روزه زكات بدن
قال رسول الله صلي الله عليه و آله : لكل شيئي زكاة و زكاة الابدان الصيام. براي هر چيزي زكاتي است و زكات بدنها روزه است.
قال رسول الله صلي الله عليه و آله : لكل شيئي زكاة و زكاة الابدان الصيام. براي هر چيزي زكاتي است و زكات بدنها روزه است.
قال الرضا عليه السلام : انما امروا بالصوم لكي يعرفوا الم الجوع و العطش فيستدلوا علي فقر الاخر. مردم به انجام روزه امر شدهاند تا درد گرسنگي و تشنگي را بفهمند و به واسطه آن فقر و بيچارگي آخرت را بيابند.
قال اميرالمومنين عليه السلام : فرض الله الصيام ابتلاء لاخلاص الخلق خداوند روزه را واجب كرد تا به وسيله آن اخلاص خلق را بيازمايد.
قال الصادق عليه السلام : انما فرض الله الصيام ليستوي به الغني و الفقير. خداوند روزه را واجب كرده تا بدين وسيله دارا و ندار (غني و فقير) مساوي گردند.
قال الباقر عليه السلام : بني الاسلام علي خمسة اشياء، علي الصلوة و الزكاة و الحج و الصوم و الولايه. اسلام بر پنج چيز استوار است، برنماز و زكات حج و روزه و ولايت (رهبري اسلامي).
امام علی علیه السّلام فرمودند:
صِیامُ القَلبِ عَنِ الفِكرِ فِی الآثامِ أفضَلُ مِن صِیامِ البَطنِ عَنِ الطَّعامِ
روزه دل ، اندیشیدن به گناهان ، برتر است از روزه شكم ؛ یعنى غذا خوردن؛ میزان الحكمه ، ح 10948
امام حسن علیه السّلام فرمودند:
إنَّ اللَّهَ جَعَلَ شَهرَ رَمضانَ مِضماراً لِخَلقِهِ فَیستَبِقونَ فیهِ بِطاعَتِهِ إلى مَرضاتِهِ؛
خداوند ماه رمضان را میدان مسابقه اى براى آفریدگان خود قرار داده تا با طاعتش براى خشنودى او از یکدیگر پیشى گیرند. بحارالأنوار ، ج 75، ص 110
پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله فرمودند:
إنَّ أبوابَ السَّماءِ تُفتَحُ فی أوَّلِ لَیلَةٍ مِن شَهرِ رَمَضانَ ولا تُغلَقُ إلى آخِرِ لَیلَةٍ مِنهُ؛
درهاى آسمان در شب اوّل ماه رمضان گشوده مى شود و تا آخرین شب این ماه بسته نمى شود النوادر، ص 246
پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله فرمودند:
إنَّ الشَّقِی حَقَّ الشَّقِی مَن خَرَجَ مِنهُ هذَا الشَّهرُ و لَم یغفَر ذُنوبُهُ ؛
بدبخت واقعى كسى است كه این ماه(رمضان) را پشت سر گذارد و گناهانش آمرزیده نشود. میزان الحكمه ، ح 7458
پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله فرمودند:
إذا أحَبَّ أحدُكُم أن يُحَدِّثَ رَبَّهُ فَلْيَقرَأْ القرآنَ ؛
هر گاه فــردى از شما دوست داشته باشد كه با پروردگارش سخن بگويد ، قرآن بخواند . كنز العمّال : 2257 منتخب ميزان الحكمه : 460
پيامبر اکرم صلّی الله علیه و آله فرمودند:
إنَّما سُمِّيَ الرَّمَضانُ لأِنَّهُ يُرمِضُ الذُّنُوبَ ؛
رمضان ، رمضان ناميده شد؛ زيرا گناهان را مى سوزاند . ميزان الحكمه ، ح 7441
پيامبر اکرم صلّی الله علیه و آله فرمودند:
الصَّومُ جُنَّةٌ مِنَ النّارِ ؛
روزه سپرى است در برابر آتش . بحار الأنوار ، ج 4 ، ص 62
پيامبر اکرم صلّی الله علیه و آله فرمودند:
لِكُلِّ شَى ءٍ زَكاةٌ و زَكاةُ الأبدانِ الصِّيامُ ؛
براى هر چيزى زكاتى است و زكات بدن ها روزه دارى است . الكافى ، ج 4، ص 62
پيامبر اکرم صلّی الله علیه و آله فرمودند:
صُومُوا تَصِحّوا ؛
روزه بگيريد تا تن درست باشيد . الدعوات ، ص 76
پيامبر اکرم صلّی الله علیه و آله فرمودند:
أَكثِرُوا فيهِ (شَهرِ رَمَضانَ) مِن تِلاوَةِ القُرآنِ ؛
در ماه رمضان ، قرآن بسيار تلاوت كنيد . فضائل الأشهر الثلاثه ، ص 95
پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله فرمودند:
لاتَغفُل عَن قِراءَةِ القُرآنِ ، فَإنَّ القُرآنَ يُحيِي القَلبَ و يَنهى عَنِ الفحشاءِ و المُنكَرِ و البَغيِ ؛
از خواندن قرآن غافل مشو ؛ زيرا قرآن دل را زنده مى كند و از فحشا و زشت كارى و ستم باز مى دارد . ميزان الحكمه ، ح 16503
پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله فرمودند:
إنَّ اللّه يَقولُ كُلَّ لَيلَةٍ مِن هذَا الشَّهرِ: وَ عِزَّتي و جَلالي لَقَد أمَرتُ مَلائِكَتي بِفَتحِ أبوابِ سَماواتٍ لِلدّاعِينَ مِن عِبادي و إمائي ؛
خداوند در هر شبِ ماه رمضان مى گويد: «به عزّت و جلالم سوگند ، به فرشتگان فرمان داده ام درهاى آسمان ها را بر روى بندگان دعا كننده من بگشايند» . فضائل الأشهر الثلاثة ، ص 99
پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله فرمودند:
هُوَ شَهرُ الإستِغفارِ و هُوَ شَهرُ الصِّيامِ و هُوَ شَهرُ الدُّعاءِ ؛
ماه رمضان ماه استغفار، ماه روزه و ماه دعا است . فضائل الأشهر الثلاثة ، ص 117
پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله فرمودند:
. . أقبَلَ إلَيكُم شَهرُ اللّه . . إنَّ أنفُسَكُم مَرهُونَةٌ بِأعمالِكُم فَفُكُّوها بِاستِغفارِكُم . . ؛
ماه خدا به سوى شما روى آورده است . . . جان شما در گرو اعمال شما است ؛ پس آن را با استغفار آزاد كنيد . عيون أخبار الرّضاعليه السلام ، ج 2 ، ص 265
پيامبر اکرم صلّی الله علیه و آله فرمودند:
و دُعاؤُكُم فيهِ مُستَجابٌ ؛
دعاى شما در اين ماه(رمضان) به اجابت مى رسد . الأمالى ، صدوق ، ص 154
امام على علیه السّلام فرمودند:
عَلَيكُم في شَهرِ رَمَضانَ بِكَثرَةِ الاِستِغفارِ و الدُّعاءِ ؛
بر شما باد در ماه رمضان به بسيارىِ استغفار و دعا . الكافى ، ج 4 ، ص 88
امام صادق علیه السّلام فرمودند:
كانَ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ (عليه السلام) إذا كانَ شَهرُ رَمَضانَ لَم يَتَكَلَّم إلاّ بِالدُّعاءِ و التَّسبيحِ و الاِستِغفارِ و التَّكبيرِ ؛
امام سجّاد (عليه السلام) در ماه رمضان جز به دعا و تسبيح و استغفار و تكبير لب نمى گشود . الكافى ، ج 4 ، ص 88
عربی كه صورتش خیلی زشت و قبیح منظر بود سر سفره امام حسن مجتبی آمد و از روی حرص تمام غذا را خورد و تمام كرد. امام حسن علیه السلام كه كرامتش برای همه معلوم بوده از غذا خوردن عرب خوشش آمد و شاد شد و در وسط غذا از او پرسید: تو عیال داری یا مجردی ؟ گفت : عیالمندم ، فرمود: چند فرزند داری ؟ گفت : هشت دختر دارم كه من به شكل از همه زیباترم ، اما ایشان از من پرخورترند. امام تبسم فرمود: و او را ده هزار درهم انعام دادند و فرمودند: این قسمت تو و زوجه ات و هشت دخترت باشد.
روزی معاویه به امام حسن (علیه السلام) گفت : من از تو بهترم امام فرمود: چرا؟ او گفت : بخاطر اینكه مردم دور من اجتماع كرده اند.
امام فرمود: هیهات ، هیهات (چقدر این سخن تو دور از حقیقت است) ای فرزند جگر خوار! آنان كه به دور تو جمع شده اند دو دسته اند:
1 - از روی زور و اجبار، در دور تواند
2 - از روی آزادی و اختیار، دسته اول بر اساس فرموده خداوند در قرآن معذورند.
اما دسته دوم ، گنهكارند و از فرمان خدا نافرمانی كرده اند. حاشا كه من به تو بگویم : من بهتر از تو هستم زیرا در تو خوبی نیست تا من خوب تر از تو باشم ، ولی بدان كه خداوند مرا از صفات پست دور ساخته و تو را از صفات نیك انسانی دور ساخته است .
طاغوت شكن
پس از شهادت امام علی (علیه السلام) معاویه كم كم بر همه جهان اسلام مسلط شد، روزی با دارو دسته خود به كوفه آمد، طرفدارانش به او گفتند: حسن بن علی(علیه السلام) در نظر مردم كوفه بسیار محترم و محبوب است ، خوب است شما به منبر بروی و در و خطبه خود كاری كنی كه آن حضرت از چشم مردم بیفتد. امام حسن (علیه السلام) از جریان آگاه شد، در مسجد پیش دستی كرد و قبل از سخنرانی معاویه برخاست و خطاب به مردم كرد و فرمود: ای مردم آیا اگر شما همه جهان را بگردید كسی را غیر از من و برادرم حسین (علیه السلام) می یابید كه جدش رسول خدا (صلی الله علیه وآله) باشد؟ ما برای حفظ خونهای مردم دست از جنگ كشیدیم و حكومت در دست این طاغوت - اشاره به معاویه - قرار گرفت و این جز فتنه ای تا وقتش نمی یابم . معاویه گفت : منظورت چیست ؟
امام حسن (علیه السلام) فرمود: منظورم همان است كه خدا خواسته است . معاویه به خشم آمد و بالای منبر رفت و در خطبه خود از علی (علیه السلام) و آل علی (علیه السلام) بدگویی كرد. امام حسن (علیه السلام) از پای منبر برخاست و خطاب به معاویه فرمود: ای فرزند زن جگر خواره آیا امیرمؤ منان(علیه السلام) را سبب می كنی به او ناسزا می گویی با اینكه پیامبر (صلی الله علیه وآله) فرمود: كسی كه به علی (علیه السلام) ناسزا بگوید به خدا ناسزا گفته و خداوند چنین فردی را تا ابد وارد دوزخ می كند. آنگاه امام از روی بی اعتنایی به معاویه پشت كرد و به طرف منزل آمد و دیگر به آنجا برنگشت.
قالَ(علیه السلام): أكْیَسُ الْكَیِّسِ التُّقى، وَ أحْمَقُ الْحُمْقِ الْفُجُورَ، الْكَریمُ هُوَ التَّبَرُّعُ قَبْلَ السُّؤالِ.(41) امام حسن مجتبی (علیه السلام) فرمود: زیركترین و هوشیارترین افراد، شخص باتقوا و پرهیزكار میباشد; أحمق و نادان ترین افراد، كسى است كه تبهكار و اهل معصیت باشد; گرامیترین و باشخصیّت ترین افراد، آن كسى است كه به نیازمندان پیش از اظهار نیازشان، كمك نماید.
قالَ(علیه السلام): وَ اعْمَلْ لِدُنْیاكَ كَأنَّكَ تَعیشُ أبَداً، وَ اعْمَلْ لاِخِرَتِكَ كَأنّكَ تَمُوتُ غدَاً.(40) امام حسن مجتبی (علیه السلام) فرمود: در دنیا ـ از نظر اقتصاد و صرفه جوئى و… ـ چنان برنامه ریزى كن مثل آن كه میخواهى همیشه دوام داشته باشى، و نسبت به آخرت به نوعى حركت و كار كن مثل این كه فردا خواهى مُرد.
قالَ(علیه السلام): إنَّ الدُّنْیا فى حَلالِها حِسابٌ، وَ فى حَرامِها عِقابٌ، وَفِى الشُّبَهاتِ عِتابٌ، فَأنْزِلِ الدُّنْیا بِمَنْزَلَةِ المیتَةِ، خُذْمِنْها مایَكْفیكَ.(39) امام حسن مجتبی (علیه السلام) فرمود: چیزهاى دنیا اگر حلال باشد حساب و بررسى میشود و اگر از حرام به دست آید عذاب و عقاب دارد و اگر حلال و حرام آن معلوم نباشد سختى و ناراحتى خواهد داشت. پس باید دنیا (و موجوداتش) را همچون میته و مردارى بشناسى كه به مقدار نیاز و اضطرار از آن استفاده كنى.
قالَ(علیه السلام): لَقَضاءُ حاجَةِ أخ لى فِى اللّهِ أحَبُّ مِنْ إعْتِكافِ شَهْر.(38) امام حسن مجتبی (علیه السلام) فرمود: هر آینه برآوردن حاجت و رفع مشكل دوست و برادر، از یك ماه اعتكاف، در مسجد ـ و عبادت مستحبّى، نزد من ـ بهتر و محبوب تر است.
قالَ(علیه السلام): أللُؤْمُ أنْ لا تَشْكُرَ النِّعْمَةَ.(37) امام حسن مجتبی (علیه السلام) فرمود: از علائم پستى شخص، شكر نكردن از ولى نعمت است.
قالَ(علیه السلام): ألْمِزاحُ یَأْكُلُ الْهَیْبَةَ، وَ قَدْ أكْثَرَ مِنَ الْهَیْبَةِ الصّامِت.(36) امام حسن مجتبی (علیه السلام) فرمود:مزاح و شوخى ـ هاى زیاد و بیجا ـ شخصیّت و وقار انسان را از بین میبرد، و چه بسا افراد ساكت داراى شخصیّت و وقار عظیمی میباشند.
قالَ(علیه السلام): إنَّ الْقُرْآنَ فیهِ مَصابیحُ النُّورِ، وَ شِفاءُ الصُّدُورِ، فَیَجِلْ جالَ بَصَرُهُ، وَ لْیَلْجَمُ الصِّفّةَ قَلْبِهِ، فَإنَّ التَّفْكیرَ حَیاةُ الْقَلْبِ الْبَصیرِ، كَما یَمْشی الْمُسْتَنیرُ فىِ الظُّلُماتِ بِالنُّورِ.(35) امام حسن مجتبی (علیه السلام) فرمود: همانا در قرآن چراغهاى روشنائى بخش; و شفا بخش دردها و گرفتارى هاى درونى وجود دارد، پس كسى كه (خود را) با قرآن جلى دهد چشمانش قوى و روشن میگردد; و قلب و درون خویش را صفا خواهد داد، چون كه تفكّر و اندیشه (در قرآن سبب) حیات قلبِ آگاه میباشد، همچنان كه شخص روشن دل در تاریكى ها به وسیله نور چراغ حركت مینماید و راه میرود.
قالَ(علیه السلام): إنّما یُجْزى الْعِبادُ یَوْمَ الْقِیامَةِ عَلى قَدْرِ عُقُولِهِمْ.(34) امام حسن مجتبی (علیه السلام) فرمود:همانا در روز قیامت بندگان به مقدار عقل و درك و شعورشان مجازات میشوند.
قالَ(علیه السلام): مَنِ اسْتَخَفَّ بِإخوانِهِ فَسَدَتْ مُرُوَّتُهُ.(33) امام حسن مجتبی (علیه السلام) فرمود:كسى كه دوستان و برادرانش را سبك شمارد و نسبت به آنها بى اعتناء باشد، مروّت و جوانمردیش فاسد گشته است.
قالَ(علیه السلام): إنّ الْحِلْمَ زینَةٌ، وَ الْوَفاءَ مُرُوَّةٌ، وَ الْعَجَلةَ سَفَهٌ.(32) امام حسن مجتبی (علیه السلام) فرمود: صبر و شكیبائى زینت شخص، وفاى به عهد علامت جوانمردى، و عجله و شتابزدگى (در كارها بدون اندیشه) دلیل بى خردى میباشد.
امام حسن علیه السلام دوستی شوخ طبع داشت . روزی به خدمت او رسید. امام علیه السلام فرمود: شب را چگونه صبح كردی ؟ او در جواب گفت : یابن رسول اللّه ! شب را بر خلاف رضای خود و خدا و شیطان به صبح آوردم . امام علیه السلام خندید و فرمود چگونه ؟ عرض كرد: خدای عزوجل دوست دارد كه او را اطاعت كنم و مرتكب معصیت او نشوم و من چنین نیستم و شیطان دوست دارد معصیت خدا كنم و او را اطاعت نكنم و این چنین هم نیستم و خودم دوست دارم هرگز نمیرم و این گونه نمی باشم . از این داستان استفاده می شود كه امام علیه السلام با همه ابهت و بزرگی كه داشتند به گونه ای با دیگران برخورد می كردند كه آنها براحتی در محضر او بلكه با خود او شوخی می كردند و حضرت گوش می دادند و می خندیدند.
قال امیرالمومنین علیه السلام:
فرض الله الصیام ابتلاء لاخلاص الخلق
خداوند روزه را واجب كرد تا به وسیله آن اخلاص خلق را بیازماید.
نهج البلاغه، حكمت 252
صفار وقطب راوندی و دیگران از حضرت صادق (علیه السلام)روایت كرده اند كه ((امام حسن (علیه السلام)در یكی از سفرها كه به عمره میرفت.مردی از فرزندان زبیر در خدمت آن حضرت بود و به امامت آن حضرت اعتقاد داشت در یكی از منازل بر سر آبی فرود آمدند نزدیك آن آب درختان خرما بود كه از بی آبی خشك شده بودند برای آن حضرت زیر درختی فرش انداختند و برای فرزندان زبیر در زیر درخت دیگردر برابر آن جناب آن مرد نگاهی به بالای كرد وگفت :اگر این درخت خشك نشده بود از میوه آن میخوردیم .حضرت فرمود رطب میخواهی ؟گفت :بلی . حضرت دست به سوی آسمان بلند كرد و دعایی كرد آن مرد نفهمید ناگاه آن درخت به اعجاز آن جناب سبز شد برگ آورد ورطب در آن به وجود آمد شتربانی كه همراه ایشان بود گفت :به خدا سوگند جادو كرد .حضرت فرمود : وای بر تو این جادو نیست حق تعالی دعای فرزند پیغمبر خود را مستجاب كرد .))پس آن مقداررطب از آن درخت چیدند كه برای همه اهل قافله بس بود .
قال الرضا علیه السلام:
اِنَّمَا اُمِرُوا بِالصَومِ لِكَى یَعرِفُوا اَلَمَ الجُوعِ وَ العَطَشِ فَیَستَدِلّوا عَلَى فَقرِ الاخِر.
امام رضا علیه السلام فرمود:
مردم به انجام روزه امر شدهاند تا درد گرسنگى و تشنگى را بفهمند و به واسطه آن فقر و بیچارگى آخرت را بیابند.
امام حسن(علیه السلام) در عین اینكه پارسا و عابد بود و بیست بار پیاده از مدینه به مكه برای انجام مناسك حج رفت ، و سه بار همه اموال خود را صدقه داد، خوشپوش و با وقار و آراسته بود. روزی با لباس خوب و تمیز سوار بر قاطر زیبا از منزل بیرون آمد، و با شكوه و نورانیت خاصی در كوچه های مدینه می گذشت و به بیرون شهر می رفت . یك نفر یهودی نزدیك آمد و عرض كرد: سوالی دارم ، امام فرمود: بپرس . او گفت : جدت رسول خدا (صلی الله علیه وآله) فرمود: الدنیا سجن المومن و جنه الكافر: دنیا برای مؤ من ، زندان است و برای كافر بهشت . ولی اینك می بینم تو از مواهب دنیا بهره مندی ولی من در سختی هستم ! امام حسن (علیه السلام) فرمود: این تصور تو غلط است كه مؤ من باید از همه چیز محروم باشد، و اگر تو مقام ارجمند مؤ من را در بهشت با جایگاه پست جهنم برای كافر را مقایسه كنی ، و با دنیای مؤ من و كافر بسنجی بخوبی درمیابی كه سخن رسول خدا (صلی الله علیه وآله) دست كه دنیا برای مؤ من زندان است و برای كافر بهشت می باشد.
حافظ ابونعیم اصفهانی از ابوبكر روایت می كند كه گفت : پیامبر (صلی الله علیه وآله) در نماز بود، وقتی كه به سجده رفت ، امام حسن (علیه السلام) كه كودك بود آمد و بر پشت جدش رسول خدا (صلی الله علیه وآله) نشست ، رسول خدا آنقدر سجده را طول داد تا امام حسن (علیه السلام) پائین آمد، بعد از نماز ابوبكر به رسول خدا (صلی الله علیه وآله) عرض كرد: ای رسول خدا چطور در نماز این چنین به این كودك مدارا می كنی پیامبر (صلی الله علیه وآله) فرمود: ان هذا ریحانتی و ان ابنی هذا سید: این كودك گل من است، و این پسرم آقا است .
عصر خلافت امام علی (علیه السلام) بود، قصابی را كه چاقوی خون آلود در دست داشت ، در خرابه ای دیدند و در كنار او جنازه خون آلود شخصی افتاده بود، قرائن نشان می داد كه كشنده او همین قصاب است ، او را دستگیر كرده و به حضور امام علی (علیه السلام) آوردند. امام علی (علیه السلام) به قصاب گفت : در مورد كشته شدن آن مرد، چه نظر داری ؟ قصاب گفت : من او را كشته ام .
امام بر اساس ظاهر جریان ، و اقرار قصاب ، دستور داد تا قصاب را ببرند و به عنوان قصاص ، اعدام كنند. در این حال كه ماءمورین ، او را به قتلگاه می بردند، قاتل حقیقی با شتاب به دنبال ماءمورین دوید و به آنها گفت : عجله نكنید و این قصاب را به حضور امام علی (علیه السلام) بازگردانید. ماءمورین او را به حضور علی (علیه السلام) باز گرداندند، قاتل حقیقی به حضور علی (علیه السلام) آمد و گفت : ای امیر مؤمنان ! سوگند به خدا، قاتل آن شخص این قصاب نیست ، بلكه او را من كشته ام . امام به قصاب فرمود: چه موجب شد كه تو اعتراف نمودی من او را كشته ام ؟ قصاب گفت : من در یك بن بستی قرار گرفتم كه غیر از این چاره ای نداشتم ، زیرا افرادی مانند این ماءمورین ، مرا كنار جنازه بخون آغشته با چاقوی خون آلود بدست دیدند، همه چیز بیانگر آن بود كه من او را كشته ام ، از كتك خوردن ترسیدم و اقرار نمودم كه من كشته ام ، ولی حقیقت این است كه من گوسفندی را نزدیك آن خرابه كشتم ، سپس ادرار بر من فشار آورد، در همان حال كه چاقوی خون آلود در دستم بود، به آن خرابه برای تخلّی رفتم ، جنازه بخون آغشته آن مقتول را در آنجا دیدم ، در حالی كه دهشت زده شده بودم ، برخاستم ، در همین هنگام این گروه به سر رسیدند و مرا به عنوان قاتل دستگیر نمودند. امیرمؤمنان علی (علیه السلام) فرمود: این قصاب و این شخص كه خود را قاتل معرفی می كند را به حضور امام حسن (علیه السلام) ببرید تا او قضاوت نماید. ماءمورین آنها را نزد امام حسن (علیه السلام) آوردند و جریان را به عرض رساندند. امام حسن (علیه السلام) فرمود: به امیر مؤمنان علی (علیه السلام) عرض كنید، اگر این مرد قاتل ، آن شخص را كشته است ، در عوض جان قصاب را حفظ نموده است ، و خداوند در قرآن می فرماید: و من احیاها فكانّما احیا الناس جمیعا.
و هر كس انسانی را از مرگ نجات دهد، چنان است كه گوئی همه مردم را نجات بخشیده است (مائده 32). آنگاه هم قاتل و هم آن قصاب را آزاد نمود، و دیه مقتول را از بیت المال به ورثه او عطا فرمود. به این ترتیب ، ارفاق و تشویق اسلام شامل حال آن قاتل شد كه مردانگی كرد و موجب نجات یك نفر بی گناه گردید، و با این كار جوانمردانه اش ، تا حدود زیادی گناه خود را جبران نمود.
ای بنده خدا اگر مطیع امر و نهی ما هستی راست می گوئی و اگر این گونه نیستی با ادعای مقام بلند تشیع كه از آن بهره مند نیستی برگناهان خود نیفزا و به نگو من از شیعیان شما هستم . بلكه بگو من از دوستداران شما و دشمن دشمنان شما هستم و تو در نیكی و بسوی نیكی هستی
شجاعت امام حسن (علیه السلام)
جنگ جمل در بصره بین سپاه علی (علیه السلام) و سپاه طلحه و زبیر، در گرفت ، آتش جنگ شعله ور گردید، امیر مؤمنان علی (علیه السلام) پسرش محمّد حنفیّه را طلبید و نیزه خود را به او داد و فرمود: با این نیزه به دشمن حمله كن ، محمّد حنفیّه به سوی دشمن حركت كرد، ولی در برابر گردان بنوضبّه قرار گرفت ، و نتوانست كاری انجام دهد، عقب نشینی كرد و به حضور پدر بازگشت ، هماندم امام حسن (علیه السلام) بر جهید و نیزه را از او گرفت و به میدان شتافت و مقداری با دشمن جنگید و باز گشت ، در حالی كه نیزه اش خون آلود بود. محمّد حنفیّه وقتی كه دلاوری امام حسن (علیه السلام) را دریافت ، صورتش (از شرمندگی) سرخ شد، امام علی (علیه السلام) به محمّد حنفیّه فرمود: لا تانف فانّه ابن النبی و انت ابن علی .
سرافكنده نباش ، زیرا حسن (علیه السلام) پسر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است تو پسر علی هستی .
عصر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بود، حسن و حسین (علیه السلام) كودك بودند شخصی گناهی كرد و از شرم آن گناه ، مدتی مخفی شد و نزد رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نمی آمد تا اینكه آن شخص ، حسن و حسین (علیه السلام) را دید، آن دو را بر دوش خود سوار كرد و با همان حال به حضور رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) آمد و عرض كرد: من گنهكارم ، در پناه خدا، و این دو آقازاده به حضور شما آمده ام تا مرا ببخشید رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) وقتی كه آن منظره را دید، آنچنان خندید كه دستش را بر دهانش گذاشت ، سپس به آن مرد گنهكار فرمود: برو جانم تو آزاد هستی آنگاه به حسن و حسین فرمود: آن شخص در مورد عفو گناه خود، شما را شفیع قرار داد، در این هنگام آیه 64 سوره نساء نازل شد: … ولو انهم اذ ظلموا انفسهم جائوك فاستغفروالله واستغفر لهم الرسول لوجدوا الله توابا رحیما: و اگر گنهكاران كه بر اثر گناه به خود ستم كردند، به نزد تو (ای پیامبر) می آمدند و از خدا طلب آمرزش می كردند و پیامبر هم برای آن ها استغفار می كرد، خدا را توبه پذیر و مهربان می یافتند.
در زندگی امام حسن علیه السلام موارد گوناگونی از بیان اخبار غیبی وجود دارد که به برخی از آنها اشاره میشود:
1) زمانی امام حسین علیه السلام و عبدالله بن جعفر در تنگدستی واقع شده بودند. امام حسن علیه السلام یکی از روزهای ماه را نام برد و فرمود در آن روز از طرف معاویه هدایایی به آنان خواهد رسید. درست در همان روز فرستاده معاویه هدایایی برای آنان آورد.
2) روزی امام حسن به افراد خانواده اش فرمود:«من با زهر شهید میشوم.» پرسیدند:«چه کسی تو را مسموم می سازد؟» فرمود:«یکی از زنان یا کنیزانم.» گفتند:«از خود دورش کن، و از خانه ات خارجش ساز.» فرمود:«مگر قضای الهی قابل تغییر است؟ اگر او را از خود دور کنم، باز هم کشته شدن من به دست اوست، زیرا تقدیر الهی چنین رقم خورده است.» چیزی نگذشت که جعده، همسر امام، به دستور معاویه، امام را با سّمی که در شیر ریخته بود، به شهادت رساند.
3) روزی امام حسن علیه السلام در جایی نشسته بود که کسی وارد شد و گفت:«یابن رسول الله، خانه ات آتش گرفت!» امام فرمود:«نه، خانه من آتش نگرفته است.» پس از مدتی شخص دیگری وارد شد و گفت:«یابن رسول الله، خانه همسایه شما آتش گرفت، و ما یقین کردیم آتش به خانه شما هم سرایت میکند اما این اتفاق نیفتاد و آتش خاموش شد.»
اذا حییتم بتحیه فحیوا باحسن منها
هر گاه كسی به شما تحیت گوید، پاسخ آن را به طور بهتر بدهید
شیعه حقیقی
مردی به امام حسن علیه السلام گفت : من از شیعیان شما هستم .
امام علیه السلام فرمود: ای بنده خدا اگر مطیع امر و نهی ما هستی راست می گوئی و اگر این گونه نیستی با ادعای مقام بلند تشیع كه از آن بهره مند نیستی برگناهان خود نیفزا و به نگو من از شیعیان شما هستم . بلكه بگو من از دوستداران شما و دشمن دشمنان شما هستم و تو در نیكی و بسوی نیكی هستی .
از امام حسن علیه السلام اشعاری در تاریخ به ثبت رسیده است كه به برخی از آنها اشاره میشود :
ذری كــدر الایام ان صفائـها
تولـی بایام السـرور الذواهب
و كیف یغر الدهر من كان بینه
و بین اللیالی محكمات التجارب
به رنج های روزگار اعتنا مكن، زیرا ایام خوش نیز میگذرد. (پس ایام سختی هم سپری میشود.) كسی كه دارای تجربههای محكمی است، در سختگیهای روزگار، چگونه فریب میخورد؟
قل للمقیـم بغیر دار اقامـه
حان الـرحیـل فودع الاحبـابـا
ان الذین لقیتهم و صحبتـهم
صاروا جمیعا فی القبور
به آن كس كه در غیر جایگاه خود، رحل خویش را افكنده است بگو زمان كوچیدن فرا رسید. پس دوستان را بدرود گوی، زیرا آنان كه تو با ایشان همنشین بودی نیز همگی در قبرهایشان آرمیدهاند .
یا اهل لذات دنیا لا بقاء لها
ان المقـام بظـل زائـل حمـق
ای خو كردگان به لذت های زودگذر دنیا! اقامت در زیر سایهای گذران نابخردی است .
لكسره من خسیس الخبز تشبعنی
و شربه من قراح الماء یكفینی
من رقیق الثوب تسترنی
حیاوان مت یكـفینـی لتكفینی
پاره نانی بی ارزش سیرم می كند و جرعه آبی اندك سیرابم می سازد. لباسی مندرس و كهنه تا وقتی زنده ام بدنم را می پوشاند، و پس از مرگم همان برای كفنم كفایت میكند .
