ضرورت کار فرهنگی بر روی مجموعههای فرهنگی
چند سال است که زندگیام با کارها و دغدغههای فرهنگی عجین شده است. دغدغههایی که در بعضی از سالهای عمرم سهم بیشتری در زندگی روزانهام داشته و در بعضی سالها کمی تحت الشعاع سایر فعالیتهایم قرار گرفته است. در تمام این مدت انواع مختلفی از کارهای فرهنگی را تجربه کردهام و با گروههای مختلفی همکاری داشتهام. چیزی که در این میان و خصوصاً در سالهای اخیر زیاد به چشمم میآید، غیر از مدیریت ناموفق و کارهای غیرمهندسی شده که قبلاً در اینجا ازشان حرف زدهام، بحث حساب و کتاب مالی در مؤسسات فرهنگی است.
دو مشکلِ حسابوکتابی
مشکل عمده، دیرکرد در پرداختیهاست. این مسئله که علتش یا کمبود بودجه است یا عدم مدیریت صحیح مالی، گریبانگیر نود درصد از مراکز فرهنگی است. (البته در این یکی دو سال اخیر به دلیل مشکلات اقتصادی کشور، این مشکل گریبانگیر خیلی از مراکز دیگر هم شده است). این مسئله زمانی تبدیل به معضل میشود که همراه شود با بدقولی مسئول یا مسئولین مربوطه در پرداخت حق الزحمه وقتی که از قبل زمان پرداخت را اعلام کردهاند. حتی از نظر من اینها از آن دسته مراکزی که زمان پرداختشان ابداً مشخص نیست، بسیار غیرقابلتحملترند. (در واقع یکی از مشکلات من با یکی از همین مؤسسات، بدقولی مسئول حسابداری بود که هر بار قول یک هفته بعد را میداد و هر بار هم این اتفاق نمیافتاد. در حالی که اگر از همان ابتدا گفته بود برو سال دیگر بیا، راحتتر با این قضیه کنار میآمدم.)
بدقولی در این مراکز در حالی رخ میدهد که در اسلام نسبت به آن بسیار سفارش شده است، تا آنجا که خوشقولی را یکی از نشانههای ایمان برشمردهاند. در سوره اسراء (آیه ۱۷) خدا میفرماید: «به عهدتان وفا کنید که در قیامت از عهودتان سؤال خواهد شد» و جالب است که در توصیف رذایل قوم یهود، یکی از مواردی که مکرر در قرآن به آن اشاره شده است، عادت آنها بر بدقولی و شکستن عهد و پیمان است.
مشکل دوم: پرداخت حق الزحمههای غیرمنصفانه است. مراکز فرهنگی در این مورد دو دستهاند؛ آنهایی که به دلیل کمبود بودجه توانایی پرداخت حق الزحمههای متناسب با کارها و وظایف را ندارند، و آنهایی که علیرغم توان مالی، سهم بسیار ناچیزی را به نیروها اختصاص داده و سهم بیشتر را برای مؤسسه (نمیگویم خودشان!) برمیدارند. برای دستهٔ اول که جز دست به دعا شدن جهت برکت مال و بودجه کاری نمیشود کرد؛ اما دستهٔ دوم را میتوان یکی از مشکلات جامعه فرهنگی برشمرد که اعتماد نیروهای مشتاق را به مجموعههای فرهنگی بسیار خدشهدار میکنند.
مثلاً چی؟
به طور مثال مدت دو سال در مؤسسهای فعالیت میکردم که بیشتر نقش یک واسطه داشت؛ یعنی سفارش کار را از ارگانها یا شرکتها و مؤسسات دیگر میگرفت و آنها را برای انجام شدن به افرادی که در دسترس داشت میسپرد. در اواخر دورهٔ همکاری متوجه شدم بخشی از کارهایی که نیروها بدون دریافت حق الزحمه برایشان انجام دادهاند، در واقع پروژههایی بودهاند که آن مؤسسه بابتشان مبالغی را از کارفرمای اصلی دریافت کرده بوده است. در یک مورد برای یک کار پژوهشی، دو میلیون تومان دریافت کرده بودند که سهم نیروی پژوهشگر از این کار، صفر تومان بود. بله صفر تومان! (طبیعی است که آن نیرو هم مثل ما تازهکار بود و فکرش معطوف به کارهایی برای خدا بود، بنابراین در مخیلهاش هم نمیگنجید که کارش حق الزحمهای معادل دو میلیون تومان داشته باشد و …)
یا در بعضی موارد متوجه شدیم که حق واسطهگریای که این مؤسسه بابت بعضی سفارشها برداشت میکند، حدود پنجاه درصد از کل حق الزحمه بوده است. طوری که وقتی یکی از دوستان برای کاری که با واسطهٔ این مؤسسه انجام میشد، ماهیانه سیصدهزار تومان دریافت میکرد، بعد از واگذاری کار به خود ایشان و حذف واسطه، همین کار، حقوقی معادل ۶۰۰ هزار تومان در ماه برای ایشان دربر داشت.
