یتیمان حوا در TV
بیائید این دستنوشته را با همکاری هم شروع کنیم. چگونه؟ به این شکل که من به عنوان نگارنده این سطور از شما میخواهم تصویر خودتان یعنی دختران آفتاب را در تلویزیون به یاد بیاورید. دختران آفتاب، سیب و گلاب، دختران حوا و.. همه القابی است که از اطراف و اکناف به شما دادهاند؛ به شما دختران این مرزوبوم. من نیز به عنوان یکی از شمایان، تلاش خودم را میکنم و در نهایت با دیوار بلندی که بر روی آن حک شده است (حتی با اسپری هم نوشته نشده است که بتوانیم پاکش کنیم!) «دختران آفتاب چرا پشت ابرند؟» مواجه میشوم.
این ابروهای شماست که در همرفته و سوال پشت کدام ابر را تداعی میکند و من عصبانی میشوم. اصلا بگذارید یکبار هم که شده این قلم قدری عصبانی شود و عصبانی سخن بگوید. ببینیم چه طعمی است! ببینیم اینها که مدام عصبانیاند و طلبکار از این و آن چه حسی دارند!
راستش را بخواهید میخواستم این سطور را هم به سیاق یادداشتهای قبل مودب و علمی و طبقهبندی شده و اثباتی بنویسم، که دیدم نه! فایده نمیکند. بر سر خودم فریاد کشیدم که بیرون بیا از این پوستین قلبمه و سلمبه حرفزدن و درست و درمان مثل آدمیزاد بگو: این چیست که به خورد خلقالله میدهید؟ اصلا چیزی به خوردشان میدهید؟ دادهاید تا به حال؟ که اگر داده بودید این چنین رنگ از رویشان نپریده بود و زار و نزار چپ و راست نمیشدند؛ در تنهایی و خلوت خود فرو نمیرفتند؛ جدی گرفته میشدند؛ دیده میشدند.
پشت القابی که هیچ معنایی و تاثیری ندارند پنهان شدهاید و با تکرار هر روزشان ژست وظیفهشناسی خود را در قبالشان حفظ میکنید.
با شمایانم! شمایی که ادعا میکنید به فکر جوانان این مرزو بومید؛ به فکر دختران امروز و مادران فردا! آقایان و بانوان اهل فرهنگ؛ اساتید دانشگاه؛ روحانیون معزز و معظم و آقای صداوسیما..
آقای صداوسیما! به من نگاه کن. کدام تصویر را از من به نمایش گذاشتهای؟ (اصلا کدام تصویر را از ۷۰ میلیون ایرانی ضبط و ثبت کردهای؟) کدام مسئله من را دیدهای؟
آمدم ببینم تصویر من در تو چگونه است؛ دیدم تصویری وجود ندارد! نه دختری و نه جوانی. انگار نه انگار نیمی از جمعیت این مملکت دخترند و جوان.
تنها تلاشت خلاصه شده است در یک «آسمان همیشه ابری نیست» و «دبیرستان خضرا» که در دوران ابتدایی من پخش میشد. مثلا ما دختران را نشان میدادی. آن هم چگونه؟ یک مشت دختر عقدهای، متمایل به خلاف، ضد پدر و مادر و بحرانزده! (جالب این است که دختر خوب و ایدهآل فیلم از یک خانواده ثروتمند و بالانشین نمایش داده میشد!) یعنی تمام دختران این مرزو بوم اینگونهاند؟ یعنی تمام مسائل ما به این درشتی است؟
نه آقای صداوسیما! نه.. ما علاوه بر درشتنمایی های بیهوده شما مسائل مهمتری داریم که لابد به زعم شما مسئله نیستند. که لابد زیادی کوچکند. نمیدانم چرا فکر میکنید تمام دختران این مملکت یا در حال درگیری با خانواده به خاطر دوستپسر خود و ازداج با اویند و یا به فکر فرار از خانهاند و معضل بزرگ ما، دختران فراری است؟ شما دختران عفیفه این مملکت را هم دیدهاید اصلا؟
بله آقا! ما مسائل دیگری هم داریم. ما مسئله سرگرمی داریم؛ سرگرمی صحیح. مسئلهای که یکی از مهمترین مسائل قرن حاضر است. ما مسئله تربیت فکری داریم؛ اینکه کدام آبشخور فکری باید به ما هویت بدهد. ما چه جایگاهی در ایران اسلامی داریم؟ ما مسئله زندگی خوابگاهی و ادامه تحصیل دور از خانواده را داریم. ما مسئله تبهای رایج و خطرناک را داریم.
بگذارید راحت بگویم شما نه تنها در فیلمهایتان از ما دروغ میگوئید و البته به ما دروغ میگوئید؛ بلکه کارشناسان مسلطتان! هم معلوم نیست چه میکنند. از جایگاه زن در اسلام و انقلاب و… میگویند ولی هیچ راهکار عملیاتی برای هویتیابی دختران مسلمان ندارند. فقط چهار کلمه را ردیف میکنند بدون توجه به ساختارها و جامعه و وضعیت دختران.
فیلمهایتان یا ما را نشان نمیدهند یا اگر بدهند رفیقباز و مدگرا و پرتوقع و بدون درک و لجباز به تصویرمان میکشند.
هیچ کدام از دختران نمایشی شما دغدغه ندارند، فکر ندارند، ایمان ندارند، اصلا وجود ندارند. نگاهتان به آنها مانند وسایل صحنه است. شی که به تکمیلشدن صحنهتان کمک میکند. هویت مستقل ندارند و دیده نمیشوند. به عنوان یک عنصر و عضو پرشور و پرانرژی جامعه که منبع بسیاری از تحرکات است بهشان نگاه نمیشود.
به چه فکر میکنید آقای صداوسیما؟
کدام دختر آفتاب در نتیجه صحبتهای راهگشای شما و کارشناسانتان توانست چندین تب موجود در جامعه اعم از مد، تحصیلات، اشتغال، اجتماعیشدن و… را کنار بزند و با حقیقت خود مواجه شود؟
دروغ نگوئید آقای صداوسیما! دروغ نگوئید. شما نه ما را میبینید و نه مسائل ما را! دختران آفتاب پشت ابرهای تیره شما پنهان شدهاند.
بقلم بانو دانشور