معتبرترین قول شهادت حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) کدام است
به مناسبت سالروز شهادت حضرت زهرای مرضیه(سلام الله علیها) پیرامون اقوال مختلف شهادت آن حضرت با حجتالاسلام «حمید احمدی جلفایی» پژوهشگر مؤسسه علمی فرهنگی دارالحدیث و نویسنده کتابهای «احکام حجاب و عفت، در گلستان مرجعیت»، «بهترینها و برترینها در کتاب و سنت»، «چهل حدیث پیرامون حجاب و عفت زنان»، «حجاب برتر (بررسی جایگاه چادر در حجاب اسلامی)» و «صحیفه فاطمیه: جامع خطبهها، کلمات قصار، ادعیه، اشعار، فضائل، کرامات و سایر ملحقات حضرت فاطمه» گفتوگو کردیم که مشروح آن در ذیل آمده است:
۱۳ قول مختلف درباره تاریخ شهادت حضرت زهرا(سلام الله علیها) وجود دارد
* با توجه به اینکه اقوال مختلفی در خصوص روز شهادت حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها توسط مورخین و محدثین نقل شده، کدام قول معتبرتر است؟
- در تقویم زندگی حضرت فاطمه علیهاالسلام، همچون سایر معصومین(علیهم السلام) بین مورخان و محدثان اخلاف وجود دارد، در این اختلاف بیش از هر چیز به ضعف فرآیند ثبت و ضبط در آن زمان بر میگردد، به ویژه آنکه ضابطان و محدثان در آن دوره به مباحث تواریخ و ولادات و وفیات اهمیت چندانی نمیدانند و شبیه این اختلافات در مورد خود رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) نیز کمابیش وجود دارد. اما این اختلافات در مورد تقویم زندگانی حضرت زهرا(سلام الله علیها) نسبت به سایر معصومین بیشتر است و این ظاهراً به نوع جنسیت آن حضرت (سلام الله علیها) یعنی به زن بودن ایشان بر میگردد که طبیعتاً موجب ارتباط و اطلاع نسبتاً کمتر از این تواریخ میشدند، به طور کلی ۱۳ گفته مختلف در منابع تاریخی و روایی در مورد تاریخ شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها وجود دارد که عبارت است از:
۱ـ ۴۰ روز بعد از وفات رسول خدا(صلی الله علیه و آله)، این گفته را مرحوم مجلسی در «بحارالانوار» جلد ۴۳ صفحه ۲۱۲ حدیث ۴۱ از کتاب «عیون المعجزات» نقل کرده است، همچنین در کتاب «کشف الغمه» جلد۱ صفحه ۵۰۰ با استناد به روایتی مجهول این گفته نقل شده است.
۲ـ ۴۵ روز بعد از وفات رسول خدا(صلی الله علیه و آله)، این گفته را برخی از محدثان به عنوان یک گفته نامعلوم نقل کردهاند.
۳ـ دو ماه بعد از وفات رسول خدا(صلی الله علیه و آله)، این گفته را «حاکم نیشابوری» در کتاب «مستدرک» از عایشه نقل کرده است.
۴ـ ۷۰ روز پس از رحلت رسول خدا(صلی الله علیه و آله)، این گفته را یکی از دانشمندان اهل سنت «ابن عبد الاب» در کتاب «الاستیعاب» نقل کرده است.
۵ـ ۷۲ روز پس از رحلت رسول خدا، این گفته را «ابن شهر آشوب» در کتاب «المناقب» جلد ۳ صفحه ۳۵۷ آورده است و گفته که مطابق آن حضرت(سلام الله علیها) در روز شنبه ۱۷ شب مانده از ربیعالاخر در سال دهم هجری در سن ۱۷ سال و ۷ ماهگی دار دنیا را وداع گفته است و البته «ابن طاووس» هم کتاب «اعلام الوری» صفحه ۱۴۷ به عنوان قول اظهر ذکر کرده است.
۶ـ ۷۵ روز پس از رحلت رسول خدا(صلی الله علیه و آله)، این گفته که در کتاب «الکافی» مرحوم کلینی جلد یک صفحه ۴۵۸ آمده است که مطابق آن «مرحوم کلینی» با استناد از امام باقر علیهالسلام، ولادت آن حضرت را ۵ سال پس از مبعث و شهادت وی را ۷۵ روز بعد از وفات پدرش در سن ۱۸ سال و ۷۵ روزگی ذکر کرده است، در کتاب «دلایل الامامه» «طبری»، صفحه ۴۵ طبق روایتی به نقل از امام باقر علیهالسلام و نیز در کتاب «الخرائج» مطابق روایتی به نقل از امام صادق علیهالسلام این نطریه مورد تائید قرار گرفته و در متن این روایات روز شهادت آن حضرت سیزده جمادی الاولی بیان شده است که امروزه نظر اهل سنت بر همین مبنا قرار گرفته است..
۷- ۸۵ روز پس از رحلت رسول خدا(صلی الله علیه و آله)، این گفته را مرحوم طبری در کتاب «دلائل الامامه» صفحه ۴۵ به عنوان یک قیل نقل کرده است.
۸ ـ سه ماه پس از رحلت رسول خدا(صلی الله علیه و آله)، این گفته به «ابوالفرج اصفهانی» نسبت داده شده است.
۹- ۹۵ روز پس از رحلت پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله)، مستند این گفته امروزه در میان شیعیان به ویژه ایران به رسمیت شناخته میشود، دو روایت از امام باقر علیهالسلام و امام صادق علیهالسلام است که یکی آز آنها در کتاب «کشفالغمه» جلد یک صفحه ۵۵۳ نقل شده استو روایت دوم که از لحاظ سندی نسبت بر همه اخبار دیگر محکمتر و متقنتر هست، در کتاب «دلائلالامامه» صفحه ۴۵ از زبان امام صادق علیهالسلام آمده است که مطابق آن روز شهادت آن حضرت (سلام الله علیها) سه شنبه سوم جمادی الثانی اعلام شده است.
۱۰- ۱۰۰ روز بعد از رحلت رسول خدا(ص)، این گفته را نیز نویسنده کتاب «کشفالغمه» در جلد یک صفحه ۵۰۳ به نقل از «ابن قتیبه» نقل کرده است.
۱۱ـ چهار ماه پس از رحلت رسول خدا(صلی الله علیه و آله)، این گفته «ابن شهر آشوب» در کتاب «المناقب» جلد ۳ صفحه ۳۵۷ با عنوان قیل نقل کرده است و گفته که قربانی یکی از محدثان معروف، این نظریه را صحیحتر از همه دانسته است و البته «ابنطاووس» هم در کتاب «اعلام الوری» صفحه ۱۴۷ روایتی به نقل از جابر و او از امام محمد باقر علیهالسلام در تأیید این نظریه نقل کرده است.
۱۲- ۶ ماه پس از رحلت رسول خدا(صلی الله علیه و آله)، این نظریه به عنوان یک نظریه مشهور میان شیعه و سنی در برخی از دورههای تاریخی مطرح بوده است و مستندات آن، دو روایت از «امام باقر(علیه السلام)» و «عروة بن زیبر» است که مطابق آن حضرت(سلام الله علیها) در شب سهشنبه سه روز مانده به ماه رمضان در سال یازدهم هجری به شهادت رسیدهاند و البته «ابن ابی الحدید» در شرح نهجالبلاغه جلد ۶ صفحه ۴۶ همین گفته را از عایشه نیز نقل کرده است.
۱۳- ۸ ماه پس از رحلت رسول خدا(صلی الله علیه و آله)، این گفته را به برخی از محدثان نسبت داده شده است، همچنین در کتاب «کشفالغمه» جلد یک صفحه ۵۰۳ نیز این نظریه نقل شده است.
مشهورترین تاریخ شهادت حضرت زهرا(سلام الله علیها) ۹۵ روز پس از رحلت رسولالله(صلی الله علیه و آله) است
با جمعبندی این نقدها کلاً سه قول مختلف در مورد سن حضرت زهرا(سلام الله علیها) هنگام شهادت وجود دارد:
۱ـ «مرحوم کلینی» که معتقد است حضرت ۱۷ سال و ۷۵ روز داشتهاند.
۲ـ صاحب «مناقب» و برخی دیگر که معتقدند حضرت ۱۸ سال و ۷ ماه میباشد.
۳- نقل قولی از مرحوم ابنطاووس در کتاب «اعلامالوری» صفحه ۴۷ که شهادت آن حضرت را ۲۳ سالگی مطرح کردند، همچنین در کتاب «کشفالغمه» جلد یک صفحه ۵۰۲ این نظریه را به «ابن شهاب» و به «زهری» هم نسبت داده شده است.
«ابن عربی» حضرت زهرا(سلام الله علیها) را در طهارت و عصمت با رسول الله(صلی الله علیه و آله) شریک میداند
* عصمت حضرت زهرا(سلام الله علیها) از دیدگاه شیعه و اهل سنت چگونه است؟ اهل سنت از چه زاویهای به حضرت فاطمه (سلام الله علیها) مینگرند؟
-اختلاف اساسی دیدگاه شیعه و سنی در مورد آن حضرت عمدتاً از دو زاویه قابل بحث است: یکی؛ مربوط به مباحث تاریخی و وقایع پس از رحلت رسول گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله) و دیگری؛ مربوط به ارزش وجودی و رتبه یا مقام حضرت فاطمه زهراست.
در بحث اول دامنه اختلافات بسیار است و ما معتقدیم که در این بخش از تاریخ انصافاً منابع اهل سنت به مرور زمان تحریف شده و شواهد و قراین این تحریف در آثار خود آنها بسیار واضح و روشن است، ضمن آنکه دلایل و قرائن بسیاری در منابع کهن و معتبر تاریخی و روایی اهل سنت وجود دارد که دیدگاه شیعه را در خصوص مسائل حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) و حقانیت آن حضرت مورد تایید قرار میدهد.
اما جهت دوم بحث، در واقع میتوان گفت: به عنوان پایه و اساس سایر اختلافات نیز به حساب میآید، مربوط به رتبه و مقام وجودی آن حضرت(سلام الله علیها) است که در رأس همه اختلافات در این زمینه به مسئله عصمت آن حضرت بر میگردد، اینکه شیعه به دلایل متعدد نقلی و اصلی اعتقاد به عصمت و برخورداری آن حضرت از علم لدنی دارد، اما مکتب مقابل علیرغم دلایل و قرائن موجود در قرآن کریم و سنت نبوی آثار متعدد تاریخی و روایی خود به آن معتقد نیستند.
یکی از دلایل شیعه در اثبات آن حضرت(سلام الله علیها) آیه مبارکه ۳۳ سوره احزاب (مربوط به آیه تطهیر) «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا» و روایات و اخبار تاریخی ذیلیه آن است که در منابع فریقین به وفور وارد شده و ضمن اشاره به ماجرای کسا یا لوای رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم به اثبات این مقام برای آن حضرت میپردازد، در معتبرترین منابع اهل سنت صحابه و تابعین مورد قبول اهل سنت از جمله: «ابو سعید خدری»، «انس بن مالک»، «عایشه»، «ام سلمه»، «ابن ابی سلمه»، «سعد» و غیره به طرق متعدد این ماجرا را نقل کردند و بعد از آن نیز محدثان و دانشمندان مختلف آنها همچون «بخاری» در صحیح خود جلد ۵ صفحه ۲۶ و «مسلم» در صحیحش جلد ۱۵ صفحه ۱۹۴ و «بیهقی» در «سنن کبری» جلد ۲ صفحه ۱۴۹ و «طبری» در تفسیرش جلد ۵ صفحه ۳۲ و «حاکم نیشابوری» در «مستدرک» جلد۳ صفحه ۱۴۷ و غیره این اخبار را که تعداد طرق آنها به بیش از ۲۰ طریق میرسند، نقل کردهاند، اما متأسفانه علیرغم آنکه نتوانستهاند در تفسیر دلالت آیه و مقامات موجود در آن، بین رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و با آن حضرت(سلام الله علیها) تفاوت منطقی بیان کنند، اما در نتیجهگیری همچنان با برخی توضیحات غیرعلمی و غیرمنطقی تعصب ورزیدهاند.
روشنی این دلایل در منابع اهل سنت چنان محکم است که دانشمندی همچون «محیالدین عربی» در این زمینه پس از نقل اخبار مربوط به آیه شریفه و به استناد به دلالت آنها اهل بیت علیهمالسلام و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در طهارت و عصمت با رسول گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله) شریک اعلام کرده است، در روایت امامان شیعه نیز علاوه بر پردازش متواتر به این اخبار به عصمت ویژه آن حضرت تصریح و جز مقام امامت ظاهری، آن حضرت در همه مقامات و فضائل بیان شده ائمه معصومین به منزله سرچشمه و سرآمد معرفی شده است.
به عنوان مثال در روایاتی از امام صادق (علیه السلام) در کتاب «دعائم الاسلام» جلد یک صفحه ۳۷ نقل شده، به صراحت آمده است، همچنین در متون برخی ادعیه و زیارات معتبر مربوط به آن حضرت(سلام الله علیها)، به این مقامات ویژه ایشان تصریح بیشتری شده است که پرداختن به همه این موارد در فرصت کوتاه نمیگنجد.
علامه امینی: فاطمه(سلام الله علیها) مابین در و دیوار «مهدی» را صدا زد
* بیان شده است «هنگامی که حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) ما بین در و دیوار قرار گرفتند، اباصالح المهدی را صدا زدند»، آیا این روایت صحت دارد؟
ـ تنها مستند این گفته کتاب «الغدیر» مرحوم علامه امینی است که ایشان در اشاره به این سخن به هیچ منبعی استناد نکرده است، حالا این گفته میتواند به عنوان زبان حالی، مطرح باشد و یا اینکه نقدی است بدون سنجش لازم از ناحیه مرحوم علامه که نظیر آن در برخی از مواضع دیگر مجموعه ایشان نیز شناسایی شده است که البته در یک بینش خوشبینانه میتوان گفت این سخن را در منبعی دیده که در اختیار خود داشته، ولی مصدر آن را ذکر نکرده است.
دلایل شکل گیری جنگ جمل به روایت امام علی .ع.
دهم جمادیالأول سال 36 هجری مصادف است با جنگ جمل که فتح بصره و نصرت خداوند متعال بر امیرالمؤمنین(علیه السلام) را نیز به دنبال داشت، با توجه به اینکه «جَمَل» به شتر نر گفته میشود و از آنجایی که در این جنگ، عایشه بر شتری به نام عسکر سوار شده بود این جنگ، جنگ جمل نام گرفت.
این نوشتار گذر کوتاهی است بر چگونگی شکل گیری جنگ جمل و بیان ادله و علل به وجود آمدن آن، از دو دیدگاه اصحاب جمل و امام علی(علیه السلام) که برای آگاهی عموم علاقهمندان ذکر میشود.
حدود سه ماه بیشتر از بیعت با امیرمؤمنان على(علیه السلام) نگذشته بود که تحمل عدالت آن حضرت بر گروهى از مستکبران، سخت و ناگوار آمد و مخالفتها از سوى آنان شروع شد. معاویه در شام پرچم مخالفت را بر افراشت و حاضر به پذیرش بیعت نبود و براى رویارویی با حضرت آماده جنگ مىشد. على(علیه السلام) به فرمانداران خود در سه شهر کوفه، بصره و مصر نامه نوشت تا نیروهاى جنگى خود را براى مقابله با معاویه اعزام کنند.
در همین حین نیز طلحه و زبیر به بهانه انجام دادن عمره از مدینه خارج و راهى مکه شدند و در مکه، عایشه را که از بیعت با آن حضرت ناراضى بود با خویش همراه کرده و به عنوان هوادارى از خون عثمان به سمت «بصره» حرکت کردند.
قرائن به خوبى گواهى مىداد که آنها نه در فکر خوانخواهى عثمان بودند و نه دلسوزى براى اسلام، زیرا قاتلان عثمان در بصره نبودند. همچنین لازمه هوادارى از «عثمان» مخالفت با امیرمؤمنان(علیه السلام) نبود، علاوه بر این طلحه نیز خود از سران مبارزان علیه عثمان بود. بنابراین روشن است که هدف آنها از پیمان شکنى به دلیل اینکه با على(علیه السلام) بیعت کرده بودند، رسیدن به جاه و مقام بود.
عبدالله بن عامر که قبلاً عامل عثمان در بصره بود و از طرف امام علی(علیه السلام) عزل شده بود، به مکه آمد و شترى که دویست دینار خریده بود را براى عایشه آورد و به طرف بصره حرکت کردند تا به این شهر رسیدند. پس از ورود، به خانه «عثمان بن حنیف» نماینده امیرالمؤمنین(علیه السلام) ریخته، او را اسیر کردند و بسیار کتکش زدند.
علی (علیه السلام) براى مقابله با آنها به طرف بصره حرکت کردند. در این جنگ همراه حضرت امیر(علیه السلام)، امام حسن و امام حسین علیهماالسلام و همچنین محمد حنفیه و عبداللَّه بن جعفر و اولاد عقیل و عدهاى از جوانان بنىهاشم همراه با عمار و ابوایوب انصارى و عدهاى از مهاجر و انصار بودند. 80 نفر از اصحاب بدر، 250 نفر از کسانى که با پیامبر(ص) در بیعت شجره شرکت کرده بودند و 1500 نفر از سایر اصحاب پیامبر(صلی الله علیه وآله) شرکت کردند.
حضرت علی(علیه السلام) «مسلم مجاشعى» را همراه با قرآنى فرستادند که بصریان را به حکم قرآن بخواند، ولى آنها مسلم را هدف تیر قرار داده و شهید کردند. بعد از موعظههاى عمار و فرمایشات امیرالمؤمنین(علیه السلام) در دهم جمادى الاولى جنگى را که عایشه شروع کرده بود ادامه دادند و حضرت امیر(علیه السلام) در مقام مقابله با آنها برآمدند. در این جنگ از لشکر علی(علیه السلام) که 20 هزار مرد جنگى بودند پنج هزار نفر شهید شدند، و از لشکر عایشه که 30 هزار نفر بودند 13 هزار نفر کشته شدند.
سرانجام که پیروزى نصیب لشکر امیرالمؤمنین(علیه السلام) شد، حضرت کنار هودج عایشه آمدند و فرمودند: «اى حمیرا، پیامبر تو را امر کرده بود که به جنگ من بیرون آیى؟ آیا تو را امر نفرمود که در خانه خود بنشینى و بیرون نیایى؟ به خدا سوگند، انصاف ندارند آنهایی که زنان خود را پشت پرده پنهان داشته و تو را بیرون آوردند». محمد بن ابوبکر خواهرش را از هودج بیرون کشید. حضرت علی(علیه السلام) دستور داد او را به خانه صفیه دختر حارث بن ابىطلحه ببرند و بعد او را به مکه و از مکه به مدینه فرستاد.
در این جنگ زید بن صوحان که از بزرگان لشکر و شیعیان امیرالمؤمنین(علیه السلام) بود شهید شد و آن حضرت بالاى سرش آمده، فرمودند: «اى زید، خدا رحمتت کند که تعلقات دنیوى تو اندک بود، و امداد تو در دین بسیار بود».
در این جنگ به گفته بعضى 10 هزار نفر و به روایتى 17 هزار نفر از طرفین کشته شدند و با این ضایعه عظیم نخستین مخالفت جدى، درهم شکسته شد و مسئولیت آن برگردن آتش افروزان جنگ قرار گرفت.
* چرا اصحاب جمل با على(علیه السلام) جنگ کردند
براى بررسى علل وقوع جنگ جمل لازم است که نگاهی بر ادله طرفین درگیر در این جنگ داشته باشیم.
امیرالمؤمنین(علیه السلام) در خطبه 172 نهج البلاغه میفرمایند: «بیرون شدند و حرمِ رسول خدا (صلی الله علیه وآله) را با خود به این سو و آن سو کشاندند، چنانکه کنیزکی را به هنگام خرید کشانند». از این سخن حضرت چنین برمیآید که طلحه و زبیر از جایگاه همسر پیامبر (صلی الله علیه وآله) سوء استفاده کرده، او را ابزاری برای رسیدن به اهداف سیاسی و مطامع دنیوی خود قرار دادند.
الف: علل جنگ جمل از دیدگاه اصحاب جمل:
1. در فرازهایى از خطبههاى موجود میان عایشه و طلحه، مهمترین علت جنگ جمل خونخواهى عثمان بیان شده است. همچنین این عده على(علیه السلام) را مسئول قتل عثمان مىدانستند!
2. برخى از علماى معتزله معتقدند که عایشه و یارانش، قصد امر به معروف و نهى از منکر داشتهاند.
3. طلحه، علت دیگرى را که در واقع در راستاى علت قبلى است، ذکر مىکند و آن هم اصلاح امت رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) و رواج طاعت الهى است.
4. خلافت و رهبرى على(علیه السلام) مطابق با رویه خلفاى سابق نبوده، پس مشروعیت نداشته است.
5. على(علیه السلام) در کارهایش با طلحه و زبیر مشورت نمىکرد.
ب: علل جنگ از دیدگاه حضرت علی(علیه السلام) و یارانش:
1. قدرتطلبى طلحه و زبیر: امیرالمؤمنین على(علیه السلام) در خطبه 148 نهجالبلاغه مىفرمایند: هر کدام از طلحه و زبیر امیدوار است حکومت را به دست آورد.
2. عهد و پیمان شکنى: على(علیه السلام) در بیاناتى ضمن اعلان آمادهباش براى جنگ، این دو را متهم به پیمان شکنى کردند.