نحن انـاس نوالنـا خضل
یرتع فیه الرجاء والامـل
تجود قبل السوال انفسنا
خوفاعلی ماء وجه من یسل
لوعلم الجر فضل نائلنا
لغاض من بعد فیـضه خجـل
ما مردمی هستیم كه بخششمان همچون سبزهزاری تازه است كه امید و آرزو در آن میچرد. پیش از اینكه كسی تقاضا كند، نفوس ما ناخودآگاه میبخشند تا مبادا آبروی سائل ریخته شود .اگر دریا فراوانی بخشش ما را میدانست، پس از بالا آمدن، بیتردید، با خجالت فروكش میكرد.
انی السخاء علی العباد فریضه
للـه یقـرء فــی كتـاب محـكم
وعـد العـباد الاسـخـیاء جنـانه
واعـد للبـخـلاء نـار جـهـنـم
من كـان لاتـندی یـداه نبـائل
للـراغـبین فلـیس ذاك بمسـلم
بخشش از طرف خدا بر بندگان واجبی است كه در كتابی محكم (قرآن) خوانده میشود. خدای متعال بندگان بخشنده اش را نوید بهشت داده و برای بخیلان، آتش جهنم را آماده ساخته است. هر كس كه دستش به بخشش بر سائلان گشوده نمیگردد، بهراستی مسلمان نیست.
عربی با عصبانیت نزد
رسولخدارفت و خواست از پیامبر سوالاتی كند .
پیامبر فرمود: اگر می خواهی یكی از اعضایم جوابت را می دهد .
گفت: مگر عضو بدن پاسخ می دهد؟
پیامبرفرمود: آری
آنگاه به حسن بن علی علیه اسلام كه كودكی خردسال بود فرمود: برخیز و پاسخش را بده
عرب گفت: خودش هیچ نمیگوید و از بچهای میخواهد با من سخن بگوید.
پیامبر فرمود: بهزودی میبینی كه او دانا به پاسخ سوالات توست .
حسن علیه السلام فرمود: ای مرد عرب، اندكی صبر كن. و سپس چنین سرود :
ماغـبیـا سالت وابـن غبـی
بل فقیها اذن وانت الجهول
فـانتك قدجهـلت فان عندی
شفاء الجهل ماسـال مسؤول
و بحـر الا تقـسـمه الدوالی
ثـراثا كـان ورثـه رسول
تو نه از شخص كودنی سوال كردهای، و نه از فرزند شخص كودنی. بلكه از شخصی دانا پرسش نمودهای. اگر كسی از من چیزی بپرسد، درد نادانیاش را شفا میبخشم. نزد من اقیانوسی از دانش است كه در ظرفها نمیگنجد، و این دریای دانش میراثی است كه از رسول خدا رسیده است.
مردی نزد حضرت امام حسن علیه السلام رفت و اشعاری گفت به این مضمون كه: برای من چیزی كه حتی یك درهم ارزش داشته باشد، باقی نمانده، و شاهدم پریشانحالی من است. آری، آنچه برای من باقی مانده، آبرویم است كه آن را نفروختم ولی اینك میبینم فروشش به تو میارزد.
امام به خادم خود گفت: چقدر پول داریم؟
گفت: دوازده هزار درهم.
امام فرمود: همهی آن را به این مرد فقیر بده. من از او خجالت می كشم كه بیش از این ندارم.
خادم گفت: چیزی برای خودمان نمیماند.
فرمود: همه را بده، و به كرم خدا خوشبین باش.
سپس اشعاری بر وزن اشعار او سرود:
عاجـلتنا فـاتك وابـل بـرنا
طلـا و لـو امهـلتنا لـم تـمطر
فخذ القلیل و كن كانك لم تبع
ما صـنته و كـاننـا لـنـشتر
با عجله از ما تقاضا كردی، و لذا باران شدید بخشش ما به صورت بارانی كم و پراكنده بر تو بارید، و اگر ما را مهلت می دادی چنین بر تو نمیبارید. پس این اندكرا بپذیر و چنان باش كه گویا چیزی را كه برای خود نگه داشته بودی (آبرویت) نفروختهای و ما نیز آن را نخریدهایم.»
اشاره
نفوذ امویها در حاكمیت دین
بعد از صلح چه گذشت؟
الف - نسبتبه امام
1- پیمانشكنی
2- تلاش برای جذب امام
3- توهین به امام
4- تهمتها به امام
5- توهین و تهمتبه امام علی بن ابیطالب علیه السلام
6- بركناری یاران علی علیه السلام
7- كشتن شخصیتهای شیعی
ب - نسبتبه ارزشها
1- رویكرد به بدعتها و…
2- علنی كردن منكرات:
3- مبارزه با مشروعیتحكومت علوی
الف - مشروعیتبخشی به خلافتخلفای سه گانه
ب) قداست زدایی از سیمای امیر مؤمنان علیه السلام
4- تلاش برای تشكیل حكومت موروثی
نشانههای تعارض از سوی جبهه امام حسن علیه السلام
الف - فعالیتهای دینی و نشر فرهنگ اسلام
ب) اقدامات تقابلی در مواجهه با معاویه
1- حمایت از شیعیان
2- دفاع از ارزشها
1- 2- تبیین چهره پاك و مقدس امیر مؤمنان علیه السلام
2- 2- تقبیح حكومت ناشایستگان
3- 2- اعلام بیزاری از حكومت ناپاكان
4- 2- تبیین مشروع بودن حكومت امیرمؤمنان
5- 2- بیان بر حق بودن خود برای حكومت
6- 2- آمادگی برای نبرد مجدد
اشاره
ابعاد صلح شجاعانه امام حسن علیه السلام با معاویة بن ابی سفیان كه یگانه عامل بقای اقلیتشیعه در آن عصر بود، چنان با عظمت است كه تاكنون محققان زیادی را به تحلیل و تبیین آن واداشته است. بدون اغراق میتوان گفت: اكثر مقالات و تحقیقات پیرامون آن حضرت، در اطراف این رویداد دور میزند. این نوع نگرش هر چند بیانگر عمق و عظمت صلح امام علیه السلام است اما در دوره دیگر (قبل از امامت و بعد از صلح) كمتر مورد توجه قرار گرفتهاند و به تبع آن میزان آگاهی مردم نیز از این دورهها اندك است. بر این اساس و به مناسبتسالگرد شهادت حضرت، در این شماره با دوران امامتحضرت بعد از صلح (9 سال و اندی) آشنا میشویم.
نفوذ امویها در حاكمیت دین
مهمترین چالشی كه امام حسن علیه السلام در طول دوره امامت و بلكه حیات خود با آن رو به رو شد، مساله نفوذ امویها در حاكمیت دینی دورههای قبل و بروز آثار آن در این دوره است. نفوذی كه از زمان رحلت پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله (8 سالگی) شروع و در خلافت عثمان به اوج خود رسید. طبیعی است كه باید سابقه نفوذ امویها را از دوره فراگیری حكومت اسلامی (فتح مكه) پی گرفت زیرا به موازات گسترش اسلام، گروههای مختلفی به علل گوناگون به اسلام رو آوردند. منافقان نیز از باب ناچاری نتوانستند در مقابل این سیل خروشان قرار بگیرند و به ناچار با آن بنای همسویی گذاشتند. این همسویی نه از روی میل كه از باب اضطرار و بینتیجه بودن مقاومتبود. آنها تنها زمانی كه پرچم لا اله الا الله را بر فراز شهر دیدند، لب به شهادتین گشودند و به این ترتیب دوران حیات خود را با تاكتیك همسویی موقت ادامه دادند. رسول اكرم صلی الله علیه و آله با درایت كامل متوجه این حركتخزنده بود. لذا اهداف پلید آنان را اینگونه افشا میكرد:
«اذا بلغ بنو العاص ثلاثین اتخذوا مال الله دولا و عباد الله خولا و دین الله دخلا; (1)
زمانی كه فرزندان عاص (بنی امیه) (2) به سی برسند، مال خدا را میان خود دستبه دست میكنند، بندگان خدا را بنده خود و دین خدا را مغشوش میكنند.»
امام حسن علیه السلام نیز از سابقه این گروه كاملا آگاه بود. لذا در مجلس معاویه به او خطاب كرد:
معاویه! فراموش كردهای كه وقتی پدرت تصمیم گرفت اسلام بیاورد، تو اشعاری خواندی و او را از اسلام بازداشتی. و شما ای گروه (حامیان معاویه) به خدا سوگندتان میدهم آیا به یاد نمیآورید كه رسول خدا صلی الله علیه و آله در هفت جا ابوسفیان را لعنت كرد. كسی از شما میتواند آن را انكار كند؟ آنها عبارتند از:
1- روزی كه در خارج مكه نزدیكی طائف در حالی كه پیامبر صلی الله علیه و آله قبیله بنی ثقیف را به اسلام دعوت میكرد، پدرت پیش آمد و به پیامبر ناسزا گفت و او را دیوانه و دروغگو خواند…
2- زمانی كه كاروان قریش از شام میآمد و پیامبر صلی الله علیه و آله میخواست در برابر اموالی كه از مسلمانان گرفته بودند، كاروان را توقیف كند، ابوسفیان كاروان را از بیراهه به سوی مكه برد و جنگ بدر را به راه انداخت…
3- روز جنگ احد آنگاه كه پیامبر صلی الله علیه و آله بر فراز كوه بود و فریاد میزد: «الله مولانا ولا مولی لكم.» ابوسفیان هم نعره میزد: «اعل هبل. ان لنا العزی ولا عزی لكم; برافراشته باد بت هبل. ما بت عزی داریم و شما چنین بت عظیمی ندارید.»
4- در جنگ احزاب نیز پیامبر صلی الله علیه و آله بر او لعنت كرد…
5- روز صلح حدیبیه كه ابوسفیان به همراه قریش راه را بر مسلمانان بست و آنان را از انجام فریضه حج محروم نمود. پیامبر صلی الله علیه و آله به رهبر مشركین و پیروانش لعنت كرد. به آن حضرت گفتند: آیا امید اسلام به هیچ یك از آنان نداری؟ فرمود: «این لعنتبر مؤمنان از فرزندان آنها نمیرسد، اما زمامدارانشان هرگز رستگار نخواهند شد.»
6- در جنگ حنین ابوسفیان كفار قریش و هوازن را جمع كرد و عیینه قبیله غطفان و عدهای از یهود را گرد آورد. خداوند شر ایشان را دفع كرد. ای معاویه! تو مشرك بودی. پدرت را یاری میكردی و علی علیه السلام بر دین پیامبر ثابت قدم بود.
7- روز ثنیه كه یازده نفر به همراهی ابوسفیان كمر به قتل پیامبر صلی الله علیه و آله بسته بودند (6 نفر از بنیامیه و 5 نفر از دیگر افراد قریش)… (3)
پیامبر صلی الله علیه و آله با نفرین و لعن خویش چهره معاند و حقستیز آنان را معرفی میساخت لیكن انحراف در مسیر حاكمیت دینی (انحراف داخلی) زمینههای رویش مجدد آنها را فراهم ساخت و به محض خروج حاكمیت از دست زمامداران صالح، فضای باز برای حزب نفاق فراهم شد و آنان را از انزوا و مرگ تدریجی رهانید.
در دوره حكومت عمر نفوذ حزب ابیسفیان چنان شد كه فرزندش معاویه، ولایتشام و سوریه را ربود و چنان بر آن مسلط شد كه علیرغم عزل و نصبهای متوالی كارگزاران توسط عمر، او همیشه در منصب خود باقی ماند و به این ترتیب پایگاهی ثابت و مطمئن برای بالندگی حزب منسجم ابیسفیان فراهم شد.
در زمان زمامداری عثمان به دلایل متعدد مخصوصا ارتباط نسبی معاویه و عثمان شاخههای شجره ملعونه بنیامیه وانستبخشهای عمده حاكمیت دینی را تسخیر كند و در هر مركز قدرتی ریشهای بدواند و به این ترتیب در این دوره حتی مروان و پدرش كه رانده شده رسول اكرم صلی الله علیه و آله بودند و دو خلیفه قبل شفاعت عثمان را برای بازگرداندن آنها به مدینه نپذیرفته بودند، توسط خود عثمان برگردانده و صاحب پستهای كلیدی شدند. امام حسن علیه السلام در اینباره نیز به یاران معاویه (در مجلس معاویه) فرمود: «شما را به خدا سوگند! آیا میدانید كه ابوسفیان بعد از بیعت مردم با عثمان به خانه وی رفت و گفت: برادرزاده! آیا غیر از بنیامیه كسی دیگر در اینجا حضور دارد؟ عثمان جواب داد: نه. او گفت: ای جوانان بنیامیه! خلافت را مالك شوید و همه پستهای اساسی آن را به دستبگیرید. سوگند به كسی كه جانم در دست اوست نه بهشتی وجود دارد و نه جهنمی.
امام حسن علیه السلام
ای مردم! آیا نمیدانید بعد از بیعت مردم با عثمان ابوسفیان دستبرادرم حسین علیه السلام را گرفت و به سوی قبرستان بقیع غرقد (4) برد و در آنجا به صدای بلند فریاد زد: ای اهل قبرستان! شما با ما سر حكومت و خلافت جنگیدید و امروز بدنتان زیر خاك پوسیده است و كار حكومت در دست ماست. حسین علیه السلام خطاب به او فرمود:
ای ابوسفیان! عمری بر تو گذشته است. صورتت زشتباد. سپس دستخود را كشید و به سوی مدینه آمد. اگر نبود لقمان بن بشیر، چه بسا ابوسفیان حسین علیه السلام را نابود كرده بود. ای معاویه! این است كارنامه ننگین زندگی تو و پدرت… عمر تو را والی شام كرد و تو خیانت كردی. در پی آن عثمان آن حكم را تنفیذ كرد. باز تو او را در دهان مرگ انداختی. از این هر دو بالاتر این كه به خود جرات دادی و با جسارت در برابر خدا ایستادی و با علی بن ابی طالب مخالفت كردی… تو مردم نادان را برانگیختی و آنان را به معركه جنگ آوردی و با مكر و حیله خونشان را بر زمین ریختی و اینها ثمره تلخ بیایمانی تو به معاد و نترسیدن از عقاب الهی است… (5) »
به این ترتیب حزب بنیامیه در همان اوایل زمامداری عثمان توانستبه طور شگفتآوری به دو ركن حكومت (ثروت و منصب) نزدیك شده، آنها را قبضه كند و در انتظار دستیابی به ركن سوم حاكمیتیعنی دین بنشیند.
این موقعیت نیز با قتل عثمان پیش آمد و معاویه با ادعای خونخواهی خلیفه شهید، در مدتی اندك توانست عواطف دینی مردم را منحرف و سپاه دین را بر ضد دین (علوی) به خیزش درآورد. به عبارت دیگر همانطور كه حیات عثمان عامل كسب مناصب حساس برای بنیامیه شد، مرگ وی هم مورد استفاده كامل آنان قرار گرفت و یك پله دیگر آنان را به قدرت نزدیكتر كرد. در اینباره نامه شبثبن ربعی به معاویه قابل تامل است. «تو برای گمراهكردن مردم و جلب آرا و تمایل آنان و برای این كه آنان را به زیر فرمان خود درآوری، هیچ وسیلهای نداری جز این كه گفتی پیشوای شما به ناحق و مظلومانه كشته شد و ما به خونخواهی او برخاستهایم. در نتیجه فرومایگان و افراد نادان بر گرد تو فراهم آمدهاند… دلت میخواست او كشته شود تا به این جا برسی…» (6)
امام علی علیه السلام به زیباترین شیوه استفاده دو منظوره از عثمان را توسط معاویه در نامهای به او یادآور میشود: «انك انما نصرت عثمان حینما كان النصر لك وخذلته حینما كان النصر له; (7)
وقتی پشتیبانی از عثمان به نفع تو بود، به یاریاش شتافتی و آنگاه كه به نفع او بود، او را خوار گذاشتی.»
از همین دوره زمان تعارض بین حاكمیتحق علوی و حاكمیتباطل اموی آغاز شد و تمام دوران حكومت امیرمؤمنان و دوره كوتاه حكومت امام حسن علیه السلام را به خود مشغول ساخت و سرانجام در سال 41 ه به دلایل متعدد داخلی و خارجی این تعارض به نفع جریان اموی پایان یافت و امام حسن علیه السلام را ناچار به صلح كرد. بنابراین باید دقت كرد كه تلاشهای بنیامیه از 8 هجری تا 41 هجری (33 سال) برای دستیابی به حاكمیت در این دوره به مرحله نهایی و ثمردهی میرسد و امام حسن علیه السلام كه با چنین جریان ریشهداری رو به رو میگردد، ناچار به صلح میشود. (8) امام خود به برخی از دلایل صلح با معاویه بارها اشاره كرد كه یك مورد آن چنین است:
1- شیخ طوسی به سند معتبر از امام زینالعابدین علیه السلام نقل میكند: «وقتی امام حسن علیه السلام برای صلح با معاویه راهی شد و با او ملاقات كرد، معاویه بر فراز منبر رفت و گفت: ایهاالناس! حسن فرزند علی بن ابی طالب و فاطمه زهرا مرا اهل خلافت دانست و خود را اهل خلافت ندانست و اینك به رغبت و شوق آمده است تا با من بیعت كند. برخیز یا حسن! سپس حضرت برخاست و فرمود: «… ای جماعت! سخن میگویم; بشنوید و گوش و دل خود را با من همراه سازید و سخنانم را ثبت كنید… اگر سالها بایستم و فضیلتها و كرامتهایی را كه خدا ما را به آن مخصوص كرده، بشمارم، تمام نخواهد شد. منم فرزند پیغمبر بشیر و نذیر و سراج منیر كه حق تعالی او را رحمت عالمیان گردانیده و پدرم علی ولی مؤمنان و شبیه هارون است. معاویه پسر صخر ادعا میكند من او را اهل خلافت دانستهام و خود را اهل آن ندانستهام! دروغ میگوید. به خدا سوگند كه من در كتاب خدا و نتخدا برتر از مردم به خلافت هستم. ولكن ما اهلبیت علیهم السلام روزی كه حضرت رسالت صلی الله علیه و آله از دنیا رفته است تا حال همیشه مظلوم و مقهور بودهایم. پس خدا حكم كند میان ما و آنها كه بر ما ظلم كردند و حق ما را غصب كردند و بر گردن ما سوار شدند، مردم را بر ما مسلط كردند و حق ما را كه در كتاب خدا برای ما مقرر شده است، از خمس و غنائم، منع كردند و كسی كه منع كرد از مادر ما فاطمه، میراث او را از پدرش…
امت مرا واگذاشتند، یاری نكردند و با تو بیعت كردند. ای پسر حرب! اگر یاران مخلص مییافتم كه با من در مقام فریب نبودند هرگز با تو بیعت نمیكردم، چنانچه حقتعالی هارون را زمانی كه قومش او را تضعیف كردند و با او دشمنی نمودند معذور داشت، همچنین من و پدرم وقتی كه امت دست از ما برداشتند و متابعت غیر ما كردند و یاوری نیافتیم، نزد خداوند معذور هستیم. احوال این امتبا امتهای گذشته مثل هم است…
معاویه گفت: به خدا سوگند كه حسن از منبر فرود نیامد تا زمین بر من تیره شد، خواستم به او ضرر برسانم. ولی فهمیدم فروخوردن خشم به عافیت نزدیكتر است.» (9)
در این سخنرانی تكاندهنده امام به نكات بسیار حساسی اشاره میكند و با كالبد شكافی اوضاع كنونی، سرنخهای آن را در دوران گذشته نشان میدهد و آن چیزی نیست جز خروج حاكمیت دینی از مسیر اصلی خود، امری كه موجب تمام انحرافات بعدی و مظلومیت اهلبیت علیهم السلام شد. علاوه بر این امام به عوامل دیگر مانند همراهی نكردن مردم، غدر و نیرنگبازی آنان، نداشتن همراهان مخلص، تضعیف موقعیت توسط مردم، دشمنی آنان با امام اشاره میكند و در پایان جواز صلح در شرایط این چنینی را یادآور میشود.
در هر صورت دوران دستیابی به حاكمیتبرای امویها فرارسید و معاویه با فراخوانی امام علیه السلام به شام و اخذ بیعت، كوشید این پیروزی را به طور رسمی اعلام كند. فضیل غلام محمد بن راشد نقل كرده است كه امام صادق علیه السلام فرمود: «معاویه به حسن بن علی علیه السلام نامه نوشته و او و حسین علیهما السلام و یاران علی علیه السلام را به شام فراخواند. همه از جمله قیس بن سعد بن عباده انصاری به شام آمدند. معاویه به آنان اذن ورود داد. آنگاه گفت: ای حسن برخیز و بیعت كن. او برخاست و چنین كرد. سپس گفت: ای حسین برخیز و بیعت كن. او نیز برخاست و چنین كرد. سپس گفت: ای قیس تو نیز برخیز و چنین كن. او هم برخاست و متوجه امام حسین علیه السلام شد تا او چه فرمان دهد. حسین علیه السلام فرمود: ای قیس او (امام حسن علیه السلام) امام من است.» (10)
بعد از صلح چه گذشت؟
چند روز بعد از امضای قرارداد صلح، امام حسن علیه السلام با مردم كوفه وداع كرد و رهسپار مدینه شد. (11) و به دنبال آن معاویه به طور كامل بر سرنوشت مسلمانان حاكم شد و حكومت تمامعیار اموی را به پیش برد. اما طبیعی بود كه ماهیت ضد دینی حكومت معاویه اجازه نمیداد، مصالحه با امام به همان حالتباقی بماند به عبارت دیگر هر چند صلح در ظاهر به وقوع پیوسته بود ولی در حقیقت ماهیت متضاد این دو جریان اجازه مصالحه واقعی به آنان نمیداد و علیرغم زدوده شدن تضادهای ظاهری كه موجب حفظ جان شیعیان شد، تضادهای واقعی همچنان باقی بود و جبهه حق و باطل هرگز قابل تفاهم و تصالح نبودند.
× × ×
در مورد جدایی بنیامیه از اسلام و مباین بودن جبهه آنان با جبهه حقیقی دین، شهید مطهریقدس سره اینگونه به بررسی دلایل ضدیت آنان با اسلام اشاره میكند:
«مبارزه شدید امویان كه در راس آنها ابوسفیان بود، با اسلام و قرآن… دو علت داشت: یكی رقابت نژادی كه در سه نسل متوالی متراكم شده بود. دوم تباین قوانین اسلامی با نظام زندگی اجتماعی رؤسای قریش مخصوصا امویها كه اسلام بر همزننده آن زندگانی بود… گذشته از اینها مزاج و طینت آنها طینتی منفعتپرست و مادی بود و در اینگونه مزاجهای روحی، تعلیمات الهی و ربانی اثر ندارد و این ربطی به باهوش یا بیهوشی آنها ندارد. كسی به تعلیمات الهی اذعان پیدا میكند كه در وجود خودش پرتوی از شرافت و علو نفس و بزرگواری باشد. این مطلب خود یك اصل بزرگی است. داستان ابوسفیان و عباس وگفتن «لقد صار ملك ابن اخیك عظیما…» قصه «بالله غلبتك یا اباسفیان» ایضا قصه «تلقفونها تلقف الكره» همگی دلیل كوری باطنی ابوسفیان است. (12)
امام حسن علیه السلام
و بر پایه همین تفسیر است كه به طور متوالی شاهد بروز تضادهای درونی به صورت توطئههای متعدد معاویه برای قتل امام هستیم (استفاده از هر وسیله ممكن) و در مقابل امام را نیز میبینیم كه (تنها با وسایل مشروع) در صدد تضعیف حكومت معاویه است. البته معاویه بارها میكوشید بر تضادهای حقیقی جبهه باطل و حق سرپوش گذارد و حداقل در منظر عمومی منازعات خود و امام را امری در نهایتحزبی، قبیلهای و طایفهای جلوه دهد و در مقابل امام با درایت كامل اجازه شكلگیری چنین تصوری را نمیداد. بنابراین تمام تلاش معاویه این بود كه بر تضادهای حقیقی دو جبهه سرپوش گذارد و جبهه حق را در سایه صلح ظاهری در خود هضم كند و برعكس امام میكوشید در سایه صلح ظاهری بیشترین منافع متصور را نصیب خود و شیعیان كند و در عوض تضادهای درونی را در هر فرصت ممكن بروز دهد. نمونهای تاریخی را در این باره میخوانیم:
معاویه برای مروان نامهای نوشت و در آن از مروان خواست دختر عبدالله بن جعفر، برادرزاده امام علی علیه السلام، را برای پسرش یزید خواستگاری كند و افزود: مهریهاش هر قدر باشد، میپذیرم و هر قدر قرض داشته باشد، میدهم. به علاوه این وصلت موجب صلح بین بنیامیه و بنیهاشم خواهد شد.
مروان بلافاصله بعد از دریافت نامه با عبدالله بن جعفر ملاقات و موضوع خواستگاری را مطرح كرد. او گفت: اختیار این امور با حسن بن علی علیهما السلام است. از او خواستگاری كن. مروان به ناچار نزد امام رفت و دختر عبدالله را خواستگاری كرد. امام به او فرمود: هر كسی را كه میخواهی دعوت كن تا گرد هم آیند. وقتی بزرگان دو طایفه جمع شدند، مروان بلند شد و بعد از خطبه و حمد و ثنای الهی گفت: امیرمؤمنان معاویه به من فرمان داده تا زینب دختر عبدالله بن جعفر (13) را برای یزید خواستگاری كنم به این ترتیب كه: هر قدر پدرش خواست مهر تعیین كند. هر قدر پدرش مقروض بود، میدهم. این وصلت موجب صلح بین دو طایفه بنیامیه و بنیهاشم میشود. یزید پسر معاویه كسی است كه نظیر ندارد. به جانم سوگند حسرت و افتخار شما به یزید بیشتر از حسرت و افتخار او به شماست و او كسی است كه به بركت چهرهاش از ابرها طلب باران میشود. در پی این سخنان مروان نشست و امام حسن علیه السلام به پاخاست و فرمود:
«…اما ما ذكرت من حكم ابیها فی الصداق فانا لمنكن لندعب عن سنة رسول الله فی اهله وبناته
… واما الصلح الحیین فانا عادینا لله و فی الله فلا نصالحكم للدنیا…;
1- در مورد مهریه، ما از سنت پیامبر صلی الله علیه و آله (840 درهم) تجاوز نمیكنیم.
2- در مورد قرضها، چه وقت زنهای ما قرض پدرانشان رادادهاند؟
3- در مورد صلح بین دو طایفه دشمنی ما با شما برای خدا و در راه خداست. بنابراین با دنیای شما صلح نمیكنیم.
4- در مورد افتخار ما به وجود یزید… اگر مقام خلافتبالاتر از مقام نبوت است، ما باید به یزید افتخار كنیم و اگر مقام نبوت بالاتر است، او باید به ما افتخار كند.
5- در مورد طلب باران به بركت چهره یزید… تنها از محمد و ال محمد طلب باران میشود. نظر ما این است كه دختر عبدالله را به ازدواج پسرعمویش قاسم بن محمد بن جعفر در آوریم…» (14)
در ضمن همین رویداد به ظاهر خانوادگی است كه امام در جمع بزرگان هر دو گروه مبنای دشمنی آنان را یادآور میشود و نقشه معاویه را كه درصدد بود، ابتدا سطح منازعات را به دعواهای حزبی و قبیلهای تقلیل دهد و بعد خود را منادی صلح و آشتی معرفی كند، نقش بر آب میكند و همین نكته كلیدی است كه باعث میشود علیرغم مصالحه ظاهری، تعارضات همچنان ادامه یابد و با به اوج رسیدن آن در زمان امام حسین علیه السلام آتش جنگ شعلهور شده، لایههای پنهان منازعات بار دیگر چهره خود را بنمایاند و نشان دهد كه حق و باطل هرگز آشتیپذیر نیستند و صلح امام حسن علیه السلام تنها یك حركت تاكتیكی برای بقای اقلیتشیعه بوده است. (15)
با این دیدگاه برای یافتن دلایل شهادت امام حسن علیه السلام باید به تعارض جبهه حق و باطل توجه كرد نه تعارضات قبیلهای و…
الف - نسبتبه امام
1- پیمانشكنی
معاویه حتی نتوانستیا نخواستبرای ایامی چند هدف اصلی خود از جنگ با امام را برملا نسازد و به این ترتیب پرده از هدفی برداشت كه آشكارترین دلیل بر سازشناپذیری دو جبهه بود. علامه مجلسی در این باره مینویسد:
«چون صلح منعقد شد، معاویه متوجه كوفه شد تا آن كه روز جمعه به نخیله فرود آمد. در آنجا نماز كرد، خطبهای خواند، در آخر خطبهاش گفت: من با شما قتال نكردم برای آن كه نماز كنید یا روزه بگیرید یا زكات بدهید ولیكن با شما قتال كردم كه امارت بر شما را به هم رسانم. خدا به من داد، هرچند شما نمیخواستید. شرطی چند با حسن كردهام، همه در زیر پای من است. به هیچیك از آنها وفا نخواهم كرد. پس داخل كوفه شد. بعد از چند روز كه در كوفه ماند، به مسجد در آمد. حضرت امام حسن علیه السلام را بر منبر فرستاد و گفت: بگو برای مردم كه خلافتحق من است.» (16)
2- تلاش برای جذب امام:
معاویه تلاش بسیاری به خرج میداد كه امام را به سوی خود جذب كند تا مرزهای روشن جدایی حقیقی بین دو جبهه را بپوشاند. امام نیز با شیوههای مختلف همچنان بر جدا بودن دو جبهه تاكید میكرد. یكی از شیوهها تلاش برای برقراری ارتباطهای سببی و خانوادگی و ائتلاف قبیلهای بود كه نمونهای از آن را خواندیم. یكی دیگر از شیوههای معاویه ارسال هدایا و جوایز و در مجموع تحركات عاطفی بود كه البته امام نیز آنها را دریافت و به مصارف لازم میرساند (17)، اما اجازه نمیداد از اینها به عنوان نزدیكی وی به معاویه تعبیر شود.
امام باقر علیه السلام میفرمود: «قد كان الحسن والحسین یتقبلان جوائز المتغلبین مثل معاویة لانهما كانا اهلا لما یصل الیهما من ذلك وما فی ید المتغلبین علیهم حرام وهو للناس واسع اذا وصل الیهم فی خیر واخذوه من حقه; حسن و حسین علیهما السلام عطایای زورمندانی مثل معاویه را میپذیرفتند، زیرا حق آنان بود و آنچه در اختیار زورمداران ستمگر است، برای خود آنان حرام است ولی اگر در راه (اطاعت) و خیر به مردم برسد، برای آنان حلال است و به حق دریافت كردهاند.»
قال ابوجعفر بن محمد علیهما السلام: «وجوائزهم لمن یخدمهم فی معصیة الله حرام علیهم وسحت; و عطایای آنان برای كسانی كه در نافرمانی خدا به آنان خدمت میكنند، حرام و نارواست.»
3- توهین به امام:
از جمله رفتارهایی كه دستگاه بنیامیه در برابر امام اتخاذ كرد، توهین به آن حضرت بود كه در قالبها و شكلهای مختلفی اجرا میشد و صفحات تاریخ پوشیده از این نوع رفتارهاست.
