مدرسه علمیه الزهرا (س)  نصر تهران

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

نه دی

رهبر انقلاب: روزهای سال، به طور طبیعی و به خودی خود همه مثل همند؛ این انسانها هستند، این اراده‌‌‌‌‌ها و مجاهدتهاست که یک روزی را از میان روزهای دیگر برمیکشد و آن را مشخص میکند، متمایز میکند، متفاوت میکند و مثل یک پرچمی نگه میدارد تا راهنمای دیگران باشد. روز عاشورا - دهم محرم - فی نفسه با روزهای دیگر فرقی ندارد؛ این حسین بن علی (علیه السّلام) است که به این روز جان میدهد، معنا میدهد. روز نهم دىِ امسال هم از همین قبیل است. این مردمند که ناگهان با یک حرکت روز نهم دی را هم متمایز میکنند. ١٣٨٨/١٠/١٩

‌‌

ان احسنتم احسنتم لانفسکم و ان اساتم فلها

10 اردیبهشت 1392 توسط الزهرا (س) نصر

با نام خدا

چو غنچه گر چه فرو بستگیست کار جهان

تو همچو باد بهــــاری گره گشا می باش

نگاه توحیدی به عالم یعنی پیوسته خدا را دیدن و هیچ موجودی در عالم را جدا و منفک و بی ارتباط با

خدای متعال ندانستن و توجه داشتن به کسره ی بین خلق و خدا که اتفاقا همه هویت خلقه و عشق

مفرط خدا به خلق رو به دنبال داره و همچنین توجه به اینکه تنها و تنها یک فاعل و موثر حقیقی در عالم 

هست که ما شاء الله و لا حول و لاقوة الا بالله. (البته این فقط توحید افعالیه).

بر همین اساس بخش عمده و اعظم تعالیم دینی، به بعد اجتماعی دین معطوفه و به راحتی می توان گفت

که بعد اجتماعی به مراتب مهم تر از بعد فردی و شخصی دین هست. بر اساس روایات

ارزش و اعتبار و به تبع رشدی که در  خدمت به خلق خدا و شاد کردن دلشون و باز کردن گره ای از

گره های زندگیشون، که این گره ها هم جزء لاینفک عالم طبیعته، هست به مراتب بیشتر و بالاتر از

عبادتهای فردی مثل روزه گرفتن و شب تا به صبح عبادت کردنه..

خوب می شه اگر این الگو و نگاه توحیدی رو بگذاریم جلوی چشمامون و هر جا هر کاری از دستمون

برای خلق خدا بر اومد دریغ نکنیم حتی اگر به اندازه کنار زدن یک سنگ از مسیر عبور خلق خدا باشه

و با این کار (البته به قدر اخلاص در عمل) شاید بشه راه های چند هزار ساله رو یک شبه طی کرد..

از توی خونه هامون هم باید شروع کنیم، همین کسایی که زیاد جلوی چشمامون هستن و گاهی

فراموششون می کنیم مثل پدر، مادر، همسر و ..

 نظر دهید »

برگ

10 اردیبهشت 1392 توسط الزهرا (س) نصر

ایستاده بود توی خیابان. سر همان چهارراهِ همیشه که باید سوار می‌شد. امروز نمی‌توانست از راه همیشگی برود. امروز که پر از گریه بود باید جور دیگری در خیابان‌ها گم می‌شد.
چراغ عابر قرمز بود. ایستاد. نگاهش به گوشه‌ای از آسفالت خیابان دوخته شد که ترانه‌ای در آن از گم نشدن و رها نشدن و یاری خدا می‌خواند. حالا وقتش نبود. حالا ویران‌تر از آن بود که به گم نشدن فکر کند. حالا از آن لحظه‌هایی بود که باید می‌گذشتند و تمام می‌شدند فقط. در آن ویرانی گم شدن معنا نداشت، خطری نداشت. آنجا گم شدن یک اصل بود. راهی برای دوباره پیدا شدن.
نگاهش افتاد روی یک برگ خشکیده‌ی پاییزی. خشک اما بی‌نقص با انحنایی زیبا که در باد تاب می‌خورد. ماشینی رد شد. صدای خش‌ی آمد. برگ ویران شد و نگاهی حیران ماند… 
گناه برگ چه بود؟ 
بارها برگها را زیرپایش له کرده و با صدای خش‌خش‌شان بازی کرده بود. برگها خودشان راضی بودند همیشه. این را از صدای خنده‌شان می‌فهمید. صدای خش‌خش‌ی که شاد بود. این بار اما فرق می‌کرد. برگ مهم‌تر از همیشه شده بود. یکی مثل او یا آن دیگران. یکی پر از درد. در یک دنیای زمخت که به کوچک‌ها رحم نمی‌کند. برگ یکباره تمام شد، در لحظه‌ای که انتظارش را نداشت. خودش هم مقصر بود؟ نباید از راهی می‌رفت که به چرخ ماشین ختم می‌شد؟ اصلا می‌توانست از سمت دیگری برود؟ او مقصر بود یا آن ماشین یا …؟
با این پرسش ِ بی‌جواب از خیابان گذشت. آن طرف نشست روی نیمکتی منتظر اتوبوس. خیلی چیزها سر جای خودشان نبودند. مثلا اینکه آن نیمکت باید خالی می‌بود تا او برگه‌ای بیرون بیاورد و بنویسد از برگی که له شد و سوالی که بی‌جواب ماند. بنویسد بلکه آرام شود. اما هیچ‌چیز سرجایش نبود. کسی روی نیمکت نشسته بود. اتوبوس هم زود آمد و فرصتی برای خیره شدن به خالیِ خیابان دست نداد. کمی آرام شده بود اما. نیمه‌های راه از اتوبوس پیاده شد. برای خریدن کتابی که دیگر در مغازه نبود. “تمام شده". به راهش ادامه داد.
یه جای نوشتن از آن برگ به چیز دیگری فکر کرد. به جای آنکه برگه را دربیاورد و اتوبوس سر برسد و نوشته‌ای عقیم بماند و بغضی نیمه، اتوبوس زود آمد و او سوار شد وچیزی نصفه نماند. برای خرید کتاب مجبور شد از جاهایی بگذرد و کارهایی انجام بدهد که هر کدامشان کلمات بریده اما معناداری بودند. کارهایی که قرار بود یکی از این روزها انجام دهد. برچسب رنگی بخرد. از عابربانک پول بگیرد. به سی‌دی‌های موسیقی جدید خیره شود. خودش را ببیند که هنوز هم بین چیزهایی که دوست دارد آنی را انتخاب می‌کند که حاصل محاسبه است نه آن که از همه بیشتر دوست دارد، و باز هم محاسبه غلط از آب در بیاید و نداند چه‌طور محاسبه می‌کند که فقط به حذف آرزوهایش منتهی می‌شود. آدمهایی را ببیند که نمی‌داند از کجای چهره‌اش می‌فهمند که چیزی غیرعادی است. 
کتابی که نبود در مغازه‌ی دیگری پیدا شد. در راه خواندش؛ کتاب را برای همین می‌خواست. آنی نبود که فکر می‌کرد. شاید برای همین در مغازه‌ی اولی پیدا نشده بود.
 
 
هنوز برگی گوشه‎ی دلش خش‌خش می‌کرد. هنوز بغضی در گلویش می‌تپید. سوالی نبود اما. ساکت شده بود در برابر یک عظمت پنهان‌شده در قدم‌قدم‌ِ مسیر. حتی با آن آسمانی که نور نداشت و غمگین بود هم کنار آمد. آسمانی که تازه می‌رفت شب شود -یعنی تیره‌تر از آن- و تا صبح خیلی مانده بود. نزدیک خانه آسمان یک لحظه روشن شد. به اندازه‌ی نوری زرد وسط آن خاکستری منجمدِ غمگین که منعکس شده بود روی ساختمان‌ها. دلش کم‌کم آرام می‌گرفت. همه‌چیز آرام می‌شد کم‌کم. مطمئن بود…

 
* وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ اِلّا يَعْلَمُها  (+)
 1 نظر