3.کینه و کدورت دیرینه: این نکته قابل انکار نیست که کینههایی نسبت به علی(علیه السلام) وجود داشته است. که امیرالمؤمنین(علیه السلام) ریشه هاى آن را چنین برمىشمرد:
-اختصاص اخوت پیامبر(صلی الله علیه وآله) به على(علیه السلام)
-برترى على(علیه السلام) بر ابوبکر
-مسدود نشدن «باب على» به مسجد پیامبر(صلی الله علیه وآله)
-دادن پرچم فتح خیبر به دست على(علیه السلام)
همچنین طلحه و زبیر امیدوار بودند که على با آنها در امور مشورت کرده و بخشى از حکومت را به آنها واگذار کند که هیچ کدام تحقق نیافت و موجب عناد با على(علیه السلام) شد.
4. نفاق: دورویى، از دیگر عللی بود که على(علیه السلام) به آن اشاره کرده است.
5. از بین بردن امنیت جامعه اسلامى: مصداق بارز این علت، حمله اصحاب جمل در بصره به خزانه بیتالمال و کشتن عدهاى از مردم بود.
6. سرپوش گذاشتن بر عملکرد خویش: در این رابطه امیرالمؤمنین(علیه السلام) در خطبه 137 نهج البلاغه مىفرمایند: آنها انتقام خونى را مىخواهند که خود ریختهاند.
و نیز مضمون همین سخن را حضرت(علیه السلام) در خطبه 137 نهجالبلاغه آوردهاند که: آنها انتقام خونى را مىخواهند که خود ریختهاند. با این اوصاف حضرت مىفرمایند: طلحه خود جنگ را به راه انداخته تا به خاطر قتل عثمان مورد سؤال واقع نشود.
بنابراین اصحاب جمل تحت عنوانى به ظاهر زیبا و حق مآبانه علیه اولىالأمر خویش قیام کردند و پیمان و بیعت خویش را شکستند، در حالى که این عنوان بهانهاى بیش نبود.
زینب زینت پدر است
به مناسبت میلاد بانوی صبر و استقامت حضرت زینب.س.
پر رفت و آمدترین خانه «محله بنیهاشم» را آوای شادی و سرور در آغوش گرفته بود، موج شعف و لبخند همراه با انتظار، فضای خانه و محله را پر کرده بود. همه برای ولادت سومین نوه عزیز پیامبر لحظهشماری میکردند، و دل خوش میداشتند که «مولود فاطمه» را در آغوش بفشارند و گل بوسههای محبت را بر گونههای عطر آگینش نثار گردانند.
در پنجم جمادیالاولی سال پنجم هجرت، مطابق با 627 میلادی، دختر فاطمه علیهاالسلام متولد شد. با اين تولد، حضرت فاطمه(ع)، سومین فرزند خود را به دنیا آورد و پدر نیز خود را به زینت «زینب» آراست.
رسم خانواده علی(ع) و زهرا(ع) این بود که نامگذاری نوزاد خود را بهبزرگِ خانواده واگذار میکردند، امّا وقتی این نوزاد زهرا چشم بهجهان گشود، بزرگ خانواده یعنی پیغمبر(ص) در مسافرت بود و آنان چند روزی صبر کردند تا پیامبر از مسافرت آمد و همین که مژده ولادت دختر فاطمه(ع) را شنید، در اولین فرصت به خانه فاطمه(ع) رفت، و نوزاد را طلب نمود و او را در آغوش خود فشرد و بوسهها به گونهاش افکند. و نام کودک را زینب نهاد.
کلمه «زینب» از دو بخش «زین» یعنی زینت و «اَب» یعنی پدر ترکیب یافته است، و زینب یعنی زینت بابا.
30 صفر؛ شهادت امام رضا علیه السلام
امام علی بن موسیالرضا (علیه السلام) هشتمین امام شیعیان از سلاله پاک رسول خدا و هشتمین جانشین پیامبر مکرم اسلام میباشند. امام علی بن موسی الرضا علیه السلام در یازده ذیقعده 148 ق در شهر مدینه به دنیا آمد. پدر بزگوار آن حضرت، امام موسی کاظم علیه السلام نام مبارک او را «علی» گذاشت.
امام رضا علیه السلام در سن 35 سالگی عهدهدار مسئولیت امامت و رهبری شیعیان گردیدند و حیات ایشان مقارن بود با خلافت خلفای عباسی که سختیها و رنج بسیاری را بر امام رواداشتند و سرانجام مأمون عباسی ایشان را در سن 55 سالگی به شهادت رساند.
نام، لقب و کنیه امام رضا (ع):
نام مبارک ایشان علی و کنیه آن حضرت ابوالحسن و مشهورترین لقب ایشان “رضا” به معنای “خشنودی” میباشد. امام محمد تقی (علیه السلام) امام نهم و فرزند ایشان سبب نامیده شدن آن حضرت به این لقب را اینگونه نقل میفرمایند: “خداوند او را رضا لقب نهاد زیرا خداوند در آسمان و رسول خدا و ائمه اطهار در زمین از او خشنود بودهاند و ایشان را برای امامت پسندیدهاند و همینطور (به خاطر خلق و خوی نیکوی امام) هم دوستان و نزدیکان و هم دشمنان از ایشان راضی و خشنود بودند.” یکی از القاب مشهور حضرت “عالم آل محمد” است. این لقب نشانگر ظهور علم و دانش ایشان میباشد.
پدر و مادر امام رضا(ع):
پدر بزرگوار ایشان امام موسی کاظم (علیه السلام) پیشوای هفتم شیعیان بودند که در سال 183 ﻫ.ق. به دست هارون عباسی به شهادت رسیدند و مادر گرامیشان “نجمه” نام داشت.
صفحات: 1· 2
زیارتنامه امام حسن مجتبی(ع)
یکی از زیاراتی که سفارش شده است در روز ۲۸ صفر خوانده شود زیارت امام حسن مجتبی علیه السلام می باشد که متن عربی و همچنین ترجمه فارسی آن جهت دسترس کاربران آماده شده است .
بسم الله الرحمن الرحیم
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَا بْنَ رَسُولِ رَبِّ الْعالَمینَ
سلام بر تو اى فرزند پیامبر (خدا) پروردگار جهانیان
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَا بْنَ اَمیرِ الْمُؤْمِنینَ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَا بْنَ فاطِمَةَ الزَّهْراَّءِ
سلام بر تو اى فرزند امیرمؤ منان سلام بر تو اى فرزند فاطمه زهرا
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا حَبیبَ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا صِفْوَةَ اللّهِ
سلام بر تو اى حبیب خدا سلام بر تو اى برگزیده خاص خدا
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَمینَ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا حُجَّةَ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا نُورَ اللّهِ
سلام بر تو اى امین (وحى ) خدا سلام بر تو اى حجت خدا سلام بر تو اى نور خدا
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا صِراطَ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا بَیانَ حُکْمِ اللّهِ
سلام بر تو اى راه (مستقیم ) خدا سلام بر تو اى بیان (کننده ) حکم خدا
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا ناصِرَ دینِ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا السَّیِدُ الزَّکِىُّ
سلام بر تو اى یاور دین خدا سلام بر تو اى آقاى پاک (و منزه از هر عیب (
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْبَرُّ الْوَفِىُّ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْقاَّئِمُ الاْمینُ
سلام بر تو اى نیکوکردار وفادار سلام بر تو اى قیام کننده (به امر خدا) و امین
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْعالِمُ بِالتَّأویلِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْهادِى الْمَهْدِىُّ
سلام بر تو اى داناى به تاءویل (قرآن ) سلام بر تو اى راهنماى راه یافته
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الطّاهِرُ الزَّکِىُّ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا التَّقِِیُّ النَّقِىُّ
سلام بر تو اى پاکیزه منزه سلام بر تو اى پرهیزکار پاکدامن
السَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْحَقُّ الْحَقیقُ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الشَّهیدُ الصِّدّیقُ
سلام بر تو اى حق سزاوار بدان سلام بر تو اى شهید راست گفتار
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا مُحَمَّدٍ الْحَسَنَ بْنَ عَلِی وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَکاتُهُ
سلام بر تو اى ابا محمد حسن بن على و رحمت خدا و برکات او
انتشار «قصه زندگی امام رضا (ع)» برای کودکان
بخش کودک و نوجوان انتشارات بهنشر نخستین جلد از مجموعه کتابهای «قصه زندگی امام رضا (ع)» نوشته مجید ملامحمدی را با تصویرگری حمیدرضا بیدقی منتشر کرد.
بخش کودک و نوجوان انتشارات بهنشر (انتشارات آستان قدس رضوی) نخستین جلد از مجموعه کتابهای «قصه زندگی امام رضا (ع)» با عنوان «رضاجان خوش آمدی!» نوشته مجید ملامحمدی با تصویرگری حمیدرضا بیدقی را برای کودکان گروه سنی «ب و ج» منتشر کرده است.
داستان این کتاب در قالب 16 بخش بههم پیوسته با عناوینی مانند میهمانهای مدینه، جانشین امام کاظم (ع)، کودک مسیحی، شهادت پدر، مجازات اسراف، برادر نادان، در راه مانده، مرد بدهکار، ثروتمند و مغرور قسمتی از زندگی امام رضا (ع) که از دوران کودکی حضرت شروع میشود را به تصویر میکشد.
در بخشی از این کتاب میخوانیم: «امام کاظم (ع) چند پسر داشت؛ امام رضا را بیشتر از همه دوست میداشت و همیشه میگفت: «او بهترین فرزند من است!»
نجمه وقتی میخواست به رضا شیر بدهد، وضو میگرفت، دعا میخواند و صلوات میفرستاد. فرشتههای آسمانی هرروز به خانه کچکشان میآمدند و آنجا را با عطر بهشتی، خوشبو میکردند. رضا کم کم بزرگ شد تا اینکه راه افتاد. او با شیرینزبانی حرف میزد و نماز و قرآن میخواند و دعا میکرد.
یک روز حرم حضرت محمد(ص) شلوغ شد. چون از راه دور میهمانهای زیادی به شهر مدینه آمده بودند. خدمتکار امام آنها را شمرد. شصت نفر بودند. فوری به خانه رفت تا برایشان شربت آماده کند. میهمانها وقتی حرم را زیارت کردند، دور هم نشستند. نه حرفی زدند نه دعایی خواندند فقط منتظر ماندند. منتظر امام کاظم (ع).
در بزرگ حرم باز شد. آفتاب تازهای همه صحن حرم را روشن کرد. آفتابی که دلچسب و دلنشین بود. میهمانها برخاستند و صلوات فرستادند…»
بخش کودک و نوجوان انتشارات بهنشر (انتشارات آستان قدس رضوی) نخستین جلد از مجموعه کتابهای «قصه زندگی امام رضا (ع)» را در قالب 56 صفحه با شمارگان یکهزار و 500 نسخه، به بهای چهار هزار تومان منتشر کرده است.
امام علی.ع. روح ولایت
به مناسبت عید ولایت و غدیر خم
???? إنَّما وَلِیکمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکعُونَ ✨مائده55
????جز این نیست که #ولی شما خداست و رسول او و آنان که ایمان آورده اند، همان ایمان آورندگانی که اقامه نماز و ادای زکات می کنند در حالی که در رکوع نمازند.
???? پیام های آیه ????
????1- اسلام، هم دین #ولایت است و هم دین #برائت. هم جاذبه دارد و هم دافعه.
آیات قبل ازاین ،از پذیرش ولایت یهود و نصارا نهی کرد، این آیه می فرماید:
????????#خدا و #رسول و #کسی را که در رکوع انگشتر داد، #ولی خود قرار دهید. یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا. . . إِنَّما وَلِیکمُ اللَّهُ . . .
????2- از این که به جای «اولیائکم»، «ولیکم» آمده، ممکن است استفاده شود که #روح_ ولایت پیامبر و علی علیهما السلام، شعاع ولایت الهی است. «وَلِیکمُ»
????3- در قرآن معمولًا# نماز و #زکات در کنار هم مطرح شده است؛ ولی در این آیه، هر دو به هم آمیخته اند. (دادن زکات در حال نماز) «الَّذِینَ یقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکعُونَ»
????4- کسانی که اهل نماز و زکات نیستند، حقّ #ولایت بر مردم را ندارند. إِنَّما وَلِیکمُ اللَّهُ . . . ( «إِنَّما»، نشانۀانحصار ولایت در افراد خاصّ است)
????5- برای توجّه به #محرومان، نماز هم مانع نیست. «یؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکعُونَ» (آری، فقیر نباید از جمع مسلمانان دست خالی برگردد. )
????6- #ولایت از آنِ کسانی است که نسبت به اقامۀنماز وپرداخت زکات پایدار باشد. یقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یؤْتُونَ . . . ( «یقِیمُونَ» و «یؤْتُونَ» نشانه دوام است)
????7- هرگونه #ولایت، حکومت و سرپرستی که از طریق خدا و رسول و امام نباشد، باطل است. إِنَّما وَلِیکمُ اللَّهُ . . . (کلمه «إِنَّما» علامت حصر است)
????8- توجّه به #خلق برای خدا در حال نماز، با اقامه نماز منافات ندارد. «یؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکعُونَ»
????9- کسی که نسبت به فقرا بی تفاوت باشد، نباید #رهبر و ولی شما باشد. إِنَّما وَلِیکمُ اللَّهُ . . . وَ یؤْتُونَ الزَّکاةَ
????10- کارهای جزئی (مثل انفاق انگشتر) نماز را #باطل نمی کند. «یقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکعُونَ»
????11- در فرهنگ قرآن، به #صدقه_مستحبی هم «زکات» گفته می شود. «یؤْتُونَ الزَّکاةَ»
????12- #ولایت_ها در طول یکدیگرند، نه در عرض یکدیگر. ولایت بر مسلمانان، ابتدا از آنِ خداوند است، سپس پیامبر، آنگاه امام. إِنَّما وَلِیکمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا. . .
????تفسیر نور ج 2 ص 318-320
امام علی.ع. هادی امت
بمناسبت عید ولایت و غدیر خم
???? #علی علیه السلام #هادی امت بعد از #نبی اکرم صلی الله علیه و آله
???? و یقُولُ الَّذِینَ کفَرُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیهِ آیةٌ مِنْ رَبِّهِ إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکلِّ قَوْمٍ هادٍ
☀️سوره رعد،آیه 7
????وکسانی که کفر ورزیدند می گویند: چرا از طرف پروردگارش نشانه ای(آشکار و به دلخواه ما) بر او نازل نشده است؟(ای پیامبر!) تو فقط بیم دهنده ای و برای هر قومی راهنمایی است.
???? توضیح و تفسیر ????
????از ابن عباس نقل شده که #پیامبر_اکرم صلی الله علیه و آله دست مبارکشان را بر روی سینه گذاشتند و فرمودند:
????« #انا_المنذر» و آنگاه به علی بن ابیطالب علیهما السلام اشاره کردند و فرمودند: « #انت_الهادی، بک یهتدی المهتدون بعدی»
????#تربیت، هم به تهدید نیاز دارد و هم به ارشاد.
????برای #جامعه جاهل غافل، هشدار بیش از بشارت ضرورت دارد.
????کار اصلی#پیامبران، ارشاد و انذار است؛ «إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ» نه برآوردن خواسته های بی ربط مردم و عرضه معجزه در هر لحظه و برای هرکس.
????با آنکه دیگر پیامبری مبعوث نمی شود، امّا خداوند #حجت_خود را بر همه ی مردم تمام می کند و هرگز زمین از حجت خالی نمی ماند. «
????انبیا تنها به #مشرق_زمین اختصاص نداشته اند.
????در #عصر_حاضر نیز ما باید امام یا هادی زنده داشته باشیم.
#علی_علیه_السلام_هادی_امت_بعد_از_نبی_اکرم
امام علی علیه السلام و پیشبرد اهداف بزرگ اسلام
جانفشانی امام #علی علیه السلام در پیشبرد اهداف بزرگ اسلام
???? و مِنَ النَّاسِ مَنْ یشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ
☀️سوره بقره، آیه 207
???? و از مردم کسی است که برای کسب خشنودی خدا، #جان_خود را می فروشد و خداوند نسبت به بندگان مهربان است.
???? توضیح و پیام ها ????
???? ابن ابی الحدید که از علمای قرن هفتم اهل سنّت است، در شرح نهج البلاغه خود آورده است: تمام مفسّران گفته اند این آیه درباره #علی بن ابی طالب علیه السلام نازل شده است که در #لیلة_المبیت در بستر رسول خدا صلی الله علیه و آله خوابید. و این موضوع در حدی از تواتر است که جز کافر یا دیوانه آنرا انکار نمی کند.
????????#نااهل، حرفش زیباست و انسان را به تعجّب وا می دارد، ولی #مومن، عملش دنیا را متعجّب می کند.
????یاد #ایثارگران را زنده بداریم.
????پیش مرگِ اولیای خدا شدن، یک #ارزش است.
????بزرگ ترین #سود آن است که انسان بهترین متاع را که جان اوست به خالق خودبفروشد، آن هم نه برای بهشت و یا نجات از دوزخ، بلکه فقط برای کسب رضای او.
????در راه خدا، استقبال از خطر و آمادگی برای #جانفشانی همچون دریافت خطر است. با توجّه به شأن نزول آیه، #ستایش از کسی است که جان خود را در معرض خطر قرار داد، هر چند حادثه ای اتفاق نیفتاد.
????منبع:تفسير نور، ج1، ص 321
#امام_علی #جانفشانی
به بهانه سالروز ازدواج حضرت علی و حضرت فاطمه
آنچه می خوانید مطالبی جذاب به بهانه سالروز ازدواج حضرت علی و حضرت فاطمه است. امید است که این پیوند آسمانی سرلوحه همه پیوندها قرار گیرد.
نخستین روز از آخرین ماه سال قمری، سالروز پیوندی آسمانی است که دیگر هیچ گاه مانند آن در تاریخ تکرار نشد. علی علیه السلام، با فاطمه سلام الله علیها، برترین بانوی جهان پیمان عشق بست و خدا، آخرین فرستاده خویش را بر این پیمان گواه گرفت.اول ذیحجه، روزی مبارک برای همه ما شعیان است.
بهترین بانو
به نه سالگی رسیده بود. رشد جسمانی مناسب آن حضرت و رشد و کمال عقلی بانوی فضیلت ها، سبب شده بود که با وجود کمی سن، گوی سبقت را از همه برباید و یکه تاز میدان فضیلت ها گردد و میان همه دختران ممتاز شود. توجه و مهرورزی بی پایان رسول خدا صلی الله علیه و آله نیز بر امتیازات او افزوده بود. کمالات بی شمار فاطمه، باعث شد تا سرشناسان شهر، به رسم دیرین عرب او را از پیامبر خواستگاری کنند.
خواستگاران حضرت زهرا (س) که بودند؟
پیش از حضرت علی - علیه السلام افرادی مانند ابوبکر و عمر آمادگی خود را برای ازدواج با دختر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم اعلام کرده بودند و هر دو از پیامبر یک پاسخ شنیده بودند و آن اینکه در باره ازدواج زهرا منتظر وحی الهی است. آن دو که از ازدواج با حضرت زهرا نومید شده بودند با سعد معاذ رئیس قبیله اوس به گفتگو پرداختند و آگاهانه دریافتند که جز حضرت علی - علیه السلام کسی شایستگی ازدواج با حضرت زهرا - علیها السلام - را ندارد.
عروس بی همتا
اشراف عرب دختران خود را به کسانی می دادند که در قبیله و قدرت و زر و زور مثل آنها باشند. روی این عادت دیرینه، اشراف و بزرگانی اصرار داشتند که با دختر گرامی پیامبر، فاطمه (س) ازدواج کنند؛ غافل از آنکه این دختر با همه دختران دیگر فرق داشته و به موجب آیه مباهله مقام بلندی دارد. فاطمه(س) به تصریح آیه تطهیر معصوم بود و شوهری جز معصوم نمی توانست داشته باشد؛ از این رو، پیامبر از طرف خدا مأمور بود که در پاسخ خواستگاران بگوید ازدواج فاطمه باید به فرمان خدا صورت گیرد.
کسی مانند زهرا (س)
سفارش اسلام در ازدواج، توجه به هم شأنی عروس و داماد است، و یکی از مهم ترین موارد هم شأنی، هم ترازی در ایمان و اسلام است. در جریان ازدواج حضرت فاطمه (س) نیز افراد زیادی خواهان ازدواج با ایشان بودند؛ کسانی که از جایگاه اجتماعی یا اقتصادی بالایی برخوردار بودند، ولی همه آنها با جواب رد روبرو شد. تقدیر الهی برای فاطمه(س) برتر از آن بود که فکرهای مادی می انگاشتند. اصحاب پیامبر فهمیده بودند که جریان ازدواج فاطمه (س) آسان نیست و هر فردی نمی تواند با او ازدواج کند؛ هرچند جایگاه مادی و اجتماعی بالایی داشته باشد. شوهر فاطمه(س) باید شخصیتی باشد که از نظر کمالات معنوی و سجایای اخلاقی، پشت سر پیامبر بوده و چنین فردی کسی نبود غیر از علی بن ابی طالب علیه السلام، همراه همیشه پیامبر صلی الله علیه و آله. آن حضرت همیشه می فرمود «لو لم یخلق علیٌ لم یکن لفاطمة کفو (هر گاه علی آفریده نمی شد، کسی که لایق همسری فاطمه باشد وجود نداشت.)
