علامه طباطبایی مردی که سالها در رثای همسرش گریست
همسر استاد مطهری نقل میکند: «تا چند سال، هر وقت به منزل ایشان میرفتم، به خاطر دوستی که من با خانم داشتم، من را که میدیدند یاد همسرشان میافتادند و با صدای بلند گریه میکردند.» و «گاهی هم که به منزل ما میآمدند و چای میخوردند میگفتند: هیچچیز مزه چای زعفرانی خانم را نمیدهد.»
علامه که باشی، یعنی تعلقاتت به دنیا کم شده است؛ یعنی فقط تو نیستی و خانوادهات، همه مردم خانواده تو هستند؛ یعنی آنقدر که میدانی باید عمل کنی، به گستره علامگیات. علامه که باشی، توقعات هم بالاتر خواهد رفت؛ خواهی، نخواهی الگو خواهی شد؛ باید باشی و کاملترین باشی. علامه که باشی، همسرت یا علامگیات را درک خواهد کرد و همراهت خواهد شد، یا در پیچ و خم این گذرگاه تنگ و نفسگیر خواهد ماند و این تویی که باید دست او را بگیری و قدم به قدم پیش ببری. اتمام رحمت و بخشش و مهربانی خدا در حق بندگانش آن است که همسرانی از جنس خودشان به ایشان عطا میکند؛ همسرانی همدم، همقدم، همراه و همدل. بانو قمرالسادات مهدوی نیز از همین جنس رحمتهای الهی بود؛ رحمتی ناب در زندگانی علامه محمدحسین طباطبایی.
صفحات: 1· 2