طرح قرائت همگانی حدیث شریف کسا

10 اردیبهشت 1392 توسط الزهرا (س) نصر

هم زمان با فرا رسیدن میلاد بانوی دو عالم حضرت زهرا سلام الله علیها 
همه ی  ما طلاب در سراسر کشور؛ صبح روز میلاد
حدیث شریف کسا را برای خشنودی حضرت زهرا سلام الله قرائت می نماییم  .
دوستانی که تمایل به شرکت در این طرح دارند لطفا با زدن کامنت اعلام حضور کنند تا بتوانیم تعداد قرائت ها را برآورد نماییم .
در خواست می شود که دعوت به شرکت در این طرح را پرینت کرده و در مدرسه خود نصب نمایید و امار کلی ای از طلاب مایل به شرکت در این طرح بدست آوردید .
با تشکر . واحد سایت مدرسه علمیه الزهرا نصر  

 4 نظر

دیکتاتورهای ادبی و هنری عصر جدید

09 اردیبهشت 1392 توسط الزهرا (س) نصر

امیدوارم وقت تان را بابت فیلم هالیوودی “دیکتاتور” حرام نکرده باشید. فیلمی که در سال 2012 با بودجه ای قریب 65 میلیون دلار در آمریکا ساخته شده و به هجو و تمسخر شخصیت قذافی پادشاه معدوم لیبی می پردازد.

فیلم “دیکتاتور” تقریبا می شود گفت هیچ ارزش هنری ندارد. اگر نبود محوریت شخصیت جنجالی و پر صدایی چون قذافی می شد آن را در زمره ی یکی از آثار سخیف و بی ارزش قلمداد کرد و به سهولت از آن گذشت اما تمسخر عادات و رفتارهای شخصی و سیاسی قذافی این فیلم را به اثری بحث برانگیز و پرمخاطب دنیا تبدیل کرده و ظاهرا” بیش از صد و هفتاد و هفت میلیون دلار فروش داشته است!

                                                                         

بیراه نیست اگر تقارن کشته شدن قذافی با اکران فیلم را در پر مخاطب شدن فیلم موثر بدانیم ولی اینکه غرب در راستای اهداف سیاسیش می تواند از شنیع ترین روش ها برای بد جلوه دادن چهره ی دیگرانی جز خودش، استفاده کند مسئله است.

همین حس را در حین خواندن کتاب “پاییز پدر سالار” گابریل گارسیا مارکز داشتم.

مارکز “پاییز پدر سالار ” را بهترین اثر خود می داند. به همین خاطر انگیزه ای شد برایم تا آن را بخوانم. بماند که سابقه ی کتاب “کوری” اثر ساراماگو که در دسته آثار رئالیسم جادویی محسوب می شود در خواندن این کتاب بی تاثیر نبود.

هر چه جلوتر می رفتم اعصابم خردتر می شد. اصلا” تنها چیزی که وجود نداشت قصه، داستان یا گره و پیرنگی که کشش لازم را ایجاد کند. سیصد صفحه کتاب مملو از واژه هایی در تحقیر اغراق آمیز پادشاهی خودکامه! اوج هنر نویسنده ساختن یک شخصیت منفی و هجوم ناجوانمردانه به این شخصیت موهوم و بی دفاع است!

 

نمی دانم جماعت موسوم به روشنفکری ایرانی در ترویج آثاری از این دست دنبال چه می گردند! نمی توان جز این برداشتی داشت که علی رغم افاده های تخصص گرایی و پرهیز از سیاست، افراطی ترین گرایش های سیاسی را در ارزیابی آثار اعمال می کنند. غالب آثار تعریف شده در سبک رئالیسم جادویی بزرگ ترین امتیازشان نقادی نزدیک به فحاشی در لایه ای از ابهام و خلاء مکانی و زمانی است که لابد آقایان انتظار دارند تطبیق به شرایط شود!

رمان “پاییز پدر سالار” گابریل گارسیا مارکز کمترین گیرایی و دلچسبی نداشت. اصولا نمی دانم چرا در زمره رمان ها دسته بندی می شوند. در خوشبینانه ترین حالت یک بیانیه ی  توصیفی سیاسی ضد یک پادشاه خودکامه ی خیالی است. از نظر من “پاییز پدر سالار” به همان میزان بی ارزش و وقت تلف کن بود که فیلم “دیکتاتور".