عشق علی علیه السلام
پاسخ های منفی پیامبر و دخترش فاطمه علیهاالسلام ، و نیز توجه ویژه آن حضرت به علی بن ابی طالب علیه السلام ، جمعی را بر آن داشت که برای این وصلت سهمی ایفا کنند. به همین دلیل روزی به در خانه علی آمدند تا او را برای خواستگاری فاطمه (س) تشویق کنند. او در منزل نبود. دانستند که در نخلستان مشغول آبیاری است. به آنجا روانه شدند و حضرت را مشغول کار دیدند. یکی از آنان پیشنهاد خواستگاری را مطرح کرد. چشمان علی علیه السلام پر از اشک شد و فرمود: «احساساتم را به هیجان آوردی و آرزوی دیرینه ام را بیدار کردی. به خدا سوگند فاطمه (س) مورد خواست و رغبت من است، ولی چه کنم که دستم خالی است». آن مرد گفت: تو می دانی که همه دنیا نیز پیش خدا و پیامبرش ناچیز است و پیامبر به مال و ثروت چشم ندارد. علی کار آب دهی نخلستان را رها کرد، شترش را به خانه آورد و آن را بست و خود را برای رفتن به خانه رسول خدا آماده کرد.
علی( ع) به خواستگاری رفت
هنگامی که حضرت علی علیه السلام برای خواستگاری فاطمه علیهاالسلام رفت، پیامبر در خانه ام سلمه بود. علی در زد. ام سلمه پرسید: کیست؟ قبل از پاسخ خواستگار، پیامبر دستور داد: «در را باز کن و بگو داخل شود. کسی پشت در است که محبوب خدا و رسول است». علی علیه السلام وارد شد، سلام کرد و در حضور رسول خدا نشست. چشمان خود را بر زمین دوخت. شرم از پیامبر مانع گفتن خواسته اش می شد. پیامبر صلی الله علیه و آله که خود علی را بزرگ کرده و از روحیات او باخبر است، سکوت را شکست و فرمود: «می بینم برای حاجتی اینجا آمده ای. خواسته ات را بر زبان آور و آنچه در دل داری بازگو که خواسته ات پیش من پذیرفته است».
مرا به دامادی بپذیر!
علی علیه السلام که برای خواستگاری دختر پیامبر به خانه ایشان رفته بود، با سخنانی شیرین خواسته اش را چنین بازگو کرد: «پدر ومادرم فدای شما، وقتی خردسال بودم مرا از عمویتان ابوطالب و فاطمه بنت اسد گرفتید. با غذای خود و به اخلاق و منش خود بزرگم کردید. نیکی و دل سوزی شما درباره من از پدر و مادرم بیشتر و بهتر بود. تربیت و هدایتم به دست شما بوده و شما ای رسول خدا به خداسوگند ذخیره دنیا و آخرتم می باشید. ای رسول خدا! اکنون که بزرگ شده ام، دوست دارم خانه و همسری داشته باشم تا در سایه انس با او، آرامش یابم. آمده ام تا دخترتان فاطمه را از شما خواستگاری کنم. آیا مرا می پذیرید؟» چهره پیامبر چون گل شکفته شد. گویا انتظار این لحظه را می کشید. خوشحال شد، ولی جواب قطعی را برعهده فاطمه(س) گذاشت.
سکوتی بهتر از سخن
پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله ماجرای خواستگاری پسر عموی خویش را برای دخترش بازگو کرد و فرمود: «دختر عزیزم! تو علی را خوب می شناسی و به سابقه ایمان و خویشاوندی و فضیلت و پارسایی او آگاهی داری. من همیشه آرزو داشتم تو را خوشبخت کنم و به عقد کسی درآورم که بهترین مرد روی زمین است. آیا راضی هستی همسر علی باشی؟»فضای اتاق لحظاتی غرق در سکوت بود؛ سکوت از سر حیا. فاطمه خاموش ماند و چیزی نگفت. نغمه تکبیر پیامبر بلند شد: «اللّه اکبر! فاطمه راضی است. سکوت او نشانه رضایت اوست». واکنش فاطمه(س) در برابر خواستگاران قبلی، برگرداندن چهره و اظهار ناراحتی بود، اما این بار با سکوت خود صد سخن گفت و روی خود را هم بر نگرداند. آن حضرت نزد علی علیه السلام که در انتظار پاسخ بود برگشت و رضایت فاطمه را خبر داد.
مهر علی (ع) ؛ مهریه زهرا (س)
مشخص کردن میزان مهریه، از شرایط عقد در اسلام است. حضرت محمد صلی الله علیه و آله که نخستین مجری دستورات اسلام بود، در پیوند دخترش با حضرت علی علیه السلام، از داماد آینده اش پرسید: آیا برای این ازدواج اندوخته ای داری؟ علی علیه السلام پاسخ داد: شما از وضعیت من به خوبی آگاهید. تمام دارایی من شمشیر، زره و شتر آبکشم است. پیامبر فرمود: شمشیرت را برای جهاد در راه خدا نیاز داری؛ شتر هم برای انجام کارهای روزمره و امرار معاش می خواهی؛ ولی این زره (پیراهن جنگی) رابفروش و پولش را برایم بیاور. علی علیه السلام زره را به پانصد درهم فروخت و پول را به عنوان مهریه همسرش نزد پیامبر آورد تا برای ازدواجشان هزینه کند. بدین ترتیب مهریه برترین بانوی دنیا تعیین شد و پیام مهرآفرین آن برای همه دختران مسلمان باقی ماند. این مبلغ به عنوان سنت قرار گرفت و هر یک از اهل بیت علیهم السلام میزان مهریه همسران خود را به همین مقدار مشخص می کردند.
شفاعت، مهریه معنوی
پیامبر گرامی اسلام ازدواج دخترش را به ساده ترین و راحت ترین شیوه انجام داد تا برای همه جوانانی که در آستانه زندگی مشترک هستند، سرمشق نیکویی باقی بماند. مهریه پانصد درهمی برای فاطمه علیهاالسلام مهتر زنان نیز، به همین هدف صورت گرفت.در روایات، افزون بر این مهریه که جنبه مادی و مالی دارد، مهریه های معنوی دیگری نیز برای آن بانوی بزرگ گفته شده است. در روایتی می خوانیم که حضرت زهرا علیهاالسلام از پدر تقاضا کرد که آن حضرت از خدا بخواهند تا مهریه اش را شفاعت از مسلمانان گناهکار قرار دهد. این خواسته حضرت مستجاب شد و فاطمه علیهاالسلام شفیع و واسطه بخشش گناهکاران قرار گرفت.
خطبه عقد
سال دوم هجری بود. برای اجرای خطبه عقد، امام علی علیه السلام به دستور پیامبر به مسجد رفت. همچنین پیامبر به بلال دستور داد که مهاجر و انصار را در مسجد گرد آورد. پس از مدت کوتاهی همگی در مسجد جمع شدند. پیامبر بر منبر مسجد نشست و در حضور شاهدان، خطبه عقد برترین بانوی اسلام را در مسجد مدینه جاری فرمود. سپس برای عروس و داماد دست به دعا برداشت و فرمود: «خداوند برای شما مبارک گرداند و اجتماعتان را پاینده بدارد».
دوره نامزدی چقدر طول کشید؟
امام علی علیه السلام در خاطره ای زیبا، پایان دوره نامزدی اش را چنین بیان می کند: «یک ماه از اجرای خطبه عقدمان گذشت. در این یک ماه با رسول خدا نماز می خواندم و به خانه ام برمی گشتم و در این یک ماه درباره ازدواج سخنی به ایشان نگفتم. پس از یک ماه، همسران پیامبر به من گفتند: نمی خواهی درباره آوردن فاطمه به خانه خودت با پیامبر صحبت کنیم؟ گفتم صحبت کنید. آنها به محضر حضرت رفتند و عرض کردند: علی علیه السلام دوست دارد همسرش را به خانه ببرد، چشم فاطمه را به دیدار شوهرش روشن کن! پیامبر پرسید: چرا خود علی علیه السلام همسرش را از من نمی خواهد؟ ماتوقع داشتیم که خودش اقدام کند. من عرض کردم: ای رسول خدا! حیا و شرم مرا از سخن گفتن در این باره باز می دارد. پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله با شنیدن این سخنان، با برگزاری مراسم ازدواج موافقت کرده، به همسران خود دستور تهیه مقدمات آن را داد.
سفره با برکت علی علیه السلام
مقدمات جشن ازدواج فاطمه فراهم گردید و برای دادن ولیمه عروسی هماهنگی های لازم به عمل آمد. داماد به مسجد رفت تا مؤمنان را برای صرف غذای عروسی دختر پیامبر دعوت کند. جمعیت در مسجد موج می زد. علی علیه السلام نتوانست تنها عده ای را از جمع برگزیند؛ به همین خاطر با صدای بلند به همگان اعلام کرد که: «دعوت مرا به ولیمه عروسی فاطمه بپذیرید». تمام جمعیت حرکت کردند. کمی غذا و زیادی جمعیت، داماد پیامبر را نگران کرده بود. از حضرت کمک خواست. پیامبر صلی الله علیه و آله که شرمندگی علی علیه السلام را دریافته بود، فرمود: «دعا می کنم خداوند به غذا برکت دهد». از برکت دعای ایشان، چهار هزار نفر از آن غذا خوردند و سیر شدند. سپس پیامبر کاسه ای طلبید و غذایی در آن ریخت و فرمود: «این هم برای فاطمه و شوهرش».
خداحافظی عروس با پدر
زمان اعزام عروس به خانه داماد که فرا رسید، پیامبر اکرم حضرت زهرا را به حضور طلبید. زهرا - علیها السلام - ، درحالی که عرق شرم از چهره اش می ریخت، به حضور پیامبر رسید واز کثرت شرم پای او لغزید ونزدیک بود به زمین بیفتد. در این موقع پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در حق او دعا کرد وفرمود:«اقالک الله العثرة فی الدنیا و الآخرة ».خدا تو را از لغزش در دو جهان حفظ کند.سپس چهره زهرا را باز کرد ودست او را در دست علی نهاد وبه او تبریک گفت وفرمود:«بارک لک فی ابنة رسول الله یا علی نعمت الزوجة فاطمة »
خانه ای پر از مهر
زندگی مشترک علی علیه السلام و فاطمه زهرا علیهاالسلام در خانه ای ساده اما پر از نور و مهر آغاز شد. یاد خدا چلچراغ خانه آنها بود و غیر از رضایت حضرت حق خواسته دیگری آنها را به خود مشغول نکرد. زهرا علیهاالسلام رازدار علی علیه السلام بود و علی علیه السلام پناهگاه فاطمه علیهاالسلام ؛ تا آنجا که حضرتش با نگاهی به زندگی خویش فرمود: «هیچ گاه فاطمه از من نرنجید و او نیز هرگز مرا نرنجاند. او را به هیچ کاری مجبور نکردم و او نیز مرا آزرده خاطر نساخت. در هیچ امری، قدمی برخلاف میل باطنی من برنداشت و هرگاه به چهره اش نگاه می کردم، تمام غصه هایم برطرف می شد و دردهایم را فراموش می کردم». آن حضرت در جایی دیگر می فرماید: «به خدا قسم هرگز کاری نکردم که فاطمه خمشگین شود؛ اونیز هیچ گاه مرا خشمگین نکرد».
خانه گِلی و گُل های یاس
فاطمه زهرا علیهاالسلام و همسر بزرگوارش، زندگی را در خانه ای گِلی آغاز کردند، اما زیباترین گل های یاس در همان خانه پرورش یافتند. حضرت امام خمینی رحمه الله با اشاره به این مطلب می فرماید: «یک کوخ چهار ـ پنج نفری در صدر اسلام داشته ایم و آن، کوخ فاطمه زهرا است. برکات این کوخ چند نفری آن قدر زیاد است که عالم را از نورانیت پر کرده است. کوخ نشینان این کوخ محقر، در مراتب معنوی آن قدر بالا بودند که دست ملکوتی ها هم به آنها نمی رسد. جنبه های تربیتی این کوخ، آن قدر والا بوده است که همه برکات در بلاد مسلمین، خصوصا در مثل بلاد ما، همه از برکات آنهاست».
همسران نمونه
سراسر زندگی مشترک امام علی علیه السلام و حضرت زهرا علیهاالسلام ، سرشار از مشق های نیکوست. مقام معظم رهبری، در تحلیلی زیبا، از نقش حضرت زهرا در فعالیت های تأثیرگذار همسرش چنین یاد می کنند: «در طول ده سالی که پیامبر در مدینه بود، حدود نه سال، جنگ های کوچک و بزرگی ذکر کرده اند (حدود شصت جنگ اتفاق افتاده)، در اغلب آنها امیرالمؤمنین هم بوده است. حالا شما ببینید، او (حضرت زهرا علیهاالسلام )خانمی است که در خانه نشسته و شوهرش مرتب در جبهه است و اگر در جبهه نباشد، جبهه لنگ می ماند… از لحاظ زندگی هم وضع رو به راهی ندارند… در حالی که دخترِ رهبر است، دختر پیامبر است، یک نوع احساس مسئولیت هم می کند.ببینید انسان چه روحیه قوی ای باید داشته باشد تا بتواند این شوهر را تجهیز کند، دل او را از وسوسه اهل و عیال و گرفتاری های زندگی خالی کند، به او گرمی بدهد، بچه ها را به آن خوبی تربیت کند… فاطمه زهرا علیهاالسلام این گونه خانه داری، شوهرداری و کدبانویی کردند و این طور محور زندگی فامیل ماندگار در تاریخ قرار گرفتند».
پی نوشت ها:
1 - بحار، ج 43، ص 96.
2 - کشف الغمة، ج 1، ص 50.
3 - بحار الانوار، ج 43، ص 9.
4 - بحار الانوار، ج 43، ص 94; کشف الغمة، ج 1، ص 359. بنابه نوشته کتاب اخیر، همه اثاث منزل حضرت زهرا - علیها السلام - به 63 درهم خریداری شد.
5 - بحار، ج 43، ص 130.
6 - همان، ص 59.
امام جواد.ع. و یک حکایت
جايگاه علمي امام جواد (ع)
امام جواد (ع) چون اجداد طاهرش خزانه دار علمي الهي وگنجينه دار رازها ورمزهاي آفرينش بود .
امام جواد(ع) با سني كم با شركت در مناظره ها و مباحثه هاي عالمان و دانشمندان بزرگ عصر خويش ، علم لدني كه همانا مختص به انبياء و معصومين است را فرا روي مردمان عصر خود و اعصار ديگر به تصوير كشيدند . حضرت به مناسبتي به اين نكته اشاره و مرز و سرچشمه علم خويش را با ديگران مشخص مي نماياند. هنگامي كه حضرت موضوع حيف و ميل شباني را به او گوشزد مي كرد ،در پاسخ به پرسش شبان كه عرض كرد، از كجا به اين موضوع پي بردي ، حضرت مي فرمايند: ” نحن خزان علمه وعيبة حكمته واوصياء انبيائه و عباد مكرمون ” ، ” همانا ما خزانه داران علم الهي و گنجينه داران حكمت خداوندي و جانشينان انبياء و بندگان گرام او هستيم ." مدينه المعاجز ، ص 535
شكار در حرم الهي
بنا به نقل شيخ مفيد از ريان بن شبيب : وقتي مامون خواست دخترش ام الفضل را به همسري امام جواد (ع) درآورد ، عباسيان به چنين تحليلي كه اين مسئله موجب مي شود كه حكومت به دست علويان افتد ،با تصميم مامون به مخالفت برخاستند .
از اينرو به نزد مامون رفته و اظهار داشتند : تو را به خداوند سوگند مي دهيم كه از تصميم خود در تزويج ام الفضل با محمد بن علي منصرف شو و بار ديگر قدرت را از عباسيان به علويان منتقل نكن . در گذشته ولايتعهدي علي بن موسي الرضا (ع) همه را نگران خود ساخت ، اكنون براي نامزدي ام الفضل يكي از عباسيان را انتخاب كن .
مامون در جواب عباسيان گفت : اختلاف شما با علويان ريشه در نحوه برخورد شما با آنان دارد. اگر شما با آنان منصفانه برخورد مي كرديد ، همانگونه كه آنها بر شما برتري و شايستگي دارند ، برتري مي يافتند.
پيشينيان من ،مشي بد رفتاري با علويان را در پيش گرفتند و قطع رحم كردند و من از اين رويه به خدا پناه مي برم ، هرگز از اين كه علي بن موسي (ع) را وليعهد خويش كردم ،پشيمان نيستم . از وي خواستم كه به جاي من خلافت كند قبول نكرد ، قضاي هتمي خدا جاي خود را گرفت ” و كان امر الله معذورا” .(چنين تحليلي از شهادت حضرت رضا (ع) بيانگر نهايت حيله گري و تزوير مامون حتي در برابر عباسيان است. ) اينكه ميگوييد چرا ابو جعفر را به دامادي خويش برگزيده ام ؟ به فضل و دانش وي باز مي گردد، كه با وجود سني كم از همه برتر است . اميد است زمينه اي فراهم آيد تا ديگران نيز چون من به درجه فضل و برتري وي آگاهي يابند.
بزرگان عباسي ، دگر باره به سن حضرت (ع) خرده گرفتند و گفتند درست است كه رفتار اين جوان و فضل وكمال وي تو را به اعجاب وا داشته است ، ولي با مسائل فقهي آشنائي ندارد . مدتي صبركن تا به معلوماتي دست يابد سپس نيت خود را عملي ساز .
مامون در جواب گفت : واي بر شما ، من به جايگاه و منزلت اين نوجوان بيش از شما دانايم ، او از اهل بيتي است كه علم ودانش آنان از سرچشمه الهامات الهي نشات مي گيرد.
پدران آنان در دين و دانش و ادب بي نياز از رعيتي بودند كه علمشان به درجه كمال رسيده است . اگر قبول نداريد ، امتحانش كنيد تا درجه فضل و علم او بر شما آشكار گردد . گفتند: قبول است ،وي را مي آزماييم .
عباسيان با كسب اجازه از مامون ، اجازه خواستند تا فردي را براي مناظره با حضرت جواد (ع) معرفي كنند وجلسه را ترك كردند .
عباسيان با يكديگر به شور نشستند و در نتيجه قاضي نامي و مشهور ، يحيي بن اكثم را دعوت و با وعده دادن پول فراوان به وي در صورت پيروزي بر امام جواد (ع) ، در روزي معين در مجلسي با حضور مامون شركت جستند .
در اين مجلس هر يك در جاي خود قرار گرفتند و مامون دستور داد تا تشكي و دو متكا را براي امام جواد (ع) گسترداند و خود در كنار او ايستاد. و يحيي بن اكثم روبروي امام قرار گرفت .
يحيي بن اكثم رو به مامون كرد و گفت : يا اميرالمؤمنين اجازه مي دهيد تا از ابو جعفر سؤال كنم ؟
مامون گفت : از خودش اجازه بگير .
يحيي بن اكثم رو به حضرت (ع) كرد و گفت : فدايت شوم اجازه مي فرمايي مسئله اي بپرسم ؟
حضرت (ع) فرمود :بپرس
يحيي بن اكثم گفت : خداوند ما را فدايت سازد اگر فردي در حال احرام شكاري را بكشد ، حكم آن چيست ؟
امام جواد (ع) فرمود : شكارچي در حل كشته است يا در حرم ؟
عالم به حرمت آن بوده يا جاهل ؟
از روي عمد كشته يا اشتباه ؟
آزاده بوده است يا غلام ؟
صغير بوده است يا كبير؟
اين اولين صيد بوده است يا بيشتر ؟
آن صيد از پرندگان بوده است يا غير آنها ؟
كوچك بوده است يا بزرگ ؟
شخص محرم بر اين عمل اصرار دارد يا پشيمان شده است ؟
شب اين عمل را انجام داده است يا روز ؟
احرام عمره بوده است يا احرام حج ؟
يحيي بن اكثم پس از شنيدن فروع باز شده از پرسش خود از سوي امام جواد (ع) زبانش به لكنت افتاد و نشانه هاي عجز و ناتواني به سيمايش آشكار شد .
مامون پس از بيان مطالب از سوي امام جواد (ع) گفت :خدا را به خاطر تشخيص خويش حمد و سپاس مي كنم سپس رو به عباسيان كرد و گفت : اكنون بر آنچه در فكر آن بوديد آگاهي يافتيد .
پس از مراسم عقد و خطبه خواني مامون به حضرت (ع) گفت :در صورت تمايل پاسخ مسائل محرم را بيان كنيد تا همه بهره مند شويم .
حضرت (ع) فرمودند : ” محرم اگر صيدي را در غير حرم بكشد و آن از پرندگان بزرگ باشد ، يك گوسفند كفاره بايد قرباني كند و اگر صيد در حرم باشد با يد دو گوسفند قرباني كند “. ” اگر جوجه اي در حل بكشد قرباني ، يك بره از شير گرفته است؛ ولي قيمت آن جوجه بر او واجب نيست.اما اگر جوجه اي در حرم بكشد كفاره اش يك گوسفند و قيمت جوجه مي باشد “.
اگر صيد از حيوانات وحشي چون الاغ وحشي باشد بايد يك گاو قرباني و اگر صيد شترمرغ باشد يك شتر قرباني كند .
كفاره كشتن صيد بر فرد عالم و جاهل مساوي است .