در یك مورد امام به معاویه چنین فرمود: این گروه به من ناسزا نگفتند بلكه تو به من ناسزا گفتی، زیرا، تو با زشتی انس گرفتهای و اخلاق ناپسند در جانت ریشه دوانده. با محمد و خاندان او دشمنی میورزی. سوگند به خدا ای معاویه! اگر من و این جماعت در مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله درگیر میشدیم و مهاجرین و انصار اطراف ما بودند، جرات چنین جسارتهایی نسبتبه ما نداشتند…» (18) در جای دیگر پسر عاص به معاویه میگوید: «مردم به دنبالش راه افتادهاند. فرمان داد، اطاعت كردند. سخن گفت تصدیق كردند. این دو كار را به جاهای باریكتری خواهند كشاند. چه خوب بود كه كسی را دنبالش میفرستادی تا او و پدرش را لعن میكردیم و دشنام میدادیم و ارزش هر دو را در پیش دیگران پایین میآوردیم. (19) » در همان مجلس معاویه، اطرافیان معاویه اهانتهایی به امام كردند و كوشیدند مقام و منزلت وی را كم كنند از جمله این كه: «تو ای حسن! ادعا كردهای خلافتبه تو میرسد تو توان آن را نداری… ما تو را به اینجا دعوت كردهایم كه تو و پدرت را دشنام دهیم. اما پدرت را خدا به تنهایی سزایش را داد،… شما مدعیان چیزهایی بودهاید كه حقیقت ندارد…» (20)
4- تهمتها به امام:
در این بخش نیز معاویه و امویها نهایت تلاش خود را به خرج دادند تا از منزلت امام بكاهند. از جمله به امام میگفتند: «تو و پدرت در قتل خلفای قبلی شركت داشتید. با ابوبكر درستبیعت نكردید. در حكومت عمر كارشكنی كردید و عثمان را كشتید و…» (21)
5- توهین و تهمتبه امام علی بن ابیطالب علیه السلام:
معاویه برای درهمكوبیدن جبهه امام حسن علیه السلام به امام علی علیه السلام توهین میكرد و به او تهمت میزد و دیگران را هم به این كار تشویق میكرد. این توهینها گاه در مورد شخص حضرت علی علیه السلام بود و گاه در مورد زمامداری و امامت او كه در نوع دوم هدف خنثیسازی جایگاه امامت در اذهان مردم بود. در همان مجلس قبل كه معاویه یارانش را برای تحقیر امام حسن علیه السلام گردآورد، به آنان اینگونه رهنمود داد: «شما سعی كنید كشتهشدن عثمان را به پدرش علی نسبت دهید و این مطلب را جا بیندازید كه وی از سه خلیفه قبل ناخشنود بوده» و در پی آن بود كه سیل حملات علیه امام علی علیه السلام سرازیر شود مانند: پدرت علی به خاطر دوستی دنیا و سلطنتبر عثمان عیب جویی كرد وسپس در قتل او مشاركت جست; پدرت ابوبكر را مسموم كرد; در توطئه قتل عمر دست داشت; پدرت با رسول خدا صلی الله علیه و آله دشمن بود; او شمشیری بلند و زبانی گویا داشت; زندهها را میكشت; مردگان را متهم میساخت و… (22) معاویه بعد از شهادت امام حسن علیه السلام نیز به كارگزارانش نوشت: «هرگز اهانتبه علی بن ابی طالب را فراموش نكنید.»
امام حسن علیه السلام
گاهی معاویه در حضور امام حسن علیه السلام به ایشان اهانت میكرد از جمله: معاویه در سفری كه به مدینه داشت، بالای منبر رفت و با ناسزاگویی، به مقام امام علی علیه السلام توهین كرد. امام حسن علیه السلام در همان مجلس برخاست و فرمود: «… ای مردم! خداوند هیچ پیامبری را نفرستاد مگر این كه مجرمان را دشمن او قرار داد. چنان كه قرآن میفرماید: «وكذلك جعلنا لكل نبی عدوا من المجرمین.» من پسر علی هستم و تو پسر صخر، مادر تو هند است و مادر من فاطمه. مادربزرگ تو نثیله و مادربزرگ من خدیجه است.» (23)
و در مجلسی دیگر كه به امام علی علیه السلام هتاكی زیادی كرد، امام حسن علیه السلام فرمود: «ای پسر جگرخواره! آیا به امیرمؤمنان ناسزا میگویی؟ با این كه پیامبر فرمود هر كس به علی ناسزا بگوید، به من ناسزا گفته و هر كس به من ناسزا بگوید، به خدا ناسزا گفته و كسی كه به خدا ناسزا گوید، خداوند او را برای همیشه به دوزخ وارد میكند. آنگاه به عنوان اعتراض مجلس را ترك كرد.» (24)
6- بركناری یاران علی علیه السلام:
معاویه بعد از اعلام نقض پیمان صلح با امام حسن علیه السلام… دستورالعملی صادر كرد كه بر اساس آن تمام یاران و محبان اهلبیت علیهم السلام باید از كارهای حساس و غیرحساس كشور اسلامی شامل (حجاز، عراق، ایران، شامات) بركنار میشدند: «انظروا الی من اقامت علیه البینة. انه یحب علیا واهلبیته فامحوه من الدیوان واسقطوا عطأه ورزقه و من اتهمتموه بموالاة هؤلأ القوم فنكلوا به و اهدموا داره…; (25)
درباره هر كس دلیلی اقامه شد كه او علی واهلبیت او را دوست دارد، نامش را از دیوانها محو كنید و حقوق و مزایایش را نپردازید و هر كس را كه به دوستداری اهلبیت علیهم السلام متهم كردید، كار را بر او سختبگیرید و خانهاش را خراب كنید.»
7- كشتن شخصیتهای شیعی:
معاویه میكوشید از این طریق نیز جبهه حق را تضعیف كند و اجازه نفس كشیدن به آنان ندهد. لذا گاه به طور مستقیم بر دار كشیدن آنان را نظارت میكرد و در مواردی خود فرمان قتل میداد. اشخاصی مانند: حجر بن عدی و فرزندانش در مرج عذرا، رشید هجری، كمیل بن زیاد، میثم تمار، محمد بن اكثم، خالد بن مسعود، جویریه، عمر بن حمق، قنبر، مزرع و… قربانی این شیوه شدند و پیشبینیهای امام علی علیه السلام تحقق یافت. «عمتخطتها وخصتبلیتها» (26) «واصاب البلأ من ابصر فیها واخطا البلأ من عمی عنها» (27) این بلیهای است كه همه جا را میگیرد ولی گرفتاریاش به طبقهای معین اختصاص دارد. و فتنه كور و تاریكی است كه دامنه آن فراگیر و همگانی و گرفتاری آن ویژه افراد خاص (شیعیان) است. بلای آن به كسی میرسد كه بینا باشد و به هر كور و بیتفاوت راه پیدا نمیكند.
ب - نسبتبه ارزشها
نشانههای تعارض را میتوان در رویكرد جبهه اموی نسبتبه ارزشها نیز جست و جود كرد. این جبهه همواره در تقابل و جنگ با ارزشهای ناب اسلامی بود كه از جمله میتوان به این موارد اشاره كرد:
1- رویكرد به بدعتها و…
حكومت معاویه سرتاسر آكنده از انواع خلافها و ظلمها در ابعاد مختلف آن بود كه برخی عبارتند از:
در ایام خلافتخود چهل روز در نماز جمعه صلوات بر رسول خدا صلی الله علیه و آله را ترك كرد. وقتی علت را پرسیدند: گفت: «نام پیامبر بر زبان جاری نمیكنم تا اهل بیت او بزرگ نشوند.» (28)
معاملات ربوی را تجویز كرد. به طوری كه ابودردأ در برابرش ایستاد و گفت: «از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم كه مردم را از معاملات ربوی نهی كرد، مگر آن كه وزن دو جنس با یكدیگر برابر باشد.» و معاویه بیاعتنایی كرد و ابودردأ - با این كه قاضی دمشق بود - از كار دست كشید و به مدینه رفت. (29)
برخی از احكام حج را عملا تغییر داد. او در هنگام احرام بر خود عطر زد. (30)
نسبتبه شعائر هر طور میخواست عمل میكرد. مثلا در نماز عید فطر و قربان اذان و اقامه اضافه كرد. با این كه پیامبر صلی الله علیه و آله فرموده بود: «لیس فی العیدین الاذان و الاقامة.» (31)
خطبه نماز عید را قبل از نماز خواند… (32) آب را در ظرف طلا نوشید، غذا در آن خورد. (33) لباس حریر پوشید (34) و…
2- علنی كردن منكرات:
ماهیت ضد دینی حكومتبنیامیه چنان مبتذل بود كه منكرات آنان به صورت علنی نیز بروز مییافت. مانند آن كه معاویه طی نامهای زیاد بن عبید (ابیه) را به پدر خود، ابوسفیان، نسبت داد: «من امیرالمؤمنین معاویة بن ابی سفیان الی زیاد بن ابی سفیان…» این كار معاویه موجب شد گروههای زیادی مانند امام حسن علیه السلام و حسین علیهما السلام، یونس بن عبید، عبدالرحمان بن حكم، ابوعریان و ابوبكره و حسن بصری و… به این رفتار اعتراض كردند و نوشتند كه رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «الولد للفراش وللعاهر الحجر; (35) فرزند مال مادر است و زناكار باید سنگسار شود.»
پس باید او را زیاد بن سمیه نامید نه زیاد ابن ابی سفیان. زیرا به شهادت ابی مریم سلولی ابوسفیان از جمله كسانی بود كه با سمیه روابط نامشروع داشت و این انتساب معاویه خلاف صریح فرمایش رسول خدا بود و…
3- مبارزه با مشروعیتحكومت علوی:
در كنار تمام خلافهای فوق، آنچه هدف اصلی معاویه بود، ساقط كردن حكومت علوی و فرزندان وی از مشروعیتبود. وی تلاش میكرد برای تثبیتحكومتخود، جبهه مقابل را از مشروعیتبیندازد و برای این كار شیوههای عجیبی نیز به كار برد كه برخی عبارتند از:
الف - مشروعیتبخشی به خلافتخلفای سه گانه
معاویه برای این هدف از شخصیتهای دینی و روحانی وابسته استفاده كرد تا به خیال خود زمینه كم رنگ شدن احادیث نبوی در مورد علی علیه السلام را فراهم سازد. لذا او بارها از كارگزاران خود میخواست:
1- «با كمال دقت راویانی را كه طرفدار عثمان هستند و در فضایل او سخن میگویند، شناسایی كنید و در مجامع شركت دهید و بزرگ بدارید و نام آنان را به همراه روایات و احادیث آنها درباره عثمان و پدرش برای من بفرستید.» (36)
به این ترتیب در مدت زمانی اندك احادیث متنوعی در مورد عثمان خلق شد.
2- او همچنین به كار گزارانش فرمان داد چون روایات درباره عثمان زیاد شده، از این پس به گویندگان و نویسندگان بگویید درباره ابوبكر و عمر و دیگر صحابه حدیثبسازند. هر حدیثی را كه درباره ابوتراب شنیدید، آن را رها نكنید، مگر این كه حدیثی از صحابه در رد آن برای من نقل كنید. چنین روایاتی چشم مرا روشن و ادله و حجت مربوط به ابوتراب را كم رنگتر میكند و حجتشان را باطل میسازد.» (37)
این سیاست چنان پیش رفت كه هر كسی حدیثی از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل میكرد، دیگر به حدیث او با شك و تردید نگاه میكردند. امام باقر علیه السلام در مجلسی برای آگاهی مردم از این گونه احادیثبیش از صد مورد را خواند و فرمود:
«مردم گمان میكنند این گونه احادیث صحیح است. آن گاه فرمود: هی والله كلها كذب و زور; (38) اینها همه به خدا قسم، دروغ و بهتان است.»
امام حسن علیه السلام
ابان بن تغلب میگوید: «خدمت امام باقر علیه السلام عرض كردم: بعضی از آن احادیث را بیان فرمایید امام فرمود: رووا ان سیدی كهول اهل الجنة ابوبكر و عمر و ان عمر محدث و ان الملك یلقنه و ان السكینة تنطلق علی لسانه و ان عثمان الملائكة تستحیی منه…; (39)
روایت میكنند كه ابوبكر و عمر دو آقای پیران اهل بهشت هستند و میگویند عمر از ملائكه خبر میگرفت و ملائكه مطالب را به وی تلقین میكردند و آرامش و وقار بر زبانش جاری میشد و میگویند عثمان كسی است كه ملائكه از او حیا میكنند… پس امام فرمود: به خدا قسم همه اینها دروغ است.»
ب) قداست زدایی از سیمای امیر مؤمنان علیه السلام
اقدام دوم معاویه این بود كه از سیمای امام قداست زدایی كند و با این ترفند جایگاه او را از دلها بزداید.
شهید مطهری رحمه الله مینویسد: «علی علیه السلام از دنیا رفت و معاویه خلیفه شد، بر خلاف انتظار معاویه، علی علیه السلام به صورت نیرویی باقی ماند و معاویه آن طوری كه اعمال بیرون از تعادل و متانتش نشان میدهد، از این موضوع خیلی ناراحتبود لهذا تجهیز ستون تبلیغاتی علیه علی علیه السلام كرد.» (40)
بخشی از تلاشهای معاویه در این عرصه چنین است:
دستور داد در منابر رسما علی علیه السلام را سب كنند و آن را در خطبههای نماز و منابر رواج داد و با تهدید و ارعاب مردم را وادار به این كار میكرد.
در موردی از احنف بن قیس خواست كه به علی علیه السلام لعن كند و او چون با اصرار معاویه روبهرو شد، بر منبر رفت و گفت:
«معاویه مرا به لعن علی امر كرده است، معاویه و علی اختلاف داشتند. به هر كدام ظلم شده است، او را دعا میكنم. لعنتخدا و ملائكه و خلق تو ای خدا بر كسی باد كه ظلم كرده است و لعنت تو بر فئه باغیه از اینها باد.» مردم هم گفتند: آمین.
صحابه منافق را وادار به جعل حدیث علیه امام میكرد. از جمله سمرة بن جندب را با 400 هزار درهم وادار كرد بگوید آیه «من الناس من یشری نفسه ابتغأ مرضات الله…» (41) كه درباره علی علیه السلام در لیلة المبیت است درباره ابن ملجم نازل شده است.
در این زمینه كار به جایی رسید كه دستبه بدعت در احكام هم زدند. مثلا چون در خطبههای نماز عید علی علیه السلام را سب میكردند و مردم به خاطر این كه نشنوند از محل نماز خارج میشدند، خطبهها را مقدم بر نماز كردند. (42)
امام باقر علیه السلام در مورد این اقدام بنیامیه میفرمود: «ویروون عن علی علیه السلام اشیأ قبیحة و علی الحسن و الحسین علیهما السلام ما یعلم الله انهم قد رووا فی ذلك الباطل و الكذب و الزور; (43)
مطالب زشتی را درباره علی علیه السلام و حسن و حسین علیه السلام نقل میكردند كه خدا میداند همهاش باطل و دروغ و بهتان بود.»
4- تلاش برای تشكیل حكومت موروثی
آنچه هدف اصلی معاویه بود و تمام اقداماتش بر محور آن دور میزد، قبضه كردن حكومت و تثبیت آن در دستبنیامیه بود; همان هدف پنهانی كه امام حسن از آن آگاه بود و برای اتمام حجت در شرایط صلح، آن را گنجاند:
«هذا ما صالح علیه الحسن بن علی بن ابی طالب معاویة بن ابی سفیان: صالحه علی ان یسلم الیه ولایة امر المسلمین علی ان یعمل فیهم بكتاب الله و سنة رسوله صلی الله علیه و آله و سیرة الخلفأ الصالحین و لیس لمعاویة بن ابی سفیان ان یعهد الی احد من بعده عهدا بل یكون الامر من بعده شوری بین المسلمین…; (44)
این قرارداد صلحی استبین حسن بن علی بن ابی طالب و معاویة بن ابی سفیان: با او مصالحه كرد به این كه ولایت امر مسلمانان را به او واگذارد، به این شرط كه بین مسلمانان براساس كتاب خدا و شیوه پیامبر و سیره خلفای صالح عمل كند و معاویه حق ندارد كه پس از خود كسی را به جانشینی و خلافت انتخاب كند و تعیین خلیفه براساس شورای بین مسلمانان باشد.»
امام حسن علیه السلام
و یا به این صورت كه: «المادة الثانیه ان یكون الامر للحسن من بعده فان حدث به حدث فلاخیه الحسین و لیس لمعاویة ان یعهد به الی احد.» (45)
اما معاویه در راستای همان هدف اصلی خود، بعد از پانزده سال كه موانع سر راه خود را برداشت، تصمیم گرفتیك همه پرسی عمومی به راه اندازد و برای فرزندش یزید از عموم مردم مكه، مدینه، شامات، عراق و… بیعتبگیرد. برای این كار به تمام مراكز حكومتی بخشنامه كرد و مخالفان را با شدت تمام سركوب كرد. اما مدتی بعد از طرح گرفتن بیعت عمومی متوجه شد كه گروههای خواص همچنان مخالف او هستند و بالاترین خطرها نیز به دو دلیل از جانب امام حسن علیه السلام است:
اولا: بسیاری از مخالفان منتظرند ببینند سلاله رسول خدا صلی الله علیه و آله چه میكند چرا كه در صلح نامه شرط كرده بود، برای معاویه خلیفه و جانشینی تعیین نشود.
ثانیا: امام مجتبی علیه السلام در میان مردم مسلمان از پایگاه بسیار قوی برخوردار است و شایستگی عظمت و لیاقت او برای تصدی خلافت و زمامداری جامعه زبانزد است.
از طرفی معاویه میدانست كه اگر موضوع ولایتعهدی را به مردم واگذارد، هیچ كس كمترین توجهی به یزید نخواهد كرد. از این رو معاویه به فكر افتاد نظر مخالفان را به سوی خود جلب كند و نامههایی به حسین بن علی، عبدالله بن عباس، عبدالله بن زبیر، عبد الله بن جعفر و… نوشت. امام حسین علیه السلام در پاسخ نامه او نوشت:
«اتق الله یا معاویة! و اعلم ان لله كتابا لایغادر صغیرة و لا كبیرة الا احصاها، واعلم ان الله لیس بناس لك قتلك بالظنة و اخذك بالتهمة و امارتك صبیا یشرب الشراب و یلعب بالكلاب ما اراك الا و قد او بقت نفسك و اهلكت و اضعت الرعیة والسلام; (46)
ای معاویه! در مورد جانشینی فرزندت یزید و اصرار بر آن از خدا بترس. بدان كه برای خداوند منان صحیفهای است كه تمام اعمال ریز و درشت را ثبت میكند و هیچ عملی از آن مخفی نخواهد ماند.
معاویه! بدان خداوند همانند مردم نیست كه بخشی از آنان را با كمترین سوءظنی بكشی و عدهای دیگر را متهم نمایی و دستگیر كنی. فرزندت یزید كه آرمان تو است، شراب میآشامد و به سگبازی مشغول است. معاویه! میبینم كه تنها با این كارت خودت را متزلزل میسازی و دین خود را نابود میكنی و مردم را از بین میبری.»
نشانههای تعارض از سوی جبهه امام حسن علیه السلام
تمام اقدامات امام در طول دوره بعد از صلح رو در روی اقدامات معاویه قرار داشت. عمده كوششهای امام به دو بخش تقسیم میشود كه به اختصار به آن دو میپردازیم.
الف - فعالیتهای دینی و نشر فرهنگ اسلام:
پس از حضور امام علیه السلام در مدینه، محدثان و دانشمندان گرد وجود حضرت حلقه زدند. این افراد یا از صحابه پیامبر صلی الله علیه و آله، و یاران با سابقه امام علی علیه السلام بودند یا تابعین و دیگر گروهها بودند. از گروه اول میتوان به احنف بن قیس، اصبغ بن نباته، جابر بن عبدالله انصاری، جعید همدانی، حبة بن جوین عرفی، حبیب بن مظاهر، حجر بن عدی، رشید هجری، رفاعة بن شداد، زید بن ارقم، سلیمان بن صرد خزاعی، سلیم بن قیس هلالی، عامر بن واثله بن اسقع، عبایة بن عمر و بن رهبی، قیس بن عباد، كمیل بن زیاد، حارث بن اعور بن بنان، مسیب بن نجبه فزاری و میثم بن یحیی تمار اشاره كرد و از گروه دوم ابوالاسود دوئلی، ابواسحاق بن كلیب سبیعی، ابومخنف، جابر بن خلد، جارود بن منذر، حبابه بنت جعفر والبیه، سوید بن غفلة، مسلم بن عقیل و… را نام برد.
اینها كسانی بودند كه از شهرهای مختلف گرد آمدند و به واسطه تربیت علمی و معنوی صحیح به عنوان سدهای محكم در مقابل تحركات معاویه ایستادند. (47)
امام حسن علیه السلام
عمق فعالیتهای علمی و تربیتی امام علیه السلام چنان بود كه وقتی معاویه از یكی از افرادی كه از مدینه به شام آمده بود، از امام حسن علیه السلام پرسید او پاسخ داد: امام حسن علیه السلام نماز صبح را در مسجد جدش برگزار میكند تا طلوع آفتاب مینشیند و سپس تا به نزدیك ظهر به بیان احكام و تعلیم مردان مشغول است، سپس نماز میخواند و به همین گونه زنان از احادیث و روایات او بعد از ظهر استفاده میكنند و این برنامه هر روز اوست. (48)
ابن صباغ مالكی هم مینویسد: «و كان اذا صلی الغداة فی مسجد رسول الله صلی الله علیه و آله جلس فی مجلسه یذكر الله حتی ترتفع الشمس و یحبس الیه من یجلس من سادات الناس یحدثهم… و یجتمع الناس حوله فیتكلم بما یشفی غلیل السائلین و یقطع حجج المجادلین…; (49)
نماز صبح را در مسجد النبی برگزار مینماید و تا طلوع آفتاب مینشیند و به ذكر خدا مشغول میشود. روزها مردم گرداگردش حلقه میزنند و او برایشان معارف و احكام الهی را بازگو میكند… مردم اطراف او گرد میآیند تا سخنانش را بشنوند كه دلهای شنوندگان را شفا میبخشد و تشنگان معارف را سیراب میكند. بیانش حجت قاطع است. به طوری كه جای احتجاج و مجادله باقی نمیماند.»
البته امام علیه السلام برای فعالیتهای این چنینی به سلاح علم مجهز بود. آن هم علمی كه از پدرش امیر مؤمنان علیه السلام و جدش رسول خدا صلی الله علیه و آله به ارث برده بود. لذا امام صادق علیه السلام میفرمود: «وقتی حضرت حسن علیه السلام با معاویه صلح كرد، روزی در نخیله نشسته بودند. معاویه گفت: شنیدهام كه حضرت رسول خرما را در درخت تخمین میكرد و درست میآمد. آیا تو آن علم را داری؟ شیعیان ادعا میكنند علم هیچ چیز از شما پنهان نیست. حضرت فرمود: رسول اكرم عدد پیمانههای آن را بیان میكرد. من عدد دانههایش را برای تو میگویم.
چهار هزار و چهار دانه است. معاویه دستور داد خرماها را چیدند و چهار هزار و سه دانه شد. امام فرمود: یك دانه را پنهان كردهاند و آن را در دست عبدالله بن عامر یافتند. در این لحظه بود كه امام به معاویه فرمود: به خدا سوگند ای معاویه! اگر نبود این كه تو كافر میشوی و ایمان نمیآوری، به تو از آنچه خواهی كرد، خبر میدادم. پیامبر در زمانی زندگی كرد كه او را تصدیق میكردند و تو میگویی كه كسی این را از جدش شنید و او كودك بود. به خدا سوگند كه زیاد را به پدر خود ملحق خواهی كرد و حجر بن عدی را خواهی كشت و سرهای شیعیان را برای تو خواهند آورد.» (50)
علاوه بر این امام در مجالس خود گاه از معجزاتی نیز استفاده میكرد كه موجب تعمیق اعتقاد مردم میشد. مانند حكایت جوانی از بنیامیه كه به امام علیه السلام در مجلس سخنرانی توهین كرد و به اعجاز امام علیه السلام زن شد و در همان دم موهای ریشش ریخت و…» (51)
ب) اقدامات تقابلی در مواجهه با معاویه
بخش دیگر از كارهای امام كه پرده از وجود تباین بین دو جبهه برداشت، مربوط به كارهایی بود كه امام در برابر اقدامات معاویه انجام میداد و به عنوان مدافعی سرسخت و مقتدر در مقابل انحرافات او میایستاد و سكوت نمیكرد. البته نفس حضور امام خود مانع بسیاری از انحرافات بود و ابهتحضور وی قدرت خیلی از خلافها را سلب كرده بود. لذا شاهد هستیم كه بعد از شهادت امام فشار عجیبی بر شیعیان وارد میشود و آنان را تا مرز نابودی پیش میبرد. در هر صورت اقدامات تقابلی امام دقیقا در برابر اقدامات ضد دینی معاویه قرار میگیرد كه نمونههایی از آن را تا به حال خواندیم.
در این بخش به مواردی از تقابل امام با معاویه اشاره میكنیم:
1- حمایت از شیعیان
در مورد این نوع تقابلها، كافی استبه حمایتهای امام از دوستان خود در برابر فشار دستگاه معاویه اشاره شود. در این موارد امام یگانه پناهگاه این اشخاص بود و با جرات تمام در مقابل ظلم معاویه و كارگزاران وی میایستاد.
آیا در این زمان استاندار كوفه زیاد بود؟
سعید بن ابی سرح كوفی كه از دوستان امام بود، مورد خشم استاندار كوفه (زیاد بن ابیه) قرار گرفت و توسط زیاد جلب شد. او نیز فرار كرد و خود را به مدینه رساند و به امام علیه السلام پناهنده شد. در مقابل، حاكم كوفه، خانواده سعید را زندانی، اموالش را مصادره و خانهاش را ویران كرد. وقتی خبر این اقدامات به گوش امام علیه السلام رسید نامهای خطاب به زیاد بن ابیه نوشت:
«اما بعد فانك عمدت الی رجل من المسلمین له ما لهم و علیه ما علیهم فهدمت داره و اخذت ماله و حبست اهله و عیاله فان اتاك كتابی هذا فابن له داره و اردد علیه ماله…; (52)
اما بعد تو یكی از مسلمانان را مورد غضب و خشم قرار دادهای با این كه سود و زیان او سود و زیان مسلمانان است. خانهاش را ویران ساخته و مالش را گرفته و خانوادهاش را زندانی كردهای. تا نامه من به تو رسید، خانهاش را بساز و مالش را برگردان…
امام حسن علیه السلام
زیاد ابن ابیه در مقابل نوشت: «از زیاد ابن ابی سفیان به حسن بن فاطمه! اما بعد، نامهات به من رسید. چرا نام خود را قبل از نام من نوشته بودی؟ با این كه تو نیازمندی و من قدرتمند! تو كه از مردم عادی هستی، چگونه مثل فرمانروای قدرتمند دستور میدهی و از فرد بداندیشی كه به تو پناه آورده و تو هم با كمال رضایت پناهش دادهای حمایت میكنی؟ به خدا سوگند اگر او را بین پوست و گوشتخود پنهان كنی، نمیتوانی از او نگهداری كنی و من اگر به تو دسترسی بیابم هیچ مراعات نخواهم كرد و لذیذترین گوشت را برای خوردن، گوشت تو میدانم. سعید را به دیگری واگذار. اگر او را بخشیدم، به خاطر وساطت تو نیست و اگر كشتم، به جرم محبت او با پدر تو است. والسلام.»
در پی این عبارت، امام علیه السلام نامهای به معاویه نوشت و نامه فرماندار را هم به آن ضمیمه كرد و برایش فرستاد. معاویه نیز بنابر ملاحظات مختلف نامهای به این صورت برای زیاد نوشت: «… نامهای برای حسن نوشتهای و در آن به پدرش دشنام دادهای و فاسق نامیدهای، در صورتی كه به جان خودم سوگند تو خود به فسق سزاوارتری…. به مجرد این كه نامهام به دستت رسید، خاندان سعید بن ابی سرح را آزاد كن; خانهاش را بساز; اموالش را برگردان; دیگر مزاحم او نباش و…» (53)
2- دفاع از ارزشها
در این بخش به دفاع امام علیه السلام از اصلیترین ارزشها یعنی، ولایت و امامت میپردازیم كه معاویه به صورتهای مختلف سعی در مخدوش ساختن آن داشت تا به هدف خود یعنی، استقرار حاكمیت در خاندان خود توفیق یابد. امام در مورد این مساله مهم موضعگیری زیادی داشت كه به برخی اشاره میكنیم:
1- 2- تبیین چهره پاك و مقدس امیر مؤمنان علیه السلام
زمانی كه معاویه به خاطر وسوسه اطرافیان مجلسی در كوفه تشكیل داد و اطرافیان معاویه به امام حسن علیه السلام و امیرمؤمنان توهین هایی كردند، امام در مقام دفاع از مشروعیت امامت و حاكمیت امام علی علیه السلام و خاندان او چنین سخن گفت: شما را به خدا سوگند! نمیدانید و به یاد نمیآورید مطالبی را كه پیامبر در حجةالوداع خطاب به مردم فرمود: «ایها الناس انی قد تركت فیكم مالم تضلوا بعده كتاب الله فاحلوا حلاله و حرموا حرامه و اعلموا بمحكمه و آمنوا بمتشابهه و قولوا آمنا بما انزل الله من الكتاب و احبوا اهل بیتی و عترتی و والوا من والاهم و انصروهم علی من عاداهم و انهما لم یزالا فیكم حتی یردا علی الحوض یوم القیامة ثم دعا و هو علی المنبر علیا فاجتذبه بیده فقال:
اللهم و ال من والاه و عاد من عاداه. اللهم من عادی علیا فلا تجعل له فی الارض مقصدا و لا فی السمأ مصعدا واجعله فی اسفل درك من النار… انت الذائذ عن حوض یوم القیامة تذود عنه كما یذود. احدكم الغربیه من وسط ابله… انما مثل اهل بیتی فیكم كسفینة نوح من دخل فیها نجی و من تخلف عنها غرق…» (54)
2- 2- تقبیح حكومت ناشایستگان
روش دیگر امام علیه السلام این بود كه بیلیاقتی و ناشایستگی معاویه را بیان میكرد. لذا در نامهای به معاویه نوشت:
«سوگند به خدا! اگر بعد از رحلت پیامبر مردم با پدر من بیعت میكردند، آسمان باران خود را بر آنها میبارید و زمین بركاتش را به آنها میبخشید و تو ای معاویه! در خلافت طمع نمیكردی اما چون خلافت از سرچشمه اصلیاش منحرف شد، قریش در آن نزاع كردند تا آن جا كه طلقا و فرزندانش به آن طمع كردند. با این كه پیامبر فرموده بود: هیچ امتی حكومتخویش را به افراد ناشایست واگذار نكرد با این كه دانشمندتر از آنها بود، مگر این كه كارشان به تباهی كشید…» (55)
همچنین امام علیه السلام به خود معاویه ناشایسته بودنش را یادآوری كرد و فرمود: «اما الخلیفة فمن سار بسیرة رسول الله صلی الله علیه و آله و عمل بطاعة الله عز وجل و لیس الخلیفة سار بالجور و عطل السنن و اتخذ الدنیا اما و ابا و عباد الله خولا و ماله دولا و لكن ذلك امر ملك اصاب ملكا فتمنع منه قلیلا و كان قد انقطع عنه…; (56)
خلیفه آن كسی است كه به روش پیامبر صلی الله علیه و آله سیر كند و به طاعتخدا عمل نماید. خلیفه كسی نیست كه با مردم به جور رفتار كند. و سنت را تعطیل كند و دنیا را پدر و مادر خود قرار دهد. و بندگان خدا را برده و مال او را دولتخود بداند. زیرا چنین كسی پادشاهی است كه به سلطنت رسیده و مدت كمی از آن بهرهمند و سپس لذت آن منقطع شده است…»
3- 2- اعلام بیزاری از حكومت ناپاكان
امام بارها مشروعیتحكومت ناپاكان را زیر سؤال میبرد و از كارگزاران آنها اعلام بیزاری میكرد.
