آقای غول! بابام رو بخور، اون هم با سس
دروغ چرا؟! کتاب را فقط و فقط به خاطر عنوان خلاقانه ی “بابای من با سس خوشمزه است” و تصویرهای زیبای روی جلد خریدم. آن قدر ظاهر کتاب و اسم آن جذاب بود که حتی به فکرم نرسید کتاب را باز کنم و چند صفحه ای بخوانم.
کتاب را که به دخترک هفت ساله ام هدیه دادم، مثل همیشه بی معطلی بازش کرد و بلند بلند شروع کرد به خواندن. داستان از این قرار بود که یک روز برق خانه ی یک کودک می رود و کودک، که راوی ماجراست، غولی را می بیند. کودک که از غول ترسیده، می رود و به مادرش پناه می برد و مادر هم غول تاریکی را می بیند و می ترسد. غول که انگار آمده آدم ها را بخورد، نزدیک مادر و کودک می شود و می گوید: «به به! چه آدم های خوشمزه ای! حالا کدامتان را بخورم؟».
بلافاصله مادر پیشنهاد می دهد که غول دخترش را بخورد چرا که خودش بدمزه است و دخترش خوشمزه!!
کودک هم که از خورده شدن می ترسد جواب می دهد که نه! اگر مرا بخوری سیر نمی شوی و همان مامان را بخور!
تا آقای غول بیاید و ده بیست سی چهل بکند که کدام را بخورد، مادر فکری به سرش می زند و با التماس به غول می گوید که اگر او را نخورد، دفعه ی بعدی دوباره بچه دار خواهد شد و این بار دوقلو خواهد آورد و دفعه ی بعد دوقلوها را به خورد غول خواهد داد!
و این کشمکش چند صفحه ی دیگر هم ادامه پیدا می کند و یکی درمیان کودک غول را مجاب می کند که مادرش را بخورد و بالعکس تا این که مادر و کودک یکهو به ذهنشان می رسد که پدر کودک را به غول پیشنهاد بدهند برای خورده شدن!
غول هم قبول می کند و همین که می خواهد پدر را بخورد کودک می رود برای غول سس می آورد و می گوید که چون بابا بدمزه است باید او را با سس بخوری!
اگر کسی برایم این داستان را تعریف می کرد و می گفت که این کتاب را در یکی از کتابفروشی های خودمان دیده و خریده و خوانده، حرفش را باور نمی کردم. حتی الان با این که یک بار با صدای دخترم آن را شنیده ام و چندین بار از اول تا آخر خوانده امش، باز هم باور نمی کنم چنین داستانی خوانده باشم!
و این که باور نمی کنم نویسنده ی این کتاب یک ایرانیست و در خانواده ایرانی، با فرهنگ خاص شرقی بزرگ شده. ای کاش این کتاب، ترجمه بود. ای کاش نویسنده ی خارجی داشت تا می توانستم توجیه بیاورم که شاید شاید شاید در فرهنگ غربی یک مادر وقتی خطری پیش می آید حاضر است کودکش را قربانی کند و مثلا به خورد غول بدهد! شاید آن وقت می شد هضم کرد این همه بی عاطفگی نسبت به پدر و آن جمله ی “بابا بدمزه است و نمی شود بدون سس او را خورد” را از زبان یک کودک. ای کاش لااقل این کتاب و صدها نمونه مثل این کتاب، که تنها و تنها نوشته شده اند تا با ظاهر جذاب و فریبنده شان، ناشر را پولدار کنند، یک جمله، فقط یک جمله آموزنده یا تربیتی داشت تا دلم خوش می شد که چهار هزار تومان را مستقیم توی سطل زباله نینداخته ام.
کتاب “بابای من با سس خوشمزه است” یک کتاب تمام گلاسه ی بیست و دو سه صفحه ایست. کتابی که در هر صفحه اش، یکی دو خط از داستان با فونت های مختلف و رنگارنگ نوشته شده و تصویرگری جالبی دارد. حالا این که پایان داستان چه می شود و غول پدر را می خورد یا نه را خودتان بروید بخوانید. چیزی که الان مهم است این است که “بابای من با سس خوشمزه است” مشتی است نمونه ی خروار تالیف کتاب های بی هدف، که اگر بخواهیم خوشبینانه نگاه کنیم می شود برچسب غیرآموزنده به آن زد و نگفت بدآموزی دارند.
نمونه ای که زنگ خطر جدی بدبودن حال “ادبیات کودک و نوجوان” را به صدا در می آورد.