در صورتي كه محرم عمداً صيد را بكشد گناه كرده ولي چنانچه به اشتباه صيد را شكار نموده چيزي بر او نيست.
كفاره فرد حر برخودش واجب و كفاره غلام بر مولاي او واجب است .
برصغير كفاره نيست ولي كبير كفاره بر او واجب است .
شخصي كه از شكار پشيمان شود پس از كفاره عقاب اخروي ندارد ولي آنكه بر كشتن صيد اصرار ورزد عذاب اخروي گريبانگير او مي شود .
الارشاد ،ص 319 - موسوعة الامام الجواد (ع)، ج2، ص 408 .
حیات اجتماعی شیعه در عصر امام نهم
شیعه، تحت تاثیر تعالیم والی عترت رسول خدا علیهم السلام و به جهت پاى بندی به سیره قرآن مبنی بر اعتماد بر عقل و تسلیم در برابر داورى آن در اعتقادات، ممتاز گشته است. این فرقه همواره از شناخته شده ترین فرق، و داراى رساترین برهان و سرسخت ترین مواضع در صحنه درگیرى هاى فكرى بوده است. در دوران خلافت عباسیان عظمت فكرى شیعه بدان حد رسیده بود كه حكومت ناچار شد با مقتداى آنان، یعنى امام رضا علیه السلام (بصورت بیعت گرفتن براى ولایت عهدى) سازش كند. این سازش، نشانه میزان توان و نفوذ این مکتب، و تاثیر اندیشه های آن در میان مردم و در موضع گیرى هایشان مى باشد، و اینكه فرقه هاى دیگر، آن را نیرومندترین حریف فكرى خود، و مجهز به روشن ترین دلایل و براهین مى دیدند كه اگر به آن فرصت داده شود، به زودى صحنه را در اختیار گرفته و با اندیشه زنده و پویاى خود، و اساس و پایه اى كه در اعماق فطرت و خرد و وجدان انسانها دارد، گروه هاى مختلف مردم را تحت پوشش قرار خواهد داد.
در این میان حادثه فکری بی نظیری همچون رویداد امامت كودكى نورس مى تواند توجه دشمنان این فرقه را جلب كند. چرا كه تحریك دستگاه حاکمه و حمایت آن از مخالفان از یک سو و طبیعت تردید برانگیز خود حادثه که حتى سبب ایجاد اختلاف در میان بسیاری از بزرگان شیعه گردید از سوی دیگر، زمینه را براى شروع یورشى سخت و سرنوشت ساز، به منظور ساقط نمودن این مکتب فکری نیرومند فراهم می سازد. یورشی که نوعی تصفیه حساب فكرى برای افشاء ضعف مبانى عقیدتى تشیع بحساب می آمد.
حادثه فکری بی نظیری همچون رویداد امامت كودكى نورس مى تواند زمینه را براى شروع یورشى سخت و سرنوشت ساز، به منظور ساقط نمودن این مکتب فکری نیرومند فراهم می سازد. یورشی که نوعی تصفیه حساب فكرى برای افشاء ضعف مبانى عقیدتى تشیع بحساب می آمد.
در چنین موقعیتی، زمینه مناسب براى دامن زدن به شبهات متعدد در مورد جنجال برانگیزترین اصل دینى شیعه یعنی امامت فراهم بود. به خصوص که دشمنان از لحاظ قدرت سیاسى، در بهترین و قوى ترین موقعیت بودند، در حالیکه شیعه در حساس ترین و خطرناك ترین مرحله از حیات سیاسی-فکری خود و در ضعیف ترین موقعیت ممكن به سر می برد.
در این زمان مردم مخالف، در موضوع سن امام غوطه ور گشتند، و آن را از جمله دست آویزهایى قرار دادند كه به آنها امكان مى داد تا در ادعاى جانشینى رسول خدا صلى الله علیه و آله در زعامت و رهبری امت، از سوى امام محمد تقی علیه السلام، شبهه برافکنند. و این در حالی بود که پیش از این حضرت رضا علیه السلام در موارد متعدد و موقعیتهای گوناگون، امامت فرزند خردسالش را با اشاره به نبوت انبیاء گذشته همچون عیسی درسنین کودکی گوشزد می کرد و اصحاب بزرگ خود را در جریان امر می گذاشت.
به نوشته نوبختی، مستندِ قائلین به امامت امام جواد علیه السلام مسئله یحیی بن زکریّا و نبوت عیسی در دوران شیر خوارگی و داستان یوسف و علم حضرت سلیمان و جانشینی او در کودکی از سوی داوود نبی بود که نشان میداد علم در حجت های خدا که هنوز به سن بلوغ نرسیدهاند بدون یادگیری و به طور لدنّی، میتواند وجود داشته باشد. همچنانکه از على بن حسان نقل شده است که به ابو جعفر علیه السلام عرض كردم: آقاى من! مردم، خردسالى شما را بر شما خرده مى گیرند.
امام فرمود: آنها از كلام خداوند چه خرده اى مى گیرند كه مى فرماید: «قل هذه سبیلى ادعوا الى الله على بصیره انا و من اتبعنى.» (یوسف/108) به خدا قسم، جز على علیه السلام كه در آن زمان نه سال داشت كسى از پیامبر صلى الله علیه و آله پیروى نكرده بود و من هم نه سال دارم . (اصول كافى، ج 1، ص 384)
البته برای اکثریت شیعه مسلّم بود که امام رضا علیه السلام فرزند خود محمد بن علی علیه السلام را به جانشینی خود برگزیده ولی مشکلِ ناشی از خردسالی آن حضرت، و پس از ایشان امام هادى و سپس حضرت مهدی علیهم السلام شیعیان را سخت به حیرت انداخت و حتی سبب ایجاد اختلاف میان آنان گردید، چراکه اطاعت از امام معصوم که نزد شیعه، مهمترین رکن ایمان بحساب آمده و همواره در مسائل فردی و اجتماعی خود به وی رجوع مینمودند، نمی توانست تا بلوغ کامل امام خود بصورت امری لاینحل باقی بماند.
تردیدى نیست كه اگر شیعه ، كه به اعتبار بخشیدن به عقل تا حد بسیارى اهتمام مى ورزد، و تمام مسائل خود را با دلیل قاطع و برهان روشن، و با حكم فطرت و عقل و وجدان، منطبق مى داند، ناكام شود؛ این ناکامی، شكستى در هم كوبنده و نهائى خواهد بود. شکستی که دیگر به آن اجازه نخواهد داد که بار دیگر قد علم كند. به خصوص در زمانى كه سایر مکاتب و فرق در تلاش براى اثبات موجودیت و تثبیت خط فكرى خود در گسترده ترین سطح ممكن و در نواحى مختلف جهان اسلام بودند.
در چنین وضعیتی شیعه با رهبری پیامبرگونه امام زمان خویش حضرت امام جواد علیه السلام توانست تمامى تهدیدها و خطرات سهمگین موجود را پشت سر بگذارد و از این گردباد براندازنده، با جلوه اى بیشتر و درخششى خیره كننده تر و استوارى سخت تری به درآید
در عین حال اگر شیعه بتواند این مرحله سرنوشت ساز و بسیار حساس را از سر بگذراند و این پیكار فكرى را به سود خود تمام كند، و نقش پیشتاز خود را در سطح فكرى همگانى، آنچنان كه هست، نگهدارد، توانسته است حقانیت و شایستگى خود را نه فقط براى نسلى كه با آن حادثه ویژه همزمان بود و در زمان اوج آزادى اندیشه ها بسر می برد، بلكه براى نسل هاى آینده نیز ثابت و مبرهن سازد. بنابراین چاره اى جز در رویارویی مستقیم و بى پرده با دشمنان، و رونمودن تمامى توان خود نمی دید.
در چنین وضعیتی شیعه با رهبری پیامبرگونه امام زمان خویش حضرت جواد علیه السلام توانست تمامى تهدیدها و خطرات سهمگین موجود را پشت سر بگذارد و از این گردباد براندازنده، با جلوه اى بیشتر و درخششى خیره كننده تر و استوارى سخت تری به درآید.
اما اگرچه در زمینه فكرى نتیجه خوبی بدست آمد، لکن این نتیجه آنچنان قاطع و تمام كننده نبود كه به تصفیه همه جانبه و كامل عقائد و افكار مخالف بیانجامد. چراکه آن افكار و عقائد، ساخته و پرداخته حكومت وقت بود و مورد حمایت حكام آن.
با این وجود جاى تردید نیست كه این پیروزى در زمینه عقیدتى و فكرى، توانست در برابر شایستگى و توان خطوط فکری و سیاسی گوناگون دیگر، در ارائه راه حل هاى اساسى براى مشكلات عمومى، علامت سوال بزرگى بگذارد و مانع از کتمان حقایق شود.
چگونه با حضرت علی .ع. سنجیده می شویم؟
در خوب بودن و بد بودن افراد، ملاکی وجود دارد. این ملاک از نظر قرآن، تقوای الهی است، آن تقوای الهی که با پیروی از معصومین (علیه السلام) و عقل سلیم مطابقت دارد.
میزان و ملاک حقیقی، تقوای الهی
قرآن کریم آیه ای دارد که میزان و ملاک برتری حقیقی انسان را نشان می دهد. «یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثى وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلیمٌ خَبیرٌ؛[حجرات/13] اى مردم! ما شما را از یك مرد و زن آفریدیم و شما را تیره ها و قبیله ها قرار دادیم تا یكدیگر را بشناسید؛ (اینها ملاك امتیاز نیست،) گرامى ترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست؛ خداوند دانا و آگاه است». [1]
پیام آیه این است که در میان نژادها و افراد انسانی کره ی خاکی، عامل و ملاک برتری، خداترسی است. امکان دارد یک قومی و کشوری از لحاظ یک یا چند فناوری برتری داشته باشند، اما این ملاک برتری حقیقی نیست و باید این فناوری را در خدمت انسانیت و فطرت قرار داد. این خدا ترسی به معنی بسته بودن دست و پای آدمی نیست بلکه برعکس، انسان را هویت می بخشد و او در چارچوب مشخصی رهنمون میشود.
علی (علیه السلام) ملاک حق است
فرمایش امام علی (علیه السلام) باید حق را بشناسیم تا در تطبیق ملاک اصلی بر موارد خارجی، تردید به خود راه ندهیم. «إنّ دین اللّه لا یعرف بالرجال بل بآیة الحقّ، فاعرف الحقّ تعرف أهله؛ [3] همانا دین خدا با عمل مردان (اشخاص) شناخته نمی شود بلکه با نشانه های حق شناخته می شود. پس حق را بشناس تا اهل آن را بشناسی».
از آنجا که باید افرادی باشند تا طریقه ی تقوای الهی در همه ی شئون زندگی را به مردم آموزش دهند؛ خداوند پیامبران و اوصیاء ایشان را برای تعلیم تقوا به مردم در نظر گرفت، چنانکه پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) وصی خود، علی بن ابیطالب (علیه السلام) را ملاک و میزان حق (تقوای الهی) معرفی می کند: «عَلِیٌ مَعَ الْحَقِ وَ الْحَقُّ مَعَه؛ [2] علی (علیه السلام) با حق است و حق با ایشان»، بنابر این تا زمانی که ما در مسیر زندگی، سخنان امیرالمومنین (علیه السلام) را که سخنان پیامبر و رسول خداست؛ فراروی خود سازیم؛ در جاده ی حق هستیم.
زنده نگهداشتن نام نيكان
عَنْ عَلِىٍّ عليه السلامعَنْ رَسُولِ اللّه ِ صلي الله عليه و آلهقالَ: ما مِنْ قَوْمٍ يَكُونُ فيهِمْ رَجُلٌ صالِحٌ فَيَمُوتُ فَيَخْلِفُ فِيهِمْ مَوْلُودٌ فَيُسَمُّـونَهُ بِاسْمِهِ اِلاّ اَخْلَفَهُمُ اللّه ُ تَعالى بِالْحُسْنى. حديث رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: هر گروهى كه ميان آنان مرد شايسته اى باشد و بميرد، پس از او مولودى به دنيا بيايد و آنان نام آن مرد را بر آن نوزاد بگذارند، خداوند نيكى و نيك بختى را در آن گروه قرار مى دهد.
خواندن اشخاص
عَنْ رَسُولِ اللّه ِ صلي الله عليه و آلهقالَ: مَنْ دَعا رَجُلاً بِغَيْرِ اسْمِهِ لَعَنـَتْهُ الْمـَلائِكَةُ. حديث رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: كسى كه شخصى را به غيرنام خودش [با القاب زشت] صدا كند، فرشتگان، او را لعنت مى كنند.
تغيير نامها
عَنْ جَعْفرٍ، عَنْ آبائِهِ عليهم السلام : اِنَّ رَسُولَ اللّه ِ صلي الله عليه و آله كانَ يُغَيِّرُ الاَْسْماءَ الْقَبِيحَةَ فِى الرِّجالِ وَ الْبُلْدانِ. حديث امام باقر عليه السلام از پدرانش نقل مى كند كه فرمودند: رسول خدا صلي الله عليه و آله نامهاى زشت مردان و شهرها را تغيير مى داد.
منفورترين نامها
قالَ اَبُو جَعْفَرٍ عليه السلام: اِنَّ اَبْغَضَ الاَْسْماءِ اِلَى اللّه ِ حارِثٌ وَ مالِكٌ وَ خالِدٌ. حديث امام باقر عليه السلام فرمود: مبغوض ترين نامها پيش خدا، حـارث، مالك و خـالد است.
زينب نامگذارى كنيد
عَنْ زَيْنَبَ بِنْتِ اَبِى سَلْمَةَ، قالَتْ: سُمِّيتُ بِرَّةً، فَقالَ رَسُولُ اللّه ِ صلي الله عليه و آله: لاتُزَكُّوا اَنْفُسَكُمْ، اَللّه ُ اَعْلَمُ بِاَهْلِ البِرِّ مِنْكُمْ، وَسَمُّوها زَيْنَبَ. حديث زينب دختر ابى سلمه مى گويد: من «برّه» (يعنى نيكوكار) نامگذارى شدم. رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: خودستائى نكنيد، خداوند به نيكان شما آگاهتر است، و او را زينب نامگذارى كنيد.
نامها و كنيه هاى ممنوع
قالَ الرِّضا عليه السلام : سَمِّهِ بِاَحْسَنِ الاِْسْمِ وَ كَنِّهِ بِاَحْسَنِ الْكُنى، وَ لا تُكَنَّ بِاَبِى عيسى وَ لابِاَبِى الْحَكَمِ وَ لابِاَبِى الْحارِثِ ولابِاَبِى الْقاسِمِ اِذا كانَ الاِْسْمُ مُحَمَّدا، وَ سَمِّهِ يَوْمَ السّابِـعِ. حديث امام رضا عليه السلام فرمود: كنيه ونام فرزند را نيكوترين نام وكنيه انتخاب كن، و او را ابوعيسى وابوالحَكَمْ و ابوحارث انتخاب نكن و اگر نام او محمّد است كنيه اش را ابوالقاسم نگذار و روزهفتم نامگذارى كن.
كنيه ممنوع
عَنْ رَسُولِ اللّه صلي الله عليه و آله قالَ: سَمُّوا بِاسْمِى وَلا تُكَنُّوا بِكُنْيَتىِ، فَاِنَّما اَنَا اَبُوالْقاسِمِ اَقْسِمُ بِيْنَكُمْ. حديث رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: به نام من (محمّد) نامگذارى بكنيد ولى به كنيه من كنيه گذارى نكنيد، زيرا فقط من ابوالقاسم (تقسيم كننده بهشت وجهنّم) هستم كه ميان شما تقسيم خواهم كرد.
نامگذاريهاى ممنوع
قالَ رَسُولُ اللّه ِ صلي الله عليه و آله: لا تُسَمُّوا اَوْلادَكُمْ اَلْحَكَمَ وَ لا اَبَا الْحَكَمِ فَاِنَّ اللّه َ هُوَ الْحَكَمُ. حديث رسول اكرم صلي الله عليه و آله فرمود: فرزندان خود را «حَكَمْ» و «اباالحكم» نامگذارى نكنيد زيـرا فقط خداوند متعال حكَم است. (و آن نام مخصوص خداست).
خوشحالى شيطان بانام دشمن
قالَ ابُوجَعْفَرٍ عليه السلام: اِنَّ الشَّيْطانَ اِذا سَمِعَ مُنادِيا يُنادِىِ بِاسْمِ عَدُّوٍ مِنْ اَعْدائِنا اِهْتَزَّ وَاخْتالَ. حديث امام باقر عليه السلام فرمود: شيطان هنگامى كه نام يكى ازدشمنان ما را كسى صدا كند و او بشنود (ازخوشحالى) به جنب وجوش در مى آيد وفخر مى فروشد.
نـام محـمّد نام همه فرزندان
عَنْ اَبى عَبْدِاللّه ِ عليه السلام قالَ: لا يُولَدُ لَنا وَلَدٌ اِلاّ سَمَّيْناهُ مُحَمَّدا، فَاِذا مَضى سَبْعَةُ اَيّامٍ فَاِنْ شِئْنا غَيَّرْنا وَ اِلاَّ تَرَكْنا. حديث امام صادق عليه السلام فرمود: هيچ فرزندى براى ما متولد نمى شود جز آنكه نام او را محمّد مى گذاريم تا اينكه هفت روز بگذرد، بعد از هفت روز اگر خواستيم عوض مى كنيم وگرنـه هـمان نــام مى مـانـد.
دورى شيطان با نام محـمّد
عَنْ اَبى جَعْفِرٍ عليه السلام فى حَدِيثٍ اَنَّهُ قالَ لاِبْنٍ صَغِيرٍ: مَا اسْمُكَ؟ قالَ: مُحَمَّدٌ، قالَ: بِمَ تُكَنّى؟ قالَ: بِعَلىٍّ فَقالَ اَ بُو جَعْفَرٍ عليه السلام : لَقَدْ احْتَظَرْتَ مِنَ الشَّيْطانِ اِحْتِظارا شَدِيدا، اِنَّ الشَّيْطانِ اِذا سَمِعَ مُنادِيا يُنادى يا مُحَمَّدٌ اَوْ يا عَلِىُّ ذابَ كَما يَذُوبُ الرَّصاصُ. حديث امام باقر عليه السلام به فرزند خردسالى فرمود: نام تو چيست؟ او پاسخ داد: محمّد.امام سؤال كرد: كنيه ات چيست؟ گفت: على امام عليه السلام فرمود: تو بشدت از شيطان دور شده اى، زيرا شيطان هنگامى كه بشنود كسى صدا مى زند اى محمد يا اى على! ، آب مى شود همانگونه كه مس آب مى شود.
احترام نام محمّد
قالَ النَّبِىُّ صلي الله عليه و آله : اِذا سَمَّيْتُمُ الْوَلَدَ مُحـَمَّدا فَأَكْرِمـُوهُ وَاَوْسَعُوا لَهُ فى الْمَجْلِسِ وَ لا تُقَبِّحُوا لَهُ وَجْها. حديث پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله فرمود: هنـگامى كه فرزنـد را «محمّد» ناميـديد، او را احترام كنيد و در مجلس براى او جا باز كنيد و روى خـود را براى او ترش نكنـيد.
آسايش با نام محمّد
عَنْ رَسُولِ اللّه ِ صلي الله عليه و آله قالَ: مَنْ سَمّى بِاسْمى يَرْجُو بَرَكَتى غَدَتْ عَلَيْهِ الْبَرَكَةُ وَ راحَتْ اِلى يَوْمِ القِيامَةِ. حديث رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: كسى كه به اميد بركت، نام مرا انتخاب كند، شب و روز تا قيامت بر او بركت خواهد بود.
چند فرزند با نام محـمّد
عَنْ رَسُولِ اللّه ِ صلي الله عليه و آله قالَ: ما ضَرَّ اَحَدَكُمْ لَوْكانَ فِى بَيْتِهِ مُحَمـَّدٌ وَ مُحَمَّدانِ وَ ثـَلاثَةٌ. حديث رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: هيـچ زيـانى نـدارد كه در خانه اى يك فـرزند يا دو فرزند حتى سه فرزند به نام «محمّد» باشد.
ارزش نام محمّد
عَنْ رَسُولِ اللّه ِ صلي الله عليه و آله قالَ: مَـنْ وُلِدَ لَهُ مَوْلُودٌ ذَكَرٌ فَسَـمّاهُ مُحَمَّدا حُبّالى وَ تَبَرُّكا بِاسْمى كانَ هُوَ وَ مَوْلُودُهُ فِى الْجَنَّةِ. حديث رسول گرامى اسلام صلي الله عليه و آلهفرمود: كسى كه داراى فرزند پسـر شود و بخاطر علاقه به من و تبرّك جستن به نام من نام او را محـمّد بگذارد، او و فرزندش در بهشت خواهند بود.
اثر نام محمّد
قالَ رَسُولُ اللّه ِ صلي الله عليه و آله : ما مِنْ قَوْمٍ كانَتْ لَهُمْ مَشْوَرَةٌ فَحَضَرَ مَعَهُمْ مَنِ اسْمُهُ مُحَمَّدٌ اَوْ أَحْمَدُ فَـاَدْخَلُوهُ فى مَشْوَرَتِهِمْ اِلاّ كانَ خَيْرا لَهُمْ. حديث رسول اكرم صلي الله عليه و آله فرمود: گروهى كه مى خـواهند مشورت كنند ودر جمع آنان كسى بانام محمد يا احمد حاضر است اگر آنان او را در مشورت خود وارد كنند، براى آنان خير خواهد بود.
