دیکتاتورهای ادبی و هنری عصر جدید
امیدوارم وقت تان را بابت فیلم هالیوودی “دیکتاتور” حرام نکرده باشید. فیلمی که در سال 2012 با بودجه ای قریب 65 میلیون دلار در آمریکا ساخته شده و به هجو و تمسخر شخصیت قذافی پادشاه معدوم لیبی می پردازد.
فیلم “دیکتاتور” تقریبا می شود گفت هیچ ارزش هنری ندارد. اگر نبود محوریت شخصیت جنجالی و پر صدایی چون قذافی می شد آن را در زمره ی یکی از آثار سخیف و بی ارزش قلمداد کرد و به سهولت از آن گذشت اما تمسخر عادات و رفتارهای شخصی و سیاسی قذافی این فیلم را به اثری بحث برانگیز و پرمخاطب دنیا تبدیل کرده و ظاهرا” بیش از صد و هفتاد و هفت میلیون دلار فروش داشته است!
بیراه نیست اگر تقارن کشته شدن قذافی با اکران فیلم را در پر مخاطب شدن فیلم موثر بدانیم ولی اینکه غرب در راستای اهداف سیاسیش می تواند از شنیع ترین روش ها برای بد جلوه دادن چهره ی دیگرانی جز خودش، استفاده کند مسئله است.
همین حس را در حین خواندن کتاب “پاییز پدر سالار” گابریل گارسیا مارکز داشتم.
مارکز “پاییز پدر سالار ” را بهترین اثر خود می داند. به همین خاطر انگیزه ای شد برایم تا آن را بخوانم. بماند که سابقه ی کتاب “کوری” اثر ساراماگو که در دسته آثار رئالیسم جادویی محسوب می شود در خواندن این کتاب بی تاثیر نبود.
هر چه جلوتر می رفتم اعصابم خردتر می شد. اصلا” تنها چیزی که وجود نداشت قصه، داستان یا گره و پیرنگی که کشش لازم را ایجاد کند. سیصد صفحه کتاب مملو از واژه هایی در تحقیر اغراق آمیز پادشاهی خودکامه! اوج هنر نویسنده ساختن یک شخصیت منفی و هجوم ناجوانمردانه به این شخصیت موهوم و بی دفاع است!
نمی دانم جماعت موسوم به روشنفکری ایرانی در ترویج آثاری از این دست دنبال چه می گردند! نمی توان جز این برداشتی داشت که علی رغم افاده های تخصص گرایی و پرهیز از سیاست، افراطی ترین گرایش های سیاسی را در ارزیابی آثار اعمال می کنند. غالب آثار تعریف شده در سبک رئالیسم جادویی بزرگ ترین امتیازشان نقادی نزدیک به فحاشی در لایه ای از ابهام و خلاء مکانی و زمانی است که لابد آقایان انتظار دارند تطبیق به شرایط شود!
رمان “پاییز پدر سالار” گابریل گارسیا مارکز کمترین گیرایی و دلچسبی نداشت. اصولا نمی دانم چرا در زمره رمان ها دسته بندی می شوند. در خوشبینانه ترین حالت یک بیانیه ی توصیفی سیاسی ضد یک پادشاه خودکامه ی خیالی است. از نظر من “پاییز پدر سالار” به همان میزان بی ارزش و وقت تلف کن بود که فیلم “دیکتاتور".
هر دو از جایگاه حق مطلق و سفیدی کامل به سیاهی و باطل مطلق می نگرند. یک نفس شعار می دهند و هیچ حقی برای دفاع یا ذره ای مثبت بودن برای سوژه شان قایل نیستند. حالا خدا نکند در ایران کسی با دغدغه ی ایدئولوژیک بخواهد داستانی بنویسد همین جماعت روشنفکر سیاست زده نابودش می کنند!
بقلم یک روششششن فکر معلمی