به این مواردِ مؤسسهٔ مذکور، اضافه کنید بعضی حق الزحمههایی که به بهانههای گوناگون و یا بدون هیچ بهانهای پرداخت نشد.
یک مثال دیگر
یا به عنوان نمونهای دیگر، همکاری جستهوگریختهای با یکی از نشریات الکترونیکی داشتم که حق التحریر نویسندهها، به «بهانهٔ» کمبود بودجه، یک سال بعد پرداخت شد!
و آخرین مثال از همین امروز
امروز روز انفصال کاملام از یک مجموعهٔ دیگر بود که تازگیها قصد پیوستن به آن را داشتم. قرار بود بخشی از کارهای پژوهشی این مجموعه را -که از قضا وابسته به یکی از ارگانهای مهم کشور است- در زمینهٔ بعضی از موضوعات فرهنگی به عهده بگیرم. در اولین جلسهٔ معارفه متوجه کار غیرمهندسی و وجود نیروهایی کاملاً غیرمتخصص در مجموعه شدم. با این حال فکر کردم چون حضور دائمی در آن مجموعه ندارم، بهتر است وظایف محولهٔ خودم را انجام دهم و به بخشهای دیگر، هیچ کاری نداشته باشم. اولین پروژه را تحویل گرفتم و بعد از یک یا دو هفته تحویل دادم. قبل از تحویل گرفتن پروژه، حق الزحمهٔ مشخص شده برای کار من، با توجه به مقطع تحصیلی و نوع کاری که انجام خواهم داد، بین ساعتی ۵۰۰۰ تا ۷۰۰۰ تومان اعلام شد که البته برای این مقطع کم بود، اما چون امکان انجام کار به طور غیرحضوری میسر بود، قبول کردم.
مدیر پروژه که آشناییِ قبلی با من نداشت، بعد از رؤیت اولین کارم بسیار از آن ابراز رضایت کرد و حتی نظم و ترتیب و دستهبندی کار برایش جالب و جدید بود. بعد از تحویل کار، ساعات کاری و شماره حسابم را درخواست کرد. و من در عجب بودم از این سرعت عملی که در پرداختها قرار است اتفاق بیفتد. ساعت کاریام پنج ساعت بود و وقتی این را به مدیر ابلاغ کردم، با تعجب پرسید: «چقدر؟» گفتم: «پنج ساعت». ایشان که ظاهراً از انجام کاری با این کیفیت در عرض پنج ساعت تعجب کرده بود، بار دیگر سؤال کرد: «پنج یا پنجاه؟» گفتم« «پنج ساعت». کمی بعد اطلاع داد که «حُسنِ انجام کار هم برایت منظور میکنم و ده ساعت کاری برایت میزنم».
با این حساب باید اولین حق الزحمهام در این مرکز، حداقل ۵۰ هزار تومان میبود؛ یعنی همان ساعتی ۵ هزار. حدود یک هفته بعد متوجه شدم که مبلغ ۳۲ هزار تومان به حسابم واریز شده و از آنجا که این مبلغ هیچ تناسبی با آنچه که مدیر مذکور گفته بود نداشت، بعید میدانستم از طرف همان مرکز باشد. با این حال از مدیر مربوطه پرسیدم. قرار شد ایشان بعد از سؤال از مسئول حسابداری نتیجه را به اطلاع بنده برساند. بعد از دو هفته که دیدم خبری از مدیر پروژه نشد، مجدداً با ارسال یک پیامک از ایشان در اینباره پرسیدم. جوابی که داد این بود: «اشتباه کرده بودن. مبلغ ۱۰ هزار تومن براتون واریز میشود» و بلافاصله در پیغامی دیگر تأکید کرده بود: «البته اگر هم واریز نشد چیزی از حق شما ضایع نگردیده. چون اضافی ساعت تشویقی بود… البته واریز میشود»!
و من مدتی مات ماندم در جوابِ حقبهجانبی که از طرف ایشان دریافت کرده بودم. از یک طرف به خاطر مبلغِ به اصطلاحِ خودش «تشویقی»، چنین منّتی بر سر من گذاشته شده بود، و از طرفی آن مبلغ ۳۲ هزار تومان بهاضافهٔ این ده تومانِ وعده داده شده، روی هم به حداقلِ مبلغ توافقی هم نمیرسید. مدت چند دقیقه دائم از خودم میپرسیدم پس تکلیف قول و قرار و وعده در کار مسلمانان چه میشود؟ اگر مبلغ مثلاً تشویقی قرار است به خاطر حُسن انجام کار داده شود، دیگر چه منّتی بر سر انجامدهندهش است؟ و اگر قرار نیست داده شود، چرا از اول وعدهاش را میدهند؟ چرا اگر ساعتی ۵۰۰۰ تومان قرارداد شفاهی میبندند، در هنگام پرداخت به ساعتی ۴۲۰۰ تومان تقلیلش میدهند؟
بله دیگر! بیچاره کارِ فرهنگی!
آدم واقعا میماند در کار یک عده بچه مسلمان که در کسوت فرهنگ و فعالیت فرهنگی کمترین اصول اخلاقی را هم زیر پا میگذارند. و بعد ما انگشت به دهان میمانیم که با این همه فعالِ -مثلاً- فرهنگی، چرا کَشتیِ فرهنگی کشورمان هر روز دارد فروتر میرود. وقتی در میان سکانداران امور فرهنگی ما، بچه مذهبیها و طلبههایی پیدا میشوند که حتی پایبند به پایههای سادهٔ اخلاقیات هم نیستند، طبیعی است که فرهنگ در کشورمان، همین مسیر موازیِ رو به همهجا و هیچکجا را خواهد پیمود. وقتی کار را دستِ هر آدمِ نابلدِ آموزش ندیده، فقط به اعتبار ریش یا چادرش بسپاریم، نتیجهاش میشود همین هزینههای هنگفتی که آب میشود میرود در شکم بعضیها و از قِبَلش نیروی انتظامی سربرمیآورد که میخواهد به زورِ بگیروببند و تحقیر کردن، حیا را بنشاند در جان دختران و پسرانمان و فرهنگ را سر و سامان دهد.
.
برای این که باز یک عده که متن را بیدقت میخوانند، نیایند بگویند اگر تو چند تا مرکز این طوری دیدی، دلیل نمیشود که همهشان این طور باشند و همه را با هم زیر سؤال ببری؛ پیشاپیش عرض میکنم که بله! صددرصد قبول دارم و مطلب فوق را صریحاً به «بعضی» از مؤسسات و مراکز فرهنگی نسبت دادهام، نه همهشان. و بعد برای مثال خدمتشان عرض میکنم که:
در میان تمام این مجموعهها و گروههای فرهنگی، تنها مجموعههایی که از کار کردن باهاشان «کمال» رضایت را داشتهام، یکی مرکز فرهنگی پژوهشی زنان بود که در آن، هم کار به درستی و روشنی تعریف شده بود و هم سردبیر مربوطه آگاه به کار بود و در حکم راهنما و مشاور، و هم در پرداختها بسیار بسیار خوشقول برخورد کردند… مجموعهٔ دیگری که افتخار همکاری با آن را دارم، یک گروه چند نفرهٔ بسیار صمیمی و مخلص و بادغدغه است که کارش تهیهٔ نشریهٔ داخلی کانون فرهنگی رهپویان وصال است و اتفاقاً -تا آنجا که میدانم- چیزی به عنوان حقالتحریر نصیب هیئت تحریریهاش نمیشود، اما صمیمیت گروه و نحوهٔ برخوردِ بسیار عالی سردبیر، اشتیاق و انگیزهٔ همراهی با گروه را در سطح عالی حفظ کرده است.
بقلم کوثرانه