هر دو از جایگاه حق مطلق و سفیدی کامل به سیاهی و باطل مطلق می نگرند. یک نفس شعار می دهند و هیچ حقی برای دفاع یا ذره ای مثبت بودن برای سوژه شان قایل نیستند. حالا خدا نکند در ایران کسی با دغدغه ی ایدئولوژیک بخواهد داستانی بنویسد همین جماعت روشنفکر سیاست زده نابودش می کنند!

بقلم یک روششششن فکر معلمی

 نظر دهید »

اذان به افق ِمادر ...

09 اردیبهشت 1392 توسط الزهرا (س) نصر

 

اگر گره ی زندگی َت ، خسته ات کرد و افتادی به نفس نفس ….

اگر ماندی میان ِ یک درماندگی عجیب و پرسیدی از خودت : از کجا خورده ام که اینچنین زخمی ام؟

برگرد خانه …. خانه … خانه …

دستان مادرت ، محل سجده است به فتوای تمام مراجع ! اذان به افق مادر است این حوالی ….اگر اول وقت اجابتش نکردی ، قضایش را بجا آور ….

 ببین دل و جان مادرت ، از وجودت خراشیده نیست ؟

 عادت ِ خوبی دارد … بهتر است بگویم عادت ِ عجیبی دارد ! هر دَم که احساسات ِ قشنگش ، قد علم کند( درشبانه روز به کررات و مررات  ) سجده میکند ! انگار که میشود همان پسربچه ی شیطون همبازی دوران ِ کودکی ام که یک هُو ، خیز برمیدارد سمت ِ پاهای مادرم … هرچقدرهم مادر مقاومت کند ؛ او همیشه - مردانه- کار خودش را میکند ….. پاهای مادرم را میان دستانش میگیرد و آنچنان می بوسد که گویی خوش بوترین گل ها ، زیر لبانش سُر میخورند … خنده ام میگیرد ،

   وقتی مادرم خواب است ، بارها دیده ام که کف ِ پاهای مادرم را چگونه میبوسد …. چقدر تواضع مردانه اش را دوست دارم ! شیطون است ، شیطون تر از من …. محیط خانه را شاد میکند و من هم همیشه پایه ی شیطنت هایش برای شاد کردن فضای خانه ام …وظیفه من و او است زنده نگاه داشتن حریم مهربان ِخانه ! مسئولیم …. 

    مادرم غذا را که می آورد ، دستانش را میگیرد و می بوسد ؛ این کار دائمی مان شده است …. احترام َش عاشقانه است ! حتما ملائکه آسمان ِ طبقه ی نور هم در این دَم، سقوط میکنند برای ثبت ِ این لحظه ی پر جلال و جبروت ِ لبخند ِ دل ِ یک مادر ! خدا هم کیف میکند نه ؟

وَ وَصَّینَا الاِنسانَ بِوالِدَیهِ حُسناً …

انگار کسی در ذهنم دارد مدام تلاوت میکند …

(قسمتی ازآیه ی 8 سوره ی عنکبوت)

من پر از احساس و محبت ِ نابم ، من و او یاد گرفته ایم در حریم خانه ، تا میتوانم مهر ِدلمان را هزینه کنیم … حس میکنم این محبت ، لطیف ترین امانت و نعمت ِ الهیست و باشکوه ترین بهره مندی از آن مادامیست که برای شانیت پدرمان ، به پاس پاکی ِمادرمان هزینه میشود …

دوست دارم که دو معنای - ادب و احترام - در وصف این دو عشق ِمحض و خالص زندگی ام بطور تام تعبیر شود …!

ادب …ادب ….ادب ….

  دوست دارم همیشه وقتی پدرم بیرون میروند بدرقه شان کنم ، عشق میکنم دَمی که بابایم برمیگردد بدوم سمت ِ در ، فراموش کنم قد و قواره ام را و …..

