اشک!
اما نه! انگار هوا لطیف تر می شد و تلاطم دل ها آرامتر! پیامبر رحمت از مردی سخن گفت که منبر پاک او دوستش داشت! و می توانست به جای او ببیندش! چه بگویم از مردی که از جنس و جان پیامبر بود! مردی که کودکیش با او سپری شده و با دستان پر مهر پیامبر قد کشیده بود! هم سن نوجوانان مکه بود که سینه سپر کرد و به دعوت رسول خدا صلوات الله علیه لبیک گفت! همو که نفسش به نفس پیامبر وصل بود و علمش به علم الهی او پیوسته!
چشمان دلربای پیامبر و زبان صادق او میگفت که اگر من می روم دلتان قرصِ قرص! باشد که علی هست. جان من میان شماست، از چه ناراحتید؟! او بهترین جانشین است(3) ، از چه می ترسید؟
امروز مهدیِ علی، تنهاست! همانی که حبیب خدا، در غدیر سفارشش را به همه ی ما کرد! آن¬روز پیامبر یاد مهدی ما بود و امروز از ما می خواهد که یاد او باشیم و با جلو انداختن ظهورش لبخند ملیحش را هدیه بگیریم! که خدا می داند لبخند او به همه ی دنیا می ارزد!
جان شما و جان علی! هوایش را داشته باشید که خدا هوایش را دارد! دوستش داشته باشید که خدا دوستش دارد! به چشمان صادق و زبان آرامش بخشش نگاه کنید! که خدای رحیم ما! از او راضی است! علی بهشت است از بهشت دوری نکیند! (4)
- تحمّل گرما و آفتاب که چیزی نیست، بگو طوفان و سیل حبیبمان! از چه ناراحت شویم و بترسیم وقتی می گویی: فهذا علیٌ مولاه هوش از سرمان رفته! بیش تر بگو از فضایل این مرد حبیب خدا!
- مردم! فرزندان من از نسل علی هستند؛ آن ها امام شما می شوند؛ قدرشان را بدانید!
جا پای اهل بیت من گذارید! آن وقت هیچ گرگی نمی تواند بدردتان و هیچ ظالمی منحرفتان نمی کند! فقط کافی است قدم هایتان با قدمهای علی هم ردیف باشد! … (5)
چشمه ی غدیر و ریگ های داغ آن سرزمین، شاهد بود! …
ولی دنیا دنیاست! و روزگار فراموشی و هوس! مسلمانان غدیر دیده، یادشان رفت که روزی پیامبر دست علی را در دست آنان گذاشته بود!…
پس از آن بیعت پر شور علی تنها ماند و وصایای نبی در دل صحرا جا ماند
سال ها گذشت و فرزندان علی را یکی پس از دیگری کشتند تا مهدی! و غدیر هر بار تکرار می شد و دستان خالی امام …
مردم! امروز مهدیِ علی، تنهاست! همانی که حبیب خدا، در غدیر سفارشش را به همه ی ما کرد! آن روز پیامبر یاد مهدی ما بود و امروز از ما می خواهد که یاد او باشیم و با جلو انداختن ظهورش لبخند ملیحش را هدیه بگیریم! که خدا می داند لبخند او به همه ی دنیا می ارزد!: اللهم و س رَ نبیَّک محمداً صلی الله علیه و آله برؤیته!(6)
پی نوشت:
1- «وَ مَا كَانَ اللَّه لِی عَذِّبَه مْ وَ أَنتَ فِیهِمْ …» (الانفال، 33): خداوند با وجودی که تو در بین آنانی در مقام عذاب آن ها نیست!
2 - از وقتی که مسجد النبی ساخته شد، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در مورد ایراد خطبه و سخنرانی (مخصوصاً روزهای جمعه) بر تنه ی درخت خرمایی که در صحن مسجد باقی مانده بود تکیه دادند منتها وقتی جمعیت زیاد شد اصحاب پیشنهاد کردند که منبری برای رسول خدا صلوات الله علیه ساخته شود تا همگان به آسانی بتوانند پیشوای مهربان خود را ببینند؛ پیامبر نیز اجازه فرمودند، منبری از چوب با دو پله و یک عرشه ساخته شد؛ اولین جمعه ای که پیش آمد، رسول اکرم جمعیت را شکافتند و با پشت سر گذاشتن آن ستون نخل، به طرف منبر رهسپار شدند؛ همین که بر عرشه ی منبر قرار گرفتند، یک باره صدای ناله ی ستون خشکیده همانند زن فرزند مرده بلند شد. با ناله ی ستون صدای جمعیت نیز به گریه و ناله برخاست. رسول خدا صلوات الله علیه از منبر به زیر آمدند ستون را بغل گرفتند و دست مبارک را بر آن کشیدند و فرمودند: آرام باش! سپس به طرف منبر برگشتند و خطاب به مردم فرمودند: ای مردم! این چوب خشک نسبت به رسول خدا اظهار علاقه و اشتیاق می کند و از دوری او محزون میگردد؛ ولی برخی از مردمان باکشان نیست که به من نزدیک شوند یا از من دور گردند! اگر من او را در بغل نگرفته و بر آن دست نکشیده بودم تا روز قیامت از ناله خموش نمی شد.: علی هراتیان، آشتی با امام زمان، ص81 و 82؛ به نقل از بحار، ج17، ص326 و 327.
3- وَصِیّ ک م خَیر وَصِیّ: خطبه¬ی شریف غدیر.
4- امام صادق علیه السّلام به کسی که در مجلس آن حضرت آرزوی بهشت کرد، فرمود: شما (اکنون) در بهشتید؛ پس از خدا بخواهید که شما را از بهشت بیرون نکند! گفتند: جانهای ما به فدای شما! ما در دنیاییم (هنوز به بهشت وارد نشدیم!) فرمودند: آیا شما به امامت معترف نیستید؟! گفتند: چرا فرمودند: بهشت همین امامت است که هر کس به آن اقرار آورد در بهشت است پس از خداوند بخواهید تا این را از شما نگیرد.: علی هراتیان، آشتی با امام زمان، ص90؛ به نقل از بحار، ج68، ص102.
5- این متن آزاد، حالات و سخنان رسول خدا صلی الله علیه و آله است را با نگاه خود بیان کرده است.
6 - فرازی از دعای عهد، مفاتیح الجنان.