سه گانه دلدادگی
روایت اول: ابک للحسین …
قنداقه نوزاد را گذاشتند در اغوش پدر بزرگش ، نگاهش کرد ، پیشانی و میان دو دیده اش را بوسید ، نوزاد را به قابله برگرداند ، صدای گریه حضرت بلند شد ، سه بار فرمود : خدا لعنت کند گروهی را که شهیدت می کنند…
بس که جانسوز بود واقعه ی کرببلات / آب ، آتش شد و آتش به هوای تو گریست
روایت دوم : زندانی ام ، رهایم کن …
جبرئیل در حال نزول بود… فطرس دیدش ، کجا میروی یا جبرئیل؟ … میروم تهنیت باریتعالی را برسانم به رسولش به بهانه ی میلاد نازدانه اش… جبرئیل مرا هم با خود ببر، شاید به بهانه حضورش خدا عفوم نماید … کنار بالین حسین علیه السلام … رسول الله : فطرس!خودت را بالین این مولود مبارک بمال انشاالله خوب شوی … فطرس می گریست و خودش را به قنداقه اباعبدالله (ع) می مالید … پر شکسته اش خوب شد … خدا توبه اش را قبول کرد…
فطرس بال شکسته ام ، آقا شفایم می دهی؟
روایت سوم: مقطوع الایدی…
قنداقه را به دستان پدر دادند…در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه گفت… خطاب به ام البنین فرمودند: چه اسمی بر این طفل گذارده اید؟ بانو پاسخ داد:من در هیچ امری بر شما سبقت نگرفته ام هر چه خودتان میل دارید اسم بگذارید…فرمودند: من او را به اسم عمویم؛ عباس نامیدم.پس دست های او را بوسید و اشک به صورت نازنینش جاری شد و فرمود :گویا می بینم که این دست ها در یوم الطف در کنار شریعه فرات در راه دین خدا قطع خواهد شد…
یا کاشف الکرب عن وجه الحسین…اکشف کربی بحق اخیک الحسین علیه السلام…
پس نوشت:
دست من و تو نیست اگر نوکرش شدیم / خیلی حسین.ع. زحمت ما را کشیده است…
ز.هدایتی