نقل است كه حضرت روزی در مسجدالحرام طواف میكرد كه «حبیب بن مسلمه فهری» (57) را دید و به او فرمود: «ای حبیب، راهی كه برگزیدهای راه غیر خداست. او در پاسخ از روی تمسخر گفت: روزی كه راه پدرت را میرفتم در مسیر اطاعتخدا بودم!
امام حسن به او فرمود: «بلی والله لكنك اطعت معاویة علی دنیا قلیلة زائلة فلئن قام بك فی دنیاك لقد قعد بك فی آخرتك ولو كنت اذ فعلت قلبتخیرا كان ذلك كما قال الله تعالی: و آخرون اعترفوا بذنوبهم خلطوا عملا صالحا و آخر سیئا وللنك كما قال الله سبحانه كلا بل ران علی قلوبهم ما كانوا یكسبون;
آری، سوگند به خدا كه تو برای دنیای ناچیز و نابود شدنی از معاویه اطاعت كردی.
اگر معاویه زندگی دنیایی تو را تامین كرده، به جایش آخرت را از تو گرفته است و چنانچه تو كاری به گمان خود نیك انجام دهی، مصداق این آیه شدهای كه فرمود: و گروهی دیگر به گناهان خود اعتراف نموده و اعمال زشت و زیبا را با هم مخلوط كردهاند ولی خداوند میفرماید: نه چنین است دلهای آنان بر اثر گناه و تبهكاری سیاه شده و خود را تیرهبخت كردهاند.» آن گاه امام از حبیب روی برگرداند و به راه خود ادامه داد.» (58)
4- 2- تبیین مشروع بودن حكومت امیرمؤمنان:
امام حسن علیه السلام علاوه بر موارد فوق تاكید بسیاری بر نشان دادن مشروعیتحكومت امیرمؤمنان داشت تا از این طریق به تهاجمات معاویه علیه بر حق بودن ولایت علی علیه السلام پاسخ بدهد. لذا شاهد استناد حضرت به سخنان پیامبر صلی الله علیه و آله در مورد امامت امیرمؤمنان علیه السلام هستیم مانند نصب حضرت در غدیر خم. (59)
5- 2- بیان بر حق بودن خود برای حكومت
امام علاوه بر بیان مشروعیت امام علی علیه السلام به مشروعیتخود نیز اشاره میكرد و این در مقابل ادعاهای معاویه بود كه امام حسن را شایسته خلافت نمیدانست. امام حسن بر فراز منبر در حضور معاویه به معرفی خود میپرداخت و میفرمود: «ایها الناس هر كه مرا میشناسد كه میشناسد، هر كه مرا نمیشناسد من حسن بن علی بن ابی طالب و فرزند بهترین زنان، فاطمه دختر محمد رسول خدا هستم…. من هستم كه مرا از حق خود (ولایت) محروم كردهاند.» (60)
و نیز آن گاه كه معاویه از وی خواستبر فراز منبر بگوید خلافت را به معاویه واگذار كردم، فرمود:
«به خدا سوگند كه من اولیتر از مردم هستم به خلافت مردم در كتاب خدا و سنت رسول خدا» (61)
6- 2- آمادگی برای نبرد مجدد
طبیعی است كه شرایط صلح و مواد آن بارها و بارها از سوی معاویه نقض شده بود، بنابراین میتوان گفت در صورت فراهم آمدن امكانات، امام علیه السلام برای نبرد مجدد با معاویه آمادگی داشت لذا برخی عقیده دارند كه دلیل مسموم كردن امام علیه السلام نیز همین آمادگی او برای رفتن به شام و مبارزه با معاویه بود. (62)
آنچه خواندیم تنها بخشی از تعارضهای دو جبهه حق و باطل بود كه بروز مییافت و بر سازش ناپذیری آنان تاكید میكرد. همین واقعیت و اقدامهای قاطع و موثر امام حسن علیه السلام جای شك برای معاویه باقی نگذاشت كه یگانه خطر برای او و امویها حسن بن علی است و هر لحظه احتمال خطر از سوی امام آنها را تهدید میكند.
بنابراین در صدد برآمد به هر وسیله ممكن امام را از سر راه بردارد. او برای این كار بارها اقدام به توطئه و مسموم كردن امام كرده بود.
امام حسن علیه السلام
حاكم نیشابوری با سند قوی ازام بكر بنت مسور نقل میكند: «كان الحسن بن علی سم مرارا كل ذلك یغلب حتی كانت مرة الاخیرة التی مات فیها كان یختلف كبده فلم یلبثبعد ذلك الا ثلاثا حتی توفی; (63)
حسن علیه السلام را بارها مسموم كردند لیكن اثر چندانی نمیگذاشت ولی در آخرین مرتبه زهر پهلویش را پاره پاره كرد و بعد از آن سه روز بیشتر زنده نماند.»
در این باره، ابن ابی الحدید دلیل اصلی اقدام معاویه را این گونه بیان میكند: «چون معاویه میخواستبرای پسرش یزید یعتبگیرد، اقدام به مسموم كردن امام مجتبی علیه السلام گرفت. زیرا معاویه برای گرفتن بیعتبه نفع پسرش و موروثی كردن حكومت مانعی بزرگتر و قویتر از حسن بن علی علیهما السلام نمیدید.» (64)
امام صادق علیه السلام میفرمود: «جعده - لعنة الله علیها - زهر را گرفت و به منزل آورد. آن روزها امام روزه داشت و روزهای بسیار گرمی بود. به هنگام افطار خواست مقداری شیر بنوشد. آن ملعون زهر را در میان آن شیر ریخته بود.
وقتی شیر را آشامید، لحظاتی بعد فریاد برآورد: عدوة الله! قتلتنی، قتلك الله والله لاتصیبن منی خلفا و لقد غرك و سخر منك والله یخزیك و یخزیه;
ای دشمن خدا! تو مرا كشتی. خدا تو را نابود كند. سوگند به خدا بعد از من بهرهای برای تو نخواهد بود. تو راگول زدند و رایگان به كار گرفتند. سوگند به خدا بیچاره و بدبخت نمود تو را و خود را خوار و ذلیل كرد.»
امام صادق علیه السلام در ادامه فرمود: «امام مجتبی علیه السلام بعد از این كه جعده او را مسموم كرد، دو روز بیشتر زنده نماند و معاویه نیز به آنچه وعده كرده بود، عمل نكرد.» (65)
1) شرح ابن ابی الحدید بر نهج البلاغه، خطبه 128.
2) جد مروان حكم و بیشتر خلفای اموی. نسب معاویه نیز چنین است: معاویة بن ابیسفیان بن حرب بن امیه بن عبدالشمس و مادرش هند دختر عتبة بن ربیعه و جدش با عثمان برادر بود. معاویه بعد از فتح مكه (یا دیرتر) مسلمان شد. او از مؤلفة القلوبهاست. در 15 یا 20 ه از طرف عمر امیر شام شد و عمر او را كسرای عرب نامید. دول الاسلام، ذهبی. ص 27 (چاپ لبنان)
3) شرح ابن ابی الحدید، ج 14، ص 75; تذكرة الخواص، ابن جوزی، ص 183 و بحارالانوار، ج 44، صص 70- 86.
4) نوعی درختخاردار در قبرستان میرویید كه غرقد نام داشت.
5) بحارالانوار، ج 44، ص 70- 86.
6) وقعه صفین، ص 187، تاریخ طبری ج 3، ص 570 و الغدیر، ج 9، ص 151.
7) شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 3، ص 411 و الغدیر، ج 9، 3 150.
8) این مقاله به وقایع بعد از صلح میپردازد. لذا برای آگاهی از وقایع مربوط به صلح و تحلیل آن به كتب مربوطه مراجعه شود مانند: اسرار صلح امام حسن، محمدعلی انصاری - زندگانی امام حسن مجتبی، سیدهاشم رسولی محلاتی - صلح امام حسن، رجبعلی مظلومی - صلح امام حسن، پرشكوهترین نرمش قهرمانه تاریخ، شیخ راضی آلیاسین و ماهنامه مبلغان (ش 1- ص 12)
9) امالی شیخ طوسی، ص 561، برخی دلایل دیگر صلح در كلام امام حسن عبارتند از:
1) خیانتبزرگان: «امروز شنیدهام كه اشراف شما با معاویه بیعت كردهاند. شما بودید كه در جنگ صفین پذیرفتن حكمیت را بر پدرم تحمیل كردید.» (بحارالانوار، ج 44، ص 147)
2) بینتیجه بودن جنگ و پایان ذلتبار: «والله لو قاتلت معاویة لاخذوا بع12نقی حتی یدفعونی الیه مسلما» (همان)
3) روی كرد عمومی به صلح: «انی رایت هوی اعظم الناس فی الصلح وكرهوا الحرب…» (اخبار الطوال، دینوری، ص 220)
4) نداشتن یاور: «لو وجدت انصارا لقاتلته لیلی و نهاری…» (بحارالانوار، ج 44، ص 1)
5) ریشهكن شدن شیعه: لولا ما اتیت ترك من شیعتنا علی وجه الارض احدا الا قتل» (همان)
6) قطع فتنه: «ان معاویه نازعنی حقا هو لی دونه فنظرت لصلاح الامة وقطع الفتنة» (همان، ص 66)
10) جلأ العیون، علامه مجلسی، ص 235.
11) الكامل فی التاریخ، ج 3، ص 407.
12) حماسه حسینی، ج 3، صص 19 و 20.
13) طبق برخی روایات نام دخترام كلثوم و نام امام «حسین» علیه السلام ذكر شده است. بحارالانوار، ج 44، صص 207 و 208، با این وصف روایات دیگری نیز وجود دارد كه به امام حسن علیه السلام استناد شده مانند روایت معاویة بن خدیج كه معاویه او را برای خواستگاری از یكی از دختران یا خواهرهایش برای یزید فرستاد… و… كه در تمام موارد امام درایت كامل به خرج میداد و مانع چنین وصلتهایی میشد (مقتل خوارزمی، ج 1، ص 124 مجمع الزواید، هیثمی، ج 4، ص 278.
14) بحارالانوار، ج 44، ص 119- 120.
15) متاسفانه برخی از محققان متاثر از سیاست معاویه كوشیدهاند تحلیل قبیلهای برای رویداد منجر به صلح ارائه كنند. به این صورت كه سه جریان بنیهاشم، بنیامیه و گروههای میانی (بنیتمیم و عدی..). در پی رسیدن به حكومتبودند. اما بنیهاشم بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله نتوانستند به حكومتبرسند. بنیامیه نیز همچنان صفات نفاق و طلقا را یدك میكشیدند. لذا بنیامیه گروههای میانی (ابوبكر - عمر) را بر سركار آوردند و سرانجام بعد از آن دو كوشیدند مانع رسیدن بنیهاشم به كومتشوند. یعنی، در مرحله اول با گروههای میانی كنار آمدند و بعد به تعارض با گروه بنیهاشم پرداختند و سرانجام در زمان امام حسن علیه السلام به هدف خود رسیدند. در نقد این دیدگاه باید گفت: معاویه نیز بسیار كوشید جنگ بین آنان از زاویه حزبی و طایفهای دیده شود اما امام هرگز اجازه چنین برداشتی نداد و در ماجرای خواستگاری دختر عبدا…; در بین بزرگان هر دو قبیله بر اعتقادی و دینی بودن تعارضات و جنگ تاكید كرد. بنابراین اگر امام علی علیه السلام یا امام حسن علیه السلام با گروه بنیامیه یا گروههای میانی رودر رو میشود، از خاستگاه قبیلهای نیستبلكه از اعتقاد دینی است و این جنگ طایفهای برای دستیابی به قدرت نیست. هرچند رقابتبین گروههای میانی و بنیامیه را میتوان از چنین مقولهای دانست و یا از دیدگاه آنان رقابتبا بنیهاشم را از باب قبیلهای دانست، ولی مطمئنا از دیدگاه امام علی و امام حسن علیه السلام تلاش برای دستیابی به حكومتبه عنوان نزاع طایفهای نبود و شایسته نیست اقدامات آنان را چنین بیمحابا تحت اینگونه برداشتها ارزیابی كرد.
16) جلأ العیون، ص 435.
17) خرایج، ج 71 ص 238 و مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 22.
18) بحارالانوار، ج 44، صص 70 تا 86، ح 11.
19) تحلیلی از زندگانی سیاسی امام حسن مجتبی علیه السلام، علامه جعفر مرتضی عاملی، ترجمه محمد سپهری، ص 189.
20) بحارالانوار، ج 44، صص 71- 73.
21) همان.
22) همان.
23) كشف الغمة، ج 2، ص 150.
24) احتجاج طبرسی، ج 1، ص 145.
25) نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 3، ص 16.
26) نهج البلاغه فیض الاسلام، خ 92، ص 274.
27) همان.
28) النصائح الكافیه، ص 97 و حقایق پنهان، ص 258.
29) همان، ص 94.
30) شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 1، ص 464.
31) همان، ج 3، ص 470 و كشف الغمه، ج 1، ص 123.
32) همان، ج 3، ص 470.
33) همان، ج 1، ص 463.
34) همان، ج 3، ص 470.
35) بحارالانوار، ج 73، ص 350، ح 13 و نامههای امام حسن و حسین علیهما السلام، الكامل فی التاریخ، ج 3، ص 443، رجال كشی، ص 33 و بحارالانوار، ج 44، ص213.
36) انظروا من قبلكم من شیعة عثمان و محبیه و اهل ولایته و الذین یرون فضائله و مناقبه فادنوا مجالسهم و قربوهم و اكرموهم و اكتبوا لی لكل مایروی كل رجل منهم و اسمه و اسم ابیه و عشیرته. نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 3، ص 15، 16.
37) ان الحدیث فی عثمان قد كثر و فشا فی كل مصر و فی كل وجه و ناحیه فاذا جأكم كتابی هذا فادعوا الناس الی الروایة فی فضائل الصحابة و الخلفا الاولین و لا تتركوا خبرا یرویه احد من المسلمین فی ابوتراب الا و اتونی بمناقض له فی الصحابة مغتعله فان هذا احب الی و اقر لعینی و ادحض لحجة ابی تراب و شیعته». همان، ج 3، ص 16.
38) سلیم بن قیس، صص 68، 69.
39) اسد الغایة، ج 3، ص 215; منتخب كنزالعمال با حاشیه منه احمد بن حنبل، ج 5، ص 2.
40) حماسه حسینی، ج 3، ص 26.
41) بقره، 207.
42) تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 152.
43) سلیم بن قیس، ص 69.
44) بحارالانوار، ج 44، ص 65. الصواعق المحرقه، ص 81 و كشف الغمه، ج 2، ص 170.
45) الاصابة فی تمییز الصحابة، ج 1، ص 330 و الامامة و السیاسة، ج 1، ص 184.
46) الامامة و السیاسة، ج 1، ص 203.
47) به بحارالانوار، ج 42، صص 110 تا 112 و ناسخ التواریخ، ج 5، صص 245 تا 247 مراجعه شود.
48) الامام الحسن، ابن عساكر، ص 139، ج 231.
49) الفصول المهمه، ص 159.
50) بحارالانوار، ج 43، ص 329. نمونههای دیگر در خرایج، ج 2، ص 573 و العدد القویه، ص 42.
51) خرایج، ج 1، ص 236.
52) شرح نهجالبلاغه ابن ابی الحدید، ج 4، ص72.
53) نهجالبلاغه ابن ابی الحدید، ج 4، ص 73.
54) بحارالانوار، ج 44، صص 70 تا 86، ج 1.
55) همان، ج 44، ص 63.
56) احتجاج طبرسی، ج 1، ص 419 و الخرایح و الجرائح، ص 218.
57) از یاران معاویه، از سوی عمر به فرمانداری آذربایجان و ارمنستان گمارده شد. توسط معاویه دوباره والی ارمنستان شد. اسدالغایة، ج 1، ص 374.
58) احكام القرآن، احمد بن علی رازی، ج 4، ص 355 و با اندك اختلاف نور الثقلین، ج 5، ص 532.
59) جلأ العیون، ص 442 و بحارالانوار، ج 44، صص 70 تا 86.
60) امالی شیخ صدوق، ص 150.
61) جلأ العیون، ص 442.
62) الغدیر، ج 11، ص 8، به نقل از طبقات ابن سعد.
63) المستدرك علی الصحیحین، ج 3، ص 173.
64) شرح نهجالبلاغه ابن ابی الحدید، ج 16، ص 49.
65) بحارالانوار، ج 44، ص 154.
الف.آشوری
عَن زَينِ العـابِدين عليه السلام قـالَ: اِنَّ الْحَسَنَ بْنَ عَلىِّ بْنِ أَبى طالبٍ عليهماالسلام كانَ أَعْبَدَ النّاسِ فى زَمانِهِ وَ أَزْهَدَهُمْ وَ أَفْضَلَهُمْ ؛
امام زين العابدين عليه السلام فرمود: امام حسن عليه السلام عابدترين و زاهدترين و برترين مردم زمان خود بود.
امالى صدوق، ص 150، بحارالانوار، ج 43 ص 331 ح 1
ابن ابی الحدید نقل کرده است که روزی امام حسن مجتبی علیه السلام از کوچهای عبور میکرد. به کودکانی که مشغول بازی بودند برخورد، بچهها ضمن بازی از تکههای نانی که در مقابلشان بود میخوردند. چشمشان که به حضرت افتاد از وی خواستند پیاده شود و با آنان غذا بخورد. آن بزرگوار بدون درنگ فرود آمد و همراه آنان مشغول خوردن شد.
پس از اندکی حضرت نیز آن کودکان را به خانه خود برد و با دادن غذا و لباس و … از آنان پذیرایی کرد و فرمود: در این بذل و بخشش دو طرفه باز هم برتری با این کودکان است زیرا آنها هر چه داشتند بذل کردند، اما ما غیر از آنچه به آنان دادیم باز در خانه اموال زیادی داریم. (1)
« المُؤمِنُ مَألوفٌ وَلا خَیرَ فیمَن لا یَألَفُ وَلا یُؤلَفُ.» (2)
مؤمن (با دیگران) مأنوس است و در کسی که انس نمیگیرد و نمیتوان با او انس گرفت خیری نیست.
حضرت علی علیه السلام
پینوشتها:
1- شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 11، ص 98.
2- المحجّة البیضاء، ج 3، ص 291.
منبع:
جلوههای تقوا، ج 3،محمدحسن حائری یزدی
امام مجتبی علیه السلام
و هر گاه به همشینی با کسی نیازمند شدی، با چنین فردی همنشینی کن: کسی که همنشینی با او مایه سربلندی تو باشد و اگر به او خدمت کردی، هوایت را داشته باشد. چنان که کمکی خواستی به یاریت بشتابد و اگر سخنی گفتی تصدیقت کند. اگر در کاری همت به خرج دادی، با تو هم سو و هماهنگ باشد و اگر خطایی کردی، آن را جبران کند. اگر کار نیکی از تو دید، فراموش نکند. اگر از او خواستهای داشتی، برآورده سازد و اگر چیزی نخواستی، خود به تو ببخشد. اگر به تو مشکلی طاقتفرسا رسید، ناراحت شود. دوست تو باید کسی باشد که از او به تو زیانی نرسد، برایت دشواری نسازد، حق تو زیر پا نگذارد و اگر اختلاف مالی پیدا کردید، ایثار کند و تو را مقدم دارد.
به قلم: حجتالاسلام عباس جعفری فراهانی
اشاره:
در پانزدهم ماه رمضانالمبارک سال سوّم هجرت (1) و در خانه دخت گرامی رسول خدا حضرت فاطمه زهرا(س) فرزندی چشم به جهان گشود که ولادت او باعث شادی و سرور نبی مکرّم اسلام(ص) گردید. او را «حسن» نام نهادند. از پیامبر بزرگوار، حضرت محمّد(ص) نقل شده است که خطاب به ایشان فرمودند:«أشبهتَ خَلقی و خُلقی». (2) یعنی؛ ای حسن [جان]، تو از جهت آفرینش(صورت) و اخلاق(سیرت و رفتار) شبیه من هستی.
روشن است که مصاحبت با انسان کاملی، همانند پیامبر(ص) و رشد و نموّ نمودن در منزل شخصیتی بزرگ، همانند حضرت امام علیّ(ع) و زن نمونه و کامل مانند حضرت فاطمه زهرا(س)، نتیجه اش تولّد انسان کاملی همانند حسن بن علیّ(ع) است. هیچ انسانی در جهان هستی از جهت کمالات و مقامات انسانی همانند اهلبیت عصمت و طهارت(ع) نبوده و نخواهد بود، سلام الله علیهم اجمعین.
ضمن عرض تبریک به مناسبت میلاد نورانی و پر خیر و برکت این امام عزیز و کریم آل محمد(ص)، توجه خوانندگان گرامی را به نوشتاری کوتاه که پیرامون شخصیت، فضائل علمی- اخلاقی ایشان و تبیین معنای صحیح سیاست و خلافت اسلامی و دلائل تحمیل صلح بر حضرت امام حسن مجتبی(ع) نگارش یافته، جلب میکنم:
1- شخصیت علمی، اخلاقی امام حسن مجتبی(ع)
پیرامون مقام و شخصیت علمی، اخلاقی سبط اکبر پیامبر(ص)، حضرت امام مجتبی(ع)، سخن بسیار است که فقط به ذکر چند حدیث در اینباره اکتفا میشود:
قال الرسول(ص): «لو کان العقل رجلاً لکان الحسن». یعنی؛ اگر قرار بود عقل به صورت انسانی مجسم شود همانا به صورت “حسن بن علیّ [ع] ” جلوه میکرد.
قال الصادق(ع): «انّ الحسن بن علیّ(ع) کان اعبد الناس فی زمانه و ازهدهم و افضلهم و کان اذا حجّ، حجّ ماشیاً و…».(3) یعنی؛ به راستی که [امام حسن مجتبی(ع)] در زمان خویش عابدترین، زاهدترین و داناترین مردم بود.
در باره ابعاد علمی و صفات پسندیده اخلاقی مانند تواضع، جود و بخشش، کرامت، سخاوت، علم و دانش، شجاعت ؛ نقلهای تاریخی فراوانی وجود دارد که در کتب تاریخ اسلام و تاریخ زندگانی ائمه معصومین(ع) مکتوب میباشد، مانند داستانی که در باره تواضع و بر خورد شایسته با مردم و به خصوص تهیدستان در تاریخ آمده است که امام حسن(ع) در محلی نشسته بودند، هنگامی که خواستند از آن جا بروند شخص تهیدستی وارد شد، امام(ع) به او خوش آمد گفت و او را مورد محبت قرار داده و به او فرمود: «انّک جلستَ علی حین قیام منّا افتأذن لی بالإنصراف». یعنی؛ تو به هنگام بلند شدن ما آمدی آیا اجازه میدهی که برویم؟، مرد گفت: آری، ای فرزند رسول خدا(ص).
در روایتی حسن بصری در مورد سیاست از امام حسن مجتبی(ع) سوال میکند، حضرت چنان با بیان شیرین و کلمات زیبا به او پاسخ میدهد که که هر خواننده ای با شنیدن آن به وجد میآید.
قال الحسن بن علیّ(ع): «هي[السیاسة] ان ترعي حقوق الله و حقوق الأحياء و حقوق الأموات، فأما حقوق الله. فاداء ما طلب، و الإجتناب عما نهي، و اما حقوق الأحياء: فهي ان تقوم بواجبك نحو اخوانك، و لا تتأخر عن خدمة أمتك، و ان تخلص لولي الأمر ما أخلص لأمة و أن ترفع عقيدتك في وجهه اذا ما حاد عن الطريق السوي و اما حقوق الأموات، فهي ان تذكر خيراتهم و تتغاضي عن ساوئهم، فان لهم ربّاً يُحاسبهم». (4) یعنی؛ سياست آن است كه حقوق خداوند، و حقوق زنده ها، و حقوق مردهها؛ را رعايت كني. اما حقوق خداوند، پس عبارت است از انجام آنچه كه خواسته خداوند است. و پرهيز از آنچه كه او نهي كرده است . و اما حقوق زندهها آن است كه به وظيفه خود در برابر برادرانت عمل كني و از خدمت امت خويش بازنماني و تا زماني كه وليامر مسلمين با امت خود صادق است، با او صادق باشي و هنگامي كه وي از راه راست منحرف شد، عقيدهات را رو در روي او اظهار كني و اما حقوق مردگان: اين است كه نيكي هاي آنان را ياد كني و از بدي هاشان چشم بپوشي، چرا كه آنها را پروردگاري است كه از آنان حساب كشي مي كند.
2- حضور در کنار پدر بزرگوار
حضرت امام حسن مجتبی(ع) قبل از آن که عهدهدار مسئولیت امامت مسلمانان بشود در دوران حکومت پدر بزرگوارشان حضرت علیّ(ع) در ماموریتهای مختلف از جمله در جنگهای سه گانه زمان ایشان شرکت وبا شجاعت و جوان مردی بی نظیر خود نقش مهمی در نابودی و شکست دشمنان امامت و ولایت حقه امیرالمومنین(ع) ایفا کرد. در جنگ با ناکثین، امام علیّ(ع) او را به نمایندگی از خود به کوفه فرستاد تا مردم منطقه را از شورش دشمن آگاه نماید به طوری که حضرت توانست با سخنان آتشین خود، ده هزار نفر از مردم کوفه را برای حضور در جنگ بسیج کنند. در جنگ صفّین نیز امام حسن مجتبی(ع) یکی از رزمندگانی بودند که در تحریک مردم علیه قاسطین فعالیت قابلتوجهی از خود نشان دادند و خطاب به سربازان کوفه فرمودند: «در جنگ در جنگ با دشمنان(معاویه و سربازان او) که در مقابل شما صف کشیده اند دست به دست هم بدهید و هرگز سستی از خود نشان ندهید که سستی ریشههای دل را قطع میکند». (5)
3- حوادث دوران امامت
حضرت امام حسن مجتبی(ع)، در شام گاه بیست و یکم ماه مبارک رمضان سال چهلم هجرت که حضرت مولی الموحدین، امام علیّ بن ابی طالب(ع) به دست ابن ملجم (لع) به شهادت رسید، مسئولیت هدایت و امامت مسلمانان را عهده دار شد و بالای منبر مسجد جامع شهر، پس از تعریف و ستایس مقام پدر بزرگوارش و حقانیت اهل بیت پیامبر(ص) به خلافت، مردم کوفه گروه گروه با وی بیعت نمودند(6).
مردم کوفه که در بحران روحی عجیبی قرار گرفته بودند در اثر اختلاف، فریب نقشه معاویه ستمگر و غاصب را خورده و به مرور از پشتیبانی و حمایت امام حسن(ع) درست برداشتند وگرفتار همان شکست و ذلّت نخستین (عدم حمایت از امام علیّ (ع) و ذلّت و خواری ناشی از غلبه سپاه شام بر بصره و عراق) گردیدند. امام مجتبی(ع) که با علم امامت، شناخت خود از مردم کوفه و رفتار آنان با پدر بزرگوارش، مردم کوفه را آزموده بود برای اتمام حجت حاضر شد بیعت مشروط مردم را بپذیرد تا اینکه اگر در آینده نزدیک صلح و تعهدنامه مشروط با معاویه را امضا نمایند، کسی دیگر به ایشان اعتراض نکند.
از لحاظ دینی و علمی برای امام مجتبی(ع) و شیعیان، معاویه و دستگاه نالایق او، عنصر فاسدی بودند که میبایست از صحنه حاکمیت بر جامعه اسلامی کنار روند و این چیزی بود که امیر المومنین(ع) نیز در هنگام به دست گرفتن خلافت اسلامی خود آن را در رأس برنامههای خویش قرار داده بود و اساساً چنین حرکتی موافق با سیره و روش حاکمان واقعی میباشد که حاضر نیستند برای لحظه ای حاکمیت ستمگران را پذیرا باشند، لذا همه چیز برای جنگ و مبارزه امام(ع) با حکومت شام آماده بود ولی متأسفانه باطن جامعه از انحراف رنج میبرد و قادر به تصمیم گیری قطعی نبود. مردم با همان سرعتی که با امام علی(ع) بیعت کرده بودند، در جهت مقابل آماده بیعت با معاویه شدند. لذا وقتی که امام حسن(ع) از مردم میخواهد به میدان بیایند، در خانههای خود خزیده و حاضر به پشتیبانی امام(ع) نشدند و به غیر از عدیّ بن حاتم و گروهی از قبیله «طیّ» و دیگر قبایل عازم لشکرگاه شدند و تعداد آنها به 12 هزار نفر بیشتر نمیرسید!.(7)
امام مجتبی(ع) سپاه خود را به فرماندهی"عبیداله! بن عبّاس” به سوی سپاه 60 هزار نفری معاویه گسیل داشت و خود در مدائن اقامت فرمود تا به جمع آوری نیرو بپردازد.
دوری فرماندهی کل لشگر، از سپاه باعث شد، شایعاتی که از طرف جاسوسان و عوامل معاویه پخش میشد مؤثر افتد وسخنانی مانند اینکه «حسن بن علیّ (ع) قصد صلح دارد!» نیروهای حضرت را دل سرد نماید تا اینکه اخذ رشوه و فریب دنیا خوردن به فرماندهی سپاه حضرت سرایت کرد!(8). بازار شایعات داغ بود…، سادگی مردم مسلمان و فریب شیطان خوردن و غافل از توطئه و دسیسه معاویه بودن و … همه و همه، باعث شد تا امام مجتبی(ع) پیشنهاد صلح از طرف معاویه را بپذیرد.(9)
4- نیرنگ معاویه (صلح تحمیلی)
پیرامون مسأله صلح امام حسن(ع) با معاویه سخن بسیار است و بزرگان و علمای اسلامی در این باره، مقالات وکتب ارزش مندی تألیف نموده اند(10).
بسیاری از مورّخان و سیره نویسان به نفع سیاست اموی قلم زده و حقایق تاریخی را تحریف نموده و یا دست به جعل واقعیات تاریخی زده اند. در بررسی چگونگی و روند صلح امام حسن(ع) به نظر میآید، ابتدا متن و موارد قرارداد صلح را بررسی نماییم تا در ادامه به نتایج و سرنوشت صلح اشاره نمائیم.
