اصحاب اباعبدالله
…در اصحاب اباعبدالله از نظر رنگ پوست نمونههایی وجود دارد. فقط افراد سفیدپوست نیستند در اصحاب اباعبدالله رزمندهی سیاه پوستی هم در ركاب اباعبدالله شمشیر میزند و شهید میشود. جون غلام امام حسین علیهالسّلام یكی از نمونههایش است. باز از نظر سوابق دیانت، افراد بسیار پرسابقهی در اسلام میبینید تا مسیحی تازه مسلمان شدهای مثل وهب نصرانی.[۱] افراد مقدّس متدین و دیرپای در مسیر ولایت در اصحاب اباعبدالله هم میبینید. كسانی كه در ركاب امیرالمؤمنین هم شمشیر زدهاند، زیر پرچم امام مجتبی هم خدمت كردهاند و در عاشورا هم در ركاب اباعبدالله الحسین علیهالسّلام جانبازی میكنند. اینگونه اشخاص را میبینید، افراد تائبی را نیز میبینید كه تا قبل از واقعهی عاشورا رو در روی مسیر امامت حركت كردهاند. در اصحاب اباعبدالله فردی مثل زهیر بن قین را دارید كه عثمانی مذهب بوده، او آدمی بود كه با امیرالمؤمنین مقابله كرده بود. خونخواه عثمان بود. رو در روی امام مجتبی ایستاده بود تا روز عاشورا هم هیچ رابطهی دوستانهای با اباعبدالله نداشته، او هم با خانوادهاش به سفری میرود و به خاطر اینكه با امام حسین علیهالسّلام رو در رو نشود معمولاً یكی دو منزل با حضرت فاصله میگیرد كه نكند در یك محل با حضرت اقامت داشته باشند كه با حضرت روبهرو شود. ولی از آنجایی كه تقدیر الهی بر تدبیر بشری غالب است در یك منزل و در یكی از اقامتگاههای بین راه هممنزل میشوند.
اباعبدالله فردی را میفرستد، پیكی را میفرستد تا به زهیر بگوید امام حسین علیهالسّلام با شما كار دارد. این پیك به خیمهی زهیر میآید و میگوید كه پسر پیغمبر با شما كاری دارند. او این دست و آن دست میكند. از نظر روحیه و فكر، همخوان با اباعبدالله نیست. عثمانی مذهب است ولی همسر رشید او، همسر آگاه و بیدار او، وقتی میبیند شوهرش این دست و آن دست میكند، میگوید پسر پیغمبر خدا تو را خواسته است، جای تردید و تأمّل نیست؛ برو. این هم نمونهای از زنان عاشوراست. در داستان عاشورا نمونههای بسیار فراوانی از زنهایی كه نقشهای بسیار ارزشمندی ایفا كردند و قابل الگو گرفتن و اقتدا میباشند، دیده میشود. در واقع این زن شوهرش را حسینی میكند. زهیر به خدمت اباعبدالله علیهالسّلام میآید و نگاه نافذ اباعبدالله علیهالسّلام در همان نظر اول زهیر را زیر و رو میكند و زهیر، زهیر دیگری میشود. لذا وقتی از خدمت حضرت به چادر خودش بر میگردد به همسرش میگوید دیگر من آن زهیر قبلی نیستم. دیگر من دست از اباعبدالله علیهالسّلام بر نمیدارم. و برای اینكه هیچ تعلّق خاطری برایش باقی نماند و با دل فارغ از هر وابستگی و دلبستگی و تعهّد و تقیدی بتواند با همهی وجودش در ركاب اباعبدالله جانبازی بكند، با رضایت همسرش، همانجا او را طلاق میدهد و تمام دارایی خودش را هم به او میبخشد و میگوید تو برو؛ من دیگر حسینی شدم. اشخاص اینگونهای هم در اصحاب اباعبدالله علیهالسّلام هست…
[۱]- وهب یك جوان مسیحی مذهب بود. همراه با مادرش و نوعروسی كه با او ازدواج كرده بود برای تفریح كنار فرات آمده بودند. آن نگاه عمیق و تحوّل آفرین اباعبدالله علیهالسّلام از دور وهب را زیر و رو كرد. این مسیحی، این نصرانی آمد به خدمت اباعبدالله و اسلام آورد و نمیدانم او چقدر فرصت كرد كه در مسلمانی خودش چند ركعت نماز بخواند. در اصحاب اباعبدالله الحسین علیهالسّلام یك تازه مسلمان اینطوری هم وجود دارد.
ح.الف