ستم به پيامبر صلى الله عليه وآله
عَنْ اَبى عَبْدِاللّه ِ عليه السلام اَنَّ النَّبِىَّ صلي الله عليه و آله قالَ: مَنْ وُلِدَ لَهُ اَرْبَعـَةُ اَوْلادٍ لَمْ يُسَمَّ اَحَدَهُمْ بِاسْمى فَقَدْ جَفانى. حديث پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله فرمود: اگر براى كسى چهار فرزند متولّد شود، يكى از آنان را به نام من نامگذارى نكند بـه من جفا كرده است.
نامگذارى پيامبر صلى الله عليه وآله قبل از تولّد
عَنْ اَبى جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلىٍّ عليه السلام قالَ: اُمِرَتْ آمِنَةُ ـ اَىْ فِى الْمَنامِ ـ وَ هِىَ حامِلٌ بِرَسُولِ اللّه ِ صلي الله عليه و آله اَنْ تُسَمِّيَهُ اَحْمَدَ. حديث امام باقر عليه السلام فرمود: آمنـه كه بـه رسول خــدا حـامله بـود ـ در خواب ـ مأمور شد او را احمد نامگذارى كند.
اهميّت نام محمّد
قالَ الرِّضا عليه السلام : اَلْبَيْتُ الَّذِى فيهِ مُحَمَّدٌ يُصْبِـحُ اَهْلُهُ بِخَيْرٍ وَ يُمْسُونَ بِخَيْرٍ. حديث امام رضا عليه السلام فرمود: خـانه اى كه در آن نـام محـمّد باشـد، صبح و شامِ اهل آن خانه به خير ونيكى خواهد بود.
بركت نام محمّد واحـمد
قالَ النَّبِىُّ صلي الله عليه و آله : ما مِنْ مائِـدَةٍ وُضِعَـتْ فَقَعَدَ عَلَيْها مَنِ اسْمُهُ مُحَمَّدٌ اَوْ اَحْمَدَ اِلاَّ قُـدِّسَ ذلِكَ الْمَنْزِلُ فى كُلِّ يَوْمٍ مَرَّتَيْنِ. حديث پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله فرمود: هيچ سفره گسترده نشد كه كسى به نام احمد يا محمّد بر سر آن نشسته باشد مگر اينكه آن منزل در هر روز دوبار مورد تقديس واقع شود.
نام پيامبران عليهم السلام
قالَ اَميرُالْمُؤْمِنينَ عليه السلام : ما مِنْ اَهْلِ بَيْتٍ فيهِمْ اسْمُ نَبِىٍّ اِلاَّ بَعَثَ اللّه ُ اِلَيْهِمْ مَلَكا يُقَدِّسُهُمْ بِالْغَداةِ وَالْعَشِىِّ. حديث اميرمؤمنان على عليه السلام فرمود: هيچ خاندانى نيست كه در ميان آنان نام پيامبرى باشد جـز اينكه خـداوند فرشـته اى را برمى انگيزد كه صـبح و شب آنان رابسـتايد.
بركت نامهاى نيكو
عَنْ سُلَيْمانَ الْجَعْفَرى قالَ: سَمِعْتُ اَبَا الْحَسَنِ عليه السلام يَقُولُ: لايَدْخُلُ الْفَقْرُ بَيْتا فيهِ اسْمُ مُحَمَّدٍ اَوْ اَحْمَدَ اَوْ عَلِىٍّ اَوِالْحَسَنِ اَوِالْحُسَيْنِ اَوْ جَعْفَرٍ اَوْطالِبٍ اَوْ عَبْدِاللّه ِ اَوْ فاطِمَةَ مِنَ النِّساءِ. حديث امام كاظم عليه السلام فرمود: در خانه اى كه نام محمّد، احمد، على، حسن، حسين، جعفر، طالب، عبداللّه و فاطمه از زنان باشد، فقر وتنگدستى به آن خانه وارد نمى شود.
نـام خـوبـان
عَنْ رَسُولِ اللّه ِ صلي الله عليه و آلهقالَ : تُسَمُّوا بِخِيارِكُمْ، وَاطْلُبُوا حَوائِجَكُمْ عِنْدَ حِسانِ الْوُجُوهِ. حديث رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: بنام خوبان خود، نام گذارى كنيد، و نيازهاى خود را از خوبرويان بخواهيد.
امام حسين عليهالسلام ونام «على»
قالَ الْحُسَيْنُ عليه السلام: لَوْ وُلِـدَ لى مِـأَةٌ لاََحْبَبْتُ اَنْ لا اُسَمِّىَ اَحَدا مِنْهُمْ اِلاّ عَلِيّا. حديث امام حسين عليه السلامفرمود: اگر صـد فرزند براى من متولّد شود، دوست دارم نام هر يك از آنان را جز على نگذارم.
نام محبوب پيامبر صلى الله عليه وآله
عَنْ اَبى عَبْدِاللّه ِ عليه السلام قالَ: جاءَ رَجُلٌ اِلَى النَّبِىِّ صلي الله عليه و آله فَقالَ: وُلِدَ لى غُلامٌ فَماذا اُسَمِّيهِ؟ قالَ: بِاَحَبِّ الاَْسْماءِ اِلَىَّ حَمْزَةَ. حديث امام صادق عليه السلام فرمود: مردى خدمت پيامبر اكرم صلي الله عليه و آلهرسيد و گفت: براى من فرزندى متولّد شده است، نام او را چه بگذارم؟ پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود: نام «حمزه» را كه محبوبترين نامها پيش من است بر او بگذار.
نام اهل بيت عليهم السلام
قيلَ لاَِبِى عَبْدِاللّه ِ عليه السلام: جُعِلْتُ فِداكَ اِنَّا نُسَمِّى بِاَسْمائِكُمْ وَ اَسْماءِ آبائِكُمْ فَيَنْفَعُنا ذلِكَ؟ قالَ: اي وَاللّه ِ، وَ هَلِ الدِّينُ اِلاَّ الْحُبَّ؟ حديث به امام صادق عليه السلام گفته شد: ما نام شما و نام پدران شما را براى خودمان انتخاب مى كنيم، آيا اين كار به حال ما مفيد خواهد بود؟امام عليه السلام فرمـود: آرى بخـدا قسم مگر دين جز دوستى و محبّت چيز ديگرى است؟ (يعنى اين عمل، اظهار دوستى و محبّت نسبت به اهل بيت عليهم السلام است).
نيكوترين نام
عَنِ النَّبِىِّ صلي الله عليه و آله قالَ: سَمـُّوا اَوْلادَكُمْ اَسْمـاءَ الاَْنْبِياءِ، وَ اَحْسَنُ الاَْسْماءِ عَبْدُاللّه ِ وَ عَبْدُ الرَّحْمنِ. حديث پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله فرمود: فرزندان خود را به نام انبياء نامگذارى كنيد، و نيكوترين نامها عبداللّه و عبدالرحمن است.
محبوبترين نام
عَنْ رَسُولِ اللّه ِ صلي الله عليه و آلهقالَ: اَحَبُّ الاَْسْماءِ اِلَى اللّه ِ عَبْدُاللّه ِ وَ عَبْدُ الرَّحْمنِ. حديث پيامبر خدا صلي الله عليه و آله فرمود: محبوب ترين نامها پيش خدا عبارتست از عبداللّه وعبدالرحمن.
برترين نام
عَنْ اَبى جَعْفَرٍ عليه السلام قالَ : اَصْدَقُ الاَسْماءِ ما سُمِّىَ بِالْعُبُودِيَّةِ وَ اَفْضَلُها اَسْماءُ الاَْنْبِياءِ. حديث امام باقر عليه السلام فرمود: درست ترين نامها، نامى است كه بندگى را برساند، و برترين آنهـا نـام پيـامبران اسـت.
اهميّت نام پدر
قالَ رَسُولُ اللّه ِ صلي الله عليه و آله : اَلسُنـَّةُ وَالبِّـرُ اَنْ يُكَنَّى الرَّجُلُ بِاسْمِ اَبِيهِ. حديث رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: روش پسنديده و نيكو آن است كه كنيه شخص به نام پدرش باشـد.
با بهترين نام صـدا كنـيد
عَنْ رَسُولِ اللّه ِ صلي الله عليه و آله قالَ: اُدْعُوا اِخْوانَكُمْ بِاَحْسَنِ اَسْمائِهِمْ وَلا تـَدْعُوهُمْ بِالاَْلْقـابِ. حديث رسول اكرم صلي الله عليه و آله فرمود: برادران دينى خود را با بهترين نام آنان صدا بزنيد و آنـان را بـا لقبـهاى (زشت) نخـوانيـد.
فراخوانى با نام خـوب
قالَ رَسُولُ اللّه ِ صلي الله عليه و آله: اِسْتَحْسِنُوا اَسْمـائَكُمْ فَاِنَّكُمْ تُدْعَوْنَ بِها يَوْمَ الْقيامَةِ قُمْ يا فُلانَ بنِ فُلانٍ اِلى نُورِكَ. حديث رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: نـام نيـكو انتخـاب كنـيد، زيرا كه در روز قيامت با آن اسمها خوانده مى شويد، (خطاب مى شود) اى فـلانى، فرزند فـلانى بپـا خيز و بسوى نـور خـودت حـركت كن.
نام نيكو در قيـامت
عَنْ رَسُولِ اللّه ِ صلي الله عليه و آله قالَ: اِنَّكُمْ تُدْعَوْنَ يَوْمَ الْقِيامَةِ بِاَسْمائَكُمْ وَ اَسْماءِ آبائِكُم، فَاَحْسِنُوا اَسْمائَكُمْ. حديث رسول گرامى اسلام صلي الله عليه و آلهفرمود: در قيامت شما با نام خود و نام پدرانتان خوانده مى شويد، پس نام هاى خود را نيكو انتخاب كنيد.
نخستين هديه به فـرزند
عَنْ رَسُولِ اللّه ِ صلي الله عليه و آلهقالَ: اَوَّلُ ما يَنْحَلُ الرَّجُلُ وَلَدَهُ، اسْمُهُ فَلْيُحْسِنْ اسْمـَهُ. حديث پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله فرمود: نخسـتين بخشش و عنـايت هـر كس نسبت به فرزندش، انتخاب نام است، پس بايد نام نيكو براى او انتخاب كند.
نخستين نيكى به فـرزند
عَنْ اَبِى الْحَسَنِ الاَوَّلِ صلي الله عليه و آلهقالَ: اَوَّلُ ما يَبِرُّ الرَّجُلُ وَلَدَهُ اَنْ يُسَمِّيَهُ بِاسْمٍ حَسَنٍ، فَلْيُحْسِنْ اَحَدُكُمْ اسْمَ وَلَدِهِ. حديث امام هفتم صلي الله عليه و آله فرمود: نخستين نيكى مرد به فرزندش، انتخـاب نـام نيـكو بـراى اوسـت، پس هركس بايد نام زيبا براى فرزندش انتخاب كند.
اهميّت نامگذارى
عَنْ رَسُولِ اللّه صلي الله عليه و آله قالَ: سَمُّوا اَسْقاطَـكُمْ فَاِنَّهُمْ مِنْ اَفراطِكُمْ. حديث رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: [بچـه هاى] سِقـط شده خـود را نـامگذارى كنيد، زيرا آنان پيشاهنگان شما (بسوى بهشت) هستند.
نامگذارى حق فـرزند
قالَ رَجُلٌ : يا رَسُولَ اللّه ِ ماحَقُّ ابْنى هذا؟ قالَ:تُحْـسِنُ اسْمَـهُ وَ اَدَبَـهُ وَ تَضَعُـهُ مَوْضِعا حَسَنا. حديث مردى خدمت رسول خدا صلي الله عليه و آله رسيد و پرسيد: حق فرزندم بر گردن من چيست؟ پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله فرمود: نام نيكو بر او گذارى و ادب بياموزى و او را جـاى خـوبى قـرار دهـى، (يعنى نـام نيـك، تربيت صحـيح و شغل مناسبى براى او انتخاب كنى).
انتخاب نام شايسـته
عَنِ النَّبِىِّ صلي الله عليه و آلهقالَ: مِنْ حـَقِّ الْوَلَدِ عَلى والِدِهِ ثـَلاثَةٌ: يُحْسِنُ اسْمَهُ وَ يُعَلِّمُهُ الْكِتابَةَ وَ يُزَوِّجُهُ اِذا بَلَغَ. حديث پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله فرمود: حق فرزند بر پدرش سه چيز است: 1 ـ نام نيكو براى او انتخاب كند. 2 ـ بـه او نـوشـتن بيـامـوزد. 3 ـ هنگامى كه بالغ شد او را همسر دهد.
زمان نامگذارى رسمـى
قالَ الصّادِقُ عليه السلام: يُسَمَّى الصَّبِىُّ يَوْمَ السّابِـعِ وَ يُحْلَقُ رَأْسُهُ وَ يُتَصَدَّقُ بِزِنَةِ الشَّعْرِ فِضَّهً وَ يُعَقُّ عَنْهُ بِكَبْش فَحْلٍ. حديث امام صادق عليه السلام فرمود: كودك، روز هفتم تولّد نامگذارى مى شود و سرش را مى تراشند و به وزن مويش از نقره صدقه مى دهند و گوسفند نرى از براى او عقيقه (قربانى) مى شود.
زمان نامگذارى موقّـت
صفحه اختصاصي حديث و آيات 1 قالَ اَميرُالْمُؤْمِنِينَ عليه السلام: سَمُّوا اَوْلادَكُمْ قَبْلَ اَنْ يُولَدُوا. حديث اميرمؤمنان عليه السلام فرمود: فرزندان خود را قبل از تولّدشان نـامـگذارى كنـيد. (بعلّت مشخص نبـودن جنس مـولود، يك نام پسر و يك نام دختر انتخاب نمائيد).
کرامات کریمه اهل بیت
از آنجا که فاطمه معصومه علیها السلام از خاندانى است که در زیارت جامعه خطاب به ایشان آمده است: ((عادتکم الاحسان و سجیتکم الکرم)) (بحار,ج 102,ص 132) کرامات و عنایات آستان مقدسش بسیار فراوان و شامل حال خاص و عام بوده است: از بزرگانى همچون ملاصدرا و آیت الله بروجردى گرفته تا آن مسلمان عاشقى که از دور افتاده ترین کشور اسلامى به عشق زیارت و به امید عنایت به حریم قدس او راه یافته, همگى را مورد لطف و عنایت کریمانه خود قرار داده است; ولى با کمال تاسف این کرامات تا کنون ثبت و ضبط نشده است, ما هم نمونه هایى برگزیده از کرامات آن حضرت را در اینجا مىآوریم; به امید آن که مجموع کرامات آن حضرت در اثر مستقل گردآورى شود.
کراماتى به نقل از آیت الله العظمى اراکى(ره)
- ایشان درباره خودشان فرمودند: دستم باد مى کرد و پوست آن ترک بر مى داشت به طورى که نمى توانستم وضو بگیرم و ناچار بودم براى نماز تیمم کنم و معالجات هم بى اثر بود تا اینکه به حضرت معصومه(س) متوسا شدم و به من الهام شد که دسکش به دست کنم, همین کار را کردم, دستم خوب شد.
- ایشان فرمودند: آقا حسن احتشام (فرزند مرحوم سید جعفر احتشام که هر دو از منبریهاى قم بودند) نقل مى کرد از آشیخ ابراهیم صاحب الزمانى تبریزى (که مرد با اخلاصى بود) که من شبى در خواب دیدم به حرم مشرف شدم خواستم وارد شوم گفتند حرم قرق است براى اینکه فاطمه زهرا(ع)و حضرت معصومه(ع)در سر ضریح خلوت کرده اند و کسى را راه نمى دهند. من گفتم: مادرم سیده است و من محرم هستم, به من اجازه دادند, رفتم دیدم که بله این دو نشسته اند و در بالاى ضریح با هم صحبت مى کنند از جمله صحبتها این بود که حضرت معصومه(س) به حضرت زهرا(ع) عرض کرد: حاج سید جعفر احتشام براى من مدحى گفته است و ظاهرا” آن مدچ را براى حضرت مى خواند.
آشیخ ابراهیم این خواب را در جلسه دوره اى اهل منبر که حاج سید جعفر احتشام هم در آن حضور داشت نقل مى کند; حاج احتشام مى گوید: از آن شعرها چیزى یادت هست؟
گفت: بله در آخر آن شعر داشت (دخت موسى بن جعفر) تا این را گفت, حاج احتشام شروع کرد به گریه کردن و گفت: بله توى اشعار من این کلمه است.(سرود ایشان در بخش اشعار, ص 96 آمده است)
((حاج سید جعفر احتشام منبرى با حالى بود و موقع روضه خواندن خودش هم گریه مى کرد و بکاء بود و بسیار گریه مى کرد)).
آقا حسن احتشام فرزند ایشان مى گوید به ایشان گفتیم شما در آخر شعرتان یک تخلصى داشته باشید مانند سایر شعرا, قبول نکرد تا با اصرار این شعر را گفت:
اى فاطمه بجان عزیز برادرت
بر احتشام نما قصر اخضرى
ایشان گفت: قصر اخضر را لطف کردند. گفتم چطور؟ گفت: همـــانجــا کــه آقاى مرعشى(ره) سجاده مى انداختند, آنجا را گچ کارى کردند و سنگ مرمر سبز رنگ, و قبر حاج احتشام در همان قسمت از مسجد بالاسر است (این بود قصر اخضرى که به ایشان عطا شد).
آقاى حاج شیخ حسن على تهران(ره) (جد مادرى آقاى مروارید) که از علماء بزرگ و شاگردان فاضل میرزاى شیرازى محسوب مى شوند و حدود 50 سال درنجف به تحصیل علوم اشتغال داشتند, ایشان برادرى داشت به نام حاج حسین على شال فروش که از تجار بازار بوده در تمام مدتى که حاج شیخ مشغول تحصیل بودند ایشان ماهى 50 تومان به او شهریه مى داد تا اینکه برادر تاجر فوت مى کند و جنازه او را به قم حمل مى کنند و در آنجا دفن مى نمایند.
حاج شیخ على (که در اواخر عمر در مشهد ساکن بودند) تلگرافى از فوت برادر مطلع مى شود, به حرم مشرف شده و به حضرت رضا عرض مى کنند: من خدمت برادرم را یکبار هم نتوانستم جبران نمایم جز همین که بیایم اینجا و از شما خواهش کنم که به خواهرتان حضرت معصومه(س) سفارش ایشان را بفرمایید: تاکمک کارى, بکند از برادرم.
همان شب یکى از تجار که از قضیه اطلاع نداشت خواب مى بیند که به حرم حضرت معصومه(س) مشرف شده و آنجا مى گویند: که حضرت رضا علیه السلام هم به قم تشریف آوردند: یکى جهت زیارت خواهرشان, و یکى جهت سفارش برادر حاج شیخ حسنعلى به حضرت معصومه(س).
او معناى خواب را نمى فهمد و آن را با حاج شیخ حسنعلى در میان مى گذارد و ایشان مى فرمایند: همان شب که شما خواب دیدى من (در رابطه با برادرم) به حضرت رضا متوسل شدم و این خواب شما درست است.