    قول و قرارهای بچگانه ام را حتی دوست دارم ! آخر قبل ترها قول داده بودم به خودم …..، اینکه هر وقت بداخلاقی کردم و شدم بدترین موجود عالم و حیا نکردم و شکستم آن آیه ی قرآن مبین را …( فَلاَ تَقُل لَّهُمَآ أُفٍّ وَلاَ تَنْهَرْهُمَا وَقُل لَّهُمَا قَوْلًا كَرِيمًا ) ، تا کمتر از یک ساعت خودم را آرام کنم و بی مقدمه پیشانی پدرم را ببوسم و عذرخواهی کنم …. (حتی یکبار نامه عذرخواهی نوشته بودم ! )

- نگذاریم حتی یک شب از ما ناراضی بمانند … شده بالاجبار رضایت را لفظا ازشان اخذ کنیم ؛ وگرنه بیچاره ی عالمیم … !
    دوست دارم نباشم آن دختر پرمشغله دانشگاهی نسل سومی ، گاهی دلم میخواهد بشوم یک کدبانوی تمام عیار ، بنشینم به ساده ترین کارهایی چون تزیین کردن غذاها تا همه ذوق کنند ، میدانم نیت هایند که عمق میبخشند به کارهایمان …. کاش حواسم همیشه باشد تا لبخند رضایت مادرم را روی قلبم پهن کنم …. خدا کیف میکند نه ؟
    حریم خانه و خانواده را دوست دارم ، چون در آن “دین ” میجوشد ، کسی جایی بیرون از خانه محبتش را اسراف نمیکند ، یاد گرفته ایم متعهد باشیم …. در طول روز ؛ هرچقدر از درختان سبز پُر برگ  و گل های خوش عطر نرگس ،  در دلمان عشق قـُلُمبه کند را جمع میکنیم ؛ تا شب ها سر سفره ی نان و ریحان ، روی چشم های هم بپاشیم !

- زندگی باید دینی باشد …هرکس هرچیزی یاد گرفت باید انتقال دهد ! لزوما همه ی اعضای خانواده از لحاظ اعتقادی و رفتاری یکسان نیستند ، گاهی سخت است ، اما تو باید بنده باشی  و دقیق ….
من شعارهایم را روی تخته ی اتاقم مینویسم برای خودم… گاهی هم حدیث ! گاهی برای هم چیزی مینویسیم ….

 اینها را همه ؛ از مادرم به ارث دارم ، مادرم همه چیز را به ما یاد داده است ، مادرم را مومن یافته ام ! یک عبد محض … اطاعت و احترامش رانسبت به پدرم می ستایم !

صبر و انعطاف پذیریشان ، برایم غیرقابل تصور است ، گاهی من جای ایشان شاکی میشوم اما ….

فهمیده ام مادر ؛ مربی و پرورش دهنده و مدیر خانه است …فهمیده ام همه ی امور دست ِ مادر است … فهمیده ام برای مادر شدن ، اول باید بنده شد وگرنه … فهمیده ام بهشت تمام ؛ وجود مادر است ، راضی باشد میشود بهشت ِ ما !

من دارم در کلاس بندگی مادرم دروسم را میگذرانم ! واحد بندگی را بارها افتاده ام ، سخت است پاس کردنش ….

دوباره دلم میخواهد سرمشق های ” مادر ” را تکرار کنم …. کودکی هایم و مادرانه های مامان رو یادم رفته !

از اینکه بعضی چرا لذت ِ بوسیدن دست های گرم مادرشان را از دست میدهند را نمیدانم ! حس میکنم ملائک روی دست های مادرانمان بال بال میزنند شاید برای همین است که مادرها عطر فرشته ها را میدهند …. حقیقتا که قدمگاه فرشته ها بوسیدنیست…

- نباید فقط به فکر خوشحالی و سورپرایز رفیق های ناب ِ مان باشیم ، نباید فقط خوشی های ناب ِ مان را در لحظاتی بگذرانیم که با دوستان و هم فکران خود هستیم ، این کار تلاش میخواهد …

