کمی حرف زنانه با مادر اصلی زمانه!
به زندگی تان فکر می کنم و حسرت مثل قطره ی آبی از یک گوشه ی ذهنم سُر می خورد و پخش قلبم می شود. چه زیبا پیامبر را در راه نشر اسلام همراهی کردید و چقدر راحت و لذت بخش همه ی عمرتان خدمت کردید برای آن جناب… و بی سبب نبود که فقدان شما در چنین روزی کمر رسول خدا را خم کرد و آن سال عام الحزن نام گرفت.
برمی گردم سراغ زندگی خودم و زنان امثال خود. زنان به ظاهر عاشق پیشه که تا وقتی همه چیز خوب پیش می رود زندگی شان خوب است و وای بر آن روز که حرف مردشان با خواسته و حرف خودشان یک کلام نباشد.
باز یاد شما در ذهنم چرخی می خورد و روی از خودگذشتگی تان مکث می کند. نه این که تنها با نداریِ همسر بسازید. شما داشتید. از همه چیز بهترین را. اما همه را در راه هدف والای شوی خویش فدا کردید. تا سنگینی بار رسالتی را که بر شانه های عزیزتان بود کمی سبک کنید. تا نشان دهید در طی این مسیر والا تنها نیستند.
به یاد توقعات زنانه ی خودمان می افتم. به یاد شانه های خسته ی همسرانمان. به یاد خواسته های نابجا و شرمندگی آنها. و کاش نباشد در میانمان زنی که به خاطر تامین خواسته های خویش، همسرش را به کسب حرام تشویق یا مجبور نماید…
دقایقی به اذان صبح باقی مانده. می خواهم وقت را مغتنم شمرده و نمازی بخوانم. گوینده ی رادیو حدیثی می خواند و دهانِ باز مرا که آماده ی الله اکبر گفتن است می بندد. رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرمایند: کسی که با زبان همسرش را بیازارد عبادت او پذیرفته نمی شود حتی اگر روزها روزه باشد و شب ها مشغول عبادت. مگر اینکه توبه کرده و از او عذرخوهی نماید…
امان از زبان ما…
بانو! نه ما چون شماییم و نه همسرانمان چون شوهر شما اما به یقین نمک زندگی هایمان محبت به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و اهل بیت ایشان می باشد. پس به برکت این محبت در حق ما، مادری کنید و دستی بر سرمان بکشید. دلسوزانه شیوه ی نیکو همسرداری را به قلبمان جاری سازید تا به راه کمال پیش رویم و سعادتمند شویم. تا پشتیبان آنها در مسیر رضای حق و ادای وظایف الهی گردیم. و مادرانه دعایمان کنید تا بتوانیم کنیزان خوبی برای غلامان درگاه فرزندانتان باشیم…
بوم نوشت