حیا در بٌعد تربیتی 2
سلسله مباحث استاد حاج آقا مجتبی تهرانی (ره) در خصوص حیا
آثار مخرب ترویج بیحیایی، توسط فرهنگسازان جامعه
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم،
والحمد لله رب العالمین و صلّی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنۀ الله علی اعدائهم اجمعین.
رُویَ عن الصادق(علیهالسلام) قال: «لَا إِيمَانَ لِمَنْ لَا حَيَاءَ لَهُ».[1]
مروری بر مباحث گذشته:
بحث ما راجع به «حیا» بود و عرض کردم که یکی از بزرگترین مشکلات جامعه ما ترویج بیحیایی در سه رابطه دیداری، گفتاری و رفتاری است. در جلسه گذشته عرض کردم که حیاء یک امر اکتسابی نیست، بلکه یک امر غریزی یعنی یکی از مواهب الهی است. انسان مجموعهای از غرایز و فطرتها است و یکی از غرایز او نیز «حیا» است. این را هم عرض کردم که در معارف ما از حیاء به «پوشش روح» نیز تشبیه شده است.
در آخر جلسه گذشته آیه شریفهای را در این رابطه مطرح کردم، به روایاتی درباره این بحث هم اشاره کردم. در روایتی از علی(علیهالسلام) آمده است که حضرت میفرماید: «أحسن ملابس الدنیا الحیاء»[2] یعنی «بهترین لباس دنیوی حیاء است» و این لباس هم دو بُعدی است و دو کار از آن میآید: هم موجب میشود که قبائح انسان پوشیده شود و از طرفی انسان را میآراید. در آیه هم این تعبیر بود که «يُواري سَوْآتِكُمْ» یعنی این پوشش، قبائح را میپوشاند «وَ ریشا»[3] یعنی لباس پاکیزه و زیبایی است.
«خُلع» و «عریان شدن» ضد حیاء است
در روایتی که از سماعه درباره جنود عقل وجهل بود، داشت: «الْحَيَاءُ وَ ضِدَّهَا الخُلع»[4] حیاء یکی از جنود و سپاهیان عقل است و ضدش «خُلع» است. «خُلع» چیست؟ مرحوم صدرالمتألهین(رضواناللهتعالیعلیه) میفرماید: خُلع از ماده خَلَعَ است، «خَلَعَ ثوبَه» یعنی «لباسش را از تن برکند و بیرون آورد». حیاء یک پوشش برای روح است که جلوی افراط و تفریط شهوت و غضب را میگیرد که افعال ناروا از انسان سر نزند. چون این کارها زشت است و موجب میشود انسان خجالت بکشد. حیاء است که هم مانعیّت داشته و هم انسان را میآراید. امّا ضد این خصوصیّت، آن است که انسان این لباس را از تن روحش بیرون بیاورد و «خَلع» کند. این بیان خیلی روشن است و فرمایش ایشان خیلی واضح است.
برای همین است که من در بحثهای تربیتی عرض کردمکه نکته اساسی و اصل مهم در معارف اسلامی و مکتب اسلام، پردهداری است، نه پردهدری است. اصل حیاء است، نه بیحیایی. این عبارت خلاصه و چکیدهای از روایات و فرمایشات بزرگان دین است.
«حیاء» حالت شرمندگی و خجالت است
من در این جلسه میخواهم مطلبی را در مورد حیاء مطرح کنم. آن چیزی که موجب میشود روح انسان در ربط با اعمال زشت، یک حالت انفعال پیدا کرده و به تعبیری شرمنده شود، حیاء است. مرحوم صدرالمتألهین فرمودند: «حقیقۀ الحیاء الإنکسار» حقیقت حیاء شکستن و شرمنده شدن است. گاهی انسان وقتی که کار ناشایستی مرتکب میشود، میگوید: منفعل شدم، شرمنده شدم، خجالت کشیدم و … این تعبیرات مختلف، در محاورات ما متداول است. پس معلوم میشود که «حیا» از مقوله انفعال است. به اصطلاح منطقیون، «حیاء» حالت روح، در ربط با عمل قبیح و زشت است.