«بلاذری» و «ابن اعثم» که دو تن از مورّخین قدیمی هستند، متن قرارداد صلح را با اندکی اختلاف به این شرح نوشته اند: «هذا ما صالح علیه الحسن بن علیّ بن ابی طالب[ع]، معاویة بن ابی سفیان، صالحه علی ان یسلّم الیه الأمر[ولایة المسلمین] علی ان یعمل [فیهم] بکتاب الله وسنّة نبیّه[رسوله وسیرة الخلفاء الصالحین]، و علی انّه لیس لمعاویة ان یعهد لأحدٍ من بعده[عهداً و أن یکون الأمر بشوری] علی أن الناس آمنون حیث کانوا [من ارض الله] علی انفسهم واموالهم و ذراریهم… و علی أن لا یبغی للحسن بن علی [ع] [عائله- غائلة سوء- سراً و لا علانیةً] و علی أن یخلف احداً من اصحابه[اهل بیت رسول الله]…».(11) یعنی؛ این عهدنامه ای است که حسن بن علیّ [ع] و معاویه بن ابی سفیان بر آن توافق کرده اند: «ولایت امر مسلمین از طرف حسن بن علیّ به او واگذار میشود به شرط آنکه او به کتاب خدا و سنت رسول الله(ص) و سیره خلفای صالح عمل نماید. معاویه نباید کسی را به عنوان جانشین خود به خلافت تعیین کند و باید خلیفه پس از وی به نظر و رأی مردم (مومنین) تعیین شود. مردم در هر نقطه ای از کشور باشند در امنیت کامل بسر ببرند. هم چنین اصحاب و مردم [شیعیان امیرالمومنین(ع)] از نظر جان و مال و فرزندان در امان خواهند بود. معاویه تعهد میکند که به طور آشکار و پنهان توطئه ای علیه حسن بن علیّ(ع) و برادرش نچیند.
اگر چه بعضی از مورّخین شرایط مالی را نیز در موارد قرارداد آورده اند ولی درست نیست. چون امام(ع) شخصاً آن را تکذیب فرموده است و در روایت آمده که شرط مالی به منظور اداره خانواده شهدای جمل و صفّین بوده است(12). در مورد تعیین امام حسن(ع) به عنوان خلیفه بعد از معاویه نیز اخبار تاریخی زیادی وجود دارد ولی مسأله علاوه بر اینکه در متن قرارداد ذکر شده (منابع قدیمی) نیامده بود، بعید نیست منشا آن پیام کتبی معاویه به امام مجتبی(ع) باشد که ضمن تعهداتی گفته بود، حاضر است، خلافت را پس از خود، به ایشان واگذار نماید.
بدیهی است منظور امام حسن(ع) از تعیین خلیفه بعدی با شورای مؤمنین باشد این نیست که امام(ع) شورای تعیین عمر بن الخطاب(خلیفه دوم) را تایید فرموده، بلکه منظور مقبولیت عمومی رهبر و حاکم از طرف مردم میباشد و این مسأله با اعتقاد شیعه منافات ندارد، زیرا شیعه معتقد است که هر امام و حاکمی (بر حق و عادل) میبایست برای اداره امور حکومت خود از طرف عموم مسلمانان مورد قبول قرار گیرد تا بسط ید پیدا نموده بتواند وظایف ولایت امر و اداره جامعه را انجام دهد. هدف حضرت، از ذکر این مسأله (تعیین جانشین با شورای مومنین) از یک طرف، خط بطلان کشیدن به مورثی کردن خلافت و امامت مسلمین از طرف معاویه بوده و از طرف دیگر امام(ع) میخواست چهره منافقانه معاویه را با طرح این مسأله بر مردم روشن فرمایند. چنان چه بعداً روشن شد که معاویه به هیچ کدام از این موارد جامعه عمل نپوشانید و بلکه با کمال وقاحت، حتی به ساده ترین مواد صلح نامه که خود او آنها را امضا کرده بود پشت پا زد!. او (معاویه) در مقابل چشمان مردم کوفه،، ضمن سخنانی اظهار داشت: تعهداتی که با حسن بن علیّ (ع) بر عهده گرفته بودم صرفاً کسب حاکمیت و قدرت طلبی خودم بود و هیچ گونه اعتباری ندارد!.(13)
5- افشای خیانت معاویه از زبان امام مجتبی(ع)
امام حسن(ع) در سخنانی که در مسجد بزرگ کوفه در مقابل مردم (با حضور معاویه) ایراد فرمودند، خیانت و چهره ریاکارانه و منافقانه او را افشا فرمودند:
«انما الخلیفة من سارٍ بکتاب الله و سنّه نبیّه[ص] و لیس الخلیفة من سار بالجور…».(14) یعنی؛ (ای مردم) خلیفه کسی است که مطابق کتاب و سنت پیامبر خدا(ص) عمل نماید، خلیفه آن نیست که با مردم رفتاری ستم کارانه داشته باشد، این چنین شخصی، پادشاهی است که سلطنتی به دست آورده و مدت کوتاهی از آن بهره برداری میکند، سپس لذتهای آن از بین رفته و زحمت هایش بر جای میماند.
در روایت دیگری، امام حسن مجتبی(ع) ضمن اشاره به اینکه خود و برادرش، امام حسین(ع) لایق و سزاوار امامت و خلافت در روی زمین هستند، با کنایه معاویه را پادشاهی ستمکار و غاصب معرفی میفرماید: «انّ الله قد هداکم باوّلنا محمّد(ص) و انّ معاویة نازعنی حقّا هو لی فترکته لصلاح الاُمة و حِقن دماءها».(15) یعنی؛ خداوند شما مردم را به وسیله جدّ ما محمّد(ص) هدایت فرمود. معاویه برای تصاحب حقّی که از آن من بود با من منازعه کرد، من هم به ناچار آن را به خاطر مصالح امّت و برای جلوگیری از خون ریزی بی نتیجه رها کردم.
از سوی دیگر در روایتی از پیامبر مکرّم(ص) نقل شده که فرموده باشند:«انّ ابنی هذا [الحسن بن علیّ] سیّد و لعلّ[عسی] الله ان یصلح[یبقیه] به بین فئتین عظیمتین من المسلمین».(16) یعنی؛ همانا فرزندم حسن بن علیّ [ع] آقا و سرور است. خداوند به وسیله او او در میان دو گروه بزرگ از مسلمانان صلح برقرار خواهد کرد.
در نتیجه، حضرت امام حسن مجتبی(ع) سومین امام مظلوم شیعیان، پس از هفت ماه و هفت روز خلافت مجبور شد رهسپار مدینه جدّش شود و به خاطر مصلحت اسلام و کمی یاران با وفا(در حقیقت نداشتن یاران مقاوم و با بصیرت) از جنگ با معاویه(رهبر لشگر قاسطین و شامیان دنیا طلب و گمراه) کشید و در نهایت با توطئه مرموزانه معاویه (لع)در سال 49 هجری یا به قولی در سال 50 هجری به دست جَعده(همسر خیانت کار و بی وفای حضرت) دختر اًشعت بن قیس مسموم و به شهادت رسیدند.(17)
البته بسياري از کج انديشان و طرف داران تفکرات بني اميّه و غربیها مانند ابن خلدون، لامنس مسیحی(lammens)، حسن ابراهيم حسن، تلاش کرده اند با تحريف چگونگي شهادت امام مجتبي(ع) بني اميّه را تبرئه کنند که قطعاً اين گونه زحمتها غير از رسوائي بيشتر مخالفان مکتب نوراني اهل بيت(ع) سودي براي آنان نداشته و نخواهد داشت.(18)
6- تهاجم فرهنگی امویان و عباسیان
تاریخ نویسان وابسته به بنی امیه و بنی عباس و غربیهای یهودی و مسیحی با تحریف و وارونه نشان دادن حقایق و اتهام زنی به خاندان پاک و مطهر پیامبر(ص) سعی کرده اند مزد جیره خواری خود را دریافت کنند!. از جمله این سخنان سست و بیهوده، اتهام به ازدواجهای متعدد امام مجتبی(ع) و طلاق دادن همسران میباشد.
لامنس مسیحی( 1397 میلادی) مینویسد:«و یلوح أن الصفات الجوهریة التی بها الحسن[ع] هی المیل الی الشهوات والافتقار الی النشاط و الذکاء ولم یکن علی وفاق مع ابیه و إخوته….».(19) یعنی؛ حسن بن علیّ [ع] بر خلاف پدر و برادرانش به زنان علاقه زیادی داشت…!؟.
متاسفانه برخی دیگر از بزرگان شیعی مانند ابن شهر آشوب بدون دقت در سند نقلهای تاریخی، بهانه به دست مخالفان اهل بیت(ع) و غربیها داده اند. او مینویسد:«… قال ابو طالب المکی: انّه (الحسن) تزوّج مأتین و خمسین إمرأة و قد قیل ثلاث مأة» (20) یعنی؛ گفته ابوطالب مکی میگوید: امام حسن مجتبی(ع) 250 تا 300 همسر داشته اند!؟.
در پاسخ به این شبهه میبایست گفت: این اتّهامی بیش نیست که عمدتاً به سیاستهای خبیثانه امویان و عباسیان و جهالت مورخین درباری مانن ابوطالب المکی بر میگردد. در روایتی تاریخی که مسعودی از زبان منصور دوانیقی نقل کرده به این توطئه اشاره شده است.
منصور عباسی در سال 145 هجری با مشاهده قیام سادات حسنی در مناطق مختلف از جمله خراسان، پس از دست گیری رهبران آنها در خطابه ای که ایراد کرد میگوید:«… ثم قام الحسن بن علیّ -رضی الله عنه- فوالله ما کان برجلٍ عُرضت علیه الأموال فقبلها، و دسّ الیه معاویة:… و اقبل علی النساء یتزوج الیوم واحدة و یطلق غداً اُخری!…».(21) یعنی؛ ای مردم خراسان و… آل ابوطالب در امر خلافت بهره ای نبردند! تا نوبت حسن بن علیّ [ع] رسید و معاویه او را وعده داد و فریفت. او در مدینه با پول هائی که دریافت میکرد روی به زنان آورد و امروز با یکی ازدواج میکرد و فردای آن روز، یکی را طلاق میداد…[!؟].
دقیقاً پس از آن، اتهام زدنها با شیوهها و انگیزههای مغرضانه ادامه یافت. در حالی که بنا به اقوال درست و صحیح بزرگانی مانند شیخ مفید(ره)، شیخ صدوق(ره)، شیخ طبرسی(ره) و…، تعداد همسران آن حضرت با اوضاع سیاسی و اجتماعی، گرفتاریها و مشکلات شیعیان، زهد و تقوا و تهجدهای شبانه روزی که زبان زد مردم بود، قبح و کراهت طلاق در شریعت اسلام و احادیت پیامر(ص) توجه به فرزندان و دامادهائی که به ایشان منسوب شده اند، از 8 تا 10 نفر تجاوز نمیکند. (22)
سلامٌ علیه یوم وُلد و یوم استشهد و یوم یُبعث حیّاً
————————–
*پی نوشت ها:
1- ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب ج2 ص80 ؛ مفید، الإرشاد فی معرفة حُجَج الله علی العباد ص169؛ سبط ابن جوزی، تذکرة الخواص ص 193.
2- مجلسی، بحار الأنوار، الجامعة لدرر اخبار الأئمة الأطهار(ع) ج 43 ص 332 ؛ طبرسی، إعلام الوری بأعلام الهدی ص 211؛ القرشی(ره)، باقر شریف، حیاة الإمام الحسن بن علی(ع) ج1 ص 29.
3- جوینی، فرائد السمطین ج2ص68 ح 392 ؛ جعفریان، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه(ع) ج 1 ص 79.
4- تنبیه الخواطر و نزهة النواظر(مجموعه ورّام)ج 2ص 301؛ القرشی، باقر شریف، حیاة الإمام الحسن بن علی(ع) ج1 ص 340.
5- نصر بن مزاحم، وقعة الصفّین ص 114.
6- مفید، الإرشاد… ص170.
7- یعقوبی، تاریخ الیعقوبی ج 2 ص 214؛ ابن عساکر، تاریخ دمشق(ترجمه امام حسن [علیه السلام]) ص 176.
8- مفید، الإرشاد… ص 170
9- یعقوبی، تاریخ الیعقوبی ج 2 ص 215.
10- شاید به توان گفت بهترین کتاب تألیف شده در این زمینه، کتاب ارزش مند «صلح الحسن(ع)» تألیف مرحوم شیخ راضی آل یاسین میباشد که توسط حضرت آیت الله العظمی خامنه ای«مُد ظلّه» ترجمه و انتشارات آسیا مکرر آن را منتشر کرده است . هم چنین استاد علاّمه سیّد جعفر مرتضی عاملی، کتابی به نام «الحیاة السیاسیة للإمام الحسن(ع)» تألیف فرموده اند که توسط آقای دکتر محمّد سپهری به فارسی ترجمه و توسط دفتر انتشارات اسلامی منتشر شده است.
11- ابن اعثم، الفتوح ج 4 ص 158 الی 160؛ بلاذری، انساب الأشراف ج 2 ص 42؛ ابن شهر آشوب، مناقب… ج 4 ص 33؛ امین عاملی، اهل البیت(ع) من کتاب: اعیان الشیعة… ج 4 ص 50.
12- مجلسی، بحار الأنوار ج 44 ص 30.
13- بلاذری، انساب الأشراف ج 2 ص 48؛ ابن اعثم، الفتوح ج4 ص 163.
14- ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین ص 74؛ مفيد، الإرشاد… ص 186، ابن ابي الحديد، شرح النهج… ج 16، ص 49.
15- جعفریان، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه(ع) ج1 ص 103.
16- سبط ابن الجوزی،تذکرة الخواص(محقَّق) ج 2 ص 11.
17- مسعودی، مروج الذهب… ج 2 ص 427؛ مفید، الإرشاد… ص 174؛ ابن شهرآشوب، مناقب ج 4 ص 42.
18- ابن خلدون، تاريخ ابن خلدون ج 2 ص 187؛ حسن ابراهيم، تاريخ الإسلام السياسي ج1 ص 398؛ زماني، حقائق پنهان؛ پژوهشي در زندگاني امام حسن مجتبي(ع) ص 291.
19- زماني، حقائق پنهان؛ پژوهشي در زندگاني امام حسن مجتبي(ع) ص 332.
20- ابن شهرآشوب، مناقب… ج 4 ص 30.
21- مسعودی، مروج الذهب… ج 3 ص 311؛ القرشی(ره)، حیاة الإمام الحسن بن علی(ع)، ج 2 ص 452.
22- مجلسی(ره)، بحار الأنوار، ج 44 ص 163؛ راضی آل یاسین، صلح الحسن(ع)، ص 25.
———————————————————————————————-
• معرفی برخی از منابع مفید (بدیهی است معرفی این منابع به معنای تأیید کامل همه محتوای آنها نمیباشد).
الف: منابع عربی
- الامام الحسن المجتبی(ع) (جلد سوم اعلام الهدایة)، جمعی از نویسندگان، قم، انتشارات مجمع جهانی اهل بیت(ع)، چاپ اول ، 1422ق، وزیری 222 ص .
- الامام الثانی من أئمة أهل البیت(ع)، الامام الحسن المجتبی(ع)، محمد حسن القبیسی العاملی، بیروت، 1403 ق/ 1983م، وزیری، 96 ص.
- الامام الحسن(ع)، گروه نویسندگان، تهران، مؤسسة البلاغ، 1405 ق/ 1363 ش، جیبی، 92ص ( این کتاب به فارسی ترجمه شده است).
- الامام الثانی الامام الحسن(ع)، گروه نویسندگان، مترجم: محمد عبدالمنعم الخاقانی، چاپ دوم، قم، مؤسسه در راه حق، 1409 ق، رقعی، 24ص.
- الامام الحسن بن علی(ع)، گروه نویسندگان، قم، مؤسسة الامام الحسین(ع)، 1371ش/1413ق، رقعی، 28ص.
- الامام الحسن بن علی(ع)، سید مهدی آیت اللهی، ترجمه: کمال السیّد، قم، انتشارات انصاریان، 1374، وزیری، 24 ص.
- الامام الحسن بن علی(ع)، گروه نویسندگان، چاپ سوم، بیروت، الدار الاسلامیة، 1410 ق/ 1990م، وزیری، 28 ص.
- الامام الحسن(ع)؛ کلمات ومواقف، الوالده السید علی الشیرازی، انتشارات اهل بیت(ع)، 1374 ش/ 1415 ق، رقعی، 142ص.
- الامام الحسن بن علی(ع)، حسن کامل ملطاوی، کتابخانه تاریخ، اول، قاهره، مطابع الاهرام التجاریة فلیوب، 1412 ق، وزیری 196.
- الامام الحسن بن علی(ع)، محمدعلی دخیّل، دار التراث الاسلامی، بیروت، (104 صفحه، جیبی).
- الامام الحسن(ع)، شیخ محمدحسن آل یاسین، المکتب العالمی، بیروت، (190 صفحه، قطع رقعی) .
- الامام الحسن بن علی(ع)، توفیق ابوعلم، مطبعة السعادة، قاهره 1391هـ .ق. (153 صفحه، قطع وزیری)
- الامام الحسن(ع)، رائد التخطیط الرسالی؛ مرویة معاصرة فی قیادته الاستراتیجیة، محمدعلی حسین صغیر، کتابخانه، بیروت، مؤسسة العارف للمطبوعات، 1423 ق، وزیری 272 ص.
- الامام الحسن(ع) قدوۀ و أسوۀ، سید محمدتقی المدرسی، رابطة الاُخوّۀ الاسلامیة، قم 1365 هـ . ش/ 1404 هـ . ق (96 صفحه، رقعی).
- الامام الحسن(ع) الكوثر المهدور، سلیمان کتانی(مسیحی)، دار الکتاب الاسلامی، قم (160 صفحه).
- الامام حسن بن علی المجتبی(ع) ، عبدالودود امین، دار التوجیه الاسلامی، کویت 1359 هـ . ش/ 1400 هـ .ق. (76 صفحه، رقعی).
- الامام الحسن(ع) [ابو محمد الحسن بن علی(ع)] ، حسن المصطفوی، مکتبة المصطفوی، نشر الکتاب، قم (250 صفحه، وزیری).
- الامام السبط؛ سیدنا الحسن بن علی(ع) ، سعد القاضی، کتابخانه تاریخ، دار غریب للطباعة والنشر، 2001م، رقعی، 64 ص.
- الامام الحسن المجتبی(ع)؛ حیاته ومقاماته عن کتب أهل السنة وصحاحهم وتواریخه، حسن المصطفوی، قم، مرکز نشر کتاب، وزیری، 260 ص.
- بحار الأنوار؛ الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار(ع)، علامه مولی محمدباقر مجلسی اصفهانی (1037 ـ 1110ق)، چاپ دوم، بیروت، مؤسسة الوفاء، 1403ق/ 1983م، وزیری، 213 ص (بخشی از جلد 43 و بخشی از جلد44).
- بلاغة الإمام الحسن(ع) ، شیخ عبدالرضا الصافی، شکوری، 1373 هـ .ش. (وزیری 160 ص). چاپ جدید این کتاب با تحقیق به زودی در سال 1392 از سوی مجمع جهانی اهل بیت(ع) به بازار خواهد شد.
- ترجمة الإمام الحسن[(ع)] من تاريخ دمشق ، ابوالقاسم علی بن حسن بن وهبة الله بن عبدالله شافعی (ابن عساکر) ، به تحقیق شیخ محمدباقر محمودی، مؤسسه محمودی، بیروت (245 صفحه، رحلی).
- ترجمة الإمام الحسن بن علی(ع) من «الطبقات الكبیر»، ابوعبدالله محمد بن سعد بن منیع زهری بصری، کاتب واقدی (168 ـ 235). تهذیب وتحقیق: سید عبدالعزیز الطباطبایی (1348 ـ 1416 ق). قم، مؤسسة آل البیت(ع) لإحیاء التراث، 1416 ق، وزیری، 126 ص.
- جهاد الامام الحسن(ع)، محمد حسن قبیسی العاملی، دوم، بیروت، 1403 ق، 96ص.
- الحسن المجتبی(ع)، حسین الشاکری، نشر الهادی، 1415 ق، وزیری، 500ص.
- الحسن بن علی(ع)؛ دراسة و تحلیل، کامل سلیمان، دار الفکر، 1373 هـ .ق. (223 صفه، قطع رقعی).
- الحسن بن علی(ع)، عام الجماعة، عبدالقادر احمد الیوسف سامرّائی، مطبعة الهلال، بغداد 1948 م. (167 صفحه، رقعی)
- الحسن بن علی(ع)، أحمد راتب حموش، اول، دمشق، دار الفکر، 1985م.
- الحسن بن علی(ع)، محمد عز الدین علی، اول، بیروت، عالم الکتب، 1405 ق.
- الحسن بن علی بن أبی طالب(ع)، محمود فاخوری، بیروت، دار المعرفة، 1406 ق.
- الحسن بن علی بن أبی طالب(ع) القرشی الهاشمی، بشار عواد معروف، دوم، بیروت، مؤسسه الرسالة، 1405 ق،
- حسن بن علیّ بن أبی طالب(ع) بن عبدالمطّلب، مأمون صاغرجی، سوم، مؤسسة الرسالة، 1405 ق.
- الحسن بن علی بن أبی طالب أبومحمد(ع)، احسان عباس، دوم، قم، منشورات، رقعی، 1985م.
- الحسنیّون فی التاریخ، شیخ محمد الساعدی، اول، نجف، مطبعة النجف، 1375ق، 212ص.
- حلیم آل بیت؛ الامام حسن بن علی(ع) ، موسی محمّدعلی، عالم الکتب، بیروت 1405 هـ .ق. (227 صفحه، قطع وزیری).
حیاة الامام حسن بن علی(ع)، شیخ باقر شریف قرشی(ره)، 2ج، دارالکتب العلمیة، قم. ؟
الحیاة السیاسیة للامام الحسن(ع) فی عهد الرسول(ص) والخلفاء الثلاثة بعده، سید جعفر مرتضی العاملی، دفتر انتشارات اسلامی، قم (166 صفحه). (این کتاب به فارسی هم ترجمه شده است).
- صلح الحسن(ع)، عبدالرحمن بن کثیر هاشمی، (نجاشی رجالی مشهور آن را با چهار واسطه روایت کرده است، به نقل از الذریعة، ج5، ص86).
- صلح الحسن(ع)، الشیخ راضی آل یاسین، چاپ سوم، بیروت، 1389 هـ . ق. (374 صفحه، وزیری).
- صلح الامام [الحسن(ع)] اسبابه و نتائجه، سید محمدجواد فضل الله، دار الغدیر، بیروت، 1392 هـ . ق. (240 صفحه، رقعی).
- مسند کلمات الامام الحسن(ع)، الشیخ عزیز الله العطاردی، انتشارات عطارد، 1373 هـ . ش. (800 صفحه، قطع وزیری).
- مقتل الحسن(ع)، ابو الفرج علی بن حسین الاصفهانی ـ متوفای 356 ق ـ ، تحقیق سید مصطفی مرتضی قزوینی (به نقل از مجله تراثنا، ش13، ص254).
ب: منابع فارسی
- سبط اکبر، امام حسن مجتبی(ع)، (جلد سوم از مجموعه پیشوایان هدایت)، جمعی از نویسندگان، ترجمه: عباس جلالی، قم، انتشارات مجمع جهانی اهل بیت(ع) 1385 ش، وزیری، 306 ص..
- اسرار صلح امام حسن(ع)، محمدعلی انصاری اراکی، بی تا، تهران، 1386 هـ . ق (80 صفحه).
- امام حسن(ع)، عبدالکریم بی آزار شیرازی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1375، وزیری، 3ج، 80ص.
- امام حسن(ع) پرچمدار صلح و آزادی، مهدی پیشوایی، چاپ دوم، قم، انتشارات توحید، 1360، جیبی، 172 ص.
- امام حسن(ع) در موضع واقع بینی و هدف¬گرایی، علی قائمی، قم، انتشارات شفق، 1361، رقعی، 125 ص.
- امام حسن بن علی(ع) را بهتر بشناسیم، حسین انصاریان، تهران، 1357، 46ص.
- امام مجتبی(ع)، سید حسن ابطحی، تهران، نشر بطحا، 1367، رقعی، 280ص.
- امام حسن کیست؟،فضل الله کمپانی، فراهانی (315 صفحه).؟
- امام حسن(ع) مظلوم تاریخ، رضا محمدی، صحفی، قم1370 هـ . ش. (144 صفحه، رقعی).
- بامداد روشن در اسرار واگذاری خلافت حضرت امام حسن(ع) به معاویه، سیدعلی اکبر برقعی، حافظ (192 صفحه).
- بحثی در باره صلح امام حسن(ع)، غلامرضا اشرف سمنانی، تهران، انتشارات بعثت، 1364 ، جیبی، 40ص.
- بحثی کوتاه پیرامون زندگی امام حسن مجتبی(ع)، گروه نویسندگان، گردآوری: محمود حکیمی، قم، 1356، رقعی، 128ص.
- پرچمدار صلح؛ حسن بن علی(ع) (برگزیده اشعار در مدح مرثیه امام مجتبی)، [؟] تهران، کتابفروشی اسلامیه، 1351 ش/ 1392 ق.
- پیشوای دوم؛ حضرت امام حسن مجتبی(ع)، گرووه نویسندگان ، چاپ مکرر، قم، در راه حق، 1371 ش، رقعی، 28ص (این کتاب به عربی، ترکی، و اردو ترجمه شده است).
- چرا امام حسن(ع) صلح را پذيرفت؟ رجبعلی مظلومی، تهران، 1347، جیبی، 56 ص.
- حسن(ع) كيست؟ فضل الله کمپانی (م1414 ق) تهران، انتشارات فراهانی، 1354، وزیری، 315ص.
- حضرت امام حسن(ع)، عبدالامیر فولاد زاده، تهران، انتشارات اعلمی، 1359، وزیری، 35ص (مصوّر، ویژه نوجوانان).
- حضرت امام حسن مجتبی(ع)، سید کاظم ارفع، تهران، مؤسسه انتشاراتی فیض کاشانی، 1370 ش/ 1411 ق، رقعی، 58 ص[ از سری سیره عملی اهل بیت(ع)].
- حضرت امام حسن مجتبی(ع)، میرابوالفتح دعوتی، قم، انتشارات شفق، وزیری، 32 ص( مصوّر، ویژه نوجوانان)، (این کتاب به عربی ترجمه شده است.)
- حضرت امام حسن مجتبی(ع) معصوم چهارم، سید مهدی آیت اللهی (دادور)، نقاشی: علی مظاهری، تهران، انتشارات جهان آرا، 1368، وزیری، 24ص (مصوّر، ویژه نوجوانان، این کتاب به عربی، ترکی، اردو، انگلیسی، فرانسه و تاجیکی ترجمه شده است.)
- حقایق پنهان؛ پژوهشی در زندگی سیاسی امام حسن مجتبی(ع)، احمد زمانی، مقدمه جعفر سبحانی، قم، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، 1375 ش/ 1417 ق، وزیری، 508 ص.
- حسن بن علی(ع)، پرچم دار صلح، محمد روشن نفس، حجت (238 صفحه).
- حسن بن علی بن أبی طالب(ع) ، سید مصطفی حسینی دشتی، قم، اسماعیلیان، 1369ش.
- حسن بن علی(ع)، جواد فاضل، علی اکبر علمی، 1336 ش، 228ص.
- حیات حسن بن علی(ع)، محمدجعفر شاملی شیرازی، شیراز، بی تا، 1348 ش (90 صفحه، رقعی).
- داستان زندکی امام حسن(ع) ، امیر مهدی مراد حاصل، تهران، انتشارات پیام نور، 1374، رقعی، 32 ص (ویژه نوجوانان)
- در مکتب کریم اهل بیت(ع)؛ امام حسن مجتبی(ع) ، علی قائمی امیری، تهران، انتشارات میری، 1374، وزیری، 464 ص.
- دریا، طوفان، تلاطم، پنجره¬ای به آفاق شخصیت شگفت انگیز امام حسن مجتبی(ع) ، محبوبه زارع، قم، پوستان کتاب، 1381 ش.
- راویان مشترک فریقین از امام حسن(ع)، یدالله مقدسی، کتابخانه آیت الله مرعشی ، اول، تهران، هشتمین کنفرانس بین المللی وحدت اسلامی، 1416ق.
- زمامداری امام مجتبی(ع)، احمد مطهری(ره)، دار الکتاب، قم، بی تا (254 صفحه، رقعی).
- زندگانی امام دوم؛ حضرت امام حسن مجتبی(ع)، نوشته هیات تحریریه مؤسسه در راه حق، ساده نویسی: دفتر تحقیق و تألیف کتب درسی، چاپ سوم، تهران، سازمان نهضت سواد آموزی، 1375، رقعی ، 28 ص.
- زندگانی امام حسن بن علی(ع) و اسرار صلح او با معاویه، حسین وجدانی، آستان مقدس رضوی (228 صفحه).
- زندگانی حسن بن علی (ع)، باقر شریف قرشی(ره)، ترجمه: فخر الدین حجازی، چاپ دوم، تهران، انتشارات بعثت، 1353، رقعی، 2ج، 621+406ص.
- زندگانی حسن بن علی(ع)، محمدعلی خلیلی، تهران، چاپخانه ملی، 1319، وزیری، 355ص.
- زندگانی حضرت امام حسن(ع)، سید جعفر غضبان، چاپ سوم، تهران، انتشارات اردیبهشت، رقعی، 264 ص.
- زندگانی امام حسن مجتبی (ع)، حسین حماسیان (صابر کرمانی) ، تهران، انتشارات اقبال، 1344، رقعی، 45 ص، (ویژه جوانان).
- زندگانی حضرت مجتبی(ع) ، حسین عماد زاده اصفهانی (1325 ـ 1410 هـ ) چاپ دوم، تهران، انتشارات اسوه، 1371، وزیری، 630 ص.
- زندگی و سیمای حضرت امام حسن مجتبی(ع) ، سید محمدتقی مدرسی، ترجمه: محمد صادق شریعت، تهران مؤسسه انصار الحسین(ع)، 1370، وزیری، 80ص.
- زندگانی امام حسن مجتبی(ع)، سید هاشم رسولی محلاتی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران (484 صفحه، وزیری).
- زندگانی امام حسن مجتبی(ع)، علامه مولی محمدباقر مجلسی(ره)، ترجمه محمدجواد نجفی، کتابفروشی اسلامیه، تهران 1355 هـ . ش. (453 صفحه.
1. موسوعة کلمات الامام الحسن علیه السلام، 1، عربی، پژوهشکده باقرالعلوم، کتابخانه پژوهشکده، اوّل، قم، دارالمعروف، 1423 ق، وزیری، 399.
2. حیاة الامام الحسن بن علی علیه السلام، 2، عربی، باقر شریف قرشی، سوم، قم، دارالکتب العلمیه، 1393 ق، وزیری، 536:2/584:1
3. شخصیت حضرت مجتبی علیه السلام، 1، فارسی، سید علی اکبر قرشی بنابی، کتابخانه دفتر تبلیغات، اوّل، ارومیّه، چاپخانه میهن، 1338 ق، وزیری، 385.
4. زندگانی امام حسن بن علی علیه السلام، 1، فارسی، حسین وجدانی، اوّل، مشهد، آستان قدس رضوی، 1353 ش، رقعی، 237.
5. تحلیلی از زندگی سیاسی امام حسن علیه السلام، 1، فارسی، مترجم: محمد سپهری، اوّل، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی، 1369 ش، وزیری، 246.
6. الحیاة السیاسیة للامام الحسن علیه السلام، 1، عربی، جعفر مرتضی عاملی، کتابخانه دفتر تبلیغات، اوّل، بیروت، دارالسیره، 1414 ق، وزیری، 192.
7. زندگانی حسن بن علی علیه السلام ، 2، فارسی، فخرالدین حجازی، کتابخانه دفتر تبلیغات، اوّل، تهران، انتشارات بعثت، رقعی، 621:2/406:1
2:6211:406 .
