خانه ابری ست خدایا رمضان را چه کنم؟
17 تیر 1392 توسط الزهرا (س) نصر
رمضان امسال هم دارد می رسد و من مثل سالهای قبل بیشتر از اینکه شوق داشته باشم می ترسم. می ترسم از بیهودگی هایی که دنیایم را گرفته، از دنیایی که دست و پاهایم را بسته…
رمضان دارد می رسد. مثل یک امید. مثل یک ستاره روشن. رمضان دارد می آید و من در این یک سال هیچ نیکی ای اندوخته نکردم که پیشکشش کنم، و من در این یکسال فلج تر شده ام، زمین گیرتر شده ام … دوست دارم بلند شوم. بدوم در استقبالش. مقدمش را گل باران کنم. اما هیچ گلی نکاشته ام. هیچ قدمی برنداشته ام.
رمضان دارد می رسد و من از حالا نگران شب اول شوال ام. شبی که دوست ندارم مثل سالهای قبل بی لبخند و پر از حسرت بگذرد.
رمضان دارد می رسد. خدا دارد نگاهم می کند. بلند می شوم آیا؟
یکبار دگر کاش به ساحل برسانی
صندوقچه ای را که رها گشته در امواج…