از نجف تا بیقراری
گاهی مسیری در زندگی ما راه باز میکند که مثل یک رود ما را با خود می برد . شاید برای همین است که روایت داریم ٬ یک ساعت تفکر معادل هفتاد سال عبادت است ! مخصوصا اگر به حساب و کتاب خودت هم برسی و بفهمی که پرونده ات سیاه بوده اما مشمول رحمت خدا شده ای !
این روزها وقتی می نشینم روبه روی حرم امام علی علیه السلام و فکر میکنم ٬ هیچ چیزی جز شرمندگی ندارم در پیشگاه خداوند و مولا !
شاید یکی از خوبی های یادداشت کردن هر کاری که در زندگی میکنیم چه خوب و چه بد این باشد که با یک نگاه اجمالی می فهمیم که چه کرده ایم ! روبه روی حرم مولا لحظه لحظه های زندگی این یکسال اخیرم را ورق میزدم .. و میان آن همه سیاهی لطف و رحمت خدا را دیدم ! و شک ندارم که این سفر از برکت شب قدر بوده است ! از برکت اینکه خدا شب قدر همه را در هم می خرد … از برکت اینکه خدا شب قدر به شدت گناهکاران را نمک گیر میکند … و از برکت اینکه شب قدر چه قدری دارد و ما بی خبریم !
شب قدر امسال علاوه بر همه ی آنچه که یک گناهکار از خدا میخواهد در جهت عفو و مغفرت دو آرزوی بزرگ از خدا خواستم که واقعن خودم را لایقش نمیدانستم ! یکی قبول شدن در آزمون ورودی یک موسسه ای بود که به شدت به تحصیل در آنجا علاقه داشتم ! و دیگری زیارت عتبات عالیات بود !
و حالا که رو به روی حرم مولا به شب قدر گذشته فکر میکنم خود را غوطه ور در رحمت خدا می بینم با اینکه لایقش نبوده و نیستم !
یکماه پیش در کمال ناباوری در آزمون ورودی همان موسسه با رتبه ای که حتی تصورش را نمیکردم قبول شدم و حالا چند روزی است که در نجف ساکنم !
خدایا تو چقدر بزرگی و مابندگان چقدر حقیر !
صبح بعد از نماز به کنار ضریح مولا رفتم ٬ جای همه تان خالی خیلی صفا داشت . چشمم به درب ضریح حضرت علی علیه السلام افتاد (درب ضریح در قسمت خانم ها قرار دارد لذا آقایون از دیدن این درب باشکوه محرومند ) . دقت کردم تا آیه ای را که روی درب ضریح بود بخوانم .
قسمتی از آیه ۵۸ سوره بقره بود :
“ ادْخُلُواْ الْبَابَ سُجَّدًا وَقُولُواْ حِطَّةٌ نَّغْفِرْ لَكُمْ خَطَايَاكُمْ وَسَنَزِيدُ الْمُحْسِنِينَ”
و خواندن معنی و تفسیر این آیه را به شما توصیه می کنم ! مخصوصن تحقیق و تفحص درباره واژه ی ” حطه “ را !
از صبح که آیه را روی ضریح دیدم ٬ ورد زبانم همین آیه شده !
به جهت انجام یک پروژه تحقیقاتی در این سفر٬ باچند نفر از بچه های گل و باصفا همسفر شده ام و هر یک وظیفه ای بر عهده داریم که گاهی فرصت کم می آوریم ! دو نفر از آقایون و یک نفر خانم از تیم رباتیک یکی از دانشگاه های دولتی تهران و یکی از دوستان متخصص فلسفه اسلامی ٬ دیگری مهندس عمران و متخصص شهر سازی در تیم ماست و خدا را شکر من هم یکی از اعضای این تیمم ! لحظات اینجا برایمان حکم طلا را دارد ! لذا تصمیم گرفتیم به جای دیدن سریال مختار وقت را مغتنم بشماریم و عازم مسجد کوفه شویم و به زیارت حضرت مختار بن ابو عبیده ثقفی برویم !
جایتان خالی لذتی دارد در آغوش کشیدن مزار شریف مختار ٬ خاصه اینکه به برکت این سریال مختار نامه شخصیت مختار و هیبتش برای همه ملموس شده است و با عشق بیشتری به زیارتش میرویم .
و البته سعی میکنم از وقت خوابم ( که البته به دلیل حجم بالای کارمان در هر ۲۴ ساعت فقط مجاز به ۲ساعت خواب هستیم!!! )بزنم و بیایم نت و چندخطی از این روزهایم را بنویسم .
عمری است که دل دادم و دلدار نیامد
عمرم ز غمش سر شد و غمخوار نیامد
ای وای که سه شام دگر مانده بگویم
ای اهل حرم میر و علمدار نیامد …
دعاگوی همه ی دوستان هستم و نائب الزیاره همه ی شما بزرگواران .
بقلم حمیده اسلامی