20 مهر و حافظ
بیستم مهرماه هر سال چه خوشبخت است! اینکه همنشینی دارد چون حافظ…
چرا و چطورش مهم نیست… اما قرابت جالبی است. اینکه نمره شاعری حافظ و مهری که در دل مردمان همزبانش دارد یکجا جمع است. آن هم در فصل شاعرها؛ پاییز.
برعکس بسیاری از شعرا که روز بزرگداشت شان یاد مردم می آید که عجب شاعری هست به نام او، روز بزرگداشت حافظ میان تکرار یاداوری های مردم از او گم شده است.
حافظی که پشت سر امام غزل هایش، قرآن، در دل هر خانه ای نشسته و با شعر همیشه تر و تازه اش لحظه های زیادی همراه ما بوده و هست… دلشوره ها، دلتنگی ها، عاشقی های اسمانی و زمینی و…
راستی چقدر لبخند روی لب ها نشانده، چقدر دل ها را به هم نزدیک کرده، چقدر تاسف به چشم و تامل به ذهن ها آورده… گاهی چه عاشقانه میان راز و نیازهای بندگی زمزمه شده و گاهی چه عوامانه از او یاد شد؛ ای حافظ شیرازی! تو محرم هر رازی…. و میان منقار مرغ عشقی به تفال و به ثمن بخس در دست دستفروش ها…
به هر روی حافظ زنده است به شعر و شعر او زنده به قرانی که در سینه دارد..
باور دارم حافظیه مزار شاعری از قرن هشت در شیراز نیست… بخشی از حافظه فرهنگ ایرانی و اسلامی است در شعر… بخشی از ذهن ماست که پر از هوای شعر با معرفت است… بخشی از دل ماست که با غزل هاش عالمی دارد…
بقلم دوست خوبم ر . معیری