نداشت، کاشت، برداشت!
صاحبِ زمینِ آمادهٔ کاشت یا برداشت، از صاحبِ یک زمین بایر درست به اندازهٔ طولِ زمانِ آمادهسازی زمین و کاشت و رسیدنِ یک محصول جلوتر است. صاحبِ زمین دوم هر چقدر هم تلاش کند، نمیتواند این فاصله را جبران کند، مگر در یک بازهٔ زمانی طولانی؛ آنقدر طولانی که آن فاصلهٔ اولیه، نسبتش چندان کوچک شود که به چشم نیاید.
هر کدام از ما در یک نوع زمین به دنیا میآید؛ بعضی در یک زمینِ آمادهٔ برداشت، بعضی در یک زمین شخمزدهٔ آمادهٔ کشت و بعضی در یک زمین بایر. زمینهایی که جنسشان با هم فرق دارد؛ یکی زمینِ پربار و مرغوب است و یکی بدقلق و نامرغوب. شرایطی تحمیلی که بخشی از تفاوت مهم ما آدمها را میسازد.
کسی که در بین اهل علم و فضل و تقوا چشم به دنیا باز میکند، حکم همان صاحب زمین آماده را دارد که از کودکی بذرش مهیا بوده و یاد گرفته است چه بکارد و کی بکارد و چطور برداشت کند. تا از آب و گل در بیاید، خواسته و ناخواسته پایههای اعتقادی و نظام فکریاش تا حدود زیادی شکل میگیرد و دانستههایش عمیقتر میشود و سؤالاتش پختهتر و متفاوت.
و آن که در یک زمینِ بایر، در میانِ اهالی بیخبری که نهایت همّ و غمّشان به «چه بخورم» و «کجا بخوابم» و «چه بپزم» ختم میشود، خیلی که بچهٔ زرنگی باشد پاسخ همین سؤالات را یاد میگیرد و دنیا را به همین قد و اندازه میبیند.
هر آدمی آداب زمینداری و کشت را بلد نیست و همهٔ آدابدانها نیز مجالِ زراعت را پیدا نمیکنند، همین است که دستهٔ اول در هر جامعهای درصد کوچکی را به خود اختصاص میدهند. آدمهای دستهٔ دوم که موفق به کار کشت میشوند و خودشان زمین را از صفر، یا جایی نزدیک به صفر، آماده کردهاند و رموز زمینداری و زراعت را خودشان آموختهاند، تلاششان ارزشمندتر و محترمتر است؛ اگر چه در کار شیارزنی مشوشتر از دستهٔ اولاند که اغلب، افکار دستهبندیشده و شستهرفتهتری دارند.
تفاوت این دو، مثلِ تفاوت آن دو زمین، آن زمان کمرنگ میشود که سالهای دیرفهمیِ دومی نسبتش با کل سالهای عمرش قابل اغماض باشد.
البته همیشه و در همه حال استثنائاتی هست؛ مثلاً گاهی که جنس زمین دومی خیلی مرغوب است یا بذر اولی نامرغوب، این فاصله کمرنگ میشود. گاهی ممکن است اولی و دومی با وجود اختلافِ زمینهایشان، زمان برداشتشان یکی باشد؛ ولی اولی گندم برداشت کند و دومی علف!
هرچند این مثل قابل مناقشه است و ناقص؛ اما برای بیان کلیتِ مقصود کافی است.
بقلم بانو خسروی