((مرحوم آقا سید محمد تقى خوانسارى پس از شنیدن این خواب فرمود: از این خواب استفاده مى شود که قم در حریم حضرت معصومه(س) است; باید حضرت امام رضا(ع) به قم تشریف فرما شوند و سفارش برادر حاج شیخ حسنعلى را به حضرت بفرمایند والا خود حضرت امام رضا(ع) مستقیما” در کار مداخله نمى کند چون این در محدوده حضرت معصومه است و مداخله در این محیط نمى شود.(ضبط صوتى, تصویرى این کرامات آیت الله اراکى در واحد فرهنگى آستانه موجود است)
صفحات: 1· 2
داد و ستد با زمـان
الإمام عليّ عليه السلام إِنَّ اللَّيلَ وَالنـَّهارَ يَعْمـَلانِ فيـكَ فَاعْمَلْ فيهِما وَ يَأخُذانِ مِنْكَ فَخُذْ مِنْهُما. حديث امام عـلى عليه السلام فرمود: شب و روز در تو عمل مى كنند، تو هم در شب و روز عمل كن، و از تو مى گيرند، پس تو هم از آنها بگير. گذشت زمان، دنيا را كهنه، عمرها را كوتاه و انسانها را پير مى كند. هر كس به نوعى مشمول «مرور زمان» و تأثيراتِ گذشتِ عمر و سپرى شدن شب و روز است. در واقع، ما به نوعى در حال دادوستد با «زمان» هستيم. زمان، پيوسته عمر و فرصت و جوانى و شادابى و قواى جسمى را از ما مى گيرد. ولى چه مى دهد؟ دريغ است كه ما «عمر» بدهيم، ولى «سعادت» نگيريم! «جوانى» را بدهيم، ولى دانش و تجربه نيندوزيم. قواى جسمى و توانايى هاى فكرى و بدنى ما صرف شود، ولى براى آتيه خويش، كاميابى را ذخيره نسازيم. ما، پيوسته رو به كاهشيم، مثل شمعى كه مى سوزد، مثل يخى كه آب مى شود، مثل آبى كه به زمين فرو مى رود يا تبخير مى گردد. اين، كار و عمل و تأثيرگذارى شب و روز درماست. ما چه تأثيرى در شب و روز و زمان مى گذاريم؟ آيا آنچه روزگار از ما مى گيرد، در مقابل ما هم چيزى مى گيريم؟
زكات زيــبايى
الإمام عليّ عليه السلام زَكاةُ الجـَمالِ العِفـافُ. حديث امام عـلى عليه السلام فرمود: زكات جمال و زيبايى، عفاف و پاكدامنى است. هر نعمتى، اگر درست و در مسير خواسته صاحب نعمت و دهنده نعمت به كار گرفته نشود، به مايه دردسر تبديل مى شود. زيبايى و جمال، نعمتى خداداد است. عفاف و پاكدامنى و پرهيز از گناه هم، شكرانه و زكات اين نعمت به شمار مى رود. چه بسيار آنان كه اسير «چاه زيبايى» خويش اند. و چه بسيار، گرفتاران «كمند جمال» و «بند زيبارويى». اگر كسى به خاطر زيبايى رخسار و دلفريبى چهره و اندام، به گناه افتد يا ديگران را به گناه اندازد، حق اين نعمت را ادا نكرده است. «عفاف»، خويشتن دارى در برابر هوسها، جاذبه ها، دلفريبى ها و وسوسه هاى نفس اماره است. جمال، هرگز مجوز ارتكاب گناه و افتادن به دام و دامن آلودگى و افكندن ديگران به ورطه فساد نيست. حضرت يوسف عليه السلام زيبا بود، اما عفاف ورزيد و به آن مقام رسيد. و خيلى زيبارويان ديگر در تاريخ، كه هم «جمال» داشتند، هم «عفاف»! هرگز مباد كه نعمت، براى ما نقمت گردد!…
شـناخت دوست و دشمن
الإمام عليّ عليه السلام عِنْدَ زَوالِ القُدْرَةِ يَتَبَيـَّنُ الصَّديقُ مِنَ العَدُوِّ. حديث امام عـلى عليه السلام فرمود: هنگام از دست رفتن قدرت، دوست از دشمن آشكار مى شود. فراز و نشيب حوادث، خيلى چيزها را روشن مى سازد، از جمله «دوست» و «دشمن» را. كسانى دوستان و همراهان دوره خوشى و رفاه اند. پاى سختى و گرفتارى كه پيش آيد، پاى خود را به عقب مى كشند و خود را به بى خبرى و بيگانگى مى زنند. عده اى ياران روزگار ثروت و مكنت اند. همين كه فقر و پريشانحالى چهره نمود، چهره آنان پنهان مى شود. بعضى هم دوستى شان تنها در زمان قدرت و حكومت انسان است. وقتى دوره بركنارى و معزولى پيش آيد، آنان هم خود را كنار مى كشند و حتى حالى هم نمى پرسند. گاهى بروز مشكلات براى انسان خير و بركت دارد. يكى از بركاتش «شناخت افراد» است، تا بى جهت به كسى دل نبندد كه دلبسته او نيست و مودت خويش را نثار كسى نكند كه شايستگى محبت و دوستى و فداكارى ندارد. افراد را بايد آزمود، آنگاه به دوستى برگزيد. دوستى هم كه امتحانش را داده است، نبايد به سادگى از كف داد.
اصــلاح خـويش
الإمام عليّ عليه السلام أَعْجَزُ النّاسِ مَنْ عَجَزَ عَنْ إِصْلاحِ نَفْسِهِ. حديث امام عـلى عليه السلام فرمود: ناتوان ترين مردم كسى است كه از اصلاح نفس خويش و خودسازى عاجز باشد. «اصلاح نفس» يعنى ايجاد اين دگرگونى و تبديل «رذايل» به فضايل و جايگزين ساختن خوبيها و محاسن به جاى بديها و معايب و كاشتن گُل و زدودن خار. «اصلاح نفس» به يك معنى راحت تر و عملى تر از اصلاح ديگران است، چرا كه انسان هم به خلق و خوى و روحيات و زمينه هاى روحى خود آشناتر و هم براى انجام كارهايى در مسير اين اصلاح، برخود مسلط تر است تا بر ديگران. اگر ديگران از ما «حرف شنوى» نداشته باشند، خودمان كه مى توانيم به دانسته ها و صلاحديدهايمان عمل كنيم و مطيع عقل و وجدان و باورهاى مكتبى خود باشيم. اگر ديگران را نشناسيم، خود را كه خوب مى شناسيم. پس، كسى كه نتواند به اصلاح خويش بپردازد، ناتوان ترين مردم است، چون زمينه هاى اين تغييرات بهينه در خود او فراهم تر است تا ديگران. آنان كه شعار «اصلاح جامعه» را مى دهند، خوب است گامى هم در مسير «خودسازى» خود بردارند و «اصلاح خود» را مقدمه «اصلاح ديگران» قرار دهند. اصلاح را از خود شروع كنيم.
خـودپسندان تـنها
الإمام عليّ عليه السلام لا وَحْشَةَ أَوْحـَشُ مِنَ العـُجْبِ. حديث امام عـلى عليه السلام فرمود: هيچ وحشت و تنهايى، وحشت آورتر از خودپسندى نيست! وحشت و ترس، جايى است كه انسان همدمى نداشته باشد. داشتن «انيس» و «همدم»، مايه قوت قلب و جرأت و اميدوارى است. «خودپسندى»، زمينه حضور ديگران را در قلمرو زندگى انسان از بين مى برد. خودخواه، فقط خود را قبول دارد. خود پسند، فقط خويشتن را انسان مى شمارد. شما نيز، از كسى كه چنين خصلتى دارد گريزانيد و از او خوشتان نمى آيد. نتيجه آنكه: انسانهاى گرفتار عجب و خودپسندى، نه روحيه انس گرفتن و دوست شدن و صميميت با ديگران را دارند، و نه ديگران به خاطر اين صفت ناپسند، مايل به دوستى با آنانند. پس ايشان تنها و بى همدم مى مانند. خودپسند، در كنار ديگران هم كه باشد، چون همدمى ندارد، تنهاست و اين تنهايى چه وحشت انگيز و جان فرساست! رهايى از اين روحيه شوم، رشته محبتهاى ديگران را نسبت به انسان استوارتر مى سازد. قبول داشتن ديگران و حرمت نهادن و احترام كردن، براى انسان «همدم» و «مونس» مى آفريند!
كـمال همنشـين
الإمام عليّ عليه السلام خـَيْرُ الإِخـتِيارِ صُحْبَةُ الأَخـيارِ. حديث امام عـلى عليه السلام فرمود: بهترين گزينش، همنشينى با نيكان است. هيچ كس نيست كه از مصاحبت و معاشرت و همدمى، «اثر» نپذيرد، چه اثر نيك و شايسته، چه اثر منفى و ناپسند. انسان همانطور كه «تأثيرگذار» است، «تأثيرپذير» نيز مى باشد، در همه سطوح» و در همه زمينه ها. با اين حساب، بايد در دوستان و معاشران به «بهْ گزينى» پرداخت و با نيكان و اخيار همنشينى كرد. اين مصاحبتها، خواسته و ناخواسته، در فكر و اخلاق و عمل انسان تأثير مى گذارد. باد و نسيم، اگر از مزبله ها، مردابها، لجنزارها و مردارهاى عفن بگذرد، بوى گند و تعفن با خود مى آورد و اگر بر بوستان و گلزار عبور كند، عطرِ دل انگيز با خود مى آورد. مهم آن است كه باد، همنشين چه منطقه اى باشد و نسيم، از كدام كوى و ديار بگذرد! دقت در دوستان خود و دوستان و معاشران فرزندانمان، تضمين كننده سلامت اخلاق و روان و انديشه آنان است و بى دقتى، پشيمانى به بار مى آورد. اطمينان به اين كه ما يا فرزندانمان ضربه ناپذيريم، نوعى غرور و غفلت جاهلانه است. همنشين هايمان را دست كم نگيريم!… .
حـق شـناسى
الإمام عليّ عليه السلام أَكْرِمْ ضـَيْفَكَ وَإِنْ كانَ حـَقيرًا وَقُمْ مِنْ مَجْلِسِكَ ِلأَبيكَ و مُعَلِّمِكَ وَ إِنْ كُنْتَ أَميرا. حديث امام عـلى عليه السلام فرمود: مهمان خود را اكرام كن، هر چند «حقير» باشد، و در مقابل پدر و معلم خود به ادب برخيز، هر چند «امير»باشى! رعايت «ادب»، در مقابل مهمان و معلم و پدر، هر چند هر كدام جلوه اى خاص دارد، اما در هر سه مورد نشانه «انسانيت» است. نه «مهمان دارى» بايد سبب كبر و عجب و غرور گردد و ميزبان را به تفاخر و مباهات بكشد، نه «فرمان روايى» بايد انسان را از مراعات وظيفه تواضع و خاكسارى نسبت به «پدر» و «معلم» غافل سازد. اكرام و احترام نسبت به مهمان، يك وظيفه و ادب است، هر چند كه از نظر مال، مقام، موقعيت، سن و سال، كوچك و حقير باشد و مهمان بزرگتر و با جلال تر. به پاى پدر و معلم از جا برخاستن نيز، نشانه ديگرى از «تواضع» و حق شناسى است. هر چند كه اين فرزند يا شاگرد، به مقام امارت و زمامدارى رسيده باشد. وقتى «امير» باشى و پدر و معلم را از ياد نبرى، و آنگاه كه مهمانت «حقير» باشد و بازهم اداى حق كنى و احترام و اكرام را ترك نكنى، به كمال رسيده اى. اينها، دليل عظمت روح، خودساختگى معنوى، رهايى از غرور دنيا، شناختن حق و اداى حق است.
عبــرتها
الإمام عليّ عليه السلام ما أَكْثـَرَ الْعِبـَرُ وَ أَقَلَّ الإِعْتِبـارُ. حديث امام عـلى عليه السلام فرمود: وسايل عبرت گرفتن چه بسيارند، اما عبرت گرفتن چه اندك است! شكست هايى كه براى عده اى پيش مى آيند، مى توانند براى ديگران درس پيروزى داشته باشند. ناكامى هاى برخى برنامه ها، مى توانند «برنامه ريزان» را به تغيير شيوه وادارند، تا در كارها موفق شوند و به «اهداف» برسند. مرگ و ميرهاى هر روزه، مى توانند براى ما «مايه بيدارى» و «سرمايه تنبّه» شوند. ديدن صحنه هاى تصادف، به رانندگان درس احتياط مى دهد و فرجام شوم معتادان براى اهل هوس، «آيينه عبرت» است و رسوايى اهل معصيت، براى ديگران يك موعظه است. همه اينها درست، ولى وقتى كه «چشم عبرت بين» باز و تصميم بر «پند آموختن» در كار باشد! دوروبر خود ما و همين عمر اندك مان، كلى «عبرت» براى ما ارائه مى دهد. ولى آنجا كه «ديده عبرت بين» را بسته باشيم و خود را به آن كوچه بزنيم، از اين همه عبرت ها چه اعتبار؟ دواى دردها موجود است، اما اگر از آنها استفاده نكنيم، درمانى هم در كار نيست. رانندگى در جاده اى هم كه پر از «علايم رانندگى» و تابلوهاى هشدار دهنـده است، اگر راننـده نخواهد به آنها توجه كند همان خـطرها را دارد. مايه عبرت فراوان است، ولى آنچه كم داريم، «پندآموزى» و «عبرت گرفتن» است.
فرصـت محـاسبه
الإمام عليّ عليه السلام ثـَمَرَةُ الُْمحـاسَبَةِ صَـلاحُ النـَّفْسِ. حديث امام عـلى عليه السلام فرمود: ثمره «محاسبه»، اصلاح شدن نفس است. هيچ خردمندى راضى به خسران و زيان در «معامله» نمى شود. ليكن، شناخت «سود» و «زيان» مهم است. چه بسيارند كسانى كه «نفع» و «ضرر» را به جاى هم اشتباه مى گيرند و گاهى عمرى خسارت مى برند، اما خود را برنده مى پندارند. چه خوب است كه دفترچه «محاسبه نفس» افتتاح كنيم. برنامه اخلاقى و تربيتى «محاسبه»، براى آن است كه انسان به سود و زيان عمر خويش بنگرد و سرمايه عمر را كه خرج مى كند بازدهى هم برايش داشته باشد. كسى مى تواند مـدعى «خودسازى» باشد كه خودشـناسى هم داشته باشـد. شگفتا!… انسان براى مقدارى سرمايه مادى و سرمايه گذارى تجارى و سپرده بانكى كلى حساب و كتاب و دفتر جزء و كل و… دارد، اما سرمايه هاى خويش را بى ملاحظه برباد مى دهد و خسران هاى روحى را خسارت به حساب نمى آورد. نتيجه محاسبه خويش، اصلاح خود است. روزى چند دقيقه، از خودتان حساب مى كشيد؟…
بهـترين مشـاوران
الإمام عليّ عليه السلام خـَيْرُ مَنْ شـاوَرْتَ: ذَوُوالنـُّهى وَالْعِلْمِ وَأُولُوالتـَّجارِبِ وَالْحَزْمِ. حديث امام عـلى عليه السلام فرمود: بهترين كسانى كه با آنان مشورت مى كنى، صاحبان خرد و دانش و تجارب و دورانديشى اند. مهمتر از اصل «مشورت»، شناختن و يافتن مشاوران خوب و شايسته است. ولى اين «خوبى» و «شايستگى» در مشاور، چيست؟ و معيار آن كدام است؟ انگيزه رايزنى و مشورت، بهره گيرى از دانش و تجربه و خرد ديگران است. آنچه ما را از خطا و بيراهه و لغزش مصون مى دارد، افزودن دانسته ها و تجربه هاى ديگران به دانش و فهم و تجارب خويش است. آنكه در كارها و نظرها و تصميم ها، اهل «حزم»، «آينده نگرى» و «مآل انديشى» نيست، نمى تواند براى ما «مشاورى خوب» باشد و ما را به صواب برساند. «خردمندى»، مانع تصميمهاى عجولانه مى شود. «تجربه»، بالاتر از علم است و «حزم» هم ما را از پشيمانى هاى ناشى از شتاب و هوس و نقدانديشى مصون مى دارد. اين است كه نبايد از هر كس نظر خواست و به نظر مشورتى هر فردى عمل كرد. چهار معيار در مشاور خوب، عبارتند از: برخوردارى از «علم»، «خرد»، «تجربه» و «حزم»!
مشـغوليت و مسـؤوليت
الإمام عليّ عليه السلام كُنْ مَشْغـُولاً بِمـا أَنـْتَ عـَنْهُ مَسـْؤُولٌ. حديث امام عـلى عليه السلام فرمود: به كارى مشـغول باش كه از آن سؤال خواهى شد. كار و اشتغال، «وقت» انسان را پر مى كند. اگر كار مهمترى پيش آيد، با «كمبود وقت» مواجه مى شويم، چون فرصتها را، صرف كارى كرده ايم كه اگر هم «مهم» بوده، «مهم تر» نبوده است. پس اهم و مهم كردن كارها و اولويت بندى امور، هم جلوى پشيمانى هاى بعدى را مى گيرد و هم «نيرو»، «فرصت»، «امكانات» و «جوانى»، صرف كارى مى شود كه بهتر و لازم تر است. اگر فردا، درباره چيزهايى مورد سؤال قرار بگيريم كه به آنها نينديشيده و نپرداخته ايم، چه خواهيم كرد؟ يا اگر آنچه را مهم پنداشته ايم، فردا معلوم شود كه چندان اهميت و ارزشى نداشته كه خودمان و عمرمان و فكر و تلاشمان را خرج آن كرده ايم، آن وقت چه؟… قطعا حسرت و افسوس خواهيم خورد. اين كه «عمر و جوانى» را در كجا خرج كرده ايم، از كجا «پول» درآورده ايم و در چه راهى مصرف كرده ايم، اينكه رفتارمان با «پدر و مادر» چگونه بوده است، به قول و قرارهايمان تا چه حد وفا كرده ايم و ذهن انسان هاى متعهّد را مشغول مى سازد. اينها از جمله امورى اند كه نسبت به آنها مسؤوليم و در قيامت هم از آنها «سؤال» خواهد شد. آيا «مشغوليت» ما در ارتباط با «مسؤوليت» ماست؟!
پـاسخى به نام سـكوت
الإمام عليّ عليه السلام رُبَّ كَلامٍ جَـوابُهُ السُّـكُوتُ. حديث امام عـلى عليه السلام فرمود: چه بسا سخنى كه پاسخ آن، «سكوت» است! بسيارى از فتنه ها، از «زبان» سرچشمه مى گيرند. كار مهم زبان هم «حرف زدن» است. بسيارى از حرفها، غير ضرورى و گاهى هم مفسده انگيزند. پس «چاره»، در سكوت و دم فرو بستن و كم سخن گفتن و هر سخنى را پاسخ نگفتن و پرهيز از جدال كلامى است و مناقشات لفظى. وقتى سخنى ابلهانه و جاهلانه است، بهترين پاسخ مناسب آن «خاموشى» است. آنجا هم كه جواب دادن به يك حرف، فتنه و فساد به بار مى آورد، مناسب ترين جواب «سكوت » است. بزرگان گفته اند كه: اگر سخن، نقره است، سكوت، «طلا» ست و اين اشاره به ارزش سكوت معنى دار و بجا و مصلحت انديشانه است كه به سود فرد و جامعه است. شايد براى بعضى ها، بهترين عبادت و خدمت به جامعه و خلق خدا، همان «سكوت» باشد، تا نه اختلافى پديد آيد، نه به منازعه اى دامن زده شود و نه آتش دشمنى و جبهه گيرى شعله ورتر گردد. جان به فداى آن سكوت هايى كه آتش فتنه ها را فرو مى نشاند!…
رابـطه فقر و اسـراف
الإمام عليّ عليه السلام سَـبَبُ الْفَـقْرِ الإِسْـرافُ. حديث امام عـلى عليه السلام فرمود: اسراف، عامل تنگدستى است. هميشه «نداشتن»، فقر نيست، گاهى بد استفاده كردن از «داشته ها» و بد عمل كردن «دارايان» نيز به فقر و تنگدستى مى انجامد. «اسراف»، يكى از همين «بدعمل كردن ها» در رابطه با مال است. اگر قناعت، سرمايه اى پايان ناپذير است، اگر «تقدير» و برنامه ريزى، نشانه خردمـندى و توازن در معيشت اسـت، ولخرجى هاى بى حساب و اسراف در هـزينه نيز «سرمايه» را مى خورد و افراد متمـكن را خاك نشين مى سازد. وقتى در مصرف ميوه و نان، اسرافكارى شود، گرانى و كميابى در پى آن است. ولخرجى بيهوده تنها به خوراك هم مربوط نيست، در لباس و كفش و دكور خانه و وسيله سوارى و تشريفات مهمانى و تجملات عروسى و وسايل خانه و سوخت و لوازم مصرفى روزانه و… وقتى بيش از حد نياز و لزوم، تهيه يا مصرف شود، آن كاستيها و خلأها به صورت «فقر» و كمبود جلوه مى كنند. اگر اسراف، فقرآور است، قناعت هم فقرزداست: «قناعت، توانگر كند مرد را…»
بـردگى شــهوت
الإمام عليّ عليه السلام مَغْلُوبُ الشـَّهْوَةِ أَذَلُّ مِن مـَمْلوكِ الرِّقِّ. حديث امام عـلى عليه السلام فرمود: مغـلوب شـهوت، ذليل تر از برده زرخـريد است. شهوت، تنها «شهوت جنسى» نيست. هر نوع خواسته هاى نفسانى و اميال و غرايز كه در وجود ماست، نوعى «شهوت» است. خواسته هايى دارد و در پى «اشباع» شدن و «ارضاء» است. كسى كه نتواند بر خواسته هاى نفس و تمايلات دل خويش «مهار» بزند، بلكه مغلوب و محكوم آن غريزه شود، به ذلت و خوارى مى افتد. مغلوب شهوت جنسى شدن، آدمى را به حرام مى افكند و رسوا مى سازد. مغلوب شهوت مالى، انسان را گرفتار حرامخوارى و ثروت اندوزى و قارون صفتى مى كند. مغلوب شهوت جاه و مقام، انسان را براى رسيدن به آنچه «ندارد»، يا نگهداشتن آنچه «دارد»، به هر تباهى، رذالت، خفّت و ننگ وامى دارد و او را برده اى رام مى سازد. بردگى نفس و غلامى شهوت، بسيار فاجعه بارتر از حقارت برده اى است كه خريد و فروش مى شود و نزد اين و آن به خدمت و بيگارى مى پردازد. سربلند و آقا كسى است كه «برده شهوت» نباشد.
عيـنك واقـعبينى
الإمام عليّ عليه السلام مَنْ أَبْصـَرَ زَلَّتـَهُ صَغُرَتُ عِنْدَهُ زَلَّةُ غـَيْرِهِ. حديث امام عـلى عليه السلام فرمود: هر كس لغزش خود را ببيند، لغزش ديگران در نظر او كوچك جلوه خواهد كرد. بعضى ها به عيبجويى از ديگران عادت دارند. ذره بين نهادن و عيوب و لغزشهاى ديگران را ديدن و بازگو كردن و بزرگ كردن، كار كسانى است كه از عيوب خويش بى خبرند. و خود را بى نقص مى پندارند. غرور و غفلت، سبب مى شود انسان خود را «بى عيب و نقص» ببيند. لغزشهاى خود ما، كمتر از ديگران نيست. پس چرا اين همه در جلد اين و آن افتادن و خطاهاى ديگران را نقل مجالس كردن و به غيبت اين و آن پرداختن؟ مگر خودمان از همان گونه عيوب و لغزشها مصون و مُبرّاييم؟ اگر به ديگران با دو چشم مى نگريم، به خودمان و خطاها و لغزشهايمان با چهار چشم بنگريم. آنگاه خواهيم ديد كه لغزش ديگران، آن قدر هم بزرگ و در بوق كردنى نيست. چون ما هم مثل آنان گرفتار لغزشيم، پس چرا غرور؟!