8. حسن کیست؟، 1، فارسی، فضل اللّه کمپانی، کتابخانه فیضیّه، اوّل، تهران، فراهانی، 1354 ش.
9. زندگانی امام حسن مجتبی علیه السلام، 1، فارسی، سیدهاشم رسولی محلاتی، کتابخانه تاریخ، پنجم، تهران، دفترنشر فرهنگ اسلامی، 1373 ش، رقعی، 484.
10. بلاغة الامام الحسن علیه السلام، 1، عربی، عبدالرضا صافی، کتابخانه تاریخ، اوّل، قم، شکوری، 1373 ش، وزیری، 160.
11. امام حسن علیه السلام، 3، فارسی، عبدالکریم بی آزار شیرازی، کتابخانه تاریخ، اوّل، تهران، دفترنشر فرهنگ اسلامی، رقعی، 81.
12. الامام الحسن بن علی علیه السلام، 1، عربی، حسن کامل ملطاوی، کتابخانه تاریخ، اوّل، قاهره، مطابع الاهرام التجاریة قلیوب، 1414 ق، وزیری، 196.
13. الحسن بن علی علیه السلام دراسة و تحلیل، 1، عربی، کامل سلیمان، کتابخانه تاریخ، اوّل، بیروت، دارالکتب البنانی، 1399 ق، وزیری، 190.
14. ترجمة الامام الحسن علیه السلام من القسم غیرالمطبوع من کتاب الطبقات الکبیر لابن سعد، 1، عربی، سعید عبدالعزیز طباطبایی، کتابخانه تاریخ، اوّل، قم، مؤسّسه آل البیت، 1416 ق، رقعی، 126.
15. صلح امام حسن علیه السلام ؛ پرشکوه ترین نرمش قهرمانانه تاریخ، 1، فارسی، سیدعلی خامنه ای، کتابخانه تاریخ، دوازدهم، آسیا، 1371 ش، وزیری، 544.
16. امام حسن علیه السلام الگوی زندگی، 1، فارسی، حبیب اللّه احمدی، کتابخانه تاریخ، اوّل، قم، فاطیما، 1381ش، رقعی، 192.
17. الامام السبط سیدنا الحسن بن علی علیه السلام ، 1، عربی، سعد القاضی، کتابخانه تاریخ، اوّل، قاهره، دارغریب للطباعة والنشر و التوزیع، 2001م، رقعی، 64.
18. سیاسة السبطین یا صلح امام مجتبی و قیام سیدالشهداء، 1، فارسی، خادم حسین فاضل ورسی، کتابخانه تاریخ، اوّل، 1369 ق، وزیری، 400.
19. کلمة الامام الحسن علیه السلام، 1، عربی، سید حسن شیرازی، کتابخانه تاریخ، سوم، بیروت، دارالصادق، 1388ق، وزیری، 255.
20. آینه بردباری، 1، فارسی، محمود شاهرخی و عباس مشفق کاشانی، کتابخانه تاریخ، اوّل، قم، اسوه، 1378ش، رقعی، 232. 21. تنهاترین سردار، 1، فارسی، غلامحسین داستان، کتابخانه تاریخ، اوّل، سلسبیل، رقعی، 110.
22. اهل البیت؛ الحسن بن علی علیه السلام، 1، عربی، توفیق ابوعَلم، کتابخانه تاریخ، چهارم، قاهره، دارالمعارف، 1985م، رقعی، 290.
23. پاره های صبر، 1، فارسی، کتابخانه تاریخ، اوّل، تهران، ستاد برگزاری شب شعر عاشورا، 1376 ش، رقعی، 48.
24. ترجمه جلد دهم بحارالانوار، 1، فارسی، ترجمه محمدجواد نجفی، کتابخانه تاریخ، اوّل، تهران، کتابفروشی اسلامیه، 1355 ش، وزیری، 455.
25. قهرمان دو میدان؛ داستان زندگی امام حسن علیه السلام ، 1، فارسی، رضا شیرازی، کتابخانه تاریخ، سوم، تهران، پیام آزادی، 1372 ش، رقعی، 159.
26. فلسفه صلح حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام دومین پیشوای شیعه، 1، فارسی، محمد مقیمی، کتابخانه تاریخ، اوّل، تهران، مؤسسه مطبوعاتی معراجی، وزیری، 464.
27. الامام الحسن(ع) رائدالتخطیط الرسالی مرویة معاصره فی قیادته الاستراتیجیه، 1، عربی، محمدحسین علی صغیر، کتابخانه تاریخ، اوّل، بیروت، مؤسسة العارف للمطبوعات، 1423ق، وزیری، 272.
28. مسند الامام ابی محمد الحسن بن علی علیه السلام 1، عربی، شیخ عزیزاللّه عطاردی، کتابخانه تاریخ، اوّل، خراسان، عطارد، 1373 ش، وزیری، 802.
29. زندگانی حضرت مجتبی علیه السلام، 1، فارسی، حسین عماد زاده، کتابخانه تاریخ، اوّل، تهران، شرکت سهامی جامع کتاب، 1337 ش، وزیری، 400.
30. الامام المجتبی ابومحمد الحسن بن علی علیه السلام ، 1، عربی، حسن مصطفوی، کتابخانه تاریخ، اوّل، قم، چاپخانه علمیه، وزیری، 260.
31. عوالم العلوم و المعارف و الاحوال، ج 16، 1، عربی، شیخ عبداللّه بحرانی اصفهانی، کتابخانه تاریخ، اوّل، قم، مدرسه امام المهدی، 1405 ق، وزیری، 320.
32. حقایق پنهان؛ پژوهشی از زندگی سیاسی امام حسن مجتبی علیه السلام ، 1، فارسی، احمد زمانی، کتابخانه تاریخ، اوّل، قم، بوستان کتاب، 1375 ش، وزیری، 510.
33. صلح الحسن علیه السلام ، 1، عربی، شیخ راضی آل یاسین، کتابخانه تاریخ، اوّل، قم، منشورات شریف رضی، 1414 ق، وزیری، 400.
34. صلح الامام الحسن علیه السلام اسبابه و نتائجه، 1، عربی، محمد جواد فضل اللّه، کتابخانه تاریخ، اوّل، قم، دارالمثقف المسلم، وزیری، 256.
35. در مکتب کریم اهل بیت حسن مجتبی علیه السلام، 1، فارسی، علی قائمی، کتابخانه تاریخ، امیری، 1374 ش، رقعی، 464.
36. نقش صلح امام حسن علیه السلام در سرنوشت انقلاب، 1، فارسی، محمد مقیمی، کتابخانه تاریخ، اوّل، تهران، سعدی، رقعی، 241.
37. زندگی امام حسن علیه السلام پرچمدار صلح و آزادی، 1، فارسی، مهدی پیشوایی، کتابخانه تاریخ، اوّل، قم، نسل جوان، 1353 ش، جیبی، 150.
38. امام مجتبی علیه السلام، 1، فارسی، سیدحسن ابطحی، کتابخانه تاریخ، اوّل، بطحاء، 1376ش، رقعی، 262.
39. از گوشه و کنار تاریخ؛ بررسی صفحه ای از زندگی امام حسن مجتبی علیه السلام، 1، فارسی، سیدعلی شفیعی، کتابخانه تاریخ، اوّل، تهران، صدر، 1359 ش، رقعی، 87.
40. الامام الحسن بن علی المجتبی علیه السلام ، 1، عربی، عبدالودود الامین، کتابخانه تاریخ، اوّل، بیروت، دارالتوحید الاسلامی، 1400 ق، رقعی، 176.
41. زمامداری امام مجتبی علیه السلام، 1، فارسی، احمد مطهری، کتابخانه تاریخ، اوّل، قم، دارالکتاب، رقعی، 254.
42. الامام الحسن علیه السلام ؛ کلمات و مواقف، 1، عربی، والدة السید علی الحسینی، کتابخانه تاریخ، اوّل، اهل البیت، 1416 ق، رقعی، 115.
43. ثورة الشیعه عصر امام حسن علیه السلام ، 1، فارسی، عباس سعیدی، تهران، بعثت، 1358ش، 80.
44. امام حسن علیه السلام ، 1، فارسی، امید امیدوار، قم، شفق، 32.
45. زندگی امام حسن مجتبی علیه السلام ، 1، فارسی، سیدجعفر غضبان، آیة اللّه مرعشی نجفی و آستان قدس رضوی، سوم، تهران، ساحل، جیبی.
46. الامام الحسن بن علی علیه السلام، 1، عربی، علی محمد علی دخیّل، بغداد، مطبعة حسام، 1979م، 104.
47. الحسن بن علی علیه السلام، 1، عربی، عبدالقادر احمد یوسف،، بغداد، مطبعة الهلال، 1948م.
48. حلیم آل البیت الحسن بن علی علیه السلام، 1، عربی، شیخ موسی محمد علی، دوم، بیروت، عالم الکتب، 1405 ق.
49. دریا، طوفان، تلاطم، پنجرهای به آفاق شخصیت شگفتانگیز امام حسن مجتبی علیهالسلام، 1، فارسی، محبوبه زارع، اوّل، قم، بوستان کتاب، 1381 ش، رقعی، 135.
50. امام حسن مجتبی علیه السلام پیشوای دوم، 1، فارسی، گروهی از نویسندگان، دفتر تبلیغات اسلامی، 1349 ش.
51. بامداد روشن «صلح امام حسن علیه السلام»، 1، فارسی، سیدعلی اکبر برقعی، کتابخانه آیة اللّه مرعشی، قم، حافظ، 1320ش،
52. حسن بن علی علیه السلام، 1، فارسی، جواد فاضل، تهران، علی اکبرعلمی، 1336 ش، 228.
53. ناسخ التواریخ امام حسن علیه السلام، 1، فارسی، محمدتقی سپهر، آستان قدس رضوی، تهران، کتابفروشی اسلامیه، 1383ق.
54. امام حسن علیه السلام پیشوای دوم، 1، فارسی، حبیب چایچیان(حسان)، تهران، مکتب الحسن و شرکت انتشار، 1349 ش، 136.
55. الامام الحسن علیه السلام قدوة و أسوة، 1، عربی، سیدمحمدتقی مدرسی، اوّل، تهران، دفتر آیة اللّه سیدمحمدتقی مدرسی، 1986 م، 96.
56. الامام الحسن علیه السلام ؛ الکوثر المهدور، 1، عربی، سلیمان کتابی، بیروت، دارالکتاب الاسلامی، 1409 ق.
57. بحثی در باره صلح امام حسن علیه السلام ، 1، فارسی، غلامرضا اشرف سمنانی، اوّل، تهران، بعثت، 1346 ش، 40.
58. بررسی کوتاهی از زندگی امام حسن علیه السلام، 1، فارسی، سیدمحمد شیرازی، قم، کانون نشر اندیشه اسلامی، 1988م،92.
59. بلاغة الامام الحسن علیه السلام، 1، عربی، عبدالرضا صافی کربلایی، نجف، 1966م.
60. پرتوی از چهره تابناک سبط المصطفی الحسن بن علی المجتبی علیه السلام ، 1، فارسی، جماعة الاتحاد الحسینی، اوّل، شیراز، جماعة الاتحاد الحسینی، 1366 ش، 28.
61. زندگانی امام حسن مجتبی علیه السلام ، 1، فارسی، حسین حماسیان، تهران، اقبال، 1344 ش، 45.
62. کتاب زهد الحسن علیه السلام، 1، عربی، ابوجعفر محمد بن بابویه صدوق.
63. سبط النبی الحسن بن علی علیه السلام، 1، عربی، سیف الدین الکاتب، بیروت، مؤسسة عزالدین.
64. سیرت الحسنین علیهماالسلام، 1، اردو، سیماب اکبرآبادی، لکنهو، الناظر بگ ایجنسی، 1922 م، 200.
65. صلح امام حسن علیه السلام، 1، اردو، سید مرتضی حسین صدر الافاضل، کراچی، اداره تعلیمات الهیه کراچی، 1957م.
66. گناهی بی لذت، چرا؟ چرا امام حسن علیه السلام صلح را پذیرفت؟، 1، فارسی، رجبعلی مظلومی، تهران، جهان آرا، 1354 ش، 56.
67. مکتب امام حسن علیه السلام ، 1، فارسی، شیخ حسن سعید، تهران، مکتبة مسجد جامع، 1365 ش، 64.
68. المواهب و المنن فی بعض مناقب سیّدنا الامام الحسن علیه السلام، 1، عربی، محمدبن حسین جفری، بیروت، مؤسسة الوفاء، 1985م.
69. مولد الامام الحسن بن علی علیه السلام، 1، عربی، محمدبن عبداللّه ابوعزیز خطی، نجف، مطبعة الحیدریه، 1371 ق، 58.
70. وفاة الامام الحسن علیه السلام، 1، عربی، شیخ علی بن محمد آل سیف خطی، ، سوم، نجف، مطبعة الحیدریه، 1373 ق، 104.
71. اخبارالحسن بن علی و وفاته، عربی، ابوعبدالرحمن هیثم کوفی.
72. امام حسن بن علی علیه السلام را بشناسیم، 1، فارسی، حسین انصاریان، تهران، 1357 ش، 46.
73. الجواب الحسن فی صلح الحسن علیه السلام، 1، عربی، سیدهبة الدین شهرستانی.
74. جهاد الامام الحسن علیه السلام، 1، عربی، محمد حسن قبیسی عاملی، ، دوم، بیروت، 1403 ق، 96.
75. حیاة الامام الحسن علیه السلام، 1، عربی، محمود شلبی، بیروت، دارالجیل، 1405 ق.
76. الامام السبط المجتبی علیه السلام ، 1، عربی، سید عبدالرزاق المقرم.
77. الحسن بن علی علیه السلام، 1، عربی، محمد کمال عزالدین علی، اوّل، بیروت، عالم الکتب، 1405 ق.
78. الحسن بن علی علیه السلام، 1، عربی، احمد راتب حموش و…، اوّل، دمشق، دارالفکر، 1985 م.
79. الحسن بن علی بن ابی طالب علیه السلام، 1، عربی، محمود فاخوری، چهارم، بیروت، دارالمعرفة، 1406 ق.
80. الحسن بن علی بن ابی طالب علیه السلام، 1، فارسی، اوّل، حیدرآباد، دائرة المعارف العثمانیه، 1403 ق.
81. الحسن بن علی بن ابی طالب، ابومحمد علیه السلام، 1، عربی، احسان عباس، ، دوم، قم، منشورات رضی، 1985 م.
82. حسن بن علی بن ابی طالب علیه السلام، 1، فارسی، سید مصطفی حسینی دشتی، قم، اسماعیلیان، 1369 ش.
83. حسن بن علی بن ابی طالب بن عبدالمطلب علیه السلام، 1، عربی، مأمون صاغرجی، سوم، بیروت، مؤسسة الرسالة، 1405 ق.
84. الحسن بن علی بن ابی طالب القرشی الهاشمی، 1، عربی، بشّار عواد معروف، ، دوم، بیروت، مؤسسة الرسالة، 1405 ق.
85. الحسن و الحسین علیهماالسلام ، 1، عربی، محمد رضا مصری، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1395 ق، رحلی.
86. حسن و حسین علیهماالسلام ، 1، فارسی، شیخ محمد واصف، اوّل، قم، 1343 ش، 206.
87. الحسن و الحسین سبطا رسول اللّه(ص)، 1، عربی، محمدرضا مصری، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1983م، 168.
88. الحسنیّون فی التّاریخ، 1، عربی، شیخ محمد ساعدی، اوّل، نجف، مطبعة النجف، 1375 ق، 212.
89. ذکری میلاد الحسن بن الامام علی علیه السلام، 1، عربی، علی جزائری، اوّل، نجف، مطبعة الغری، 1966 م، 40.
90. در آستان اهل بیت علیهم السلام امام حسن و امام حسین علیهماالسلام، 1، فارسی، سیدمحسن امین، کتابخانه آستانه حضرت معصومه علیهاالسلام ، ششم، تهران، سازمان چاپ و انتشارات، 1369 ش، وزیری، 311.
91. زندگانی حضرت حسن علیه السلام، 1، فارسی، محمد علی خلیلی، کتابخانه آستانه حضرت معصومه علیهاالسلام ، تهران، چاپخانه علمی، 1319 ش، وزیری، 355.
92. السبطان علیهماالسلام فی موقفیهما، 1، عربی، سیدعلی نقی نقوی، ، اوّل، قم، مکتبة الداوری، 1367 ش، 80.
93. سرور چمن فی احوال امام حسن علیه السلام، 1، اردو، فوق اولاد حیدر بلگرامی، هند، 1338 ق.
94. شرح دعاء الاحتجاب المروی عن الحسن علیه السلام، 1، عربی، اسماعیل بحرانی.
95. شجرة السبطین و شرعة الشطین علیهماالسلام، 1، عربی، شیخ آقا بزرگ تهرانی.
96. صلح امام حسن علیه السلام ، 1، فارسی، مؤسسه اهل البیت، دوم، تهران، بنیاد بعثت، 1361 ش، 44.
97. صلح الامام الحسن علیه السلام ؛ تاریخه، بنوده، اسبابه، 1، عربی، سیدعبدالکریم حسینی قزوینی.
98. کتاب صلح الحسن علیه السلام ، 1، عربی، عبدالرحمن هاشمی.
99. کتاب صلح الحسن علیه السلام و معاویه، 1، عربی، احمد جارودی.
100. فلسفه صلح دومین پیشوای شیعه حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام و شرح زندگانی آن حضرت، 1، فارسی، محمد مقیمی، تهران، معراجی، 1358 ش، 469.
101. کتاب قتل الحسن علیه السلام ، 1، عربی، ابومخنف لوط غامری.
102. قرة العین فی تراجم الحسن والحسین علیهماالسلام ، 1، عربی، شیخ یاسین موصلی خطیب، کتابخانه محمد صدیق جلیلی ـ در موصل ـ 89.
103. کتاب قیام الحسن علیه السلام ، 1، عربی، هشام بن محمد بن سائب.
104. قیام الحسن بن علی علیهماالسلام ، 1، عربی، ابراهیم بن محمد ثقفی کوفی.
105. کتاب فی احوال الامام الحسن علیه السلام ، 1، عربی، شیخ قاسم آل قسام.
106. کتاب فی امر الحسن علیه السلام ، 1، عربی، ابواحمد جلودی بصری.
107. مجمع البحرین فی فضائل السبطین علیهماالسلام ، 1، عربی، سید ولی اللّه بن نعمة اللّه رضوی.
108. محاسن من اسمه الحسن، 1، عربی، ابوعلی نیشابوری.
109. مشهد السبطین، 1، فارسی، امیرعزالدین یزدی، کتابخانه آیة اللّه مرعشی.
110. مهیج الاحزان، 1، فارسی، حسن بن محمد علی یزدی.
111. معالی السبطین فی احوال الحسن والحسین علیهماالسلام ،2، عربی، محمدمهدی مازندرانی حائری، نجف، مطبعة النعمان، 1381 ق.
112. مقتل الحسن بن علی علیهماالسلام ، 1، عربی، ابوعبداللّه واقدی.
113. مقتل الحسن والحسین علیهماالسلام ، 1، عربی، ابوالفرج اصفهانی، بیروت، مرکز الدراسات و البحوث العلمیه، 200.
114. ملحمة فی الامام الحسن علیه السلام ،1، عربی، محسن بن ابراهیم مظفر.
115. النفحة المدنیة فی الدوحة الحسینیة، 1، عربی، جعفر اعرجی.
116. کتاب اخبار الحسن بن علی علیهماالسلام ،1، عربی، ابواسحاق ابراهیم بن محمد اصفهانی.
117. خلافت نامه امام حسن علیه السلام ، 1، فارسی، میرزا علی خان خاموش.
118. الدر السنی فی مَنْ بغاس من اهل النسب الحسنی، 1، عربی، عبدالسلام قادری.
119. ذکر من روی عن ابی محمد الحسن بن علی علیهماالسلام ، 1، عربی، ابوجعفر محمد بن بابویه صدوق.
120. الرجحان بین الحسن والحسین علیهماالسلام ، 1، عربی، حسن خلاّد فارسی.
121. الرّدّ علی ابن الهمام، 1، عربی، محمد معین سندی.
122. رسالة فی معنی قوله صلی الله علیه و آله وسلم : «الحسن و الحسین سیّدا شباب اهل الجنّة»، 1، عربی، محسن بن محمد بحرانی.
123. کتابة فی امامة الحسن و الحسین علیهماالسلام ، 1، عربی، ابواسحاق ابراهیم بصری.
124. چشمه کوثر، 1، فارسی، حیدر تهرانی، کتابخانه آیة اللّه مرعشی، 1399 ق.
125. راویان مشترک فریقین از امام حسن علیه السلام ، 1، فارسی، یداللّه مقدسی، کتابخانه آیة اللّه مرعشی، اوّل، تهران، هشتمین کنفرانس بین المللی وحدت اسلامی، 1416 ق.
126. حسن بن علی علیه السلام پرچمدار صلح، 1، فارسی، محمد روشن نفس، آستان قدس رضوی، اوّل، مشهد، حجّت، 1349 ش.
127. سرچشمه های نور؛ امام حسن مجتبی علیه السلام ، 1، فارسی، کتابخانه آیة اللّه مرعشی، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی، 1367 ش.
128. تاریخ ابن خلدون، ج 1، عربی، ابن خلدون، آستان قدس رضوی، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1363 ش.
129. امام حسن مجتبی علیه السلام ، 1، فارسی، دارالتوحید و…، پژوهشکده باقر العلوم علیه السلام ، اوّل، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی، 1367ش.
130. امام حسن علیه السلام در موضع واقع بینی، 1، فارسی، علی قائمی، پژوهشکده باقرالعلوم علیه السلام ، قم، شفق، 1361 ش.
131. اشعة من حیاة الامام الحسن بن علی علیهماالسلام ، 1، عربی، هیئت تحریریه دارالتوحید، آیة اللّه مرعشی نجفی، اوّل، کویت، دارالتوحید (کویت)، 1400 ق، جیبی.
132. الحسن بن علی علیهماالسلام ، عام الجماعة، 1، عربی، احمد عبدالقادر، مدرسه فیضیه، اوّل، بغداد، مطبعة الهلال، 1948م، رقعی.
133. ترجمة الامام الحسن علیه السلام من تاریخ مدینة دمشق، 1، عربی، ابن عساکر دمشقی، آل البیت علیهم السلام ، اوّل، بیروت، مؤسسة المحمودی، 1400 ق، رحلی.
134. تعالیم امام حسن مجتبی علیه السلام به زبان دعا و حدیث، 1، فارسی، حسن کافی، پژوهشکده باقرالعلوم علیه السلام ، اوّل، تهران، روزنامه جمهوری اسلامی، 1376 ش.
135. چهل حدیث سیره حسنی علیه السلام ، 1، فارسی، حسین زینالی تیلی، پژوهشکده باقرالعلوم علیه السلام ، اوّل، قم، معروف، 1378 ش، جیبی.
136. تحلیل و بررسی صلح امام حسن علیه السلام ، 1، فارسی، مصدق مهدوی.
137. گهرهای حسنی، فارسی، احمد زمانی، پژوهشکده باقرالعلوم علیه السلام ، قم، معروف.
138. بحثی کوتاه پیرامون زندگی امام حسن مجتبی علیه السلام ، 1، فارسی، محمود حکیمی، قم، 1976 م، 128.
درآمد
تربیت امروزه نه تنها در جوامع و خانوادههای مسلمان مورد توجه قرار گرفته و هر پدر و مادری آرزو میكند كه فرزندان خود را طبق رهنمودهای صحیح و اصول و ارزشهای والای انسانی و الهی تربیت نموده و در آینده فرزندی رشد یافته و كارآمد داشته باشد بلكه اهداف عالی و اخلاقی تعلیم و تربیت از مهمترین دغدغههای جهانی است.
سازمان ملل متحد در بند2 از ماده 26 اطلاعیه جهانی حقوق بشر مقرر داشته است كه: تعلیم و تربیت باید به توسعه شخصیت انسان و تقویت و احترام به حقوق بشر و آزادیهای اساسی متوجه گردد و تفاهم و اغماض و مودت را بین كلّیه ملل و دستههای نژادی و مذهبی به وجود آورد و موجب پیشرفت فعالیتهای ملل متحد در راه حفظ صلح شود.(1)
موضوع این نوشتار افزون بر اهمّیتی كه در خود مسئله تربیت وجود دارد به نقطه نظرات شخصیتی برمیگردد كه خود نمونه بارزی از یك انسان كامل و تربیت یافته در مكتب نبوی، علوی و فاطمی است و هم چنین پرورش دهنده فرزندانی است كه هر كدام به نوبه خود به عنوان اسوههای عالی و تجلی ارزشهای والای انسانی در تاریخ بشر میدرخشند. امام حسن مجتبی(ع) همان شخصیت تربیت یافته در دامان رسالت است كه پیامبر اكرم(ص) در مورد وی فرمود: حسن پسر من است ،او از من است. او نور چشم من و روشنائی قلب من میباشد، او میوه جان من است، او سید و آقای جوانان اهل بهشت است. او حجت خدا بر امت من میباشد. دستورات او دستورات من و سخن او سخن من است، كسی كه از او پیروی كند او از من است و كسی كه با دستورات او مخالفت كند از من نیست.(2)
خصلتهای زیبا و كمالات عالی انسانی آنچنان در وجود مقدس وی میدرخشد كه حتی دشمنانش را نیز به اعجاب و تحسین واداشته است.
ابن حجر عسقلانی از دانشمندان اهل سنت مینویسد: هنگامی كه حسن بن علی(ع) از دنیا رفت یكی از دشمنان سرسخت آن حضرت در تشییع جنازه او گریه میكرد. حسین بن علی(ع) به او گفت: تو با آن همه اذیت و آزار و مخالفت كه در مورد برادرم روا میداشتی باز هم گریه میكنی؟ او گفت: انّی كنت افعل ذلك الی احلم من هذا و اشار بیده الی الجبل؛(3) من به كسی بدی میكردم و آزارش میدادم كه صبورتر و حلیمتر از این كوهها بود.
در مورد مقام ارجمند آن حجت الهی همین بس كه حضرت سیدالشهدا(ع) با آن عظمت و جلالت خویش در مقابل دستورات و اوامر امام حسن(ع) تسلیم محض بود. امام باقر(ع) فرمود: ما كلّم الحسین بین یدی الحسن اعظاماً له؛(4) امام حسین (ع) به خاطر رعایت عظمت امام حسن(ع) هیچ گاه در مقابل سخن او حرفی نمیزد.
سیره تربیتی امام حسن(ع)
در سیره تربیتی امام حسن(ع) مسائل تربیتی و نكات باریك روان شناختی قابل توجهی دیده میشود كه میتواند به عنوان الگو و روش صحیح تعلیم و تربیت كودكان مطرح شود و بهترین فنون پرورش كودكان برای والدین و مربیان است.
بر اساس روش تربیتی امام مجتبی(ع) بعد از این كه به زمینهها و بسترهای مناسب در تعلیم و تربیت پرداخته شد، با ایجاد ارتباط عاطفی و بكارگیری شیوههای صحیح تربیتی به رشد و پرورش فرزندان اقدام میشود.
در این شیوه مسائل اساسی و ریشهدار تربیت، عوامل و نقش آفرینان در این صحنه، شیوههای اصلاح رفتار و جلوگیری از لغزشها، صفات و شرائط مربیان برتر، راههای مقابله با مشكلات و حل آنان، تربیت دینی، اهمیت الگو و سرمشق، موانع و آفات تربیت، اهمیت خانواده و نقش بنیادی والدین از جمله مواردی است كه مورد توجه قرار گرفته است كه برخی از آنان در این مقاله مورد بررسی قرار میگیرد.
اهمیت تربیت
انسان موجودی ترقی خواه و دارای استعداد كمال است و برای سیر تكاملی خویش لازم است با پیروی از یك روش تربیتی قوی و كامل تلاش نماید و در كنار پرورش جسم در تعالی روح خود و فرزندانش نیز كوشا باشد و گرنه ماهیت انسانیاش را از دست خواهد داد. امام حسن مجتبی(ع) در مورد اهمیت تربیت معنوی و روحی میفرماید: «عجبت لمن یتفكّر فی مأكوله كیف لایتفكّر فی معقوله فیجنّب بطنه مایؤذیه و یودع صدره ما یردیه؛ تعجب میكنم از فردی كه در غذای جسمانی خود فكر میكند (كه سالم و بهداشتی و پاكیزه باشد) اما در غذای روح و جان خویش نمیاندیشد»، در نتیجه شكم خود را از غذاهای زیانبخش حفظ میكند ولی برایش اهمیتی ندارد كه افكار پلید و ناپسند در روان او وارد شده و وجودش را در معرض افكار پست و انحرافی قرار دهند.
نقش آفرینان در تربیت
والدین
از منظر امام حسن مجتبی(ع) پدر و مادر در شكلگیری شخصیت فرزندان اساسیترین نقش را دارند به این جهت آن حضرت به مردی كه در مورد خواستگاران دخترش از آن حضرت نظرخواهی میكرد، به نقش پدر آینده و مدیر خانواده اشاره كرده و فرمود: «زوّجها من رجلٍ تقّیٍ فانّه ان احبّها اكرمها و ان ابغضها لم یظلمها؛(5) برای همسری دخترت مردی با تقوا و مؤمن برگزین، زیرا اگر او دختر ترا دوست بدارد وی را احترام خواهد كرد و اگر خوشایند او نباشد به وی ظلم نمیكند.»
