مدرسه علمیه الزهرا (س)  نصر تهران

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

عروسی خواهر آدم!

14 بهمن 1392 توسط الزهرا (س) نصر

کم کم دارد یک ماه می شود. یک ماه می شود که فرد جدیدی به خانواده کوچک ما اضافه شده. شش نفر آدم بزرگمان دیگر تکمیل شده. مگر اینکه آدم کوچک ها بخواهند خودشان را این وسط جاکنند.

یک ماه می شود که یاسمین عروس شده و من تا الان یک کلمه هم نتوانستم اینجا بنویسم. چرایش را هم دیگر خودتان بهتر میدانید. طلسم شده بود! :)

توی حرم که خطبه را خواندند، یاسمین بلند شد که با همه روبوسی کند. و من فقط خودم را یک جوری لای آدم ها گم کردم که نبیندم. لحظه عقد به اندازه کافی اشک ریخته بودم. بعد هم بغضم را به زور نگه داشته بودم. می دانستم او هم. حالا فقط یک بغل کردن خواهرانه کافی بود تا های های گریه مان شروع شود. من و یاسمین به هم که می افتیم گریه کردنمان هم مثل خندیدنمان بند نمی آید. فقط خودم را گم و گور کردم که آبروریزی نشود در آن لحظه قشنگ. بعد، سرمان که گرم شد، احساسات که فروکش کرد، آرام که شدم، که شد…از پشت رفتم سراغش و بغلش کردم. دیگر گریه نکردیم. چه حس قشنگی داشت این آغوش خواهرانه. مثل وقتی که داشت می رفت کربلا. تلخ و شیرین با هم بود. شیرینی اش بیشتر قطعا.

این احساسات مامان بزرگی هم که هیچ وقت دست از سر من برنمیدارد. مثل اینها که دختر ترشیده شان عروس می شود، خوشحال بودم. خیالم راحت شده بود. انگار غصه بزرگ روی دلم آینده یاسمین بود که حالا خیالم از بابتش جمع شده بود. بعدا که به بچه ها میگفتم اخیییش راحت شدم، نمیتوانستند هضم کنند خواهر آدم فقط بیست و یکی دوسال داشته باشد و آدم اینقدر آخیشش را کش بدهد.

فکر نمیکنم آنقدر که از دیدنش در لباس عروس ذوق زدم، از دیدن خودم ذوق زده باشم، آنقدر که باهیجان از خودش، همسرش، عروسی اش… برای بقیه تعریف میکنم، از عروسی خودم تعریف کرده باشم، آنقدر که کارت و مدل لباس و آرایشگاه و حلقه و خرید و همه اتفاقات قبل و بعد از عروسی اش برایم مهم بود، برای خودم مهم بوده باشد.

حالا کنار همه این ذوق زدن ها، آن گوشه موشه ها، این هم هست که خواهرم رفت. دیگر مثل قبل مال من نیست، مثل من نیست. کنار من نیست. شاید چندوقت دیگر شباهت هایمان هم کمتر شد حتی… ولی باز هم آن حس مامان بزرگی قوی تر است که:

خوب باشن با هم باشن.

و دعاهایی که ناخواسته پشت سرش ردیف می شود: الهی که خوب باشن، خوش باشن، خوشبخت باشن…


همان روزهای شلوغ و پلوغ وسط دی ماه بود، مشهد بودم، یاسمین عقد کرده بود و من مدام میخواستم این اتفاق را یک جوری ثبت کنم. با یک حرفی، جمله ای. آن موقع تنها چیزی که به ذهنم می رسید این بود:

وقتی از دار دنیا فقط یک خواهر داشته باشی. عروسی اش می شود عروسی همه کست!

بقلم نازنین بانو

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 1 نظر

موضوعات: خوش نوشته لینک ثابت

نظر از: میرزایی [عضو] 
  • الزهراء جویبار
میرزایی

با سلام خدا قوت

ایشاا…. مبارک باشه . به سلامتی .

به وبلاگ جویبار هم سر بزنید . یا علی .

1392/11/14 @ 10:07


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

.

ذکر روزهای هفته

مدرسه علمیه الزهرا (س) نصر تهران

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • اهل بيت عليهم السلام
    • امام اولمان را بشناسیم
  • توصيه هاي تربيتي
    • در محضر استاد
    • نکات تفسیری
  • اسماء الله الحسنی
  • فاطمیه
  • نکته های قرآنی
  • دعا و نیایش
  • سبک زندگی
    • شهدا
    • امام خمینی (ره)
    • شناخت پیامبران
      • سفرنامه مکه
    • زندگی به سبک شهدا
    • فرهنگی
  • در محضر استاد
    • بیانات امام خامنه ای
      • اخبار مدرسه
    • در محضر رهبری
    • سلسله مباحث حیا در بُعد تربیتی
  • نکات خانه داری
  • نکته های ناب
  • در محضر اهل بیت
  • کلام امام
  • احکام
  • سلامتی
  • ماه خدا
  • اخبار
    • معرفی امامزاده های ایران
      • محرم نوشت ها
        • دلنوشت های طلاب
          • آموزش آشپزی
          • ویژه نوشته های دهه فجر
          • خوش نوشته
        • توصیه های سلامتی
      • نکته های جالب
  • محرم
  • پژوهش
    • مستوره آفرینش ( بیانات رهبری در باره زن و خانواده )
    • فناوری اطلاعات
    • پژوهش ها و تحقیقات پایانی طلاب
    • مقاله نویسی
    • مقالات مفید
  • مسابقات پژوهشی

جستجو

  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس