شکر تو تورا افزون می کند در من ؟
امشب با تمام وجودم خدایا برای نعمت های بی شمارت شکر.
من هنوز برای گفتن این جمله که تعددی فی الآثار یوجب بعد المزار کوچکم. اما همین که این آثار هست می توانم راه را پیدا کنم و مثل شخصیت داستان هانسل و گرتل دانه دانه خورده نان ها را جع کنم و به تو برسم …
وقتی همه راه ها را به غیر برای خودم می بندم و میگم فقط تو آنهم به لطف توفیقی که به من دادی تو ام انگار دوباره جواب لطف خودت را میدهی و میگویی لبیک…آنوقت سراط مستقیم را برامی باز میکنی امید از دست رفته را به نم برمی گردانی .خیر را دوباره در قلبم قرار میدهی و من می مانم و یک جفت چشم پر از اشک…
سربه سجده می زارم زار می زنم ومیگموی من کسی به جز تو ندارم اگه فکر کردی می روم سراغ کثرت ها حرف ها آدم ها نه نمی روم … من تنها و فقط امیدم به توست…من نمیخواهم بروم به دامن کسی . من را به دامن خودت دعوت کن..
خوشحالم از این نخواستن ِدیگران.خوشحالم از این حسی که در من میگوید از هیچ سنگینی نگاه عامیانه ای نهراس. خوشحالم از همه آنچه حس می کنم و نمی دانم چه طور باید به کلمه بیاید.
هنوز هم نمی دانم از تو حرف زدن راچه جوری باید گفت و نوشت ..شاید هم اصلن نباید گفت و نوشت …