بهانه نیاورید سیستم خانه ی ما بر مبنای این گونه قوانین نیست … ، مهر و محبت را ما باید تزریق کنیم ، کارهای خلاقانه برای تغییر ساختار و چارچوب خانواده …. خانواده را ما باید بر اصول لذت ِ دین بچینیم ! فقط به فکر چینش زندگی آینده طبق سلیقه ی دینی مان ،نباشیم ؛ رضایت پدر و مادرمان ، اولین اصل ِ آجرهای خوشبختی و عاقبت به خیری ماست …

     مخلص کلام ،تجربه کرده ام ، هیچ موتوری سریع تر از رضایت پدر و مادر ، ما را از این گرفتاری ها نجات نمیدهد ، هرچقدرم غرق مستحبات و شب زنده داری ها و بکاء و …باشیم ، تا مُهر رضایت پدر و مادر روی گواهینامه مان نخورد ، موتور روشن نمیشود ، هوای ِ حرکت بَرمان ندارد ؛ فقط داریم تکان تکان میخوریم ….

 فکر میکنم وقتش است موتور را روشن کنیم…. وقت کم است ….. میگویند داریم با سرعت نور به ظهور نزدیک میشویم … میترسم ، وقتی یاران را صدا زدند ما ، در بیابان گم شده باشیم !

- چند پیشنهاد : به فکر سورپرایز باشید ، هرکاری که خوشحالشان میکند ! روی آینه های خانه گاهی با ماژیک جملات محبت امیزتان را روانه کنید ، برای مادرتان در آشپزخانه گاهی یادداشت تشکر بگذارید ! آنها نیاز دارند و ما کم گذاشته ایم ! حریص باشیم به رضایت پدر و مادری که نامشان در قرآن کنار الله سبحانه و تعالیست  و …

- فکر میکنم باید دمی جلوس کنیم در کنجی از کاشانه مان … باید راضیشان کنیم از خودمان ، به هر قیمتی که شده !

-دلم میخاست، به اندازه فهمم ازسبک زندگی دینی،بگویم!همین…

 - تذکر نوشت مخاطبین خاص : مادر ِ همسرمان ، مادر ِ ماست ، کافیست محبت ِ مان را بی دریغ نذر حضرت زهرا سلام الله علیها ، خالصانه روانه اشان کنیم ….

- میلاد مادر عالمین ، ریحانه الرسول ، فاطمه ی زهرا سلام الله علیها ، فرخنده باشد ، به فکر رضایت مادرمان سلام الله علیها  باشیم !

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 481
  • 482
  • 483
  • ...
  • 484
  • ...
  • 485
  • 486
  • 487
  • ...
  • 488
  • ...
  • 489
  • 490
  • 491
  • ...
  • 734

.

ذکر روزهای هفته

مدرسه علمیه الزهرا (س) نصر تهران

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • اهل بيت عليهم السلام
    • امام اولمان را بشناسیم
  • توصيه هاي تربيتي
    • در محضر استاد
    • نکات تفسیری
  • اسماء الله الحسنی
  • فاطمیه
  • نکته های قرآنی
  • دعا و نیایش
  • سبک زندگی
    • شهدا
    • امام خمینی (ره)
    • شناخت پیامبران
      • سفرنامه مکه
    • زندگی به سبک شهدا
    • فرهنگی
  • در محضر استاد
    • بیانات امام خامنه ای
      • اخبار مدرسه
    • در محضر رهبری
    • سلسله مباحث حیا در بُعد تربیتی
  • نکات خانه داری
  • نکته های ناب
  • در محضر اهل بیت
  • کلام امام
  • احکام
  • سلامتی
  • ماه خدا
  • اخبار
    • معرفی امامزاده های ایران
      • محرم نوشت ها
        • دلنوشت های طلاب
          • آموزش آشپزی
          • ویژه نوشته های دهه فجر
          • خوش نوشته
        • توصیه های سلامتی
      • نکته های جالب
  • محرم
  • پژوهش
    • مستوره آفرینش ( بیانات رهبری در باره زن و خانواده )
    • فناوری اطلاعات
    • پژوهش ها و تحقیقات پایانی طلاب
    • مقاله نویسی
    • مقالات مفید
  • مسابقات پژوهشی

جستجو

  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس