مدرسه علمیه الزهرا (س)  نصر تهران

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

نه دی

رهبر انقلاب: روزهای سال، به طور طبیعی و به خودی خود همه مثل همند؛ این انسانها هستند، این اراده‌‌‌‌‌ها و مجاهدتهاست که یک روزی را از میان روزهای دیگر برمیکشد و آن را مشخص میکند، متمایز میکند، متفاوت میکند و مثل یک پرچمی نگه میدارد تا راهنمای دیگران باشد. روز عاشورا - دهم محرم - فی نفسه با روزهای دیگر فرقی ندارد؛ این حسین بن علی (علیه السّلام) است که به این روز جان میدهد، معنا میدهد. روز نهم دىِ امسال هم از همین قبیل است. این مردمند که ناگهان با یک حرکت روز نهم دی را هم متمایز میکنند. ١٣٨٨/١٠/١٩

‌‌

همان کوفه

28 مهر 1395 توسط الزهرا (س) نصر

آسمانِ اندوه‌های زینب‌(س)، آن روز، بارانی تند فرو ریخت و بذری که برادر، با نثار خون، در سرخ دشت کرب و بلا پاشیده بود درخت شد؛ خطبه!

این بار، برادر بود که توفان را آرام کرد؛ از بام نیزه. و خواهر، با نگاه بر خورشید مشفق‌گونه که بر نیزه‌ها گل کرده بود، خطبه شکاند؛ چشم در چشم برادر: یک روز بر دوش پیامبر (ص) و دیگر روز بر نیزه مردمانی خیره سر، و بر لب گل‌نغمه‌های قرآن!

آری! این سر برادر بود، آن هنگام که دسته دسته سنگ‌های غُراب فام، از بام‌های خانه پرواز می‌کردند و بر پیشانی بلند سپیده‌دمان گل انداخته بودند؛ و آن سوتر، خواهری که پرده محمل به یک سو می‌زد و با دیدن آن باغ پر از لاله، سر به چوبه محمل آشنا می‌ساخت.

آیا این کوفه، همان کوفه است که علی (ع) هر روز در بازار آن، گام می‌نهاد و کم مانده بود دکّان‌ها از هیبتش فرو بریزند؟ آیا این کوفه همان کوفه است که طعم خوش روزهای فرمانروایی علی (ع) را چشیده بود؟ آیا این کوفه همان کوفه است که روزی فرمانروایی خود را در کنار تنور پیرزنی، با کودکان یتیم تماشا می‌کرد؟ آیا این کوفه، همان کوفه است که در برق ذوالفقار، شب و روز را به خوبی باز نمی‌شناخت؟ و آیا این کوفه، همان کوفه است که دخت علی (ع)، در آن محفلِ تفسیر قرآن، بر پا می‌ساخت؟

ای کوفه! بی‌شکوفه بمانی که بهار شادمانی آل پیامبر (ص) را خزان ساختی و دلِ فرزندان فاطمه (س) را، آن زمان که سربریده را در تنورِ خولی وانهادی، گداختی. چشمه سارانت، تَرَک برداشته عطش بماند که لب‌های فرزندان بانوی آب را، در حسرت جرعه‌ای پسندیدی و گمان نمودی که دست‌های قلم شده برادر آب آورش، پای نخل‌های سوزان، کتاب خواهد نوشت؟ پیشانی‌ات در تبِ هراس بسوزد، که سرِ سرداران سپاه عشق را به بان نیزه بردی و بر نگاه یتیمکان دلخسته‌اش، رحم روا نداشتی. ننگ بر تو که با خطبه‌های جانسوز فرزند علی (ع)، جان ندادی.

 نظر دهید »

هم‌جرس با کاروان

27 مهر 1395 توسط الزهرا (س) نصر

ای شعله‌های شرور، بر بدن پاک سجادم تازیان مزنید. ای پنجه‌های پلید! گونه یتیمانم را به سیلی کبود نسازید. ای قاتلای یحیی! سر عزیزانِ ما را از تن جدا نکنید!

حرف‌های دل زینب بود شاید؛ در آن غروب غم‌انگیز، با بی‌کرانه‌ای از درد، در ماتم برادران و برادرزادگان. و اکنون به دنبال کودکان، تا آتش دامانشان را فرو نشاند و مهربانانه در آغوششان بگیرد؛ که مبادا خردسالی، ره بیابان پیش گیرد یا کنار بوته‌ای، از ترس جان دهد یا پنجه‌ای، دوباره چهره‌اش را کبود سازد.