همچنین آن گرامی به اهمّیت نقش مادر پرداخته و هنگامی كه با معاویه مناظره میكرد در مورد یكی از علل انحراف معاویه از محور حق و انحطاط اخلاقی وی از نقش مادرش هند یاد كرده و گفت: معاویه! چون مادر تو «هند» است و مادر بزرگت «نثیله» میباشد و تو در دامن چنین زنان فرومایه و پست پرورش یافتهای این گونه اعمال زشت از تو سر میزند و سعادت ما اهلبیت پیامبر(ص) در اثر تربیت در دامن مادرانی پاك و پارسا همچون خدیجه و فاطمه میباشد.(6)
دوستان:
بدون تردید بعد از خانواده مهمترین عاملی كه در خلق و خوی فرزندان تأثیر میگذارد رفقا و دوستان وی هستند. حضرت امام مجتبی(ع) در تربیت فرزندان خویش به نقش مهم رفیق توجه داشته و به داشتن دوستانی سالم عنایت ویژه مبذول كرده است. آن حضرت به فرزندش سفارش میكند كه: فرزندم! با هیچ كس دوستی مكن مگر این كه از رفت و آمد (ویژگیهای روحی، اخلاقی و رفتاری) وی آگاه گردی، هنگامی كه دقیقاً بررسی و تحقیق نمودی و معاشرت و دوستی با او را برگزیدی، آن گاه با او بر اساس گذشت و چشم پوشی از لغزشها و یاری كردن در سختیها همراه باش!(7)
مربی و معلم:
حساسترین دوران رشد كودك در مراكز آموزشی و مدرسه سپری میشود و مربیان و معلمان با گفتار و رفتار و منش خود صفات و اخلاق روحی و روانی شان را به فرزندان منتقل میكنند و دانشآموزان بیشترین تأثیر را از اساتید و مربیان خود میگیرند بنابراین بخش مهمی از شخصیت فرزندان بستگی به معلمان و اساتید وی دارد. در این راستا امام حسن (ع) تأثیر چشمگیر معلمان و نقش ارزنده آنان در عرصه تربیت را یادآور شده و آنان را به تربیت صحیح دانش آموختهگان سفارش كرده و فرمود: كسی كه یتیم آل محمد(ص) (دانشجو و دانشآموز دینی) را سرپرستی نماید و به جای پدر و اولیاء دلسوزش وی را تحت مراقبت خویش قرار دهد، یتیمی كه در ورطه جهل و ناآگاهی فرورفته است. چنانچه او را از جهل برهاند و امور مشتبه و به هم آمیخته را برای او توضیح دهد و به تأمین نیازهای مادی او نیز اقدام نماید فضیلت و بلندی مقام وی (در مقایسه با دیگران) همچون درخشش خورشید به (سُها) و ستاره كم نور است.(8)
محافل عمومی و مذهبی
:محافل عمومی و مذهبی از دیگر عوامل تربیت در منظر امام حسن مجتبی(ع) است. آن حضرت در گفتاری حكیمانه افزون بر نقش مجالس و كانونهای اجتماعی در اخلاق افراد به شركت در محافل مفید و سازنده توصیه نموده و میفرماید: كسی كه پیوسته به مساجد رفت و آمد داشته باشد یكی از هشت بهره را نصیب خود خواهد كرد: آشنائی با دوستان جدید، استفاده از دانشهای نو و اطلاعات تازه و نایاب، یافتن دلیل محكم و قاطع در راه هدف، رسیدن به رحمتی مورد انتظار از طرف خداوند، آموختن سخنانی كه او را از لغزش و خطاها باز میدارد، یاد گرفتن راههای صحیح و هدایت بخش، ترك گناه از ترس خداوند، خودداری از معصیت به خاطر شرم از مردم و ترس از رسوائی.(9)
چند نمونه از رفتارهای تربیتی امام علیه السلام
الف. تحریك حسّ كمالخواهی
انسان ذاتاً شخصیت خود را دوست دارد و سعی میكند كه با كسب كمالات محبوبیت و عزّت خود را تقویت كرده و بالا ببرد. مربیان میتوانند با استفاده از این خصلت و تحریك حس برتریطلبی فرزندان آنان را به سوی اهداف صحیح تربیتی هدایت كنند.
امام حسن(ع) از این شیوه در تربیت فرزندان استفاده میكرد. آن حضرت روزی فرزندان خود و فرزندان برادرش را دعوت كرده و در ضمن یك گفتگوی صمیمی به آنان فرمود: انّكم صغار قومٍ و یوشك ان تكونوا كبار قومٍ آخرین فتعلّموا العلم فمن لم یستطع منكم ان یحفظه فلیكتبه و لیضعه فی بیته؛(10) همه شما كودكان اجتماع امروز هستید و امید است كه بزرگان جامعه فردا باشید پس دانش تحصیل كنید و علم بیاموزید. هر كس از شماها توانائی حفظ دانش را ندارد آن را بنویسد و در منزلش نگهداری نماید.
ب. شناساندن الگوهای خوب”
انسان در دوران نوجوانی شدیداً به دنبال الگو میگردد و حس تقلید او را وادار میكند تا از الگوهای دلبخواهش تقلید نماید. این خواسته درونی وسیله مناسبی است كه مربیان و والدین در امر تربیت از آن بهره گیرند و الگوهای خوب را در معرض دید فرزندان قرار دهند و به او معرفی نمایند. امام مجتبی(ع) در سیره و سخن خویش به الگوی نیكو اشاره كرده و آنان را به پیروانش میشناساند. آن حضرت بعد از شهادت پدر بزرگوارش به معرفی شخصیت ممتاز تاریخ، حضرت امیرالمؤمنین(ع) پرداخته و آن گرامی را به عنوان سرمشق خوبان عالم معرفی كرده و فرمود: ای مردم! در این شب مردی از دنیا رفت كه در هیچ كار نیكی، پیشینیان بر او سبقت نگرفتند و بندگان خدا در هیچ سعادتی به او نمیتوانند برسند. او به همراه پیامبر(ص) جهاد میكرد و جان خود را فدای او مینمود.(11)
آن حضرت در سخن دیگری حضرت فاطمه زهرا(س) را مقتدای نیایشگران به شمار آورده و در مورد آن بانوی وارسته فرمود: ما كان اعبد من فاطمة كانت تقوم حتّی تتورّم قدماه؛(12) در دنیا شخصی عابدتر از فاطمه(س) نبود، آن بزرگوار در حالت مناجات و عبادت آنقدر روی پاهای خود میایستاد تا آن كه پاهای مباركش ورم كرد.
ج. شیوه حلم و خویشتن داری
حلم و بردباری مربیان در ارتباط با متربیان حساسیت خاصی دارد. زیرا نوجوانان و كودكان در اثر بازیگوشی و شیطنت ممكن است دچار خطاها و لغزشهائی شوند و موجبات ناراحتی بزرگترها را فراهم آورند امّا استفاده از این شیوه مربیان را بیشتر یاری خواهد كرد. و طعم شیرین مدارا و گذشت را در آینده نزدیك خواهند چشید. این شیوه را در رفتار امام حسن(ع) به نظاره مینشینیم:
روزی امام حسن مجتبی(ع) سوار بر مركب خویش، در یكی از معابر مدینه عبور میكرد. با مردی از اهل شام مواجه شد. آن مرد شامی تا حضرت را شناخت بیدرنگ به لعن و نفرین امام پرداخته و سخنان ناشایستی را نثار امام كرد. حضرت امام مجتبی(ع) در همان حال با كمال خونسردی و بردباری تمام سخنان زشت و دشنامهای ناروای او را با سكوت و صبر تحمّل كرد و خشم خود را فرو میبرد. تا این كه مرد شامی عقده دل را خالی كرده و خاموش شد. در آن لحظه پیشوای دوم شیعیان با سلام بر آن مرد، سكوت آن چند لحظه خاموشی را شكسته و با لبخندی ملیح كه حاكی از صفای دل آن جناب بود و در حالی كه مهر و عاطفه و محبت در چشمان نافذ و سیمای نورانیاش موج میزد لب به سخن گشوده و به آرامی فرمود: ای مرد! گمان میكنم كه در این شهر غریب باشی و شاید هم مرا به اشتباه گرفتهای؟ حالا اگر از ما رضایت بطلبی از تو راضی میشویم و اگر چیزی از ما بخواهی، به تو میبخشیم، اگر راه گم كردهای؛ راهنماییت میكنیم، اگر گرسنهای تو را سیر مینمائیم، اگر لباس نداری تو را میپوشانیم، اگر نیازمندی؛ تو را غنی میكنیم، اگر از جائی رانده شده یا فراری هستی تو را پناه میدهیم اگر خواستهای داری بر میآوریم، اگر توشه سفرت را پیش ما آوری و مهمان ما باشی برای تو بهتر است و تا هنگام رفتن از تو پذیرائی میكنیم. چون كه خانه ما وسیع و امكانات مهمان نوازیمان فراهم است.
آن مرد وقتی با این برخورد كریمانه حضرت مواجه شد و سخنان شیوا و دلنشین آن بزرگوار را شنید، آرام آرام احساس كرد كه ناراحتی خاصی در درون وجدانش او را میآزارد. آثار شرم و حیا بر صورتش ظاهر شده و پیش از آن كه سخنی بگوید، اشك ندامت بر گونههایش لغزید و با لحنی خاضعانه و مؤدبانه عرضه داشت: شهادت میدهم كه تو خلیفه خداوند بر روی زمین هستی، خداوند داناتر است كه رسالتش را در كدام خانواده قرار دهد: اللّه اعلم حیث یجعل رسالته؛ تا این لحظه شما و پدرتان منفورترین خلق خدا نزد من بودید و اكنون شما را محبوبترین فرد روی زمین میدانم. آن گاه به همراه امام حسن(ع) راهی خانه آن حضرت شد و تا روزی كه در مدینه بود در مهمانسرای حضرت پذیرائی میشد. بعد از آن واقعه در ردیف دوستان و ارادتمندان خاص اهلبیت (ع) قرار گرفت.(13)
د. شیوههای رفتاری
والدین و مربیان مهمترین آموزههای تربیتی را میتوانند با اعمال شایسته خویش در وجود فرزندان پدید آورند. زیرا آموزههای رفتاری بطور غیر مستقیم و ناخود آگاه در نهاد نونهالان تأثیر میگذارد. اگر آنان فقط به گفتارها و توصیههای خالی از عمل بسنده كنند ممكن است كودكان در دل خود این ابیات را زمزمه كنند كه:
پندم چه دهی نخست خود را
محكم كمری ز پند بربند
چون خود نكنی چنان كه گویی
پند تو بود دروغ و ترفند
با مروری كوتاه به سیره عملی امام مجتبی(ع) بهرهگیری از این شیوه را به روشنی مشاهده خواهیم كرد كه تمام كمالات اخلاقی و معنوی و انسانی در سراسر زندگی آن حضرت به چشم میخورد. عفو و گذشت، حلم و بردباری، تواضع و فروتنی، عبادت و راز و نیاز كرامت و بخشش و سایر خصلتهای ویژه انسانی در زندگی آن حضرت مشهود است. نمونهای از سیره عملی آن حضرت را با هم بخوانیم:
یكی از غلامان خدمتگزار حضرت امام حسن(ع) مرتكب جنایتی شد كه سزاوار كیفر بود. حضرت دستور داد تا وی را تنبیه نمایند. غلام خطاكار در آن لحظه پیشدستی كرد و خطاب به امام (ع) این آیه را قرائت نمود: و العافین عن النّاس؛ انسانهای وارسته از خطای گنهكاران عفو میكنند. حضرت فرمود: بخشیدم. غلام ادامه داد و اللّه یحبّ المحسنین؛ خداوند نیكوكاران را دوست دارد. امام فرمود: ترا در راه خدا آزاد كردم.(14)
هـ . تشویق
از موفقترین شیوههای تربیتی تشویق و ترغیب افراد است. این شیوه علاوه بر این كه محركی بسیار قوی در تغییر رفتار به سوی اهداف مطلوب تربیتی است در شكوفا سازی و استعدادهای درخشان و نهفته انسانی نقش فوق العادهای دارد. تجربه نشان داده است كه تشویق مناسب و بجا میتواند نهفتهترین استعدادهای درونی كودكان و نوجوانان را زنده كرده و در مرحله پیشرفت و سازندگی قرار دهد و آنان را در رسیدن به اهداف مهم و حیاتی و كمالات قوی دل و استوار سازد. نقل دو روایت از امام حسن(ع) اهمیت به نقش تشویق را در سیره آن بزرگوار روشن میكند:
1ـ انس بن مالك میگوید: یكی از كنیزان امام حسن(ع) شاخه گلی را به حضور آن حضرت هدیه نمود، امام حسن(ع) آن شاخه گل را با كمال میل پذیرفته و به او فرمود: تو را در راه خدا آزاد كردم. من به عنوان اعتراض گفتم: در مقابل اهداء یك شاخه گل او را آزاد كردی؟ امام فرمود: خداوند در قرآن به ما چنین یاد داده و فرموده است: «اذا حیّیتم بتحیّةٍ فحیّوا باحسن منها؛ هرگاه كسی به شما تحیت گوید پاسخ آن را بهتر از آن بدهید.» سپس فرمود: پاسخ بهتر همان آزاد كردن اوست.»(15)
2ـ روزی آن حضرت غلام جوانی را دید كه ظرف غذائی در پیش دارد او لقمهای از آن میخورد و لقمه دیگر را به سگی كه نزدیك او نشسته بود میداد. امام حسن(ع) پرسید: چرا چنین میكنی؟ پسر نوجوان پاسخ داد: من خجالت میكشم كه خودم غذا بخورم و این سگ گرسنه بماند. حضرت مجتبی(ع) خواست كه به این غلام مهربان پاداشی نیكو عنایت كند به این جهت او را به خاطر این عمل نیك، از مولایش خرید و آزاد كرد و باغی را كه در آن كار میكرد خریده و به او بخشید.(16)
و. ورزش و تفریح
در امر تربیت توجه به شادی سالم و روحیهبخش و حركات نشاط آفرین جایگاه ویژه دارد. چرا كه تفریح و ورزش كودكان و نوجوانان را پرتوان، فعال و نیرومند میسازد و افرادی كه با نشاط باشند آموزههای اخلاقی و كمالات را بهتر میپذیرند. اساساً تربیت یافتگان مكتب حیات بخش اسلام باید شاداب و روحیههای قوی داشته باشند. امام مجتبی(ع) یكی از ویژگیهای مؤمنین را پرنشاط بودن آنان میداند و میفرماید: از ویژگیهای انسانهای با ایمان، شادی و نشاط داشتن در مسیر هدایت و خودداری از شهوات است.(17)
این روحیه در والدین و كسانی كه امر تربیت را به عهده دارند به مراتب باید بیشتر رعایت شود، زیرا كودكان دوست دارند شاد و خندان باشند و از والدین و معلمان عبوس و گرفته در رنج و عذابند.
چون وانمیكنی گرهی خود گره نباش
ابرو گشاده باش چو دستت گشاده نیست
برای تربیت فرزندانی پرنشاط و دارای روح و جسمی سالم شایسته است كه مربیان و والدین خود از چنین صفاتی برخوردار باشند. در این زمینه نباید از نقش ورزش غافل بود. در سیره امام حسن(ع) ورزش از روشهای تفریح، سرگرمی و تقویت جسم و روح و بالاخره از عوامل رشد و تربیت محسوب میشود آن حضرت ضمن شركت در ورزشهای تربیتی و تفریحی از پرورش روحی و معنوی نیز غافل نبود. عاصم بن ضمره میگوید: روزی به همراه حسن بن علی(ع) برای گردش و تفریح به ساحل فرات رفته بودیم، عصر آن روز در حالی كه روزه بودیم آب صاف و زلال فرات، روی سنگها و شنها موج میزد و تمام اشیاء داخل آب در مقابل چشمان ما خودنمایی میكردند. حسن بن علی(ع) گفت: اگر لباس شنا داشتم داخل آب میشدم و آب تنی میكردم. گفتم: من دارم و آن را در اختیار شما میگذارم. فرمود: پس خودت چه میپوشی؟ گفتم: من همین طوری به داخل آب میروم. فرمود: این همان كاری است كه من اصلاً دوست ندارم و خوشم نمیآید. از رسول خدا(ص) شنیدم كه میفرمود: در داخل آب موجودات زندهای است كه باید از آنها شرم كنید و به احترام آنان بدون پوشش مناسب به داخل آب نروید.(18)
پینوشتها
1. تربیت اسلامی، كتاب دوم، ص 204.
2. و اما الحسن (ع) فانه ابنی و ولدی، و منی و قرة عینی و ضیاء قلبی و ثمرة فؤادی و هو سید شباب اهل الجنه و حجة الله علی الامه، امره امری و قوله قولی، من تبعه فانه منی و من عصاه فلیس منی. بحار الانوار، ج 28، ص 39.
3. تهذیب التهذیب، ج 2، ص 259.
4. المناقب، ج 3، ص 401.
5. مكارم الاخلاق، ص 233.
6. احتجاج طبرسی، ج 1، ص 282.
7. تحف العقول، ص 233.
8. منیة المرید، ص 33.
9. تحف العقول، ص 235.
10. ترجمة الامام الحسن (ع)، ص 167.
11. مسند احمد، ج 1، ص 200.
12. بحارالانوار، ج 43، ص 75.
13. مناقب، ج 3، ص 19.
14. بحارالانوار، ج 43، ص 342.
15. جلوههائی از نور قرآن، ص 27.
16. البدایة و النهایه، ج 8، ص 38.
17. اعلام الدین، ص 137.
18. مسند امام مجتبی(ع)، ص 797.
حجت الاسلام عبدالكریم پاكنیا - مجلات پاسدار اسلام - شماره 279و280
لقمان حکیم : يا بُنَيَّ، لا يَكُنِ الدّيكُ أكيَسَ مِنكَ؛ فَإِنَّه إذَا انقَضى نِصفُ اللَّيلِ خَفَقَ بِجَناحَيهِ و صَرَخَ إلَى اللّهِ سُبحانَهُ بِالتَّسبيحِ؛
لقمان به پسرش گفت: « اى پسرم ! خروس، از تو زرنگتر نباشد؛ چرا كه خروس، وقتى شب از نيمه گذشت، بال مى زند و با فرياد، خداى سبحان را تسبيح مىگويد ».
یکی از شیوه های تقویت عزت نفس در کودکان و نوجوانان مشورت کردن با آنهاست. هرگاه شخصی مورد مشورت قرار بگیرد از اینکه مورد توجه قرار گرفته و نوع تفکر و اندیشه هایش برای دیگران مفید است، احساس فرح و شادی می کند. البته در موارد بسیاری ممکن است مشورت کننده از نظرات او بهره برده و استفاده نماید. اصولاً از منظر فرهنگ وحیات اسلام نوجوانانی که به حد بلوغ می رسند به عنوان وزیر و مشاور پدر و مادر محسوب می شوند و نه تنها خواسته ها و اندیشه های آنان را باید مورد توجه قرار داد بلکه از نظرات مفید و سازنده ی آنان باید بهره گرفت.
هرگاه شخصی مورد مشورت قرار بگیرد از اینکه مورد توجه قرار گرفته و نوع تفکر و اندیشه هایش برای دیگران مفید است، احساس فرح و شادی می کند. حضرت محمد (ص) در گفتاری خردمندانه به این حقیقت تصریح کرده و فرمود: «الولد سیّد سبع سنین و عبدٌ سبع سنین و وزیرٌ سبع سنین؛(1) فرزند تا هفت سالگی آقا و سرور شما است و در هفت سال دوم بنده و مطیع شما است و در هفت سال سوم وزیر و معاون والدین است.» آن رهبر آسمانی در سخنی دیگر وظایف والدین در این زمینه را چنین مشخص فرمود: بگذار فرزندت تا هفت سالگی بازی کند و هفت سال بعد در تأدیب و تربیت او بکوش و در هفت سال دیگر او را مشاور خود قرار ده.(2)
براساس این مطالب توجه به خواسته ها و اندیشه های فرزندان نوجوان و جوان امری لازم و ضروری برای پدر و مادر می باشد.امام حسن مجتبی علیه السلام ضمن توصیه به این کار ستوده، در موارد مختلف با فرزندانش مشورت و به این طریق شخصیت آنان را پرورش داده و عزت نفس را در وجود آنان تقویت می کرد.
حضرت امام حسن مجتبی علیه اسلام به او فرمود: «انّا قومٌ لا نزّوجُ نسإنا حتی نستأمِرهُنّ؛(3) ما قومی هستیم که بدون نظر خواهی و مشورت دخترانمان را شوهر نمی دهیم.»
پی نوشتها:
1- مکارم الأخلاق، ص 222.
2- وسایل الشیعه، ج 21، ص 473.
3- حیاة الامام حسن علیه السلام، ج 1، ص 329.
یکی از رسالتهای مهم امامان معصوم تبلیغ دین، بیان احکام و تفسیر قرآن است. میراث قرآنی باقی مانده و ارزشمند وجود مبارک امام حسن مجتبی(علیه السلام) از نمونههای اعلی و عظیم ذخایر تفسیری معصومان(علیهم السلام) است. در این مقاله با نگرش قرآنی و تفسیری امام حسن مجتبی(علیه السلام) آشنا میشویم.
هر کس درباره قرآن، با رأی و پیش داوری خود سخن گوید و تفسیر کند، گر چه حق باشد، باز گناه کرده استمنزلت و پیشوایی قرآن در زندگی
قرآن در آیات فراوانی به بیان منزلت رفیع و شأن والای خویش پرداخته است تا هیچ کس حجتی در رویگردانی از قرآن نداشته باشد و کسی هم که به قرآن روی میآورد، با معرفت و بینش در وادی آن گام نهد. اهل بیت(علیهم السلام) که عارف به حقیقت قرآن هستند، همپای آن، این منزلت و فضیلت را به خوبی تبیین کردهاند. اینک نمونهای از سخنان امام حسن مجتبی(علیه السلام) در این خصوص ذکر میشود:
اربلی از امام حسن(علیه السلام) نقل میکند که فرمود: در این قرآن، چراغهای نور و شفای سینههاست. پس باید سالک، در نور آن سلوک کند و با این ویژگی، دل خود را لگام زند؛ زیرا این اندیشیدن (و از نور قرآن بهرهبردن) حیات دل بیناست؛ همان سان که آدمی در تاریکی ها، با (تابش) نور، روشنایی میگیرد.[1]
دیلمی میگوید: امام حسن(علیه السلام)فرمود: در دنیا جز این قرآن، چیزی باقی نمانده است. پس آن را امام و پیشوای خود قرار دهید تا شما را به هدایت (فطرتتان) راهنمایی کند. سزاوارترین مردم به قرآن، کسی است که به آن عمل میکند؛ هر چند آن را حفظ نکرده باشد و دورترین مردم از قرآن، کسی است که به آن عمل نمیکند؛ هر چند آن را بخواند.[2]
در این حدیث، مقصود امام حسن(علیه السلام) این است که قرآن کریم را امام و پیشوای خویش در سیره عملی و زندگانی قرار دهید و بر اساس آن عمل کنید.
قرآن قاضی، اعمال در قیامت
امام حسن(علیه السلام) فرمود: این قرآن در روز قیامت میآید، در حالی که راهبر است و پیش برنده؛ مردمی را که حلال خدا را حلال، و حرام خدا را حرام گرفتهاند و به متشابهات قرآن، ایمان آوردهاند، به بهشت رهنمون میشوند و مردمی را که حدود و احکام الهی را تباه کردهاند و حرامهای خدا را حلال گرفتهاند، به آتش میراند.[3]
و نیز میفرمود: هر کس درباره قرآن، با رأی و پیش داوری خود سخن گوید و تفسیر کند، گر چه حق باشد، باز گناه کرده است.[4]
در این حدیث، مقصود امام حسن(علیه السلام) این است که قرآن کریم را امام و پیشوای خویش در سیره عملی و زندگانی قرار دهید و بر اساس آن عمل کنید.
پاداش قرائت قرآن
قطب الدین راوندی در کلامی از امام حسن (علیه السلام) نقل میکند که فرمود: «من قرأ القرآن کان له دعوة مجابة امّا معجّلة و إمّا مؤجّلة؛[5] هر کس قرآن بخواند، یک دعای مستجاب دارد، یا زود یا دیر.
قرآن و اهل بیت(علیهم السلام)
«عن الحسن بن علی (علیهما السلام) انه حمدالله تعالی و اثنی علیه و قال: وَ السّابِقُونَ اْلأَوّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرینَ وَ اْلأَنْصارِ وَ الّذینَ اتّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ[6] فکما أنَّ للسّابقین فضلهم علی من بعد هم کذلک لأبی علی بن أبی طالب(علیهم السلام) فضیلته علی السّابقین بسبقه السّابقین … و عَلَّمَ رسول الله(صلی الله علیه و اله وسلم) النّاس
الصّلوات فقال: قولوا: اللّهم صلّ علی محمّد و آل محمّد کما صلیت علی إبراهیم و آل إبراهیم أنّک حمید مجید، فحقّنا علی کلّ مسلم أن یصلّی علینا مع الصّلاة فریضة واجبة من الله، وَ أحلَ الله رسوله الغنیمة و أحلّها لنا و حرّم الصّدقات علیه و حرّمها علینا، کرامة أکرمنا الله و فضیلة فضّلنا الله بها یعنی حسن بن علی(علیهما السلام) پس از حمد و ثنای خداوند فرمود : و پیشگامان نخستین از مهاجران و انصار، کسانی که با نیکوکاری از آنان پیروی کردند، پس همچنان که پیشگامان بر کسانی که پس از آنان هستند، برتری دارند، پدرم علی بن ابی طالب (سلام الله علیهما) نیز ـ چون پیشتاز پیشگامان است ـ بر پیشتازان برتری دارد … و رسول خدا (صلی الله علیه و اله وسلم) صلوات را به مردم آموخت و فرمود : بگویید: خدایا! بر محمّد و آل محمد درود فرست؛ چنان که بر ابراهیم و آل ابراهیم درود فرستادی، همانا تو ستوده بزرگواری. پس حق ما بر هر مسلمانی، به عنوان یک فریضه واجب خداوندی، این است که در تشهّد هر نمازی، بر ما صلوات فرستد. و خدا غنایم را برای پیامبر خود حلال کرد و برای ما نیز، و صدقات را بر او حرام کرد و بر ما نیز، اینها کرامت و فضیلتی از خدا بر ماست».[7]
امام حسن مجتبی(سلام الله علیه) در تفسیر آیه شریفه وَ أَدْبارَ السّجُودِ [12] فرموده است: مقصود آن دو رکعت نماز مستحبی پس از نماز مغرب استعلامه مجلسی میگوید: امام حسن ضمن خطبهای فرمود:
«أنا من أهل البیت الّذین افترض الله مودّتهم علی کلَّ مسلم. فقال: ) قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلاّ الْمَوَدّةَ فِی الْقُرْبی وَ مَنْ یَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فیها حُسْنًا([8] و اقتراف الحسنة مودّتنا أهل البیت؛[9]
امام حسن مجتبی(سلام الله علیه)برای مردم سخنرانی کرد و فرمود: من از آن خاندانم که خدا دوستی صمیمی آنان را بر هر مسلمانی، واجب کرد و فرمود: بگو به ازای آن (رسالت) پاداشی از شما خواستار نیستم، مگر دوستی درباره خویشاوندان، و هر کسی نیکی، محبّت ما خاندان پیامبر(صلی الله علیه و آله) است».
تفسیر آیات قرآنی
سیره و روایات تفسیری باقی مانده از کریم اهل بیت امام حسن مجتبی(سلام الله علیه) بسیار ارزشمند است و دست مایه بسیار مهم برای مفسّران و علاقهمندان به تفسیر قرآن به شمار میرود. ما به اختصار نمونههایی را ذکر میکنیم:
1. امام حسن مجتبی(سلام الله علیه) در تفسیر آیه شریفه إِنّا کُلّ شَیْءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَر [10]فرمود: یعنی ما هر چیز را برای دوزخیان (نیز) به اندازه اعمالشان آفریدهایم.[11]
2. امام حسن مجتبی(سلام الله علیه) در تفسیر آیه شریفه وَ أَدْبارَ السّجُودِ [12] فرموده است: مقصود آن دو رکعت نماز مستحبی پس از نماز مغرب است.[13]
3.علی بن عیسی اربلی میگوید: شیخ کمال الدین طلحه گفت: خدای عزّوجلّ به امام حسن مجتبی(سلام الله علیه) در تبیین امور و مقاصد اموری که به تدبیر آنها میپرداخت، فطرتی تیز و ژرف نگر روزی کرده و برای اصلاح پایهها و مبانی دین، هوشمندی استواری به او بخشیده و سرشتی ویژه او کرده بود که خمیره آن، سرشار از صور و معانی دانش بود …. پس با اندیشه در خور ستایش و قریحه خود، با رستگاری میوههای اهداف دنبال شده را میچید، و در مسجد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) مینشست، و مردم در اطرافش حلقه میزدند، و سخنانی میگفت که سوز عطش سؤال کنندگان را درمان میکرد و دستاویز گویندگان مخالف را میبرید.[14]
به عنوان نمونه، ابوالحسن علی بن احمد واحدی با سند خود، روایت میکند که مردی گفت: من وارد مسجد مدینه شدم و دیدم مردم دور یک نفر گرد آمدهاند و او از رسول خدا (صلی الله علیه وآله) سخن میگفت. به او گفتم: مرا از تفسیر آیه شریفه وَ شاهِدٍ وَ مَشْهُود [15] آگاه کن. گفت: بله، امّا «شاهد»، روز جمعه است و «مشهود»، روز عرفه. از او گذاشتم، و به یک نفر دیگر (که مردم اطرافش بودند و سخن میگفت) رسیدم. و همان سؤال را پرسیدم، گفت: بله، امّا «شاهد» ، روز جمعه است و «مشهود»، روز عید قربان. از او نیز گذاشتم، و نزد جوانی که صورتش همچون طلای سرخ میدرخشید و از رسول خدا(صلی الله علیه وآله) سخن میگفت، رسیدم و همان سؤال را پرسیدم، گفت: آری، امّا «شاهد»، محمّد(صلی الله علیه وآله) است و «مشهود»، روز قیامت. آیا نشنیدی که خدای سبحان میفرماید: «ای پیامبر ! ما تو را شاهد فرستادیم»[16] و نیز فرمود: «آن روز، روزی است که مردم را برای آن گرد میآورند و آن، روز «مشهود» است. (که جملگی در آن حاضرند).[17] پرسیدم: اوّلی کیست؟ گفتند: ابن عبّاس، و پرسیدم: دومی کیست؟ گفتند: ابن عمر، و پرسیدم: سومی کیست؟ گفتند: حسن بن علی بن ابی طالب(سلام الله علیهم)، و پاسخ حسن(سلام الله علیه) از همه بهتر بود.[18]
فرمود: در این قرآن، چراغهای نور و شفای سینههاست. پس باید سالک، در نور آن سلوک کند و با این ویژگی، دل خود را لگام زند؛ زیرا این اندیشیدن (و از نور قرآن بهرهبردن) حیات دل بیناست؛ همان سان که آدمی در تاریکی ها، با (تابش) نور، روشنایی میگیرد4. در تفسیر آیه شریفه ) فی أَیِّ صُورَةٍ ما شاءَ رَکّبَکَ( [19] آمده که ابن شهر آشوب میگوید: شیرازی در کتابش، با سند خود نقل کرده است که حسن بن علی بن ابی طالب(سلام الله علیهما) درباره آیه شریفه مذکور فرمود: خدای سبحان، علی بن ابی طالب(سلام الله علیهما) را در صلب ابوطالب، به صورت محمّد(صلی الله علیه وآله) آفرید. از این رو، شبیهترین مردم به رسول خدا(صلی الله علیه وآله) علی(علیه السلام) بود، و حسین بن علی(سلام الله علیهما) شبیهترین مردم به فاطمه(سلام الله علیها) است و من شبیهترین مردم به خدیجه کبری(سلام الله علیها) هستم.[20]
5. در فضیلت قرائت سه آیه آخر سوره حشر از امام حسن(سلام الله علیه) نقل شده که آن حضرت فرمود: هر کس چون صبح کند و سه آیه آخر سوره حشر را بخواند و در آن روز بمیرد، مهر شهدا (بر پروندهاش) خواهد خورد، و چون شب کند و بخواند و در آن شب بمیرد نیز ممهور به مهر شهدا میشود.[21]
برگرفته از مجله کوثر
تنظیم شده توسط موسوی
بخش قرآن تبیان
…………………………………………………………….
پینوشتها
[1] . کشف الغمة، ج1، ص573؛ بحارالانوار، ج78، ص112 و ج92، ص32.
[2] . إرشاد القلوب دیلمی، ص79.
[3] . کشف الغمة، ج1، ص537؛ موسوعة کلمات الامام الحسن7، ص364.
[4] . موسوعة کلمات الامام الحسن7، ص365.
[5] . مهج الدعوات، ج24، ح31؛ بحارالانوار، ج92، ص204، ح31.
[6] . توبه / 100.
[7] . تفسیر فرات کوفی، ص169، ح217.
[8] . شوری /23.
[9] . بحارالانوار، ج23، ص232، ح26.
[10] . قمر / 49.
[11] . التوحید، شیخ صدوق، ص382، ح30.
[12] . ق /40.
[13] . مستدرک الوسائل، ج3، ص62، ح3029.