بيـم عقـوبت
الإمام عليّ عليه السلام مَنْ خافَ العِقـابَ إِنْصـَرَفَ عَنِ السَّيـِّئاتِ. حديث امام عـلى عليه السلام فرمود: هر كس از عقاب و كيفر بترسد، از گناهان دورى مى كند. از مهمترين عوامل بازدارنده از «گناه»، نيروى ايمان و ترس از «عذاب الهى» است. آن كه گناه مى كند، يا به «معاد» و «حساب آخرت»، عقيده و باور ندارد، يا از اين مسأله مهم «غفلت» دارد. تقويت «ايمان مذهبى» استوارترين سددفاعى در مبارزه با فساد و تهاجم فرهنگى و گرايش به آلودگيهاى اخلاقى است. كارى كه از «باور» مى آيد، از «دانش» ساخته نيست. از اصول مهم دعوتهاى همه انبيا، توجه دادن به «روز حساب» و «روز عقاب» است و اين كه مردم در آخرت، پاسخگوى عملكردهاى دنيوى خويشند. هر كس «ذره»اى نيك و بد كند، در آخرت به جزاى آن خواهد رسيد. اجراى حدود و قصاص در جامعه اسلامى از همين رو «بركات بيشمار» دارد و جرائم و جنايات را ريشه كن مى كند. ترس از كيفر در دنيا و بيم از عذاب در آخرت! اين است عامل برچيده شدن مفاسد و آلودگيها.
تـدبير و آينده نگرى
الإمام عليّ عليه السلام ألتـَّدْبيرُ قَبْلَ الْعـَمَلِ يُؤمِنُ النـَّدَمَ. حديث امام عـلى عليه السلام فرمود: تدبير و آينده نگرى پيش از عمل، از پشيمانى ايمن مى سازد. «عاقل آن است كه انديشه كند پايان را». برنامه ريزى، محاسبه، آينده نگرى و سنجش عواقب و پيامدها، از عوامل موفقيت انسان است. هر كارى بازتابى دارد و هر عملى عكس العملى. «تدبير» آن است كه پيش از هر اقدام، نسبت به ضرورت آن، شيوه عمل، آثار و نتايجش فكر شود. خيلى از ندامتها، محصول نسنجيده كاركردن است. در انتخاب شغل، در گزينش دوست و شريك و همسر، در سرمايه گذارى در يك طرح اقتصادى، آنچه از حسرت و پشيمانى جلوگيرى مى كند، محاسبه همه جوانب و تصميم درست و سنجيده و عاقلانه است. تنظيم «دخل و خرج» و ايجاد موازنه بين درآمد و مخارج نيز، نمونه اى از تدبير در معيشت است. كارهاى بى حساب و نقشه و اقدامهاى عجولانه و بدون عاقبت انديشى به ندامت مى انجامد. آنچه جلوى «اى كاش»هاى بعدى را مى گيرد و مانع شكل گيرى نطفه حسرت و افسوس مى شود، «مآل انديشى» و دورنگرى و غلبه بر شتابزدگى و عجله است.
دوسـتيهاى پايـدار
الإمام عليّ عليه السلام مَوَدَّةُ ذَوِى الدّينِ بَطيئَةُ الاِنْقِطاعِ دائِمَةُ الثَّباتِ وَالبَقاءِ. حديث امام عـلى عليه السلام فرمود: دوستى دين داران،ديرگسسته مى شود وثبات وبقاى آن هميشگى است. گزينش دوست، اگر با «ملاك» و «معيار» باشد، به اين زودى ها به جدايى كشيده نمى شود. اگر بناى دوستى بر «احساس»، «سودجويى» و «فرصت طلبى» استوار شده باشد، ناپايدار است. اما اگر معيار «دين» در كار باشد، به اين زودى گسسته نمى شود. اگر دوستى مى كنيد، با دينداران و خداترسان دوستى كنيد، چرا كه «عقيده دينى» و معتقدات مذهبى، انسان را وظيفه شناس و حق شناس بار مى آورد. برعكس، پيوند مودت با آنان كه تاروپود زندگى شان با رشته هاى دين و عقيده به مبدأ و معاد، انسجام و استوارى نيافته است، ناپايدار است و با تغيير وضع اقتصادى و شرايط روزگار، رابطه ها هم گسسته مى شود. دين، فرمان مى دهد كه «حقوق برادرى» را مراعات كنيم، با دوستان خويش با ايثار و مواسات و صداقت رفتار كنيم، از بدزبانى و غيبت و تحقير بپرهيزيم، به اتكاى دوستى حقوق دوستان را زيرپا نگذاريم، آيا با مراعات اين دستورها، دوستيها ديرپاتر نخواهد بود؟
عــلامت خــطر!
الإمام عليّ عليه السلام عـَجِبْتُ لِمـَنْ يَحْتَمِى الطَّعامَ لأِذِيـَّتِهِ كَيْفَ لا يَحْتَمِى الذَّنْبَ لأَِليمِ عـُقُوبَتِهِ. حديث امام عـلى عليه السلام فرمود: در شگفتم از كسى كه از غذا(ى فاسد) به خاطر آزارش پرهيز مى كند، اما از «گناه» به خاطر عذاب دردناكش پرهيزى ندارد! روح هم بيمار و آلوده مى شود، همچون جسم. رنج بدن، از غذاى فاسد است و عذاب جان از گناهان. اگر «پرهـيز»، شـايسته و لازم است، از آنچه زيـان و خـطر بيشتر و جانكاه تر دارد، ضرورى تر است. رنج محدود و گذرا كجا و عذاب سخت و جـاويد كجا؟! گناه، دل را مى آلايد، جان را تيره مى سازد، شيطان را بر انسان مسلط مى كند، موجب نارضايى خدا و رسول است، پرونده اعمال را سياه مى سازد، مايه رسوايى مى شود و دهها فرجام زشت ديگر، كه از آثار «معصيت» است. آيا مايه شگفتى نيست كه انسان از «آزار طعام» پرهيز و پروا داشته باشد، اما از «عقوبت عصيان» نترسد؟! زيان گناه، بسيار بيشتر از مفسده غذاى فاسد است، پس چرا بى پروايى و ناپرهيزى؟…
زكات توانـگرى
الإمام عليّ عليه السلام زَكاةُ اليـَسارِ بِـرُّالْجِـيرانِ وَصِلَةُ الأَرْحـامِ. حديث امام عـلى عليه السلام فرمود: زكات توانگرى و تمكن، نيكى به همسايگان و پيوند با خويشاوندان اســت . نعمتهاى خدا، در عين حال كه لطف او در حق بندگان است، گاهى هم وسيله «آزمايش» است. خداوند هر كه را به چيزى مى آزمايد، يكى را به مال و ثروت، يكى را به جمال و زيبايى، ديگرى را با قدرت و رياست. پرداخت زكات، مايه افزايش «مال» مى گردد. اين وعده تخّلف ناپذير خداست. آيا همسايگانتان را مى شناسيد؟ با آنان رفت و آمد و همدلى و همدردى داريد؟ آيا به اقوامتان سركشى و رسيدگى مى كنيد؟ مساعدت و احسان با آنان داريد؟ خدا نكند كه زندگى ماشينى و اشتغالات روزمره و گرفتارى هاى زندگى ماشينى، ما را چنان در درياى «خود»مان غرق كند كه «همسايه» و «خويشاوندان» را از ياد ببريم. از ما اگر به همسايگان خير و نيكى نرسد، «حق همسايگى» را ادا نكرده ايم. ناسپاسى، موجب زوال نعمت الهى است. نكند با ادا نكردن حق و زكات «يسار» و «ثروتمندى»، زمينه ساز زوال گرديم و… گرفتار وبال!
احـترام از روى تـرس
الإمام عليّ عليه السلام شَرُّ النّاسِ مَنْ يَتـَّقيهِ النّاسُ مَخافَةَ شَرِّهِ. حديث امام عـلى عليه السلام فرمود: بدترين مردم كسى است كه مردم، به خاطر ترس از شرارت و بدى او، پرهيز و احترامش كنند. از دست و زبان بعضى، خير مى بارد، برخى هم جز گزند و بدى چيزى به مردم نمى رسانند. آن كجا و اين كجا؟ گاهى براى اين كه مزاحم كسى نشويد، سراغشان نمى رويد، يا به خاطر احترام، به او نزديك نمى شويد. گاهى هم پروا و پرهيز و دورى و گريز، به جهت آن است كه بيم داريد حرف تند، دشنام، بدى، آزار نسبت به شما داشته باشد، بارى بر دوشتان بگذارد، وقت و آرامش و آسايش شما را سلب كند و… از اين گونه علل و عوامل، كه همه «شر» محسوب مى گردد. مسأله دوجانبه و متقابل است. گاهى هم ممكن است همين آفات و صدمات، در برخورد و گفتار شما نسبت به ديگران باشد و آنان صلاح خويش را در اين ببينند كه كمتر دور و برشما پيدا شوند و به چشمتان نيايند و سلامت و عافيت را در گريز و پرهيز ببينند. تا مى توان حوزه اى از «جاذبه» پيرامون خود به وجود آورد، چرا سيم خاردار «دافعه» دور خود بكشيم؟!
تـكريم خويشـاوندان
الإمام عليّ عليه السلام أَكْرِمْ عَشـيرَتَكَ فَاِنـَّهُمْ جـَناحُكَ. حديث امام عـلى عليه السلام فرمود: خويشاوندان خود را گرامى بدار، چرا كه آنان بال و پرِ تو هستند. هيچ كس، غربت و تنهايى و ناتوانى و بى كسى را دوست ندارد. همه خواستار قدرت و موقعيت و نفوذ و اعتبارند. اين بال و پر «پرواز» و بازوى «توانايى» براى انسان، اقوام و خويشاوندانند كه بودنشان قوّت قلب مى آورد و حمايتشان دلگرم مى سازد. هر چه به تحكيم رابطه هاى فاميلى بپردازيم و «صله رحم» و رفت و آمد و حرمت نهادن و نيكى كردن و بال و پر دادن به يكديگر در ميان مجموعه يك خانواده و فاميل بيشتر باشد، اعتبار و قدرت و شوكت آنان افزوده مى شود. نيكى به بستگان، جاى دورى نمى رود. ثمره احسان و اكرام نسبت به اقوام و عشيره، به خود انسان برمى گردد و آنان را بعنوان يك «پشتوانه» و «تكيه گاه» در هنگامه خطر و مواقع نياز براى ما نگاه مى دارد. اگر از «خويشان»، خيربه همديگر نرسد و همه بازوى يكديگر نباشند، از بيگانگان و «اغيار» چه انتظارى است؟!… بال پرواز هم باشيم، نه قيچى بريدن و چيدن بال و پر!
ناگفتـنىها
الإمام عليّ عليه السلام لا تَرُدَّ عَلَى النّاسِ كُلَّما حَدَّثُوكَ فَكَفى بِذلِكَ حُمْقا. حديث امام عـلى عليه السلام فرمود: هر چه را مردم به تو گفتند، به مردم مگو و بر مگردان، كه همين در نادانى و حماقت، كافى است! «شنيده»هايمان و «خوانده»ها بسيار است، ولى عاقلانه نيست كه بلندگوى تكرار شنيده ها و خوانده ها باشيم، بى آنكه آنچه را «مى گويند» و مى نويسند، به محك بزنيم و بسنجيم و راست و دروغ و صلاح و فساد آن را ارزيابى كنيم. وقتى بازار «شايعه» داغ است، نقل حرف مردم «شايعه پراكنى» مى شود. وقتى عده اى نان دروغ مى خورند و كسب تهمت دارند، بازگويى آنچه در گوش ما مى خوانند و در اطرافمان مى پراكنند، گاهى مصداق «نشر اكاذيب» مى شود. گرچه «دل»، مى خواهد انسان هر چه را شنيد، بگويد و از اين راه براى خود وجهه و عنوانى كسب كند، ولى «عقل»، فرمان درنگ و تأمل مى دهد. بايد در پالايشگاه ذهن خود، مطالب و شنيده ها را پالايش كنيم، ناسالم ها را دور بريزيم و براى گفتنى ها معيار داشته باشيم. گاهى رسوايى و بى آبرويى و پشيمانى، محصول و فرايند همين گونه «نقليات» و پراكندن «حرف مردم» است. راستى… اگر اين روش، ابلهانه نيست، پس چيست؟
جـواب «نمىدانـم»
الإمام عليّ عليه السلام لايَسْتَحْيِيَنَّ أَحَدٌ إِذا سُئِلَ عَمّا لايَعْلَمُ أَنْ يَقُولَ: «لاأَعْلَمُ». حديث امام عـلى عليه السلام فرمود: هرگاه از كسى سؤالى شد درباره چيزى كه نمى داند، از گفتن «نمى دانم» خجالت نكشد (و بگويد: نمى دانم). كليد گنجينه دانشها، «سؤال» است. پرسيدن نيز، نشانه تواضع و دورى از تكبر و غرور است. نه انسان «داناى همه چيز» است، و نه بى نياز از «پرسيدن»، پس بايد آنچه را نمى دانيم بپرسيم و اگر از چيزى كه نمى دانيم بپرسند، با شجاعت و فروتنى، بگوييم: «نمى دانم». كلمه اى كه گفتن آن براى برخى بسيار «سنگين» است و حاضرند در برابر سؤال ديگران هزاران راست و دروغ و آسمان و ريسمان ببافند، ولى يك كلمه «نمى دانم» نگويند، چرا كه مى ترسند به موقعيت آنان لطمه وارد شود، در حالى كه به اشتباه انداختن مردم و جوابهاى حساب نشده و ناپخته، بدتر و زيان بارتر است. آنكه از گفتن «نمى دانم» شرم دارد، گرفتار نوعى احساس كاذب و فريب دهنده و غرور است، غرورى كه گاهى با مغز، انسان را برزمين مى كوبد! وقتى همه چيز را نمى دانيم، چرا تلاش كنيم كه خويشتن را داناى همه اسرار و صاحب نظر و مطلع از هر چيز بشناسانيم؟ آيا اين فريب «خود» و فريب «مردم» نيست؟
توفـيق خـدمت
الإمام عليّ عليه السلام إِنَّ حَوائِجَ النّاسِ إِلَيْكُمْ نِعْمَةٌ مِنَ اللّه ِ عَلَيكُمْ فَاغْتَنِمُوها. حديث امام عـلى عليه السلام فرمود: نيازهاى مردم به شما، نعمتى از سوى خداوند برشماست، پس آنها را غنيمت شماريد (و در رفع نياز مردم بكوشيد). توفيق خدمتگزارى به مردم، نشانه ثمربخشى «نهال وجود» انسان است. گاهى نيز، خداى متعال، افراد را از اين راه «آزمايش» مى كند، تا ميزان شكرگزارى عملى آنان در مقابل «نعمت»، آشكار گردد. گاهى دست نعمت و رحمت الهى از آستين «بندگان خالص» بيرون مى آيد. گاهى ديگران به يك «حرف» تو، به گوشه اى از «آبرو» و «اعتبار»تو، به بخشى از «علم» و «تخصص» تو، به ذره اى از گذشت و «ايثار» تو نياز دارند. اگر برآورى، به قرب خدا مى رسى. اگر رد كنى، چه بسا از چشم عنايت الهى بيفتى و صلاحيت برخوردارى از «نعمت» را از دست بدهى و بعد، افسوس بخورى كه چرا تا داشتم و مى توانستم، به «خدمت» ديگران نپرداختم؟! برخوردارى و توانايى تو يك نعمت است، انتظار و درخواست ديگران نسبت به يارى تو، نعمتى ديگر است و «توفيق خدمت» به بندگان خدا، مكمل آن دو نعمت! و اين تكميل، به دست توست، مغتنم بشمار.
گرفتـاران رنج ابدى
الإمام عليّ عليه السلام أَلْحَقـُودُ مُعَـذَّبُ النَّـفْسِ مُتَضـاعِفُ الْهَمِّ. حديث امام عـلى عليه السلام فرمود: انسان كيته توز، پيوسته روحش در عذاب واندوهش رو به افزايش است. به همان اندازه كه عفو و گذشت، روح انسان را آرامش و آسايش مى بخشد، كينه توزى و انتقام جويى موجب رنج درونى و عذاب روحى است. آنكه «عفو» مى كند، كار را پايان يافته مى داند و جان را رها و دل را فارغ؛ ولى كسى كه حاضرنيست بگذرد، مايه رنج و ريشه غصه را در درون خود باقى مى گذارد، پيوسته در فكر انتقام و تقاص است و اين فكر، او را در رنج نگه مى دارد. وقتى مى توان راحت زيست، چرا زندگى با اعمال شاقّه را بر خودمان تحميل كنيم؟ آنكه همان لحظه اول، خطاى ديگرى را مى بخشايد، از همان دم خود را آسوده ساخته و پرونده را بسته است. كينه توز، اگر نتواند انتقام بگيرد، غصه و اندوه خودخورى اش چند برابر مى شود. حقا كه كينه توزان، گرفتار رنج ابدى اند. رهايى از اين رنج هم به دست خودشان است… با «عفو».
آب حلم بر آتش غضب
الإمام عليّ عليه السلام أَلْحِـلْمُ يُطْـفِئُ نارَ الغـَضَبِ وَالحِدَّةُ تُؤَجِّـجُ إِحْـراقَهُ. حديث امام عـلى عليه السلام فرمود: بردبارى و حلم، آتش خشم را فرو مى نشاند و حدّت و تندى، سوزندگى آن را بر افروخته تر مى سازد. بى جهت نيست كه غضب را به «شعله سركش» و «آتش گدازان» تشبيه كرده اند. سوزندگى خشم، هم نسبت به خود فرد غضبناك است، هم نسبت به ديگرانى كه مورد خشم قرار مى گيرند. چه بسـيار تصميم ها و قضاوتها و برخوردهايى كه از سر عصبانيت و غضب انجام مى گيرد و پيـامدهاى تلخ و زيانهاى جـبران نـاپذير درپـى مى آورد. حلم ورزيدن و بردبارى نشان دادن مثل آبى است كه آتش را خاموش مى سازد. برعكس، تندى و پرخاش و اعمال خشم آن شعله را مشتعلتر مى كند. گرچه «فرو خوردن خشم» و «كظم غيظ» كه اصطلاح قرآنى آن است تلخ است، ولى ميوه اش شيرين و نتيجه اش آرام بخش است. و… گرچه غضب را اعمال كردن، لذت موقت مى دهد و دل انسان خنك مى شود، اما پشيمانى پس از آن و حسرتهاى بعدى جبران ناپذير است. خوشا آنان كه با «آب حلم»، آتش غضب را فرو مى نشانند.
قدر عافيت كسى داند كه…
الإمام عليّ عليه السلام شَيْئانِ لايَعْرِفُ فَضْلَهُما إلاّ مَنْ فَقَدَهُما: ألشَّبابُ وَالعافِيةُ. حديث امام عـلى عليه السلام فرمود: دوچيز است كه فضيلت آن دو را نمى شناسد مگر كسى كه آنها را از دست بدهد: جوانى و عافيت. البته تنها «جوانى» و «عافيت» چنين نيست. هر نعمتى چنين است كه تا هست، قدرش ناشناخته است و چون از دست رفت، قدرش معلوم مى شود؛ مثل: فراغت، قدرت، پدر و مادر، دوست خوب، فرصت آموختن، همسر و… ولى دو نعمت ياد شده، گوهرهاى گرانبهاترى هستند، بى بديل و دست نيافتنى. كدام سالخورده است كه حسرت ايام جوانى و فراغت آن دوران را نداشته باشد؟ كدام گرفتار و بيمار است كه از دوران خوش آسايش و آرامش و تندرستى با اندوهى تلخ، ياد نكند؟ به گفته سعدى: «قدر عافيت كسى داند كه به مصيبتى گرفتار آيد.» استفاده بهتر از فرصت جوانى و بهره ورى كامل از دوره نشاط و سلامتى و توانايى جسمى و آرامش و آسايش و امنيت اجتماعى، نشانه شناخت قدر و قيمت اين دوگوهر است. قدر و ارزش نعمت ها را تادر اختيار ما هست، بشناسيم كه فردا دير است و بى ثمر!
رابطه پرخورى و بيمارى
الإمام عليّ عليه السلام قِـلَّةُ الأكْلِ يَمْنَعُ كَثـيرا مِنْ أَعـلالِ الجِسْمِ. حديث امام عـلى عليه السلام فرمود: كم خوردن، از بسيارى از بيماريهاى جسمى جلوگيرى مى كند. «پرخورى» ريشه بسيارى از بيماريهاست و «پرهيز»، اصلى ترين درمان خيلى از دردهاست. در روايات نيز چنين حكمتى بيان شده است. فرمان «روزه» نيز، اگر حكمتها و فلسفه هايى دارد، يكى هم سامان بخشى به وضعيت بدن و دستگاههاى تغذيه در درون و ساخت و سازهاى داخلى بدن است. البته بشرطى كه روزه گرفتن، نوعى آسايش و استراحت دادن به «جهاز هاضمه» باشد، نه آنكه با پرخوريهاى هنگام افطار و سحر، نه تنها استراحت را از معده بگيريم، بلكه بار آن را بيشتر و كار آن را اضافه تر سازيم! «روزه درمانى» نيز كه در برخى معالجات به كار گرفته مى شود، به نوعى استفاده از همين نكته و حكمت است. حيف است «روزه» را كه مى تواند «درمان كننده» باشد، با پرخوريهاى شامگاهى و سحرگاهى از خاصيت بيندازيم.