حالا من ادامه بحث را به عنوان سؤال مطرح میکنم؛ آیا باید یک عمل زشت انجام شود و بعد روح انسان منفعل گردد؟ حرفهایم را خوب گوش کنید! آیا باید انسان عمل زشتی انجام دهد و بعد منفعل شده و شرمنده شود؟ آیا این اثر پرده و پوشش حیاء است که بر روی روح است؟ یعنی این غریزه انسانی که از مختصات انسان است، تا وقتی که با عمل زشت مواجه نشود بی معنا است؟ تا کار بدی انجام نشده است، حیاء معنایی ندارد و هیچ تاثیر و بُردی ندارد؟ هیچ انفعالی در کار نیست؟ این سؤال خیلی روشن است.
جوابش این است که: خیر! مسأله اینطور نیست. اتفاقاً حیاء نسبت به عمل زشت، نقش بازدارندگی دارد. نقش بازدارندگی داشتن، یعنی اینکه حیاء از این که انسان عمل قبیحی را مرتکب شود جلوگیری میکند. اصلاً اهمّیّت این موهبت الهیّه در درون انسان نیز این است که نقش بازدارندگی دارد و از ارتکاب کارهای ناشایست پیشگیری میکند. نه این که صرفاً بعد از انجام گناه، تازه به کار افتد و منفعل شود.
سودمندی حیاء، برای دیندار و بیدین
حالا من چند روایت میخوانم و بعد نکاتش را برایتان توضیح میدهم. علی(علیهالسلام) فرمود: «الحياءُ يصُدُّ عن فعلِ القبيحِ»[5] حیاء جلوی عمل زشت را میگیرد، روایت خیلی روشن است. یعنی حیا، جلوگیر عمل زشت است. در روایتی از پیغمبر اکرم آمده است که حضرت فرمودند: «قال رسولالله(صلاللهعلیهوآلهوسلم): الْحَيَاءُ خَيْرٌ كُلُّهُ يَعْنِي أَنَّهُ يَكُفُّ ذَا الدِّينِ وَ مَنْ لَا دِينَ لَهُ عَنِ الْقَبِيحِ فَهُوَ جِمَاعُ كُلِّ جَمِيل»[6] سراپای حیاء خیر است، برای شخص بیدین و بادین سود دارد و هر دو را از کار زشت باز میدارد. نقش حیاء این است که مانع انجام کار زشت انجام میشود.
من در جلسه گذشته هم گفتم که خطاب آیه «یا بنی آدم» بود و این یعنی ایمان دخالتی در این مسأله ندارد. «کفّ» به معنای باز دارندگی است. بازدارندگی هم گاهی ابتدایی است و گاهی انتهایی است گاهی از ارتکاب عمل جلوگیری میکند و گاهی از تکرار آن مانع میشود.[7] اصلاً حیایی که ما میگوییم و نسبت به افعال قبیح و اعمال زشت مطرح است، آن حیایی است که جلوگیر باشد.
بازدارندگی حیاء نسبت به کارهای ارادی
اصلاً حیاء مربوط به اعمال اختیاری و ارادی انسان است. یعنی همین که انسان که میخواهد کاری را با اختیار و اراده خودش انجام دهد، حیاء پیش میآید و نقش بازدارندگی خود را ایفا میکند. بحث ما در جایی است که عمل جنبه اختیاری و ارادی دارد. این خیلی روشن است، چون در جایی که حیاء بازدارنده نیست، حیاء کردن معنا ندارد یا فرض کنید که اگر عمل انجام شود و انسان بعد از آن شرمنده شود که حیاء نکرده است. به قول ما طلبهها مصبّ بحث حیاء، این است.
مراحل تبدیل فکر به عمل
حالا به سراغ کارهای اختیاریمان میرویم. کارهای اختیاری ما، اینطور نیست که تنها با فکر کردن و اراده ممکن باشد. در مباحث فلسفی و کلامی این مسأله مطرح است که ما هر کاری را که انجام میدهیم، مقدماتی دارد، اراده دارای مقدماتی است. بزرگان میگویند: اوّل انسان باید عمل را تصویر کند، تا کار را تصویر نکند نمیتواند آن را انجام دهد. انسان هر کاری را که بخواهد انجام دهد، چه زشت و چه زیبا باید ابتدا آن کار را تصوّر کند و سپس آن را انجام دهد. مثلاً وقتی که کسی میخواهد نماز بخواند، اوّل نماز را تصوّر میکند و سپس بلند میشود؛ نه این که نداند چه کار میخواهد بکند. انسان ابتدا عمل را تصوّر میکند و بعد از آن به سراغ فایدهاش رفته و میسنجد که اگر آن کار مفید است، انجامش دهد و اگر مفید نیست، انجام ندهد. وقتی که دید یک کاری مفید است، حبّ به او پیدا میکند. حب به شیئ، شوق به او را ایجاد کرده و بعد از اینها انسان آن کار را انجام میدهد. لذا اگر فردی، از یک کار متنفّر باشد آن را انجام نمیدهد. این مطلب فلسفی را من خیلی روشن و ساده گفتم.
آیا وقتی که انسان میخواهد عمل زشتی را انجام دهد، آن را تصوّر نمیکند؟ مثلاً وقتی میخواهد به گوش کسی سیلی بزند، ابتدا این کار را تصویر کرده و سپس انجام میدهد وگرنه، سیلی را به گوش خودش میزد! پس معلوم میشود که انسان ابتدا کار را تصوّر کرده و بعد از آن انجام میدهد.
«فرد معصوم» تصوّر گناه هم نمیکند!
اینجا نقطه حسّاس کار است؛ وقتی که انسان کار زشت را تصوّر میکند، چه حالی به او دست میدهد؟ روح متمایل میشود یا متنفر میگردد؟ کسی که عمل زشت را تصوّر میکند، اگر پرده فطری و الهی، این ودیعه الهی در انسان باشد و دریده نشده باشد، برای انسان از بدی تنفّر ایجاد کرده و هماو مانع ارتکاب آن عمل زشت میشود، یعنی آن حالت انفعال، قبل از عمل به انسان دست میدهد.
مثال دیگری بزنم که مطلب کاملاً جا بیافتد. اگر کسی تصوّر کند که یک نجاست را بخورد، چه حالتی به او دست میدهد؟ آنقدر متنفر میشود که حتی بر روی چهرهاش نیز اثر میگذارد. هنوز کار بدی نکرده ولی شکل و ظاهرش تغییر میکند.
حتی ما راجع به عصمت معصومین(صلواتاللهوسلامهعلیهماجمعین) این را داریم که آنها حتی تصویر معصیت هم نمیکنند. آنها همین که گناه را بخواهند تصویر کنند، منزجر میشوند ولی ما، شهوت و غضبهایمان خوشش میآید. آنها متنفر میشود امّا ما خوشمان میآید. نقش حیاء در تصویر عمل قبیح و زشت است و انسان را از بدی متنفر میکند.
انسان باید پیش از ارتکاب گناه، حیاء کند!
درست است که گفتیم حیا، از مقوله انفعال است امّا لازم نیست که حتماً بعد از عمل باشد، قبل از عمل میآید. خود ما، حالا میآیم مثال ساده میزنم. اگر کسی بخواهد کار زشتی را انجام دهد، پیش از آنکه آن کار را بکند، دیگران به او میگویند: حیاء کن! ببینید چه قدر متداول است! این جزء مسائل درونی ما است. به او میگوییم: خجالت بکش! تو و این کارها! او هنوز آن کار را نکرده است، همین که ما فهمیدیم او میخواهد این کار را بکند، به او میگوییم: خجالت بکش! حیاء کن! همه این حرفها برای قبل از عمل است.
کاربرد مهم«حیا»، قبل از عمل است. اگر فرض کردیم شخص زیر فشار نیروی غضب، مرتکب افسارگسیختگی شد و بعد سر عقل آمد و فهمید چه کار کرده است، این حالت باز هم حالت انفعالی است، امّا بُرد این حالت انفعالی مربوط به عمل گذشته نیست، بُرد آن نسبت به اعمال نظیر این عمل در آینده است و پیشگیری میکند که دیگر آن را تکرار نکند. بنابراین نقش اساسی حیا، در ارتباط با پیشگیری است.
رابطه حیاء با عقل عملی
ما در اصول کافی در روایت سماعه داشتیم که حیاء را یکی ازجنود و لشکریان عقل به حساب میآورد، چون هفتاد و پنج لشکر برای عقل میآورد که مرحوم ملاصدرا(رضواناللهتعالیعلیه) آن را شرح کرده است. مراد از عقل در روایت عقل عملی است نه عقل نظری، یعنی این نیرویی که خدا در من و شما قرار داده است و با او حُسن و قُبح اعمال را تشخیص میدهیم. این که چه فعلی خوب است و چه فعلی بد است، مربوط به اعمال است. بنابراین حیاء از جنود عقل است و ما هم در روایات داریم که هرکس این بُعد وجودیاش، یعنی عقل عملیاش شکوفاتر شود، حیاءش بیشتر است و باعث میشود این احساس نسبت به اعمال در او ایجاد شود که چه کاری خوب است و چه کاری بد است، هر قدر این احساس در او قویتر و شکوفاتر شود، حیاءش بیشتر می شود.
«عاقلترین» مردم با «حیاترین» آنها است
یکی دو روایت، در این مورد برایتان میخوانم؛ از علی(علیهالسلام) است که فرمودند: «اعقلکم احیاکم» و یا میفرمایند: «أعقل الناس أحياهم»[8] عاقلترین شما کسی است که با حیاترین شما است. یعنی آن کسی که این بُعدش شکوفاتر است این غریزه «حیا» در او زندهتر است. به همین دلیل هم حیاء در جنود عقل و جهل آورده شده است.
همه احکام بر محور زشتی و زیبایی است
حالا من میخواهم سراغ نتیجهگیری بحثم بروم. ما راجع به تمام احکام شرعیه الهیه، «اوامر و نواهیا» بحثی داریم و آن بحث این است که تمام اینها برمحور حسن و قبح است. گاهی در مباحث اصولیمان ازاین حسن و قبح به مصلحت و مفسده تعبیر میکنیم. میگوییم واجبات مصلحت دارد، محرمات مفسده دارد؛ لذا آن چه را که مصلحت دارد میگوید انجام بده و آن چه را که مفسده دارد میگوید انجام نده. این همان حسن و قبح است.
«ترویج بیحیایی» مشکل اساسی جامعه
حسن و قبح دارای مراتب است. زشتی و زیبایی از نظر آثار، دارای مراتب است. اگر حسن یک عمل زیاد است و مصلحتش الزامآور باشد، خدا آن عمل را واجب میکند که حتماً بنده آن کار را انجام دهد. بحث ما در مورد باید و نبایدها است. از آن طرف اگر عملی مفسده زیادی داشته و قبح شدیدی داشته باشد، چه در ارتباط با فرد و چه در ارتباط با جامعه، خداوند از آن نهی کرده و حرامش میکند.
«حیاء» زیربنای دینداری
ما قاصر هستیم، در یک حد، دین را میشناسیم امّا سطحی نگریم، گاهی ممکن است نتوانیم ابعاد یک فعل را از نظر مفاسدش ادراک کنیم. آن کسی که خالق من و تو است خیلی خوب میفهمد که اگر این کار از من سر بزند برای من یا جامعه من چه نقش تخریبیای دارد. لذا آن کار را تحریم میکند که نباید این کار انجام شود یا عملی را واجب میکند که باید این کار انجام شود.
اینجا است که مسأله حیاء مطرح میشود، چون اصلاً نقش حیاء این است که از عمل قبیح و زشت بازدارندگی میکند. دقت کنید که مسأله حیاء نقش زیربنایی دارد، اینطور نیست که یک امر سطحی باشد.
اثر ترویج بی حیایی توسط «فرهنگسازان جامعه»
برخی فهمیده یا نفهمیده سطح حیاء را پایین آوردند. یکی از مشکلات اساسی جامعه ما ترویج بیحیایی است یعنی دارند قُبح اعمال قبیحه را در سه رابطه دیداری، گفتاری و رفتاری میشکنند. همان کسانی که فضای پنجم در جامعه را میسازند، یعنی فضایی که حاکم بر آن چهار محیط خانوادگی و آموزشی و رفاقتی و شغلی است. هرچه در آن چهار محیط میبافند، این افراد باز میکنند. پدر و مادر، مدرسه بچه را درست میکنند امّا آن فضاسازان که فضای حاکم بر سطح کل جامعه را میسازند، میآیند با ترویج بیحیایی بچه را تخریب میکنند. قُبح قبیح را از بین میبرند. یعنی در یک محیط متشرّعانه یک سنخ هستند که قبح اعمال قبیح را از نظر گفتاری، رفتاری و دیداری از بین میبرند.
ذکر توسّل به حضرت زهراء(سلاماللهعلیها)
من سراغ توسلم بروم. به منزل علی(علیهالسلام) و عصمت کبری برویم. حیاء میخواهی، به خانه زهرا(سلاماللهعلیها) برو. واقعاً عجیب است. شما بدانید بعد از پیغمبر اکرم در جامعه اسلامی دو تا خط بود؛ یک خط آن خطی بود که هر چه مسائل ارزشی بود، میکوبید. اینها هم در اقلّیّت بودند. من در مباحث تربیّت خانوادگی گفتم که زهرا(سلاماللهعلیها) به مسجد رفت، نه این که نرفت، رفت و خطبه هم خواند، امّا چطور رفت؟ نمیگویند چهجوری رفت. میگوید زهرا(سلاماللهعلیها) به مسجد رفت و خطبه خواند، آخر با انصاف بیا بگو این عصمت کبرای حق چهجوری رفت. بگو لباسش چهجوری بود. بگو دورش را گرفته بودند که کسی پیکر مبارکش را نبیند.
شاید مثل امشبی بوده است، در روایت دارد که اسماء بنت عمیس میگوید: وقتی وفات زهرا(سلاماللهعلیها) نزدیک شد، حضرت به من فرمود اسماء برو آب بیاور، من رفتم آب آوردم. حضرت وضو گرفت، در یک روایت هم داریم که غسل کرد، بهترین غسل را کرد. بعد به من فرمود: برو برای من چیزی بیاور، میخواهم خودم را خوشبو کنم. برو جامه نوی من را بیاور، نمیدانم واقعاً در اینها اسراری است. اسماء میگوید حضرت جامه نو را به تن کرد. به من گفت که هنگام وفات پدرم جبرئیل آمد و از بهشت برای او حنوط آورد، پدرم این را سه حصّه کرد، یک حصّه برای خودش گذاشت، یک حصّه به من داد و یک حصّه هم برای علی گذاشت. برو آن را هم بیاور. میگوید من آوردم. گفت بگذار بالای سرم باشد، گذاشتم بالای سرحضرت. گفت یک وقت دیدم پاهایش را رو به قبله کشید. یک جامهای را هم روی خودش، روی صورتش کشید. به من گفت اسماء ساعتی صبر کن بعد من را صدا بزن اگر دیدی جوابت را ندادم بدان به پدرم ملحق شدم.
میگوید من صبر کردم بعد صدا زدم ای دختر مصطفی! دیدم جوابم را نمیدهد. ای دختر بهترین فرزندان آدم! جواب نداد. ای دختر کسی که شب به معراج رفت دیدم جواب نمیدهد. گفت جامه را از روی چهره زهرا برداشتم دیدم روح مقدسش به سوی جنّت پرواز کرده. اینجا بود که شروع کردم چهره زهرا را بوسیدم. گفتم هر وقت پیغمبر را ملاقات کردی سلام اسماء بنت عمیس را برسان. میگوید یک وقت دیدم این دو تا فرزندان زهرا وارد حجره شدند، حسنین آمدند از من پرسیدند که مادر ما خواب است؟ عرض کردم نه. میگوید امام حسن آمد خودش را انداخت روی صورت زهرا. صورت مادر را میبوسید، میگفت: ای مادر با من صحبت کن قبل از آن که روح از بدنم مفارقت کند. دیدم حسین(علیهالسلام) صورت به پاهای مادر گذاشت، میگوید: ای مادر من حسینم، این تعبیر در روایت است. با من صحبت کن قبل از آن که قلبم شکافته شود.
.[1] الكافي، ج2، ص106
2. غررالحكم، ص257
[3]. سوره الاعراف، آیه 26
[4]. الكافي، ج1، ص20
[5]. غررالحكم، ص257
[6]. وسائلالشيعة، ج12، ص168
[7]. من اینها را بعداً توضیح میدهم. چارهای هم جز این ندارم؛ چون ضرورت دارد اینها را میگویم.
[8]. غررالحكم، ص 256