دلم برات پر میزنه
آخر این که رسمش نشد، شعلهای در دل آدم بیافروزید و کم کم آن شعله بشود آتش ِ عشقی که انگار تا دل صاحب ِ دل را خاکستر نکند دست بردار نیست…
آقا بیا و قبل از خاکستر شدن دلمان، بپذیرمان، بیا و تا جوانیم کربلاییمان کن، بگذار پاهایمان در جوانی قدم زدن در بین الحرمین را تجربه کند، بگذار چشمهایمان تا بیش از این آلوده به گناه نشده و کم سو نگشته گنبد و ضریح ِ شما و حضرت سقا و ایوان نجف را قاب بگیرند..
آقا! ناشکری نمیکنم، شکر خدا محبتان هستیم و عزادارتان و انشاالله پیرو راهتان هم باشیم، همیشه هوایمان را داشتهاید و دارید و ما همیشه و درهرحال شرمندهتان هستیم اما انگار همه زندگیمان یک طرف است و کربلا همه طرف، دلمان دارد برای کربلایتان آب میشود…
میدانم مسئولیت زائرت بیشتر از قبل میشود، قبول آقا، بیا و مسئولیتمان را بیشتر کن.
ما کربلا نرفتهها بیچاره هستیم، بیا و کربلاییمان کن تا بیچاره تر شویم…