رابطه پدران و فرزندان
الإمام عليّ عليه السلام بِـرُّوا آباءَكُمْ يَبِـرُّكُمْ أَبْنـاؤُكُمْ. حديث امام عـلى عليه السلام فرمود: به پدران خود خوبى كنيد، تا پسرانتان هم به شما خوبى كنند. بزرگ شمردن بزرگان خانواده و حفظ حرمت آنان، سنتى دينى و دستورى خدايى است. حق شناسى و اداى سپاس نسبت به زحمات و خدمات پدران، دليل «رشد عقلى» و «كمال عاطفى» است. فرزندان، ادب رفتارى و شيوه معاشرت و فرهنگ اجتماعى را از اولياى خود مى آموزند. اگر «نهال ادب» در زمين دل كودكان كاشته شود، در آينده به ثمر خواهد نشست. اين بذرافشانى و نهال نشانى، گاهى هم غير مستقيم است. ما اگر در برابر پدر و مادر خويش، تواضع و احترام و احسان نداشته باشيم، فرزندانمان از كجا بياموزند كه در مقابل پدرانشان بايد ادب نشان دهند و كوچكى و فروتنى كنند؟ كودكان، اگر ببينند كه والدين، به پدر بزرگ و مادربزرگ، احترام مى گذارند و نيكى مى كنند و تكريم و نوازش و مراقبت آنان را «عبادت» مى شمرند، همين را خواهند آموخت و با پدر و مادر خودشان چنان خواهند بود. اگر مى خواهيد فرزندان، هواى شما را داشته باشند، هواى پدر و مادر خود را داشته باشيد!
خوارى در زمان بركنارى
الإمام عليّ عليه السلام تَكَـبُّرُكَ فىِ الوِلايـَةِ ذُلٌّ فىِ الْعـَزْلِ. حديث امام عـلى عليه السلام فرمود: تكبر تو در دوران رياست، موجب خوارى در دوران بركنارى است. رياست و پست هم «ظرفيت» مى خواهد. بعضى به محض آنكه به رياست و ميزى مى رسند، خود را گم مى كنند، رفتارشان با دوستان و آشنايان و اقوام و مردم عوض مى شود، رفتار متكبرانه و از روى بى اعتنايى به مردم، آنان را از چشمها و دلها مى اندازد و «پايگاه قلوب» سقوط مى كند. تا وقتى در «رياست»اند، سقوط آن پايگاه و از دست دادن آن جايگاه، محسوس نيست، چون بالأخره قدرت و نفوذ و امر و نهى و امضا و خدم و حشم دارند. ولى… وقتى بركنار و معزول مى شوند يا دوران مسؤوليت و رياستشان به پايان مى رسد، «تنها» مى شوند و «خوار» مى گردند. اين تنهايى و خوارى در دوران بركنارى، محصول آن كبر و غرور در دوران رياست و مسؤوليت است. آنان كه تواضع، حسن خلق، احترام به ديگران و انسانيت و شرف را در آن دوره داشته باشند، وقتى بركنار يا بازنشست هم بشوند، بازهمان «عزيز» قبلى هستند و پايگاه مردمى و جايگاه شخصى شان (نه موقعيت شغلى و مقامى) ملحوظ است. و راستى چه تلخ است خوارى پس از عزت!
هـمنشينى بـا گل
الإمام عليّ عليه السلام صُحْبـَةُ الأَخـيارِ تَـكْسِبُ الْخـَيْرَ، كَالرّيحِ اِذا مَرَّتْ بِالطَّيِبِ حَمَلَتْ طيبا. حديث امام عـلى عليه السلام فرمود: همنشينى با نيكان، نيكى مى آورد، مثل بـاد كه وقتى به بـوى خـوش (وخوشبو) گذر مى كند، با خود بوى خوش مى آورد. رنگ پذيرى انسان از محيط و اطرافيان، از خصيصه هاى اوست. هم معاشرت با افراد صالح، تأثير مثبت و سازنده بر انسان مى گذارد، هم همنشينى با دوستان بد و اشخاص آلوده و بد دل، دل و انديشه و رفتار انسان را تحت تأثير قرار مى دهد. قرار گرفتن در فضاى معطر، هر چند انسان عطر نزند، آدمى را خوشبو مى سازد. «سعدى» به همين حكمت والا در گلستان اشاره كرده، آنجا كه همنشينى «گِل» و «گُل» را مطرح نموده است كه كمال همنشين، حتى در گل و خاك هم اثر مى گذارد. همچنان كه عبور باد و نسيم از يك مزبله و لجنزار، نسيم را متعفن و بدبو مى سازد و مشام را آزار مى دهد، عبور نسيم از يك بوستان پر از گل و از يك گلستان معطر، مشام را روح و نشاط مى بخشد. همنشينى با افراد، انسان را در حال و هوا و فضاى همان خلق و خوى قرار مى دهد. تا مى توان با پاكان و خوبان رفاقت و دوستى كرد، چرا همدمى و همنشينى با آلودگان؟!…
فاصله «بينش» و «بينايى»
الإمام عليّ عليه السلام فَقْـدُ الْبَـصَرِ أَهْوَنُ مِنْ فِقْـدانِ الْبَـصيرَةِ. حديث امام عـلى عليه السلام فرمود: نابينايى، آسان تر و قابل تحمل تر از نداشتن بينش و بصيرت است. فاصله «بينايى» تا «بينش» بسيار است. گرچه «چشم»، براى تشخيص راه و چاه و ديوار و دره، هنگام راه رفتن و عبور و مرور است، ولى «راه» كه هميشه كوچه و خيابان نيست كه فقط چشم به كارآيد! هم «بصر» لازم است، هم «بصيرت»، ولى كدام يك لازم تر است؟! هم «كورى» بد است، هم «كوردلى»، اما كدام يك ضايعه بارتر و زيان آورتر است؟ كسانى «چشم سر» دارند و اشياء پيرامون خود را مى بينند، ولى «چشم دل»شان كور است و به خاطر اين كور باطنى، راه حق و خير و هدايت را نمى بينند و نمى شناسند و عمرى در گمراهى و ضلالت به سر مى برند. كسانى هم بوده و هستند كه گرچه نابينايند، اما «روشندل» و «بصير»ند و بيناتر از خيلى چشم داران! قرآن، گمراهان را «كوردل» معرفى مى كند و اين كه «هر كه در اينجا كور باشد، در آنجا هم كور، بلكه گمراه تر است.» از چشم سر چه سود، اگر «چشم دل» كور باشد؟ اگر «بينش» و «بينايى» را با هم داشته باشيم، اين همان «نورٌ على نُور» است.
آراســتگى
الإمام عليّ عليه السلام أَلتَّجَمُّلُ مِنْ أَخْـلاقِ المُؤمِنينَ. حديث امام عـلى عليه السلام فرمود: آراستگى از اخـلاق مؤمـنان است. وقتى خدا زيباست و زيبايى را دوست مى دارد، دين او هم زيباست و دستورهاى مكتبى هم آراسته و زينت بخش اخلاق و زندگى و نشاط آور براى جسم و روح است. نظم و نظافت و تميزى و آراستگى، ره آورد غرب و اروپاييان نيست، بلكه فرمان اكيد و صريح دين ماست. سيره بزرگان دين نيز، شاهد اين مدعاست. آراستگى، غير از مدپرستى و خودباختگى و تشبيه به بيگانگان در قيافه و لباس و آرايش است. حد و مرز «گناه» نيز بايد شكسته نشود و به نام «آراستگى» قيافه هاى فسادانگيز نبايد رواج يابد. نه ژوليدگى و وارفتگى و بدبويى و يقه چركى، نه تقليد از بيگانه و الگوگيرى از گروههاى مبتذل و شكل و شمايل بى هويت ها و خود باختگى در برابر فرهنگهاى وارداتى. بلكه… «آراستگى» آميخته به عفاف و پاكدلى و پاكدامنى، آنگونه كه پيشوايان دين داشتند و مى خواستند.
اول انديشه، وآنگهى گفتار
الإمام عليّ عليه السلام قَـدِّرْ ثُـمَّ اقْـطَعْ وَ فَـكِّرْ ثُـمَّ انْـطِقْ. حديث امام عـلى عليه السلام فرمود: اندازه گـير، سپس بِبُـر. بينديش، آنگاه بـگو. به كارگيرى انديشه و فكر در تصميم گيريها، انتخاب ها، گفتن ها و داورى ها، نشانه خردمندى و فرزانگى است. همچنانكه يك خياط، براى دوختن لباس، ابتدا اندازه مى گيرد، سپس قيچى را بر پارچه نهاده، آن را مى برد. تصميم هاى ما در زندگى نيز، كمتر از بريدن يك پارچه و دوختن يك جامه نيست. حرفهاى نسنجيده، پشيمانى مى آورد. كارهاى بى حساب و تصميم هاى عجولانه و اقدامات بى برنامه گاهى زيانبار است. كنترل زبان و مهار گفتار، و آينده نگرى و فرجام انديشى مانع ندامتهاى بعدى مى شود. اگر چيزى را نگوييم، بعدا با گفتن، قابل جبران است چون همان سخن و زبان در اختيار ماست. ولى… آنچه نبايست برزبان آيد، اگر بى فكر و تأمل بر زبان آمد و به گوش ديگران رسيد، تيرى است كه از كمان رها شده و آبى است كه برزمين ريخته است. بارى… اول انديشه، آنگاه گفتار و اقدام!
آمـوزش مهـمترهـا
الإمام عليّ عليه السلام اِنَّ رَأيَكَ لا يَتَّسِعُ لِكُلِّ شَئٍ فَفَرِّغْهُ لِلْمُهِمَّ. حديث امام عـلى عليه السلام فرمود: فكر تو گنجايش هر چيز را ندارد، پس آن را براى آنچه «مهم» است، فارغ گردان. اينكه چه بايد خواند، چه بايد آموخت، چه بايد كرد؟ نيازمند گزينش براساس «اولويت»، «ضرورت» و «نياز» است. ظرفيت فكر و ذهن ما محدود است. دامنه آموختنى ها و خواندنيها، كتب و علوم و… نيز بسيار گسترده است. چاره اى جز «برخوردگزينشى» نيست. وقتى نمى رسيم همه كتابها و نشريّات را بخوانيم، مفيدترين ها و لازم ترين ها را بخوانيم. اگر ذهن خود را از «معلومات غير مفيد»، پر كنيم، جايى براى علوم ضرورى باقى نمى ماند. در اين زمينه، بايد از صاحبنظران هر رشته و فن نظر خواست و از تجربه و دانش آنان سود جست. آيا همه آنچه را در پى فراگرفتن آنيد، لازم و با اهميت و مورد نياز شما و مفيد براى زندگى تان است؟ مبادا بعدا غصه بخوريد كه چرا با مطالب كم اهميت يا بى خاصيت، ذهن خود را پر كرده ايد!…
كم گويى و گزيده گويى
الإمام عليّ عليه السلام مَنْ عَلِمَ أَنَّهُ مُؤاخَذٌ بِقَولِهِ فَلْيُقَصِّرْ فِى المَقالِ. حديث امام عـلى عليه السلام فرمود: هر كس بداند كه نسبت به سخن گفتنش هم مورد باز خواست قرار خواهد گرفت، پس سخن را كوتاه كند. آيا حرف زدن هم «عمل» است كه «حساب» و مؤاخذه و پاداش و كيفر داشته باشد؟ آرى. از آفتهاى زندگى روزمرّه ما «حرّافى» و گاهى هم «ورّاجى» است. سخنان بيهوده و لغو را اگر كنار بگذاريم، از آينده سخنانى هم كه آميخته به غيبت، هتك مؤمن، تهمت، دروغ و استهزاء است اگر هراسان باشيم، كلام ما خيلى كمتر و كوتاهتر از اينها خواهد شد. مگر حرف حسابى چه قدر داريم؟ مهم آن است كه «حرف» را هم «عمل» به شمار آوريم و اينكه بايد روزى در محكمه حسابرسى خدايى جوابى قانع كننده براى هر چه گفته ايم، داشته باشيم. آيا مجازيم كه هر چه شنيديم، بازگو كنيم؟ چه بهتر كه جز حق نگوييم، و براى هر گفته خويش، مستند و انگيزه محكمه پسند داشته باشيم.
آزادِ اسير، برده آزاد
الإمام عليّ عليه السلام أَلْعَبْدُ حُرٌّ ما قَنَعَ، أَلْحُرُّ عَبْدٌ ماطَمَعَ. حديث امام عـلى عليه السلام فرمود: بنده اگر قناعت كند، «آزاد» است، آزاد، اگر طمع داشته باشد «برده» است! گاهى بندها و رشته هاى درونى، انسان را به قيد مى كشد و برده مى سازد. بردگان لوكس، اتوكشيده، درس خوانده و پولدار زيادى را مى توان در جامعه ديد. آنچه انسان را «آزاد» مى سازد، رهايى از دام حرص و كمند دست و پاگير آز است. اگر كسى از «گنج قناعت» برخوردار باشد و دست طمع پيش اين و آن دراز نكند، حتى اگر غلام و برده هم باشد،عزيز است و ريشه عزتش همان آزادگى از قيد طمع و افزون خواهى است. ولى… آزمندان، در عين توانگرى و تمكن، همچنان چشمشان به دست اين و آن است و همين حرص و طمع، آنان را به «ذلت بردگى» مى كشد. گرفتاران طمع، يا براى حفظ آنچه «دارند»، يا براى رسيدن به آنچه «ندارند»، گاهى نوكر صفت مى شوند و تملّق و چاپلوسى مى كنند و به حقارت هاى ننگ آورى تن مى دهند. گزاف نيست سخن مولا، كه انسان قانع، «آزاد» است و اهل طمع، «برده» است.
رعـايت اولـويـّتها
الإمام عليّ عليه السلام مَنِ اشْتَـغَلَ بِغَيْرِالْمُهِمِّ ضَيَّعَ الأَهـَمَّ. حديث امام عـلى عليه السلام فرمود: هر كس به كار غير مهم بپردازد، كار مهم تر را تباه ساخته است! از ضرورى ترين كارها در يك «زندگى موفق» برنامه ريزى و اولويت بندى در كارهاست. به هر چيزى به اندازه اهميت و ضرورتش بايد بها داد و وقت صرف آن كرد. همه كارها در يك درجه از اهميت نيستند. كارِ لازم داريـم و لازمـتر، مفيد داريم و مفـيدتر. در يك مرحله بـايد اين اولويتها را شـناخت، در گام دوم بـايد طبـق آن، برنـامه ريزى و عـمل كــرد. اين يكى از شيوه ها و نكات «مديريت» است كه انسانرا در رسيدن به هدف و بهره گيرى از امكانات موفق تر مى سازد. راستى… به چه كارى مشغوليم؟ آيا كارهاى مهمترى هست كه زمين مانده باشد؟ اگر وقت خود را صرف كارهاى كم اهميت يا غير ضرورى يا لغو بكنيم، در آينده حسرت اين غفلت ها را خواهيم خورد و آنگاه ديگر فرصت تدارك و جبران هم برايمان نخواهد بود. «اَهمّ» و «مُهم» كردن در امور و برنامه ريزى، شرط كاميابى است در غير اين صورت، آنچه بايد انجام دهيم، زمين مى ماند و كارهاى كم اهمّيت سرمايه و وقت و عمر ما را مى خورد!
گزينـش دوسـت
الإمام عليّ عليه السلام أَلصّاحِبُ كَالرُّقْعَةِ فِى الثَّوبِ فَاتَّخِذْهُ مُشاكِلاً. حديث امام عـلى عليه السلام فرمود: همنشين و دوسـت، همانند وصله در لباس است، پس آن را همشكل برگزين. در اين كه هزار دوست كم است و يك دشمن بسيار، حرفى نيست. در اين هم كه انتخاب دوست، هنر است و هنر بزرگتر، نگهداشتن دوست است، سخنى نيست. مهمتر از همه، داشتن «معيار» در انتخاب دوست است. نيازى به توضيح نيست كه همنشينى، تا چه حد در افكار و رفتار انسان مؤثر است. گاهى صالحترين افراد، قربانى معاشرت با دوستان ناباب مى شوند. گاهى هم انسانهاى خطاكار و آلوده، در اثر همجوارى با افرادى خودساخته و پاك، از عطر دلاويز صداقت و پاكى و ديندارى آنان، معطر مى شوند و راهى نو در پيش مى گيرند. به تعبير مولايمان حضرت على عليه السلام، گزينش دوست، مثل وصله زدن بر جامه اى است كه پاره شده است. عاقلانه آن است كه وصله را از جنس و نوع و رنگ پارچه اى انتخاب كنيم كه به هم بخورند و تركيب ناهماهنگى پديد نياورند طبق فرهنگ «كبوتر با كبوتر باز با باز»، زيبنده دوستى با يك مسلمان متعهّد، كسى است كه شايستگى اخلاقى و پاكى و عفاف داشته باشد. دوستانى انتخاب كنيد كه با فكر و فرهنگ و باورهاى دينى و سنتهاى ارزشمند مكتبى و ملى شما متناسب باشد، وگرنه چهره زندگى و اخلاق اجتماعى شما زشت و ناهماهنگ خواهد شد. كسى كه به ايمان و اخلاق و تعهد شما آسيب برساند، «وصله ناجور» بر اندام شماست.
مردم شناسى
قالَ الامامُ الصّادِقُ عليه السلام: ثَلاثَةٌ لا تُعرَفُ إلاّ فى ثَلاثِ مَواطِنَ: لا يُعرَفُ الحَليمُ إلاّ عِندَ الغَضَبِ، وَ لاَ الشُّجاعُ إلاّ عِندَ الحَربِ، وَ لا أخٌ إلاّ عِندَ الحاجَةِ. حديث امـام صـادق عليه السلام فرمـود: سه كس را جز در سه جا نتوان شناخت: انسان بردبار را به هنگام خشم، شجـاع را بـه گاه نبرد، و برادر را به وقت نياز.
مـرگ و زنـدگى حقيقى
قالَ الامامُ الصّادِقُ عليه السلام: يَعيشُ الناسُ بِاِحسانِهِم أَكثَرَمِمّا يَعيشُونَ بِأَعْمارِهِمْ وَ يَمُوتُونَ بِذُنُوبِهِم أَكثَرَ مِمّا يَمُوتُونَ بِآجالِهِم. حديث امـام صـادق عليه السلام فرمـود: مردم بيش از آنكه با عمر خود زندگى كنند، بـااحسـان و نيـكو كارى خـويش مى زينـد، وبيش از آنكه به سبب فرارسيدن اجل خود بميرند، براثر گنـاهان خـود مى مـيرند.
تعجيل در پرداخت مزد كارگر
شُعَيبٌ: تَكاريْنا لأبي_’daَبدِاللّه عليه السلام قَوْما يَعْمَلُونَ في بُستانٍ لَهُ وَكانَ اَجَلُهُمْ إلى العَصرِ فَلَمّا فَرَغُوا قالَ لِمُعَتَّبٍ: أَعطِهِمْ أُجُورَهُمْ قَبلَ أَنْ يَجُفَّ عَرَقُهُم. حديث شعيب مى گويد: گروهى را اجير كرديم كه تا هنگام عصر در باغ امام صادق عليه السلام كار كنند. همين كه كارشان تمام شد آن حضرت فرمود: مزد آنان را قبل ازآنكه عرقشان خشك شود، بپرداز.
ايثار، نشانه مؤمن كامل
قالَ الامامُ الصّادِقُ عليه السلام فى وَصفِ الكامِلينَ مِنَ المُؤمِنين: هُمُ البَرَرَةُ بِالاِخْوانِ فى حالِ العُسرِ وَاليُسرِ، ألمُؤثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِم فى حالِ العُسرِ، كَذلِكَ وَصَفَهُمُ اللّه ُ فَقالَ: «وَيُؤثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِم وَلَوْ كانَ بِهِم خَصاصَةٌ.» حديث امام صادق عليه السلام در وصف مؤمنان كامل مى فرمايد: آنان كسانى اند كه در روزگار سختى وآسايش به برادران خود نيكى مى كنند، در تنگدستى ديگران را بر خود ترجيح مى دهند و خداوند در وصف ايشان فرموده است «و از خود گذشتگى مى كنند، در حالى كه خود بشدّت به آن نياز دارند.»
كفّـاره گنـاهان مـؤمن
قالَ ابُوعبداللّه عليه السلام: اِنَّ العَبْدَ إذا كَثُرَتْ ذُنُوبُهُ وَ لَمْ يكُنْ عِندَهُ مايُكَفِّرُها إبتـَلاهُ اللّه ُ تَعالى بِالحُزْنِ فَيُكَفِّرُ عَنهُ ذُنُوبَهُ. حديث امـام صـادق عليه السلام فرمـود: چون گناه بنده (مؤمنى) فراوان شود و عمل صالحى نداشته باشد كه جبران آن گناهان كند، خـداوند او را به غـم و انـدوه گرفتار مى سازد تا گناهانش را پاك كند.