چون کوه ایستاده بود تا پیامبری کند! چون کوه ایستاده بود تا بیست و سه سال باغبانی پیامبر، پر شکوه بماند. چون کوه ایستاده بود تا مادرانه، گیسوان صبر را شانه بزند، تا بیت‌الاحزان مادرش استوار بماند.

چون کوه ایستاده بود تا به یاد روزهای خوش با علی (ع)، کوفه را خطبه بخواند. چون کوه ایستاده بود تا مجتبایی کرده باشد کوچه‌های باریک مدینه را. و چون کوه ایستاده بود تا «کل یوم عاشورا» زنده بماند که ماند!

آری، چون کوه ایستاد تا کوه بماند، نماد همیشه ایستادن!

به یاد می‌آورد روزهای مدینه را، روزهای کوفه را و روزهای واپسین با حسین را! آن روزها که عطر خوش حسین، خیمه‌اش را پر کرده بود و آن وداع غم‌انگیز که روح را از تن او چند بار به در بُرد و پس آورد و آخرین بار، به انتظار دمیدنِ روحِ تازه در کالبد، اسبی با یالِ خونین و خیمه‌گاه سراسر شیون!

باید از او جدا شود؛ فرصتی نمانده است. ای کاش می‌شد بار دیگر او را در آغوش گرفت، آن تن ستاره باران را! اما افسوس که کاروان‌سالار، کاروان را به دنبال می‌کشاند. باید گذشت؛ کاروان در راه است …

 نظر دهید »

نصربن ابی نیزر ، در آغوش میدان

25 مهر 1395 توسط الزهرا (س) نصر

خرما پزانِ دردها فراهم آمده بود و نخل‌ها به مهربانی، برسر عابران سایه می‌افکندند. خورشید تازیانه شعله‌های خود را برزمین می‌نواخت و عطش از لبانِ انتظار لبریز می‌شد. صدای مردمی از تبار آسمان، حجم زمین را در آغوش کشیده بود. صدایش باران بود و می‌بارید. هنگامی که در نخلستان، قوتِ لایموتِ خود را می‌خورد، نخل‌ها برای تماشا خم می‌شدند و خورشید از شرم، عرق می‌ریخت. هر ضربه‌اش بر خاک، چشمه‌ای می‌شد جوشنده‌تر از آتشفشان و هر جرعة آن، زلال‌ترینی برای محرومان و دردکشان؛ و در خاک بذر می‌افشاند، آن‌گونه که «الدنیا مزرعه الاخره» هم برای خدا و با هر دانه‌اش، هزار «یا قدوس» می‌شکُفت.

به روزگار می‌اندیشید، و به آدمی که در فریب ابوالمال‌ها «ان الله یأمر بالعدل و الاحسان» را به دست فراموشی سپرده بود! به این می‌اندیشید که پای انسانی چگونه در شن‌زارها و ماسه‌ها، حماسه‌ها را به مرگ وامی‌دارد و چگونه خاطر خود را بدین خوش می‌دارد که پیروزی، فرار از مرگ است! در این فکر بود که چگونه مرده روح‌ها از خوبی سخن می‌گویند و با آن زندگی نمی‌کنند!

هم او بود که به «علی» می‌اندیشید؛ فرابشری که همیشه بشارت بود،؛ فراحماسه‌ای که دشمنش همیشه در هراس بود؛ فراعرفانی که دعای کمیلش، درخشنده‌تر از ستاره سهیل بود؛ فرافرهنگی که زیستنش تمدن ساز بود؛ فرا اندیشه‌ای که آسمان‌پیشه بود؛ می‌بارید و درختان فطرت را طراوتِ برگ و میوه و ساقه و ریشه بود.

و در سال شصت هجری به هجرت آماده می‌شد و به کربلایی که برایش آغوش گشوده بود. به سالاری که «هل من معین‌»‌اش ندایی برای آزاد ساختن هر آن که مرغِ روحش در قفس گرفتار است، بود؛ و اکنون فرافرصتی که در کاروان سربداران، نام‌نویسی کند؛ چرا که حروف مشترک «حماسه» و «حسین» را حس می‌کرد.