[14] . ر.ک: موسوع کلمات الامام الحسن7، ص373ـ374
[15] . بروج / 3.
[16] . احزاب / 45.
[17] . همان.
[18] . الفصول المهمة، ص147؛ العوالم، ج 16، ص105، ح2.
[19] . انفطار / 8.
[20] . المناقب، ج4، ص2؛ تفسیر نورالثقلین، ج5، ص522، ح11.
[21] . الدّر المنشور، جلال الدین سیوطی، ج2، ص202؛ بحارالانوار، ج92، ص310، ح3؛ موسوعة کلمات الامام الحسن، بخش عقاید، ص373.
نجیح گوید: حسن بن علی علیه السلام را دیدم كه مشغول خوردن غذا بود و سگی روبروی او قرار گرفته بود، هر لقمه ای كه می خورد یك لقمه هم به آن سگ می داد. عرض كردم : یابن رسول اللّه ! این سگ را از خود دور نمی كنی ؟ حضرت فرمود: رهایش كن زیرا من از خداوند حیا می كنم كه جانداری به من نگاه كند و من بخورم و به او نخورانم .
رهایش كن زیرا من از خداوند حیا می كنم كه جانداری به من نگاه كند و من بخورم و به او نخورانم
قالَ(علیه السلام): غَسْلُ الْیَدَیْنِ قَبْلَ الطَّعامِ یُنْفِى الْفَقْرَ، وَ بَعْدَهُ یُنْفِى الْهَمَّ.(30) امام حسن مجتبی (علیه السلام) فرمودند: شستن دست ها قبل از طعام فقر و تنگدستى را میزداید و بعد از آن ناراحتى ها و آفات را از بین میبرد.
قالَ(علیه السلام): عَجِبْتُ لِمَنْ یُفَكِّرُ فى مَأكُولِهِ كَیْفَ لایُفَكِّرُ فى مَعْقُولِهِ، فَیَجْنِبُ بَطْنَهُ ما یُؤْذیهِ، وَیُوَدِّعُ صَدْرَهُ ما یُرْدیهِ.(29) امام حسن مجتبی (علیه السلام) فرمودند: تعجّب میكنم از كسى كه در فكر خوراك و تغذیه جسم و بدن هست ولى درباره تغذیه معنوى روحى خود نمیاندیشد، پس از غذاهاى فاسد شده و خراب دورى نمیكند. و عقل و قلب و روح خود را كارى ندارد ـ هر مطلب و برنامهاى به هر شكل و نوعى باشد استفاده میكند ـ .
وَ سُئِلَ عَنِ الْمُرُوَّةِ؟ فَقالَ(علیه السلام): شُحُّ الرَّجُلِ عَلى دینِهِ، وَ إصْلاحُهُ مالَهُ، وَ قِیامُهُ بِالْحُقُوقِ.(28) از امام حسن مجتبی (علیه السلام) پیرامون مُروّت و جوانمردى سؤال شد، فرمود: جوانمرد كسى است كه در نگهدارى دین و عمل به آن تلاش نماید، در اصلاح اموال و ثروت خود همّت گمارد، و در رعایت حقوق طبقات مختلف پا بر جا باشد.
قالَ(علیه السلام): القَریبُ مَنْ قَرَّبَتْهُ الْمَوَدَّةُ وَ إنْ بَعُدَ نَسَبُهُ، وَ الْبَعیدُ مَنْ باعَدَتْهُ الْمَوَدَّةُ وَ إنْ قَرُبُ نَسَبُهُ.(27) امام حسن مجتبی (علیه السلام) فرمودند: بهترین دوست نزدیك به انسان، آن كسى است كه در تمام حالات دلسوز و با محبّت باشد گرچه خویشاوندى نزدیكى هم نداشته باشد. و بیگانهترین افراد كسى است كه از محبّت و دلسوزى بیگانه باشد گرچه از نزدیكترین خویشاوندان باشد.
قالَ(علیه السلام): إنَّ مَنْ خَوَفَّكَ حَتّى تَبْلُغَ الاْمْنَ، خَیْرٌ مِمَّنْ یُؤْمِنْكَ حَتّى تَلْتَقِى الْخَوْفَ.(26) امام حسن مجتبی (علیه السلام) فرمودند: همانا كسى تو را ـ در برابر عیبها و كمبودها ـ هشدار دهد تا آگاه و بیدار شوى، بهتر است از آن كسى كه فقط تو را تعریف و تمجید كند تا بر عیبهایت افزوده گردد.
قالَ(علیه السلام): یَابْنَ آدَم! لَمْ تَزَلْ فى هَدْمِ عُمْرِكَ مُنْذُ سَقَطْتَ مِنْ بَطْنِ اُمِّكَ، فَخُذْ مِمّا فى یَدَیْكَ لِما بَیْنَ یَدَیْكَ، فَإنَّ الْمُؤْمِنَ بَتَزَوَّدُ وَ الْكافِرُ یَتَمَتَّعُ.(25) امام حسن مجتبی (علیه السلام) فرمودند: اى فرزند آدم از موقعى كه به دنیا آمدهاى، در حال گذراندن عمرت هستى، پس از آنچه دارى براى آیندهات (قبر و قیامت) ذخیره نما، همانا كه مؤمن در حال تهیّه زاد و توشه میباشد; ولیكن كافر در فكر لذّت و آسایش است.
قالَ(علیه السلام): اَلْخَیْرُ الَذّى لا شَرَّفیهِ: ألشُّكْرُ مَعَ النِّعْمَةِ، وَ الصّبْرُ عَلَى النّازِلَةِ.(24) امام حسن مجتبی (علیه السلام) فرمودند: آن خوبى كه شرّ و آفتى در آن نباشد شكر در مقابل نعمتها و صبر و شكیبائى در برابر سختىها است.
قالَ(علیه السلام): ما تَشاوَرَ قَوْمٌ إلاّ هُدُوا إلى رُشْدِهِمْ.(23) امام حسن مجتبی (علیه السلام) فرمودند: هیچ گروهى در كارهاى ـ اجتماعى، سیاسى، اقتصادى، فرهنگى و … ـ با یكدیگر مشورت نكردهاند مگر آن كه به رشد فكرى و عملى و … رسیدهاند.
قالَ(علیه السلام):السِّیاسَةُ أنْ تَرْعى حُقُوقَ اللهِ، وَ حُقُوقَ الاْحْیاءِ، وَ حُقُوقَ الاْمْواتِ.(22) امام حسن مجتبی (علیه السلام) فرمودند: مفهوم و معناى ـ سیاست آن است كه حقوق خداوند و حقوق موجودات زنده و حقوق مردگان را رعایت كنى.
امام حسن (علیه السلام) چندین بار از مدینه پیاده به مكه برای انجام حج رفت در یكی از این سفرها كه از مدینه به سوی مكه راه افتاد، پاهایش بر اثر پیاده روی روی ریگهای خشك و سوزان ، ورم كرد. شخصی به آن حضرت عرض كرد: آقا اگر كمی سوار می شدید، پاهایتان بهتر می شد.
امام فرمود: خیر وقتی به منزلگاه بعدی رسیدیم ، مرد سیاه چهره روغن فروشی پیدا می شود كه فلان روغن را دارد آن را برایم بخر، به پاهایم می مالم خوب می شود. عده ای عرض كردند: پدران و مادرانمان بفدایت در پیش منزلی سراغ نداریم كه در آنجا روغن بفروشند.
امام به راه خود ادامه داد، چند ساعتی نگذشته بود كه همان مرد روغن فروش پیدا شد، امام فرمود: نزد او بروید و روغن را خریداری كنید نزد او رفتند و روغن خواستند، او گفت : برای چه كسی می خواهید؟ گفتند برای امام حسن (علیه السلام). روغن فروش گفت : مرا نزد آن حضرت ببرید وقتی كه او را به حضور امام حسن (علیه السلام) بردند به امام عرض كرد: من نمی دانستم روغن را برای شما می خواهند و من حاجتی به تو دارم و آن اینكه دعا كن خداوند فرزند نیكوكار و پرهیزكاری به من بدهد، من وقتی از وطن بیرون آمدم همسرم نزدیك زایمانش بود.
امام حسن (علیه السلام) فرمود: خداوند پسر سالمی كه پیرو ما است به تو خواهد داد. وقتی روغن فروش به منزلش رفت ، دید خداوند پسر سالمی به او داده است . همان پسر وقتی بزرگ شد به سید حمیری معروف گردیده و از شیعیان راستین و شاعران آزاده بود كه در هر فرصتی از امامان اهلبیت (علیهم السلام دفاع و حمایت می نمود، و فضائل علی (علیه السلام) را به قصیده در آورده بود و می خواند و هنگام مرگ علی (علیه السلام) ببالینش آمد.
نام او اسماعیل بن محمد بود امام صادق (علیه السلام) به او فرمود: مادرت تو را سید نامید و این نام زیبنده تو است زیرا تو سید شاعران هستی . روزی اشعاری درباره مصائب امام حسین (علیه السلام) در حضور امام صادق (علیه السلام) خواند، قطرات اشك از دیدگان امام سرازیر شد و صدای گریه از منزل آن حضرت برخاست ، سرانجام امام (علیه السلام) امر به خودداری كرد.
ان هذا ریحانتی و ان ابنی هذا سید
این كودك گل من است، و این پسرم آقا است
قال امیرالمومنین علیه السلام
صَومُ النَفسِ عَن لَذّاتِ الدُنیا اَنفَعُ الصِیام.
امیر مومنان، على علیه السلام فرمود:
روزه نفس از لذتهاى دنیوى سودمندترین روزه هاست.
[مراد از روزهی نفس همان خودداری نفس از خواهشهای دنیایی است، چنانكه روزه بدن نگهداری آن از خوردن و آشامیدن است. این كلام نورانی بیانگر حد اعلی روزه است و مسلماً آنچه به صورت تكلیف شرعی واجب گشته است همان حد پایین آن یعنی خودداری از خوردن و آشامیدن است كه باید آن را با رعایت آداب روزه و در نهایت با امساك نفس، به درجه نهایی خود رساند.]
قال امیرالمومنین علیه السلام :
الصِیامُ اِجتِنابُ المَحارِم كَمَا یَمتَنِعُ الرَجُل مِنَ الطَعامِ وَ الشَراب.
امام على علیه السلام فرمود:
روزه پرهیز از حرامها است همچنانكه شخص از خوردنى و نوشیدنى پرهیز مىكند.
[یعنی همانطور كه از خوردن كناره گیری میكند باید از كارهای حرام نیز بپرهیزد].
رسول خدا صلی الله علیه و آله : اَلْبُـكاءُ مِنْ خَشْيَةِ اللّهِ نَجاةٌ مِنَ النّارِ ؛
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود : گريه از ترس خدا، مايه نجات از دوزخ است.
قال الصادق علیه السلام
اِذَا صُمتَ فَلیَصِم سَمعَكَ وَ بَصَرَكَ وَ شَعرَكَ وَ جِلدَك.
امام صادق علیه السلام فرمود:
آنگاه كه روزه مىگیرى باید چشم و گوش و مو و پوست تو هم روزه دار باشند.
[یعنى باید تمام اعضا و جوارحت از گناهان پرهیز كنند]
الكافى ج 4 ص 87، ح 1
امام باقر سلام الله عليه : مَن دَخَلَ عَلَيهِ شَهرُ رَمَضانَ فَصامَ نَهارَهُ وقامَ وِردا مِن لَيلِهِ وَاجتَنَبَ ما حَرَّمَ اللّهُ عَلَيهِ، دَخَلَ الجَنَّةَ بِغَيرِ حِسابٍ؛
امام باقر علیه السلام فرمود : هر كس ماه رمضان بر او وارد شود و او روزش را روزه بگيرد و بخشى از شبش را به عبادت و نماز بايستد و از آنچه خداوند بر او حرام كرده، پرهيز كند، بدون حساب وارد بهشت مى شود.
قال امیرالمومنین علیه السلام
صَومُ القَلبِ خَیرٌ مِن صِیامِ اللِسانِ وَ صَومُ اللِسانِ خَیرٌ مِن صِیامِ البَطن.
امام على علیه السلام فرمود:
روزه قلب بهتر از روزه زبان است و روزه زبان بهتر از روزه شكم است.
[مراد از روزه قلب و زبان همان اجتناب و نگهداری قلب و زبان از گناهانی كه مربوط به آنان است، میباشد. گناهانی چون بخل و سوء ظن كه اموری قلبی و غیبت یا تهمت و یا طعنه و آزار گفتاری دیگران كه از گتاهان زبان میباشند. ]
غرر الحكم، ج 1، ص 417، ح 80
رسول خدا(ص) فرمودند:
همانا ماه خدا همراه با برکت و رحمت و آمرزش به سوی شما رو آورده است. این ماه در نزد خدا بالاترین ماهها است و روزهایش بالاترین روزها و شبهایش بالاترین شبها و ساعاتش بالاترین ساعتها است. در این ماه، نفس هایتان ثواب تسبیح دارد و خوابتان عبادت خدا است و کار نیک تان مورد قبول و دعایتان مستجاب خواهد بود.
سُئِلَ(علیه السلام): عَنِ الْبُخْلِ؟ فَقالَ: هُوَ أنْ یَرىَ الرَّجُلُ ما أنْفَقَهُ تَلَفاً، وَ ما أمْسَكَهُ شَرَفاً.(20) از حضرت امام حسن مجتبی (علیه السلام) پیرامون بُخل سؤال شد؟ در جواب فرمود: معناى آن چنین است كه انسان آنچه را به دیگرى كمك و انفاق كند فكر نماید كه از دست داده و تلف شده است و آنچه را ذخیره كرده و نگه داشته است خیال كند برایش باقى میماند و موجب شخصیّت و شرافت او خواهد بود.
قالَ(علیه السلام) لِبَعْضِ وُلْدِهِ: یا بُنَیَّ! لا تُواخِ أحَداً حَتّى تَعْرِفَ مَوارِدَهُ وَ مَصادِرَهُ، فَإذَا اسْتَنْبَطْتَ الْخِبْرَةَ، وَ رَضیتَ الْعِشْرَةَ، فَآخِهِ عَلى إقالَةِ الْعَثْرَةِ، وَ الْمُواساةِ فىِ الْعُسْرَةِ.(19) امام حسن مجتبی (علیه السلام) به بعضى از فرزندانش فرمود: اى پسرم! با كسى دوستى و برادرى برقرار نكن مگر آن كه او را از هر جهت بشناسى و مورد اطمینان باشد، پس هنگامی كه چنین فردى را یافتى در همه امور با او باش.
قالَ(علیه السلام): إنَّ اللّهَ لَمْ یَخْلُقْكُمْ عَبَثاً، وَ لَیْسَ بِتارِكِكُمْ سُدًى، كَتَبَ آجالَكُمْ، وَ قَسَّمَ بَیْنَكُمْ مَعائِشَكُمْ، لِیَعْرِفَ كُلُّ ذى لُبٍّ مَنْزِلَتَهُ، و أنَّ ماقَدَرَ لَهُ أصابَهُ، وَ ما صُرِفَ عَنْهُ فَلَنْ یُصیبَهُ.(17) وَ قالَ: مَنْ عَبَدَاللهَ، عبَّدَاللهُ لَهُ كُلَّ شَىْء.(18) امام حسن مجتبی (علیه السلام) فرمودند: خداوند شما انسانها را بیهوده و بدون غرض نیافریده و شما را آزاد، رها نكرده است. لحظات آخر عمر هر یك معیّن و ثبت میباشد، نیازمندىها و روزى هر كس سهمیّه بندى و تقسیم شده است تا آن كه موقعیّت و منزلت شعور و درك اشخاص شناخته گردد. و نیز فرمود: هر كسى كه خداوند را عبادت و اطاعت كند، خداى متعال همه چیزها را مطیع او گرداند.
قالَ(علیه السلام): إذا لَقى أحَدُكُمْ أخاهُ فَلْیُقَبِّلْ مَوْضِعَ النُّورِ مِنْ جَبْهَتِهِ.(16) امام حسن مجتبی (علیه السلام) فرمودند: وقتى انسان برادر مؤمن ـ و دوست ـ خود را ملاقات نمود، باید پیشانى و سجدهگاه او را ببوسد.
قالَ(علیه السلام): ألْعارُ أهْوَنُ مِنَ النّارِ.(15) امام حسن مجتبی (علیه السلام) فرمودند: سرزنش و ننگ شمردن مردم انسان را، آسانتر است از معصیت و گناهى كه موجب آتش جهنّم شود.
قالَ(علیه السلام): بَیْنَ الْحَقِّ وَالْباطِلِ أرْبَعُ أصابِع، ما رَأَیْتَ بَعَیْنِكَ فَهُوَ الْحَقُّ وَ قَدْ تَسْمَعُ بِأُذُنَیْكَ باطِلاً كَثیراً.(14) امام حسن مجتبی (علیه السلام) فرمودند: بین حقّ و باطل چهار انگشت فاصله است، آنچه را كه با چشم خود ببینى حقّ است; و آنچه را شنیدى یا آن كه برایت نقل كنند چه بسا باطل باشد.
قالَ(علیه السلام): هَلاكُ الْمَرْءِ فى ثَلاث: اَلْكِبْرُ، وَ الْحِرْصُ، وَالْحَسَدُ; فَالْكِبْرُ هَلاكُ الدّینِ،، وَ بِهِ لُعِنَ إبْلیسُ. وَ الْحِرْصُ عَدُوّ النَّفْسِ، وَ بِهِ خَرَجَ آدَمُ مِنَ الْجَنَّةِ. وَ الْحَسَدُ رائِدُ السُّوءِ، وَ مِنْهُ قَتَلَ قابیلُ هابیلَ.(13) امام حسن مجتبی (علیه السلام) فرمودند: هلاكت و نابودى دین و ایمان هر شخص در سه چیز است: تكبّر، حرص، حسد. تكبّر سبب نابودى دین و ایمان شخص میباشد و به وسیله تكبّر شیطان ـ با آن همه عبادت ملعون گردید. حرص و طمع دشمن شخصیّت انسان است، همان طورى كه حضرت آدم (علیه السلام) به وسیله آن از بهشت خارج شد. حسد سبب همه خلافها و زشتىها است و به همان جهت قابیل برادر خود هابیل را به قتل رساند.
قالَ(علیه السلام): مَنْ عَرَفَ اللّهَ أحَبَّهُ، وَ مَنْ عَرَفَ الدُّنْیا زَهِدَ فیها.(12) امام حسن مجتبی (علیه السلام) فرمودند: هر كس خدا را بشناسد، (در عمل و گفتار) او را دوست دارد و كسى كه دنیا را بشناسد آن را رها خواهد كرد.
قالَ الإمامُ الْحَسَنُ الْمُجتبى (عَلَیْهِ السَّلام): تَعَلَّمُوا الْعِلْمَ، فَإنْ لَمْ تَسْتَطیعُوا حِفْظَهُ فَاكْتُبُوهُ وَ ضَعُوهُ فى بُیُوتِكُمْ.(11) امام حسن مجتبی (علیه السلام) فرمودند: علم و دانش را ـ از هر طریقى ـ فرا گیرید، و چنانچه نتوانستید آن را در حافظه خود نگهدارید، ثبت كنید و بنویسید و در منازل خود در جاى مطمئن قرار دهید.
سُئِلَ(علیه السلام): عَنِ الْبُخْلِ؟ فَقالَ: هُوَ أنْ یَرىَ الرَّجُلُ ما أنْفَقَهُ تَلَفاً، وَ ما أمْسَكَهُ شَرَفاً.(20) از حضرت امام حسن مجتبی (علیه السلام) پیرامون بُخل سؤال شد؟ در جواب فرمود: معناى آن چنین است كه انسان آنچه را به دیگرى كمك و انفاق كند فكر نماید كه از دست داده و تلف شده است و آنچه را ذخیره كرده و نگه داشته است خیال كند برایش باقى میماند و موجب شخصیّت و شرافت او خواهد بود.
قالَ(علیه السلام) لِبَعْضِ وُلْدِهِ: یا بُنَیَّ! لا تُواخِ أحَداً حَتّى تَعْرِفَ مَوارِدَهُ وَ مَصادِرَهُ، فَإذَا اسْتَنْبَطْتَ الْخِبْرَةَ، وَ رَضیتَ الْعِشْرَةَ، فَآخِهِ عَلى إقالَةِ الْعَثْرَةِ، وَ الْمُواساةِ فىِ الْعُسْرَةِ.(19) امام حسن مجتبی (علیه السلام) به بعضى از فرزندانش فرمود: اى پسرم! با كسى دوستى و برادرى برقرار نكن مگر آن كه او را از هر جهت بشناسى و مورد اطمینان باشد، پس هنگامی كه چنین فردى را یافتى در همه امور با او باش.
قالَ(علیه السلام): إنَّ اللّهَ لَمْ یَخْلُقْكُمْ عَبَثاً، وَ لَیْسَ بِتارِكِكُمْ سُدًى، كَتَبَ آجالَكُمْ، وَ قَسَّمَ بَیْنَكُمْ مَعائِشَكُمْ، لِیَعْرِفَ كُلُّ ذى لُبٍّ مَنْزِلَتَهُ، و أنَّ ماقَدَرَ لَهُ أصابَهُ، وَ ما صُرِفَ عَنْهُ فَلَنْ یُصیبَهُ.(17) وَ قالَ: مَنْ عَبَدَاللهَ، عبَّدَاللهُ لَهُ كُلَّ شَىْء.(18) امام حسن مجتبی (علیه السلام) فرمودند: خداوند شما انسانها را بیهوده و بدون غرض نیافریده و شما را آزاد، رها نكرده است. لحظات آخر عمر هر یك معیّن و ثبت میباشد، نیازمندىها و روزى هر كس سهمیّه بندى و تقسیم شده است تا آن كه موقعیّت و منزلت شعور و درك اشخاص شناخته گردد. و نیز فرمود: هر كسى كه خداوند را عبادت و اطاعت كند، خداى متعال همه چیزها را مطیع او گرداند.
قالَ(علیه السلام): إذا لَقى أحَدُكُمْ أخاهُ فَلْیُقَبِّلْ مَوْضِعَ النُّورِ مِنْ جَبْهَتِهِ.(16) امام حسن مجتبی (علیه السلام) فرمودند: وقتى انسان برادر مؤمن ـ و دوست ـ خود را ملاقات نمود، باید پیشانى و سجدهگاه او را ببوسد.
قالَ(علیه السلام): ألْعارُ أهْوَنُ مِنَ النّارِ.(15) امام حسن مجتبی (علیه السلام) فرمودند: سرزنش و ننگ شمردن مردم انسان را، آسانتر است از معصیت و گناهى كه موجب آتش جهنّم شود.
قالَ(علیه السلام): بَیْنَ الْحَقِّ وَالْباطِلِ أرْبَعُ أصابِع، ما رَأَیْتَ بَعَیْنِكَ فَهُوَ الْحَقُّ وَ قَدْ تَسْمَعُ بِأُذُنَیْكَ باطِلاً كَثیراً.(14) امام حسن مجتبی (علیه السلام) فرمودند: بین حقّ و باطل چهار انگشت فاصله است، آنچه را كه با چشم خود ببینى حقّ است; و آنچه را شنیدى یا آن كه برایت نقل كنند چه بسا باطل باشد.
قالَ(علیه السلام): هَلاكُ الْمَرْءِ فى ثَلاث: اَلْكِبْرُ، وَ الْحِرْصُ، وَالْحَسَدُ; فَالْكِبْرُ هَلاكُ الدّینِ،، وَ بِهِ لُعِنَ إبْلیسُ. وَ الْحِرْصُ عَدُوّ النَّفْسِ، وَ بِهِ خَرَجَ آدَمُ مِنَ الْجَنَّةِ. وَ الْحَسَدُ رائِدُ السُّوءِ، وَ مِنْهُ قَتَلَ قابیلُ هابیلَ.(13) امام حسن مجتبی (علیه السلام) فرمودند: هلاكت و نابودى دین و ایمان هر شخص در سه چیز است: تكبّر، حرص، حسد. تكبّر سبب نابودى دین و ایمان شخص میباشد و به وسیله تكبّر شیطان ـ با آن همه عبادت ملعون گردید. حرص و طمع دشمن شخصیّت انسان است، همان طورى كه حضرت آدم (علیه السلام) به وسیله آن از بهشت خارج شد. حسد سبب همه خلافها و زشتىها است و به همان جهت قابیل برادر خود هابیل را به قتل رساند.
قالَ(علیه السلام): مَنْ عَرَفَ اللّهَ أحَبَّهُ، وَ مَنْ عَرَفَ الدُّنْیا زَهِدَ فیها.(12) امام حسن مجتبی (علیه السلام) فرمودند: هر كس خدا را بشناسد، (در عمل و گفتار) او را دوست دارد و كسى كه دنیا را بشناسد آن را رها خواهد كرد.
قالَ الإمامُ الْحَسَنُ الْمُجتبى (عَلَیْهِ السَّلام): تَعَلَّمُوا الْعِلْمَ، فَإنْ لَمْ تَسْتَطیعُوا حِفْظَهُ فَاكْتُبُوهُ وَ ضَعُوهُ فى بُیُوتِكُمْ.(11) امام حسن مجتبی (علیه السلام) فرمودند: علم و دانش را ـ از هر طریقى ـ فرا گیرید، و چنانچه نتوانستید آن را در حافظه خود نگهدارید، ثبت كنید و بنویسید و در منازل خود در جاى مطمئن قرار دهید.
قالَ(علیه السلام): وَ نَحْنُ رَیْحانَتا رَسُولِ اللهِ، وَ سَیِّدا شَبابِ أهْلِ الْجَنّةِ، فَلَعَنَ اللهُ مَنْ یَتَقَدَّمُ، اَوْ یُقَدِّمُ عَلَیْنا اَحَداً.(2)
امام حسن مجتبی (علیه السلام) به دنباله وصیّتش در حضور جمعى از أصحاب فرمود: و ما دو نفر ـ یعنى حضرت و برادرش امام حسین (علیهما السلام) ـ ریحانه رسول الله (صلى الله علیه و آله و سلم) و دو سرور جوانان اهل بهشت هستیم، پس خدا لعنت كند كسى را كه بر ما پیشقدم شود یا دیگرى را بر ما مقدّم دارد.
قالَ (علیه السلام): مَنْ أكْثَرَ مُجالِسَة الْعُلَماءِ أطْلَقَ عِقالَ لِسانِهِ، وَ فَتَقَ مَراتِقَ ذِهْنِهِ، وَ سَرَّ ما وَجَدَ مِنَ الزِّیادَةِ فى نَفْسِهِ، وَ كانَتْ لَهُ وَلایَةٌ لِما یَعْلَمُ، وَ إفادَةٌ لِما تَعَلَّمَ.(10)
امام حسن مجتبی (علیه السلام) فرمودند: هر كه با علماء بسیار مجالست نماید، سخنش و بیانش در بیان حقایق آزاد و روشن خواهد شد، و ذهن و اندیشهاش باز و توسعه مییابد و بر معلوماتش افزوده میگردد و به سادگى میتواند دیگران را هدایت نماید.
قالَ (علیه السلام): مَنْ أدامَ الاْخْتِلافَ إلَى الْمَسْجِدِ أصابَ إحْدى ثَمان: آیَةً مُحْكَمَةً، أَخاً مُسْتَفاداً، وَ عِلْماً مُسْتَطْرَفاً، وَ رَحْمَةً مُنْتَظِرَةً، وَ كَلِمَةً تَدُلُّهُ عَلَى الْهُدى، اَوْ تَرُدُّهُ عَنْ الرَّدى، وَ تَرْكَ الذُّنُوبِ حَیاءً اَوْ خَشْیَةً.(9)
امام حسن مجتبی (علیه السلام) فرمودند: هر كس جایگاه ـ عبادات ـ خود را در مسجد قرار دهد یكى از هشت فایده شاملش میگردد: برهان و نشانهاى ـ براى معرفت ـ، دوست و برادرى سودمند، دانش و اطلاعاتى جامع، رحمت و محبّت عمومى، سخن و مطلبى كه او را هدایتگر باشد، ـ توفیق إجبارى ـ در ترك گناه به جهت شرم از مردم و یا به جهت ترس از عقاب.
قالَ(علیه السلام):إنَّ اللهَ جَعَلَ شَهْرَ رَمَضانَ مِضْماراً لِخَلْقِهِ، فَیَسْتَبِقُونَ فیهِ بِطاعَتِهِ إِلى مَرْضاتِهِ، فَسَبَقَ قَوْمٌ فَفَازُوا، وَ قَصَّرَ آخَرُونَ فَخابُوا.(8)
امام حسن مجتبی (علیه السلام) فرمودند: خداوند متعال ماه رمضان را براى بندگان خود میدان مسابقه قرار داد. پس عدّهاى در آن ماه با اطاعت و عبادت به سعادت و خشنودى الهى از یكدیگر سبقت خواهند گرفت و گروهى از روى بى توجّهى و سهلانگارى خسارت و ضرر مینمایند.
قالَ(علیه السلام): مَنَ صَلّى، فَجَلَسَ فى مُصَلاّه إلى طُلُوعِ الشّمسِ كانَ لَهُ سَتْراً مِنَ النّارِ.(7)
امام حسن مجتبی (علیه السلام) فرمودند: هر كه نماز ـ صبح ـ را بخواند و در جایگاه خود بنشیند تا خورشید طلوع كند، برایش پوششی كه او را از آتش حفظ میكند، خواهد بود.
قالَ(علیه السلام): إنّ هذَا الْقُرْآنَ فیهِ مَصابیحُ النُّورِ وَ شِفاءُ الصُّدُورِ.(6)
امام حسن مجتبی (علیه السلام) فرمودند: همانا در این قرآن چراغهاى هدایت به سوى نور و سعادت موجود است و این قرآن شفاى دلها و سینهها است.
قالَ(علیه السلام): مَنْ قَرَءَ الْقُرْآنَ كانَتْ لَهُ دَعْوَةٌ مُجابَةٌ، إمّا مُعَجَّلةٌ وَ إمّا مُؤجَلَّةٌ.(5)
امام حسن مجتبی (علیه السلام) فرمودند: كسى كه قرآن را ـ با دقّت ـ قرائت نماید، در پایان آن ـ اگر مصلحت باشد ـ دعایش سریع مستجاب خواهد شد ـ و اگر مصلحت نباشد ـ در آینده مستجاب میگردد.
قالَ(علیه السلام): لَقَدْ فارَقَكُمْ رَجُلٌ بِالاْمْسِ لَمْ یَسبِقْهُ الاْوَّلُونَ، وَلا یُدْرِكُهُ أَلاْخِرُونَ.(4)
امام حسن مجتبی (علیه السلام) پس از شهادت پدرش امیرالمؤمنین علىّ (علیه السلام)، در جمع اصحاب فرمود: شخصى از میان شماها رفت كه در گذشته مانند او نیامده است، و كسى در آینده نمیتواند هم تراز او قرار گیرد.
قالَ(علیه السلام): وَ إنّ حُبَّنا لَیُساقِطُ الذُّنُوبَ مِنْ بَنى آدَم، كَما یُساقِطُ الرّیحُ الْوَرَقَ مِنَ الشَّجَرِ.(3)
امام حسن مجتبی (علیه السلام) فرمودند: همانا محبّت و دوستى با ما (اهلبیت رسول الله صلى الله علیه و آله) سبب ریزش گناهان ـ از نامه اعمال ـ میشود، همان طورى كه وزش باد، برگ درختان را میریزد.