دو سه ساغر...
الهی؛
از روزی که روی ماه مبارکت رخ نموده و دری از درهای بهشت بر دوزخ هولناک و سوزان دنیای مادی گشوده شده
هی کاسه به دست و پریشان و مضطر، این در و آن در میکنیم که مگر کاسهمان را پر کنی و رو بر ما بتابی و غافلیم از این معنی که خلقت ما چون خویِ ماهیِ در آب است و الی الابد اگر نظرمان نکنی، غافل از دریائی که درش غوطهوریم، نخواهیم دانست که حتی کاسه را و حتیتر فعل خواستن و نیاز و شیدائی را تو در دامنمان گذاشتهای. و چون نادان، در روز تابان به نور در شمع در بیابان، والهی رویت خورشید میمانیم!
الهی؛
من نه آن بندهی مقربم که هیچ بار استهلال نکرد و همیشه از حال ابر و باد و مه و خورشید و فلک میفهیمد که ماه جلوهگر شده. که آن کمترین عبدم که تا راه نشانش ندهی و بوی رمضان را تا مشامش پیش نکشی، در حسرت فهم آن خواهد ماند…
الهی؛
به حق مقربان و صائمان و ذاکران و مـُذکِّران درگاهِ عالَم پناهت
ما را دو سه ساغر بده و گو؛ رمضان باش!
برحمتک یا ارحم الراحمین…
+
در بستر احتضارم ای دوست بیا
در حال ِ نفس شمارم ای دوست بیا
شاید نفسی نمانَد از من باقی
تا مرگ در انتظارم ای دوست بیا
بقلم س.حسینی