«نصربن ابی نیزر» به میدانی می‌رفت که شقایق نام خدای را می‌توان دید و هر زخمی، مُهری است که عشق را در تن آدمی به یادگار وامی‌نهد؛ و اینک «نصر» به نَصْر نزدیک می‌شود و جاودانه خواهد شد!

 نظر دهید »

آموزگارِ عشق بُریر

24 مهر 1395 توسط الزهرا (س) نصر

از بزرگان تبار خود بود و قاری قرآن. سالیانی را در کوفه به معلمی گذرانده بود و هرکسی در کوفه، از گلستان محضرش، اگرچه به قدرِ شاخه‌ای، گل چیده بود. علی(ع) را دیده بود و حکومتش را و این ‌که چگونه آقای کوفه، در مسجد درس می‌گفت تا آن زمان که فرقِ گلگون به آنچه آموخته بود، شهادت داد. مسجدی را دیده بود که علی (ع) بر آن منبر می‌رفت و فلسفه عشق را می‌آموزاند. همان زمان آموخته بود که از مدرسه و مسجد تا «میدان» راهی نیست و خوش‌تر آن‌که علم کسی به عمل بیانجامد.

آموزگاری بود با مدرسه‌ای به پهنای هستی و همه‌جا سرگرم تعلیم و تعلم. او آموزگار هنر بود و سرمشق دانش‌آموزانش «هیهات منّا الذله»ای که از امامش آموخته بود. پیر آموزگاری بود که در احیای «کلمه الحق» قلم به خانه وانهاده بود و سلاح رزم به دست گرفته بود؛ آن‌گونه که عقل و عشق را درس دیگری آموخت از جنس «جاءالحق و زهق الباطل».

… و اکنون روز موعود است و موعود روز! خورشید از برق شمشیرها نور می‌گیرد و مردانی از تبار آسمان پای در رکابِ اسب فرو برده‌اند تا هنگامه دیگری گرم کنند. دو سپاه رو به روی هم ایستاده‌اند، یکی با آرزوی قرب الی الله و دیگری به امید غنیمت جنگی! یکی به انگیزه حیات طیبّه و دیگری به شوق زنده ماندنی چند روزه. یکی با خدای خود خلیل شده و دیگری با ادعای خود فسیل شده.

یکی حماسه‌ساز و جانباز و دیگری هر روز به یک ساز و نیرنگ‌باز؛ یکی همرکاب با بزرگانِ مردان شهید و دیگری هم‌پیاله با پلیدترین، یعنی یزید!

این «بُریر» بود که سرکرده سپاه خصم را سرزنش می‌کرد و دشمن آن قدر خیره که از خواسته‌اش سرباز می‌زد. این‌گونه بود که بُریر، اندیشه شهادت پیاپی می‌کرد و عُمَر سعد فکر حکومتِ ری! و ای کاش زخم زبان‌های خصم پایان می‌یافت و ای وای بر دانش‌آموزانی که بر آموزگار خویش شمشیر می‌کشند برای اندکی غنیمت و چند روز ماندن زودگذر و چه دردناک که شاگردان مکتبی، استاد خود را دروغگو صدا بزنند!

بریر آموزگاری بود که با خونِ خود افتخار نوشت تا دانش‌آموزانِ تاریخ، راز ماندگاری را فرا گیرند!

 نظر دهید »

تقدیم به حنظله بن اسع

23 مهر 1395 توسط الزهرا (س) نصر

به کاروان حسین (ع) درآمد؛ با تبسّمی به باغ چهره و ترنّمی در سخن. از آنان بود که هرگاه لب می‌گشود، چلچله‌ها مدهوش می‌شدند و چون می‌نگریست، آهوان از خویش می‌رمیدند. هنگامی که قرآن می‌خواند، فرشتگان به دهانش بوسه می‌زدند و آن‌گاه که به سجاده در می‌آمد، گل‌های جانماز می‌شکفتند. نسیم، هر صبح به شوق شانه بر گیسوانش روان بود و آفتاب به تمنایش سَرَک می‌کشید. ابرها را اشک او شوق بود. هنگامی که باران می‌شدند و دشت‌ها را استقبال از او بود که سبز می‌کرد.

