مدرسه علمیه الزهرا (س)  نصر تهران

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

نه دی

رهبر انقلاب: روزهای سال، به طور طبیعی و به خودی خود همه مثل همند؛ این انسانها هستند، این اراده‌‌‌‌‌ها و مجاهدتهاست که یک روزی را از میان روزهای دیگر برمیکشد و آن را مشخص میکند، متمایز میکند، متفاوت میکند و مثل یک پرچمی نگه میدارد تا راهنمای دیگران باشد. روز عاشورا - دهم محرم - فی نفسه با روزهای دیگر فرقی ندارد؛ این حسین بن علی (علیه السّلام) است که به این روز جان میدهد، معنا میدهد. روز نهم دىِ امسال هم از همین قبیل است. این مردمند که ناگهان با یک حرکت روز نهم دی را هم متمایز میکنند. ١٣٨٨/١٠/١٩

‌‌

گریه کن؛ گریه برای تو سزاوارتر است...‏

22 مرداد 1392 توسط الزهرا (س) نصر

 

یا مَنْ إِلَیهِ یهْرُبُ …

اَبْكی لِخُروُجِ نَفْسی
وقتی كه بهترین خلق خدا هم از لحظه جان دادن میترسیدند، چگونه من نترسم؟
می ترسم از لحظه ای که ملک الموت بر بالینم حاضر شود و من…
گریه می كنم برای جان دادنم

اَبْكی لِظُلْمَةِ قَبْری
هرچه قدر كه از تاریكی ها كمتر ترسیده ام، اما از یك تاریكی زیاد می ترسم؛
از تاریكی قبرم می ترسم… از تاریکی و تنهایی قبرم…
گریه میكنم برای تاریكی قبرم

اَبْكی لِضیقِ لَحَدی
از بستن كمربند ایمنی ماشین هم فراری ام، بس كه حس میكنم نفس م را میگیرد.
فكر میكنم چگونه لحد بر سینه ام میگذارند و توان نخواستن ندارم…
گریه میكنم برای تنگی لحدم

اَبْكی لِسُؤالِ مُنْكَر وَ نَكیر اِیای
همیشه از امتحان دادن و درس پس دادن، فراری بوده ام، خصوص امتحان شفاهی
می ترسم از وقتی كه دو فرشتۀ مأمور حاضر میشوند برای سوال و من تنهایم
مبادا كه كمكی به سراغم نیاید… هول كنم و … آه…
می ترسم…
گریه میكنم برای سؤال نكیر و منكر از من

اَبْكی لِخُروُجی مِنْ قَبْری عُرْیاناً ذَلیلاً حامِلاً ثِقْلی عَلی ظَهْری
از همان بچگی سعی میكردم مراقب حجابم باشم، حتی وقت خواب هم حواسم بود كه اگر نامحرم بود؛ روسری ام كمی شُل نشود حتی.. شرم و حیا از بی مهابا دیده شدن…
از آن وقتی كه فهمیده بودم در قیامت مردم آن گونه اند، ترس و نگرانی و حس بد ش با من است
می ترسم و شرم دارم از حالِ قیامت

گریه میكنم برای بیرون آمدنم از قبر؛ برهنه و خوار كه بار سنگینم را به پشتم بار كرده اند

چگونه نترسم؟
چگونه گریه نكنم؟
كه اگر رحم تو شامل حالم نشود، بیچاره ام…

و لا أطلب الفرج الا منک فَاَغِثْنی وَفَرِّجْ عَنّی…
و گشایش را جز از تو نخواهم، پس به‌ دادم برس و گشایشی به من ده

و به تو پناه می آورم از این ترس هایم، ای آنكه به سوی تو گریزند ترسندگان...

ت.ن: اینها برگرفته از دعاي ابوحمزه ست. حق این دعا را ادا نکرده ام و توفیق خواندن درست و حسابی اش را نداشته ام. خودش همۀ آنچه باید را گفته و به بهترین و کامل ترین نحو احوالاتمان را وصف کرده، نیاز به شرح ندارد، میدانم. اما اینها همینطوری آمده بود. توی ذهنم میچرخید و … 
یا لطیف! ارحم عبدکَ الضّعیف… که ضعیف ام من…
ای اشک ها ببارید… ای چشم ها؛ خشک نشوید که امیدم به همین اشک است… که سلاحی بکاء… و خودش گفت طاقت بی تابی بنده را ندارد… بی تاب باش بر این احوال که به رحم ش نیازمندی…

بقلم نجوابانو

 2 نظر

تور کتابخانه گردی

12 مرداد 1392 توسط الزهرا (س) نصر

کتابخانه مجلس:


خب واقعیتش این است که اگر اینقدر به خانه مان نزدیک نبود فکر نکنم گذارم به آنجا می افتاد. (البته این اعتراف من چیزی از فضائل کتابخانه مجلس کم نمی کند.) ولی وقتی رفتم دیدم عجب جای خوبی بوده و من خبر نداشتم. حداقل درباره رشته من (و شاید بیشتر رشته های علوم انسانی) کتابخانه قوی و پرباری است و کار آدم را راه می اندازد. بماند که بعضی اسناد یا نسخ خطی فقط در اینجا پیدا می شود. کتابخانه مجلس هم مانند کتابخانه ملی(و شاید همه کتابخانه های مهم دنیا که ما خبر نداشتیم!) جز بخش مرجع، قفسه بسته است. باید کتابها را سرچ کنی و اگر بود درخواست امانت بدهی(خدا را شکر دیگر تایید امانت بعد از درخواست را نمی خواهد) یک ربع بیست دقیقه بعد می توانی کتاب هایت را بگیری. هر روز امکان سفارش هشت کتاب را داری و در آن واحد بیشتر از چهار کتاب نمی تواند دستت باشد. البته این خوبی را دارد که می توانی کتاب های امروزت را برای فردا رزرو کنی. یعنی در قفسه بگذارند و فردا دیگر نخواهد سفارش دهی و معطل شوی. به نسبت خلوت است. شاید چون خیلی شناخته نیست. خیلی از افرادی که من دیدم هم آنجا کنکور می خوانند. مخصوصا که چند قفسه مخصوص کتاب های کنکور کارشناسی به بالا دارد. من معمولا هر روز یک میز مختلف می نشستم و هر روز هم یکی از دانشجوهای حقوق کنارم بود که داشت برای آزمونی کنکوری چیزی می خواند. انگار حقوقی ها کتابخانه را غرق کرده اند! فضای مطالعه اش هم بد نیست. یعنی شاید خیلی هم خوب باشد ولی اگر کتابخانه ملی رفته باشی دیگر هیچ جا به دلت نمی نشیند.قسمت خانم ها و آقایان تفکیک ولی همه در همان سالن بخش مرجع است.(این را مقایسه کنید با تالارهای مختلف کتابخانه ملی!) به طور جداگانه سایت دارد و بخش پرینت و کپی و خلاصه کار آدم راه می افتد. یک کتابخانه خیلی کوچک هم دارد به اسم کتابخانه انقلاب. خوراک محققین انقلاب و جنگ است. از کتاب و اسناد و داستان و خاطره و … فکر کنم تمام کتابهای مربوط به جنگ و انقلاب این سالها جدید و قدیمی، آنجا جمع شده باشد.


اما بهترین بخش قضیه عضویت است. چون اصلا عضویت نمی خواهد! فقط باید کارت ملی و کارت دانشجویی همراهت باشد.(شرط خاصی هم برای مقطع تحصیلی ندارد.) با کارت ملی وارد می شوی و با کارت دانشجویی کتاب می گیری. فقط قبلش باید در سیستم برای خودت نام کاربری ایجاد کنی که زمان زیادی نمی برد. ساعت کارش هم فکر کنم از صبح تا حدود شش و هفت عصر یکسره است. مسیرش سرراست است و به مرکز نزدیک تر. از مترو بهارستان پیاده شاید پنج دقیقه بیشتر نباشد. کنار مجلس است.


 



 


کتابخانه حوزه هنری:


بسیار کتابخانه ناشناخته ایست! در حدی که صدوهجده هم شماره اش ندارد. این در حالی است که می گویند در بخش ادب و هنر بعد از کتابخانه ملی بیشترین منابع در آنجاست. خوبی اش شاید این باشد که این یکی هم مرکز شهر و هم اینکه دنگ و فنگ دو کتابخانه قبلی را ندارد. اگرچه کتابخانه حوزه هنری هم مخزن بسته است ولی به جای درخواست اینترنتی و اینها شماره بازیابی کتابت را یادداشت می کنی و میدهی دست کتابدار. همان جا جلو خودت می رود دنبالش و اگر نباشد، گم شده باشد، عناوین دیگری باشد و … با خودت در میان می گذارد. کلا سنتی تر و راحت تر است. شاید به خاطر اینکه خیلی خلوت است. و البته به نسبت دوکتابخانه قبلی خیلی هم کوچک. نصف افراد آنجا هم دارند کنکور می خوانند. (کلا کنکوری ها همه کتابخانه ها را قبضه کرده اند! کاش بعد از قبول شدن هم گذارشان بیفتد!) منابع مرجعش هم بد نیست. البته در همین دو حوزه ادب و هنر و بعضا تاریخ یا الهیات. این یکی امکان امانت کتاب دارد. برای عضویت هم شرط تحصیلی ندارد و همه می توانند عضو شوند.(البته هزینه عضویت برای دانشجو و غیر دانشجو فرق می کند که در کل مقدار مهمی نیست.) از همه بهتر شاید ساختمان کتابخانه باشد که یک بنای تاریخی قدیمی است. بیرونش آینه کاری شده و سنتی است. داخلش هم شیشه های رنگی دارد که دل ادم را می برد. حیاط روبه رویش پر از درخت و حوض است. کلا احساس موزه به آدم می دهد. مطالعه در چنین فضایی خیلی دوست داشتنی است. برای عضویت عکس می خواهد و کپی شناسنامه و کارت ملی و کارت دانشجویی. بیشتر به درد آنهایی می خورد که یا مسیرشان آن اطراف است یا حوزه هنری زیاد رفت و آمد دارند. آدرسش هم همان آدرس حوزه است. خیابان حافظ(هم به انقلاب نزدیک است، هم به طالقانی) خیابان سمیه. یک خوبی دیگرش هم این است که بعد از کتابخانه می توانی بروی کتابفروشی سوره مهر(که مثل غرفه نمایشگاهش همیشه پر و پیمان است.) و خودت را به چندتا کتاب مهمان کنی.(راستی چقدر کتاب گران شده این روزها!!!)

بقلم بانو صاد


 

 1 نظر

با هر چه عشق، نام تو را می‌توان نوشت؟؟

10 مرداد 1392 توسط الزهرا (س) نصر

 

بردن نام تو عبادت است* و هر نفسی که به نام تو برمی آید، تسبیحِ آفریدگار… دانه دانه یا علی علیه السلام، جرعه جرعه بر عطش عشق تو می‌نوشاند و تشنه می‌شود باز، جانی که هر دمش به ولایت و به امامت و به عاشقی‌ت اقرار می‌کند…

و شهادت می‌دهم که تو خود عشقی. همه عشق… که با این همه، این همه عشق، هنوز از ازل تا به ابد، عاشقی محتاجِ اذنِ بردن نام توست.

دستان تو ادامه‌ی بیکرانگی دریاست بر بخشندگی سخاوت و چشمان تو انتهای کهکشان لامتناهی مِهر بر رنجِ روزگار سخت نبودنت… وصله‌ی نعلین‌هایت رشته‌ی اتصال بهشت خداست بر غبار دل‌های جامانده در مکان و ردای معطر جانت، بشارتِ سبز ِ رویش است بر قعر تاریک‌های زمان.

در عین نام تو می‌توان هزاران بار عاشق شد، یا علی علیه السلام و کدام روح و جان است که تا همیشه و تا هنوز تشنه‌ی از تو شنیدن و از تو خواندن و از تو گفتن و در تو غرق شدن نباشد…؟

* ذکر علی علیه السلام عبادة


بقلم بانو زهیر

 نظر دهید »

خدا با ما که دلتنگیم، سرسنگین نخواهد شد

10 مرداد 1392 توسط الزهرا (س) نصر

 

این روزها آنقدر از دست خودم خسته ام، آقدر دلم گرفته، آنقدر به تنگ آمده ام، آنقدر با خودم بیگانه شده ام که شب های قدر فقط فرار می کنم. از دست خودم، به آغوش خدا…

می روم تا طبیب باشد برای زخم هایی که به روی روحم نشانده ام، حبیب باشد برای بی کسی های اجدادی ام، مونس باشد برای وحشتی که از خودم دارم، کافی باشد برای تمام نداری هایم، پناه باشد برای تمام بی پناهی هایم، تکیه گاه باشد برای تمام خستگی هایی دنیایی ام…

این شب ها، به جای دعاهای همیشگی، به جای آرزوهای دور و دراز همه مناجاتم در یک جمله خلاصه می شود

من هم دیگر این آدم را نمی شناسم! نجاتم بده از دستش…

بعد با همه بدی، با همه خجالت، با همه دوری و با آن کوله بار سنگین گناه که کشان کشان با خودم کشیده امش تا مجلس، فکر میکنم خدا دلش به حالم می سوزد، دلش به حال غربتم، به حال اسیری ام می سوزد. من فکر میکنم خدا فریاد نازک آن فطرت زندانی را می شنود، به من رحم می کند، دستم را می گیرد…

این شب ها فکر میکنم همه این بدی ها، همه این بار سنگین لااقل یک فایده داشت، اینکه دیگر “من"ی نباشد که دوستش داشته باشی تا برایش دعا کنی… همه اش او باشد و تویی که هیچی در مقابلش…

تویی که خودت هم به تنگ آمده ای از خودت…

بقلم بانوصاد

 

 

 1 نظر

خود ارزشمندم

09 مرداد 1392 توسط الزهرا (س) نصر

 

با نام خدا

نکته ای که عقلمان باید به آن حکم و دلمان باورش کند این است که:

«همیشه هر کاری که آسان تر و راحت تر بود، بهتر نیست».

خدای متعال وقتی امر می کند به حجاب، زن و مردش هم تفاوتی نمی کند،

فورا می گوید: «ذلک ازکی لهم» (نور، 30)

این آیه را هیچ جور نمی توانم ترجمه کنم بس که لطیف است و زیبا، فقط باید

روح کلام خدا را درک کنی و لذتش را ببری.

ما توی همین دنیا هم وقتی دو دو تا چهارتایمان خوب کار می کند خیلی وقت ها

سخت ترها را انتخاب می کنیم به خاطر اینکه عقلمان می گوید این سختی به آن

نتیجه می ارزد، مثلا حاضریم برای دریافت سکه طلا، شب تا صبح را در هر هوایی

کنار دیوار بانک بنشینیم یا کسانی که با مشغله کار و زندگی، برای افزایش حقوقشان

دنبال درس و مدرک می روند یا …. در همه این موارد آن انگیزه قوی ای که در دل ما

نشسته و ما را به خوب بودن تصمیمان مطمئن کرده ما را تا آخر راه با استقامت پیش

می برد. سوالی که خانوم های چادری خیلی اوقات، خصوصا در گرما، با آن مواجه

می شوند این است که «سخت نیست؟»، «اذیت نمی شی؟»، جواب این سوالات

مثبت است ولی باید گفت لزوما هر سختی ای بد و هر آسانی ای خوب نیست

و تحمل این سختی کمی بینش و نگاه عمیق تر از دیدن نوک دماغ می خواهد!

این سختی که از یک جایی به بعد دیگر سخت هم نیست، می ارزد به اینکه متاعی

باشی در معرض «هر چشمی»، می ارزد به اینکه به تو به چشم یک «انسان» نگاه

شود نه ابزار لوکس. زنی که قدر خودش را به عنوان یک موجود خاص ارزشمند با زیبایی ها

و قابلیت های فراوان شناخته باشد به آسانی و ارزانی خودش را به همگان نمی فروشد.

معتقدم هیچ کس به اندازه خود زن به حجاب نیاز ندارد، تمام حرفهایی که به عنوان تاثیرات حجاب در

سلامت محیط اجتماعی گفته اند حق است و حساب، ولی این «ازکی» و «اطهر» بودنش برای

خود زن یک چیز دیگر است.

بقلم بانو حبیب

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 452
  • 453
  • 454
  • ...
  • 455
  • ...
  • 456
  • 457
  • 458
  • ...
  • 459
  • ...
  • 460
  • 461
  • 462
  • ...
  • 734

.

ذکر روزهای هفته

مدرسه علمیه الزهرا (س) نصر تهران

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • اهل بيت عليهم السلام
    • امام اولمان را بشناسیم
  • توصيه هاي تربيتي
    • در محضر استاد
    • نکات تفسیری
  • اسماء الله الحسنی
  • فاطمیه
  • نکته های قرآنی
  • دعا و نیایش
  • سبک زندگی
    • شهدا
    • امام خمینی (ره)
    • شناخت پیامبران
      • سفرنامه مکه
    • زندگی به سبک شهدا
    • فرهنگی
  • در محضر استاد
    • بیانات امام خامنه ای
      • اخبار مدرسه
    • در محضر رهبری
    • سلسله مباحث حیا در بُعد تربیتی
  • نکات خانه داری
  • نکته های ناب
  • در محضر اهل بیت
  • کلام امام
  • احکام
  • سلامتی
  • ماه خدا
  • اخبار
    • معرفی امامزاده های ایران
      • محرم نوشت ها
        • دلنوشت های طلاب
          • آموزش آشپزی
          • ویژه نوشته های دهه فجر
          • خوش نوشته
        • توصیه های سلامتی
      • نکته های جالب
  • محرم
  • پژوهش
    • مستوره آفرینش ( بیانات رهبری در باره زن و خانواده )
    • فناوری اطلاعات
    • پژوهش ها و تحقیقات پایانی طلاب
    • مقاله نویسی
    • مقالات مفید
  • مسابقات پژوهشی

جستجو

  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس