گریه کن؛ گریه برای تو سزاوارتر است...
یا مَنْ إِلَیهِ یهْرُبُ …
اَبْكی لِخُروُجِ نَفْسی
وقتی كه بهترین خلق خدا هم از لحظه جان دادن میترسیدند، چگونه من نترسم؟
می ترسم از لحظه ای که ملک الموت بر بالینم حاضر شود و من…
گریه می كنم برای جان دادنم
اَبْكی لِظُلْمَةِ قَبْری
هرچه قدر كه از تاریكی ها كمتر ترسیده ام، اما از یك تاریكی زیاد می ترسم؛
از تاریكی قبرم می ترسم… از تاریکی و تنهایی قبرم…
گریه میكنم برای تاریكی قبرم
اَبْكی لِضیقِ لَحَدی
از بستن كمربند ایمنی ماشین هم فراری ام، بس كه حس میكنم نفس م را میگیرد.
فكر میكنم چگونه لحد بر سینه ام میگذارند و توان نخواستن ندارم…
گریه میكنم برای تنگی لحدم
اَبْكی لِسُؤالِ مُنْكَر وَ نَكیر اِیای
همیشه از امتحان دادن و درس پس دادن، فراری بوده ام، خصوص امتحان شفاهی
می ترسم از وقتی كه دو فرشتۀ مأمور حاضر میشوند برای سوال و من تنهایم
مبادا كه كمكی به سراغم نیاید… هول كنم و … آه…
می ترسم…
گریه میكنم برای سؤال نكیر و منكر از من
اَبْكی لِخُروُجی مِنْ قَبْری عُرْیاناً ذَلیلاً حامِلاً ثِقْلی عَلی ظَهْری
از همان بچگی سعی میكردم مراقب حجابم باشم، حتی وقت خواب هم حواسم بود كه اگر نامحرم بود؛ روسری ام كمی شُل نشود حتی.. شرم و حیا از بی مهابا دیده شدن…
از آن وقتی كه فهمیده بودم در قیامت مردم آن گونه اند، ترس و نگرانی و حس بد ش با من است
می ترسم و شرم دارم از حالِ قیامت
گریه میكنم برای بیرون آمدنم از قبر؛ برهنه و خوار كه بار سنگینم را به پشتم بار كرده اند
چگونه نترسم؟
چگونه گریه نكنم؟
كه اگر رحم تو شامل حالم نشود، بیچاره ام…
و لا أطلب الفرج الا منک فَاَغِثْنی وَفَرِّجْ عَنّی…
و گشایش را جز از تو نخواهم، پس به دادم برس و گشایشی به من ده
و به تو پناه می آورم از این ترس هایم، ای آنكه به سوی تو گریزند ترسندگان...
ت.ن: اینها برگرفته از دعاي ابوحمزه ست. حق این دعا را ادا نکرده ام و توفیق خواندن درست و حسابی اش را نداشته ام. خودش همۀ آنچه باید را گفته و به بهترین و کامل ترین نحو احوالاتمان را وصف کرده، نیاز به شرح ندارد، میدانم. اما اینها همینطوری آمده بود. توی ذهنم میچرخید و …
یا لطیف! ارحم عبدکَ الضّعیف… که ضعیف ام من…
ای اشک ها ببارید… ای چشم ها؛ خشک نشوید که امیدم به همین اشک است… که سلاحی بکاء… و خودش گفت طاقت بی تابی بنده را ندارد… بی تاب باش بر این احوال که به رحم ش نیازمندی…
بقلم نجوابانو