مردم را بیم می‌داد از روز بازخواست و آن روز که فریادرسی به فریادشان نباشد. از این‌که پیش رسول خدا (ص) سرِ شرم فرود آورند، از این‌که به روی فرزندش به بی‌وفایی شمشیر آخته‌اند و کوفه را به نامردمی‌ها مشهور سازند، و از این‌که سرِ فرزند علی (ع) را به بام نیزه برند و شهر به شهر بگردانند و از این‌که کوفه باشند؛ همان‌گونه که با این نام می‌شناسندشان.

اما چگونه؟ مردمی که مردی را به زیر پای نهاده‌اند و یوسف آل پیامبر (ص) را به زر ناسره فروخته‌اند. مردمی که به شیشه دلِ دخترکان حسین (ع)، سنگ ستم زده‌اند و فرات را از کینه خود گل‌آلود ساخته‌اند، مردمی که در میدان علم تاختند و در معرکه عمل رنگ باختند؛ و مگر با سرزنش و سفارش می‌توان این قوم پاییز خواه را به بهار امیدوار ساخت؟!

و اکنون، خود در شوقِ سوختن، پروانه می‌شد و به دنبال شمع؛ و پروانه اگر شیفته باشد، روز و شب نمی‌شناسد و تنها به شمع می‌اندیشد. دلِ ماندن نداشت؛ آن هم ماندنی که پایانش لجنزار است. پس چه گواراتر از این‌که روان باشد که به اقیانوس بپیوندد و بی‌کرانه شود. چه دلپذیرتر از این‌که آبیِ آب، به «یا قدّوس» متصل شود؛ چه شیرین‌تر که قیامت شود، توفان شود، گردباد شود و از خاک به افلاک برخیزد، و شُد.

به سوی حسین (ع) آمد و سپس اذنِ سوختن! و شرار شوق آن‌چنان در تن انداخته بود که آفتاب را به تسخیر هُرِم خویش در آورده بود. خود سپاهی بود با هزاران سرباز جان برکف. خود حضوری بود پر شور، خود شکوهی بود جاودانه. خود طلوعی بود در خور. خود در عدو برقی بود توفان‌زا. خود آسمانی بود همیشه آبی، خود کهکشانی بود پرستاره. خود، خودی بود تا خدا!

«حنظله بن اسعد» به سمت معرکه تاخت آن‌گونه که لرزه بر سپاه دشمن افتاد. برق شمشیرهایش چشم خورشید را می‌زد و رکابِ اسب، با خشنودی، پایش را در آغوش کشیده بود.

اینک عشق، بر زمین افتاده است از زین، و فرشتگان‌اند که پیکرش را بوسه‌باران کرده‌اند

 1 نظر
  • 1
  • ...
  • 11
  • 12
  • 13
  • ...
  • 14
  • ...
  • 15
  • 16
  • 17
  • ...
  • 18
  • ...
  • 19
  • 20
  • 21
  • ...
  • 734

.

ذکر روزهای هفته

مدرسه علمیه الزهرا (س) نصر تهران

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • اهل بيت عليهم السلام
    • امام اولمان را بشناسیم
  • توصيه هاي تربيتي
    • در محضر استاد
    • نکات تفسیری
  • اسماء الله الحسنی
  • فاطمیه
  • نکته های قرآنی
  • دعا و نیایش
  • سبک زندگی
    • شهدا
    • امام خمینی (ره)
    • شناخت پیامبران
      • سفرنامه مکه
    • زندگی به سبک شهدا
    • فرهنگی
  • در محضر استاد
    • بیانات امام خامنه ای
      • اخبار مدرسه
    • در محضر رهبری
    • سلسله مباحث حیا در بُعد تربیتی
  • نکات خانه داری
  • نکته های ناب
  • در محضر اهل بیت
  • کلام امام
  • احکام
  • سلامتی
  • ماه خدا
  • اخبار
    • معرفی امامزاده های ایران
      • محرم نوشت ها
        • دلنوشت های طلاب
          • آموزش آشپزی
          • ویژه نوشته های دهه فجر
          • خوش نوشته
        • توصیه های سلامتی
      • نکته های جالب
  • محرم
  • پژوهش
    • مستوره آفرینش ( بیانات رهبری در باره زن و خانواده )
    • فناوری اطلاعات
    • پژوهش ها و تحقیقات پایانی طلاب
    • مقاله نویسی
    • مقالات مفید
  • مسابقات پژوهشی

جستجو

  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس