پيش نوشت: ملت! سلام عليكم! شنيده بوديم خداوند روزي رسان هست ولي نشنيده بوديم پست وبلاگ رسان هم باشد!مشغله ي درسي و امتحاني و زندگي و مسائلي از اين دست مدتيست فكرمان را كور كرده بود و حس نوشتن نداشتيم كه رفيقي پيامك داد: دوستي كه نخواست نامش فاش شود مطلبي نوشته و مي خواهد شما در وبلاگ وزينتان ثبت بفرماييد!هل قَبِلتُ! ماهم با كله گفتيم: قَبِلتُ! و بدين سان ما براي اولين بار با يك پست عاريه اي بروز شديم. اما قابل توجه رفيقي كه نخواست نامش فاش شود! بنده مسئوليتي در قبال كامنت ها و جواب هاي احتمالي نخواهم داشت و چون آدماي مهم {شخص خودم!} وقت ندارند و از اين حرفا! لطفا خودتان سربزنيد و در صورت نياز جواب كامنت ها را بدهيد. البته قبلش به آن رفيقمان بگوييد كه بهمان بگويد با چه اسمي نظر مي دهيد .شايان ذكر است در نوشته تان هيچ گونه دخل و تصرفي ننموديم الا تصحيح چند غلط املايي! تيتر هم كه نداشتيد خودمان از الكي يك تيتري زديم كه زده باشيم! نيازي به تشكر و اين حرفا هم نيست! اسمتان را هم مشتاق نيستيم بدانيم! از افعال معكوس هم استفاده نكرديم!
اين هم از نوشته ي دوست دوستمان!
از مصلا خارج می شدم که چشمم بهش افتاد. آمد جلو و خیلی گرم سلام داد، دست دادیم و گرمتر ازسلامش حالم را پرسید و این که چکار می کنم و ازاین حرفها! داشتم خوشحال میشدم که دم خودم گرم، بالاخره یکی منو کشف کرد! ایول، ایول، بابا ایول! اما ای دل غافل! رفت سراغ اصل مطلب،بی معطلی؛
_بابای من کاندیدای مجلس شده (خطاب به من)، کارت مونده (خطاب به بغل دستیش) اینم کارت هاش(خطاب به من) آدرس ستاد هم اینجاست. اونجام انشااللّه در خدمتیم. رزومه اش رو اگر بخونید واقعاً…
_واقعا شیفته ش می شیم(من گفتم با خنده)
_بله(جواب داد با خنده)
_یه کاری برا ما بکنند ما در خدمتشون هستیم(من گفتم با خنده)
_تشریف بیارید دفتر ببینیم چکار می شه کرد(جواب داد با خنده) …
… و خداحافظ.
دو قدم نرفته بودم که باز یک دوست ارزشی دیگر با همان سبک مذکور احوالپرسی کرد و اتفاقا اون هم کارتهای تبلیغاتی بابای دوست ارزشی اولمون رو پخش می کرد و می گفت من می شناسموشون، واقعا آدم مطمئنیه.
_آخه تبلیغات شروع شده (پرسیدم با تعجب)
_از فردا دیگه، بابا دیگران شام میدن(اون گفت با هیجان)
_خب اگه شام و ناهار مي دین ما هم بیاییم(من گفتم با خنده)
_این چه حرفیه(اون گفت با تعجب)
فردایش که دیروزِ همین امروز بود، تازه ثبت نام از کاندیداها شروع می شد.
اول
اولین بار در کتاب مطالعات اجتماعی راهنمایی خوانده بودم که وظیفه ی اصلی نمایندگان مجلس، قانون گذاری است. اما قانون را می گذارند تا اجرا شود و الا قانون گذاری که فی نفسه خیری نیست. انتظار قانون مداری از قانون گذاران بیش از دیگران است. اما گاهی اوقات حس خدمت رسانی آنقدر نماینده های آینده یا همان کاندیداهای نمایندگی حال را واله می کند که دیگر قانون هم نمی تواند در برابر عجله ی این جماعت برای خدمت رسانی دوام بیاورد. همین جا دیر نشده بگویم که من از کارهای تبلیغاتی ماه ها پیش کاندیداها آنقدر چیز جدیدی نمی دانم که اینجا بنویسم تا شما هم مستفیض شوید، اگر می دانستم هم نمی نوشتم. مقصود فقط تذکر یک معضل است نه شمردن مصادیق آن.
دوم
کاندیداهای محترم و عزیزتر از جان! خواهش می کنیم روی افزارهای تبلیغاتی تان متمسک به اسماءخدا و ائمه نشوید. در دل مبارک و شیفته به خدمتتان متمسک و متوسل شوید ما راحت تریم. اولا اینکه ما با این تراکتها و کارتهایی که یک طرفش عکس و رزومه ی شماست و طرف دیگرش دعا و ذکر و … چکار کنیم؟ توی جعبه ی اسامی متبرکه بیندازیم؟ در این صورت اولا در اولا این که، جعبه کم میاوریم. دوما در اولا این که دل من یکی نمی آید در بین اسامی متبرکه عکس تبلیغاتی شما باشد (ببخشید که زیادی صریح شد).دوما اینکه شما چه اصراری دارید که حتما در تبلیغاتتان دعا و آیة الکرسی و ذکر ایام هفته و … بیاورید؟ اگر قصد دارید با این کار به عموم ملت تفهیم بفرمائید که شما اهل این جور چیزها هم هستید و کلا آدم خوب و متدین و مومنی هستید، برای اثبات این کار راههای عاقلانه تری هم وجود دارد؛ اولا در دوما این که تائید صلاحیت شما از طرف شورای نگهبان تا اندازه ای(لااقل به همان اندازه ای که لازم دارید) موید این مطلب است(هر چند تبلیغات قبل تر از همه چیز شروع شده) دوما در دوما اینکه ” کونوا دعاة الناس بغیر السنتکم( و تبلیغاتکم و کارت و تراکتکم)". شما سابقه ی خودتان را شفاف و صادقانه برای ما ملت بیان بفرمائید، آنقدر عقل تو کله ی مبارکمان مانده که تشخیص بدهیم چی به چیه؟
در آخر:چطور می شود به کسانی اعتماد کنی و به عنوان نمایندگان خودت به مجلس بفرستی که قانون بنویسند و بر اجرایش نظارت بکنند اما خود به قانون احترام نگذارند؟ این در مکتب اسلام است که انجام به تکلیف در هر حالت مساوی با پیروزی است؛ به قول شهید همت ” چه بکشیم و چه کشته شویم، پیروزیم” چرا؟ چون عمل به تکلیف می کردند. پس سوال دوم اینکه اگر هدف از شرکت در انتخابات خدمت رسانی است، چه اصراری در پیروزی در آن است؟ آنهم به هر قیمتی؟!
و سوال سوم و آخرم اینکه؛ به نظر شما کسی با «دیکتاتوری تبلیغات» حاکم بر انتخابات، آیا می تواند قانونی عمل کند و در انتخابات رای بیاورد؟ اگر نه پس چرا قوه قانون گذاری فکری به این وضعیت نمی کند و اگر آری پس چرا این شیوه اینقدر غریب است؟
حكمت433: پايان لذت ها و بر جاي ماندن تلخي ها را به ياد آوريد.
پروانه رامیان