مدرسه علمیه الزهرا (س)  نصر تهران

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

نه دی

رهبر انقلاب: روزهای سال، به طور طبیعی و به خودی خود همه مثل همند؛ این انسانها هستند، این اراده‌‌‌‌‌ها و مجاهدتهاست که یک روزی را از میان روزهای دیگر برمیکشد و آن را مشخص میکند، متمایز میکند، متفاوت میکند و مثل یک پرچمی نگه میدارد تا راهنمای دیگران باشد. روز عاشورا - دهم محرم - فی نفسه با روزهای دیگر فرقی ندارد؛ این حسین بن علی (علیه السّلام) است که به این روز جان میدهد، معنا میدهد. روز نهم دىِ امسال هم از همین قبیل است. این مردمند که ناگهان با یک حرکت روز نهم دی را هم متمایز میکنند. ١٣٨٨/١٠/١٩

‌‌

نگاهی نو به زندگی

06 اردیبهشت 1392 توسط الزهرا (س) نصر

تا به حال شده از خودتان بپرسید این سبک زندگی‌ای که ما داریم یا درباره‌اش دائماً داریم می‌شنویم، واقعاً سبک زندگیِ اسلامی است یا اصلاً زندگی اسلامی یک چیزی بوده که در گذر زمان الان به این شکل درآمده و به دست ما رسیده است؟

خیلی از ما، خصوصاً تا ابتدای سنین جوانی، آنچه را که به عنوان شریعت شنیده‌ایم باور کرده‌ایم و آن‌قدر آن را مسلّم می‌انگاریم که صورت دیگری برایش متصور نیستیم و گه‌گاه که از گوشه و کنار می‌شنویم که بعضی از مؤلفه‌های این سبک زندگیِ دینی در واقع هیچ ریشهٔ اسلامی ندارد، اگر گوینده‌اش را به خاطر گفتنِ چیزی که خلاف باورهای چند ساله‌مان بوده تکفیر نکنیم، بی‌شک دهان‌مان مقادیر هنگفتی باز می‌ماند از تعجب.

شاید باور نکنیم، اما بخشی از شکافی که امروز بین مذهبی‌ترها و آن‌ها که کم‌تر مقیدند ایجاد شده، و همین‌طور بخشی از تن‌ندادن‌های ما جوان‌ترها به بعضی از دستورات دینی، نتیجهٔ همین خلطی است که بین احکام شرعیِ مسلّم و صادر شده از معصومین(ع)، و بدعت‌های ساخته شده توسط غیرمعصومین شده است.

مثلاً زیاد دیده‌ایم که همسرها، پدرها و برادرهای مذهبی‌تر روی افشا و اظهارِ نامِ همسران، دخترها و خواهرهایشان در حضور نامحرم حساسیت دارند و این را یک جور مسئلهٔ ناموسی تلقّی می‌کنند. در حالی‌که شنیده‌ایم که پیامبر اسلام(ص) از دختر گرامی‌شان، حضرت زهرا(س) که گل سرسبد زنان بهشتی‌اند، در حضور اصحاب با نامِ ایشان، یعنی «فاطمه» یاد می‌کردند و یا همسرشان را با نام حمیرا، یعنی گل سرخ، خطاب می‌کردند. مقایسهٔ بین این لفظ، یعنی «گل سرخ» با لفظی که هنوز هم در بین بعضی خانواده‌ها متداول است، مثلِ «عیال»، «خانه» و «بچه‌ها»، آدم را به فکر وامی‌دارد که این همه تفاوت از کجا ناشی شده است؟ آدم متحیّر می‌ماند که چطور ما که مسلمان‌ایم، از پیامبرمان پیش افتاده‌ایم و گویی کاتولیک‌تر از پاپ شده‌ایم.

این که منشأ این نوع تعصب به گفتهٔ برخی، خلیفهٔ دوم، یعنی عمر، بوده یا از بسترهای تاریخی دیگری ناشی شده است، زیاد فرقی نمی‌کند؛ مهم این است که حرف یا گفتار بعضی از مسلمانان، از سنتِ پیامبرِ اسلام(ص) پیشی گرفته و آنچنان بین ما شایع شده است که حتی به ذهن‌مان هم خطور نمی‌کند که شاید این یک «بدعت» باشد و نه جزئی از شریعت.

و یا نگاه کنید به رسمی که احتمالاً بقایای تعصبات کور گذشتگان بوده و هنوز در بعضی از خانواده‌ها به قوت خود باقی است؛ رسم و روشی که در آن پدر خانواده از ابراز محبت به اعضای خانواده امتناع می‌ورزد و یا برادر و خواهر نسبت به اظهار علاقه و تحسین موفقیت‌ها و نقاط مثبت یکدیگر گاه بی‌تفاوت‌اند.

این رفتار و عادت که به غلط، به اسم شرم و حیا جای خود را در خانواده‌ها باز کرده است لطمه‌های زیادی به بنیان خانواده و سلامت اجتماع وارد کرده است. خانواده‌ای که در آن پدر از ابراز علاقه به دختر و پسرش غافل است و زیبایی‌ها و ظرافت‌های دختر در آن دیده نشده، مورد تأیید و تحسین قرار نمی‌گیرد، یا فرزندان بعد از عبور از سال‌های کودکی از درک گرمای آغوشِ پدر بی‌نصیب می‌مانند و یا به اشتباه، به اسم تربیت و تعصب و حتی گاه دین، دختر از خودنمایی‌های مشروع در خانه محروم می‌گردد، می‌تواند مقدماتِ خودنمایی دختر و جلب محبت وی را در خارج از خانه مهیا کند.

کیفیت روابط محارم با یکدیگر جایگاه مهمی در شکل‌گیری شخصیت فرد دارد. دختر به حمایت مردان خانواده‌اش، اعم از پدر و برادر و حتی دایی و عمو، نیاز دارد. او نیاز دارد که یک مرد از زیبایی‌هایش تعریف کند، از مدل موهایش، از لباسی که امروز به تن کرده است، از خلقیاتش، از هنرش، از رفتارهایش. او نیاز دارد که از طرف یک مرد محبت و علاقه دریافت کند؛ و اگر همهٔ این‌ها در خانواده و توسط محارمش تأمین نشود، به ناچار و به اشتباه به دنبال راه دیگری برای جلب این محبت و تأمین این خواسته‌ها برمی‌آید. خودنمایی در خیابان، در دانشگاه و در مراکز عمومی یکی از این راه‌هاست که خیلی اوقات ریشه در اشتباهات رفتاری و بی‌توجهی پدر و برادر آن دختر نسبت به او دارد.

یک پسر هم نیازمند دریافت محبت از پدر و مادر و خواهر است، نیاز دارد که قابلیت‌هایش دیده شده و مورد تحسین قرار بگیرد، نیاز دارد به اعتماد خانواده نسبت به خود و مسئولیت‌هایی که به عهده می‌گیرد. و اگر همهٔ این‌ها از سوی خانواده تأمین نگردد جایی غیر از خانواده به دنبال آن خواهد بود.

مهربانی و محبت در سیرهٔ پیامبر(ص) و اهل‌بیت پیامبر اسلام(ع) از نکات برجسته و انکار نکردنی است. از محبت بین اهل بیت و فرزندان‌شان، محبت بین اهل‌بیت و والدین و سرپرستان‌شان، محبت بین خواهر و برادران از خاندان رسول(ص) و محبت بین اهل بیت و همسران‌شان، نمونه‌های متعددی در تاریخ اسلام وجود دارد و به وفور مصادیق ابراز علاقه میان آنان گزارش شده است. ابراز علاقهٔ پیامبر اکرم نسبت به دخترشان، فاطمه‌زهرا(س) در عصری که با به خاک‌سپاری نوزادانِ دختر به استقبالِ تولدشان می‌رفتند، چنان فراوان و چنان باشکوه است که آدم از شنیدنش دلش غنج می‌رود.

درست است که پدران ما پیامبر نیستند و دختران ما فاطمهٔ زهرا، اما مسلمانی و تلبّس به لباسِ دین و مذهبی که محمد(ص) طلایه‌دار آن است، ما را به تمسک از سیرهٔ آن حضرت مکلّف می‌کند. اما چقدر روابط ما در خانواده، رنگ‌گرفته از سیرهٔ نبوی است؟

توجه جنسِ زن و مرد از میان محارم، مثل توجه پدر به دختر، خواهر و برادر به هم، مادر و پسر و حتی عمو و دایی و خاله و عمه به دخترها و پسرهای خواهرزاده و برادرزاده‌ها، از موضوعاتِ مهم در شکل‌گیری شخصیت و شناخت خوب و بی‌ضرر از جنس مخالف و تحکیم‌بخش بنیان خانواده‌هاست که بسیار مورد غفلت واقع شده است.

کمی که به زندگی‌های‌مان دقیق‌تر شویم، نمونهٔ این نوع افراط و تفریط‌ها را می‌توانیم ببینیم. افراط‌هایی که بی‌ضرر یا کم‌ضرر نیستند و بعضاً موجب همان شکاف‌هایی شده‌اند که پیش‌تر گفته شد.

بقلم بانو خسروی

 1 نظر

از بین آن کشکول ، معــماریــ َ ـش با من !

05 اردیبهشت 1392 توسط الزهرا (س) نصر

پیشانی نوشت : با تاخیر ؛ برای ِ روز ِ معمــار .. /.


بسم الله الرحمن الرحیم

خدمت ِ ذی شرافت ِ جناب ِ مستطاب بهاءالدین محمد بن‏ حسین عاملی * ان شاء الله روح ِ عالی قرین ِ رحمت الهی و همجوار ِ خوان ِ کرم ِ اهل بیت -علیهما السلام – باشد . به عرض ِ عالی می رساند ، در روزگاری که ما حیات میکنیم و شکر خدا را . میلاد ِ مبارک و مسعود ِ شما را در روزشمار ها چنین نوشته اند : «روز بزرگداشت شیخ بهایی؛ روز معمار» حالا بماند که شما عالم ـید و فقیه ــید و شاعر ـید و ریاضی ـدان و منجــم و الــخ !

حالا این کمترین تنها به آن وجه که به خویش قریب تر است و همان مهرازیست** بسنده میکنم . شرمگینم تا بگویم از معماری این روزگاران . در شهر و دیار ما عده ای انسان که به «بساز و بفروش» شهره هستند کار را به دست گرفته اند . ودانش آموخته گان این فن و هنر – همچون بنده ی حقیر – با وجود چهار سال درس خواندن و پاس کردن واحد های بی شمار و تبریک این روز بهم که « به به معـــمار روزت مبارک!» آنی نشده اند که باید لیکن بادی به غبغب انداخته و خیال میکنند خیلی تافته ی جدا بافته اند !

در دول خارجی نیز ، هیولاهای ِ بی شاخ و دمی را طراحی میکنند و با اسم « های تک» و « دیکانستراکشن» به خورد خلق الله میدهد که خیلی به مزاج بنده حقیر خوش همی نمیآید . ترجیحم نزدیک تر است به آن چه شما مهرازی کرده اید هرچند هوش ِ طراحی مهندسی ِ آن گرمابه معروف و منارجنبان و شهر نجف آباد و دیگر شاهکارهایتان را نداشته باشم .

و غبطه عظیم من به شما همان نگین فاخر ِ کارنامه ی ِ معماری تان است . بارگاه ملکوتی و عرفانی امام ِ هشتم السطان اباالحسن علی ابن موسی الرضا -علیه السلام -که اگر معماری در هر عصری نکرده باشد چنین کاری را برای ِ امام ِ خویش کم گذاشته است از علم و هنر و معرفتش به ولایت .

حالا در عصر ِ غیبت ِ نور ِ دیدمان و قوت قلبمان حضرت مهدی –روحی لک الفداء- هنوز هم قبر مادرشان بی نشان است و سایه اندازی نیست بر مزار بی نشان بانو و 4 اماممان . که غم ِ شیعه هنوز پابرجاست . لیکن از این جهت مصدع اوقات شریفتان شدم که اگر حقیر در روز بزرگداشت شما در مقام معمار خیلی خوش خوشانم می شود و احساس ِ کار درستی دارم باید که برای ِ روز آمدن ِ موعود ِ وعده داده شده مان ، دستم پر باشد و شرمم نشود که بگویم چند سال بی جهت علم و فن معماری را خوانده م و فکرم به سمت بارگاهی برای ِ بقیع نرفته است .

خواستم  بگویم شما که در این راه ِ طرح زده اید و نقش کشیده اید و اذن گرفته اید برای ِ ما هم دعا کنید که تکلیف را بر گردن خویش حس میکنیم ولیکن بی اذن آن بزرگواران ِ نمیتوان خطی را بر خطی کشید و طرح زد . باشد که بر جریده ی عالم ثبت شود خاکساری ِ مان با نگاهشان .

 

13جمادی الثانی سنه 1434

-ز.عین-

 نظر دهید »

پـیـرهـن چـآک و غَـزل خـوآن و صـُراحـی در دَسـت .. /

04 اردیبهشت 1392 توسط الزهرا (س) نصر

 

با توپ ِ پر آمده بودم که عریضه ای بنویسم در شکایت از نود و یکی که دارد آخرین نفس هایش را می کشد . از تمام روزهای سختی که بر من و خانواده ام گذشت . از آن شب ِ قدر ِ کذایی که بابا همه مان را جمع کرد و گفت از تصمیمیش که جز با زینبی عمل کردن توان ماندن برایمان نمیگذاشت. از روزهای سختی که بغض هایمان را قورت می دادیم و مردانه به دیدارش میرفتیم . از روزهای سختی که بر پاره ی ِ تنمان در غربت گذشت کیلومترها دورتر از ما .. از .. از ..

                           

باور بکن نود و یک که این ها قطره ای از دریای ِ روزهایت هم نیست. ننوشتم که ناشکری کنم خدایم را ، یا جفا بدانم امتحان هایش را . نوشتم تا بگویم که گذشت . که هرچند سخت ، نود و یک دارد می رود ، دارد جان میدهد و روح ِ آن روزهای سخت ما را صیقل داده است که هنوز کار داریم تا صاف و شفاف شویم و راضیا برضائک … اصلا همین که نود و یک با خبر ِ خوب ِ در راه بودن ِ فرزند عزیز تر از جان ِ برادرم رو به پایان است به همه آن روزهای سخت می ارزد اصلا همین که قرار است تا چند ساعت دیگر وقتی صلاة ظهر را در حرم امام الرئوف میخوانم و قبل از به پایان رسیدن ِ نود و یک پرونده اش را برای ِ همیشه در پیشگاه امام الرئوف با همه ی ِ روسیاهی ام می بندم یعنی آن روزهایی که در کشاکش آزمون های الهی می شکستم ، می ایستادم ، اشک می شدم و حتی بعضی وقت هایش را به اصرار در بی راهه می گذراندم نگاه ِ شان را داشته ام که اگر نبودند ما را هم توانی نبود برای ِ ادامه ی ِ راه … پس بودنتان را شکر که در نود و یک بار سومیست که قرار است لوحِ سیاه ِ دل ِ در گل مانده ام را با نگاهتان غبار روبی کنید و دلم را قرص تر ، به آن وعده آمدنتان در آن سه لحظه سخت تر از تمام ِ سختی های نود و یک … برای ِ نود و دویی بهتر همین نگاه شما مارا بس و کودکی که می آید و امامی که آمدنش امید ِ تلاش ماست برای ِ بهتر شدن… دلم دخیل ِ همه ی ِ خوبی هایتان یااباالجواد … دریاب مرا …

 

بقلم زهرا خط تیره

 

 

 نظر دهید »

نگاهی به کتاب «بر جاده‌های آبی سرخ» یا ارادتی و اشارتی به نویسنده

03 اردیبهشت 1392 توسط الزهرا (س) نصر

امروز آخرین جلد از کتاب بر جاده‌های آبی سرخ را تمام کردم. تنها انگیزه‌هایم برای شروعش در شلوغی روزهای عید، آذینِ جلد کتاب، به نامِ نادر ابراهیمی بود و بعد «بر اساس زندگی میرمهنای دُغابی».
                                                                                                                 
نادر ابراهیمی نویسنده‌ای بود که برای نوشته‌هایش به معنای واقعی کلام، زمان می‌گذاشت، تحقیق می‌کرد و می‌اندیشید. نادر از آن نویسنده‌هایی نبود که در عرض چند روز کتاب‌هایی را با عنوان نام سالی که هنوز چند روزی از شروعش نگذشته، بنویسند و به چاپ برسانند و منتشر کنند! او حق نویسندگی را به خوبی ادا کرد و رفت…

من که قبل از این، با ادبیات و منشِ نادر ابراهیمی در نگارش کتاب‌هایی هر چند به نام رمان، اما برگرفته از واقعیت، به واسطهٔ کتاب‌های سه دیدار (شرح زندگانی حضرت امام خمینی)، مردی در تبعید ابدی (شرح زندگانی ملاصدرای شیرازی) و آتش بدون دود (واقعیتی اسطوره‌سان از سرزمین ترکمن) آشنا شده بودم، در خواندنِ کتاب دیگری از او در شرح زندگی‌نامهٔ بزرگ‌مردی دیگر، تردیدی به خود راه ندادم.

بر جاده‌های آبی سرخ، بیش از پیش شخصیت فکور، مسلمان، وطن‌پرست، مهربان و اخلاق‌مدار خودِ نویسنده را برملا می‌کند. از نظر من، شخصیت نادر در جای‌جای کتاب‌هایش به وضوح قابل رؤیت است و توصیفش از قهرمانانی چون میرمهنا، بیش از آن، توصیفی است از شخصیت خود او.

بدون ‌شک مکالمه‌های میان میرمهنا و پیروانش، مکالمات ذهنی میرمهنا با خودش، گفت‌وگوهای او با همسرش، سلیمه، و مناجات‌های در خلوتِ میرمهنا که دو قرن پیش می‌زیسته است، به صورت مکتوب در جایی ضبط نشده و یا اگر شده باشد، به این تفصیل که در کتاب آمده، موجود نبوده است که بگوییم نادر همه را عیناً از تاریخ مکتوب و از واقعیت گرفته (چنان که خود در ابتدای کتابش نیز به این تصریح کرده است) و اغلب آن‌ها، خاصه مناجات‌ها و بعضی گفت‌وگوهای خصوصی یا نیمه‌خصوصی شخصیت‌ها، توصیفات ذهنی و قدرتمند نویسنده است که پرده از شخصیت ستودنی او برمی‌دارد.

نادر ابراهیمی، علاوه بر این که نویسنده‌ای است شاعر، مؤمنی است عارف، بسیار مهربان و نوع‌دوست، شیفتهٔ آب و خاکِ جای‌جای وطنش و البته بسیار صبور، چنانکه برای تحقیق و نگارش برخی آثارش بیست سال زمان صرف کرده است.

کمی از نویسنده که بگذریم و به نوشته بپردازیم، مبهوت می‌مانیم در جوانمردی و همت تمام جوانمردانِ نام‌دار و گم‌نامِ وطن‌مان در سراسر تاریخ حیاتش، که تاریخ‌نویسانِ مزدور دربار، یا تاریخ به ما هو تاریخ و با تمام فراز و نشیبش، در ابلاغ جان‌فشانی‌ها و فداکاری‌های حیرت‌انگیزشان در دفاع از دین و سرزمین، کوتاهی کردند و ما را در زندگی رؤیاگونه‌مان تنها رها کردند تا بی‌هیچ عنایتی به آنچه که بر سر وطن و هم‌وطنان‌مان آمده، بخوریم، بخوابیم، بخندیم و بیش از همهٔ این‌ها غُر بزنیم و ناراضی باشیم…

در این کتاب، بیش از هر چیز، شکل و شیوهٔ مناجات‌های خالصانهٔ میرمهنا که آفریدهٔ نادر ابراهیمی است، من را شیفته و شیدا کرد… توصیف کردنی نیست، خواندنی است. بخوانید تا چگونگی احوالم را بدانید!

بر جاده‌های آبی سرخ، شرح دلاوری‌های میرمهنا دُغابی و اهالی شهر او، ریگ، در جنوب کشور و در دفاع از آب و سپس خاک میهن است از دستبرد بیگانگی از هر نژاد: انگلیسی، هلندی، عثمانی، عربی، فرانسوی، پرتغالی و … و در کنار آن گریزهایی به مناسبت، به اوضاع آشفتهٔ آن زمانِ کشور و سلطهٔ شاهرخ‌میرزای افشار و کریم‌خان زند و محمدحسن‌خان قاجار و … بر پاره‌هایی از «مملکت چهل تکه»ی آن روزِ ایران.

این کتاب در سه جلد (و در قالب پنج کتاب یا فصل)، توسط انتشارات روزبهان به چاپ رسیده است.

بقلم بانو خسروی

 1 نظر

ضرورت کار فرهنگی بر روی مجموعه‌های فرهنگی

02 اردیبهشت 1392 توسط الزهرا (س) نصر

چند سال است که زندگی‌ام با کارها و دغدغه‌های فرهنگی عجین شده است. دغدغه‌هایی که در بعضی از سال‌های عمرم سهم بیشتری در زندگی روزانه‌ام داشته و در بعضی سال‌ها کمی تحت الشعاع سایر فعالیت‌هایم قرار گرفته است. در تمام این مدت انواع مختلفی از کارهای فرهنگی را تجربه کرده‌ام و با گروه‌های مختلفی همکاری داشته‌ام. چیزی که در این میان و خصوصاً در سال‌های اخیر زیاد به چشمم می‌آید، غیر از مدیریت ناموفق و کارهای غیرمهندسی شده که قبلاً در اینجا ازشان حرف زده‌ام، بحث حساب و کتاب مالی در مؤسسات فرهنگی است.
                                                     
دو مشکلِ حساب‌و‌کتابی
مشکل عمده، دیرکرد در پرداختی‌هاست. این مسئله که علتش یا کمبود بودجه است یا عدم مدیریت صحیح مالی، گریبانگیر نود درصد از مراکز فرهنگی است. (البته در این یکی دو سال اخیر به دلیل مشکلات اقتصادی کشور، این مشکل گریبانگیر خیلی از مراکز دیگر هم شده است). این مسئله زمانی تبدیل به معضل می‌شود که همراه شود با بدقولی مسئول یا مسئولین مربوطه در پرداخت حق الزحمه وقتی که از قبل زمان پرداخت را اعلام کرده‌اند. حتی از نظر من این‌ها از آن دسته مراکزی که زمان پرداخت‌شان ابداً مشخص نیست، بسیار غیرقابل‌تحمل‌ترند. (در واقع یکی از مشکلات من با یکی از همین مؤسسات، بدقولی مسئول حسابداری بود که هر بار قول یک هفته بعد را می‌داد و هر بار هم این اتفاق نمی‌افتاد. در حالی که اگر از همان ابتدا گفته بود برو سال دیگر بیا، راحت‌تر با این قضیه کنار می‌آمدم.)

بدقولی در این مراکز در حالی رخ می‌دهد که در اسلام نسبت به آن بسیار سفارش شده است، تا آنجا که خوش‌قولی را یکی از نشانه‌های ایمان برشمرده‌اند. در سوره اسراء (آیه ۱۷) خدا می‌فرماید: «به عهدتان وفا کنید که در قیامت از عهودتان سؤال خواهد شد» و جالب است که در توصیف رذایل قوم یهود، یکی از مواردی که مکرر در قرآن به آن اشاره شده است، عادت آن‌ها بر بدقولی و شکستن عهد و پیمان است.
    
                                                                                                   

مشکل دوم: پرداخت حق الزحمه‌های غیرمنصفانه است. مراکز فرهنگی در این مورد دو دسته‌اند؛ آن‌هایی که به دلیل کمبود بودجه توانایی پرداخت حق الزحمه‌های متناسب با کارها و وظایف را ندارند، و آن‌هایی که علی‌رغم توان مالی، سهم بسیار ناچیزی را به نیروها اختصاص داده و سهم بیشتر را برای مؤسسه (نمی‌گویم خودشان!) برمی‌دارند. برای دستهٔ اول که جز دست به دعا شدن جهت برکت مال و بودجه کاری نمی‌شود کرد؛ اما دستهٔ دوم را می‌توان یکی از مشکلات جامعه فرهنگی برشمرد که اعتماد نیروهای مشتاق را به مجموعه‌های فرهنگی بسیار خدشه‌دار می‌کنند.


مثلاً چی؟
به طور مثال مدت دو سال در مؤسسه‌ای فعالیت می‌کردم که بیشتر نقش یک واسطه داشت؛ یعنی سفارش کار را از ارگان‌ها یا شرکت‌ها و مؤسسات دیگر می‌گرفت و آن‌ها را برای انجام شدن به افرادی که در دسترس داشت می‌سپرد. در اواخر دورهٔ همکاری متوجه شدم بخشی از کارهایی که نیروها بدون دریافت حق الزحمه برایشان انجام داده‌اند، در واقع پروژه‌هایی بوده‌اند که آن مؤسسه بابت‌شان مبالغی را از کارفرمای اصلی دریافت کرده بوده است. در یک مورد برای یک کار پژوهشی، دو میلیون تومان دریافت کرده بودند که سهم نیروی پژوهش‌گر از این کار، صفر تومان بود. بله صفر تومان! (طبیعی است که آن نیرو هم مثل ما تازه‌کار بود و فکرش معطوف به کارهایی برای خدا بود، بنابراین در مخیله‌اش هم نمی‌گنجید که کارش حق الزحمه‌ای معادل دو میلیون تومان داشته باشد و …)

یا در بعضی موارد متوجه شدیم که حق واسطه‌گری‌ای که این مؤسسه بابت بعضی سفارش‌ها برداشت می‌کند، حدود پنجاه درصد از کل حق الزحمه بوده است. طوری که وقتی یکی از دوستان برای کاری که با واسطهٔ این مؤسسه انجام می‌شد، ماهیانه سیصدهزار تومان دریافت می‌کرد، بعد از واگذاری کار به خود ایشان و حذف واسطه، همین کار، حقوقی معادل ۶۰۰ هزار تومان در ماه برای ایشان دربر داشت.

به این مواردِ مؤسسهٔ مذکور، اضافه کنید بعضی حق الزحمه‌هایی که به بهانه‌های گوناگون و یا بدون هیچ بهانه‌ای پرداخت نشد.


یک مثال دیگر
یا به عنوان نمونه‌ای دیگر، همکاری جسته‌وگریخته‌ای با یکی از نشریات الکترونیکی داشتم که حق التحریر نویسنده‌ها، به «بهانهٔ» کمبود بودجه، یک سال بعد پرداخت شد!


و آخرین مثال از همین امروز
امروز روز انفصال کامل‌ام از یک مجموعهٔ دیگر بود که تازگی‌ها قصد پیوستن به آن را داشتم. قرار بود بخشی از کارهای پژوهشی این مجموعه را -که از قضا وابسته به یکی از ارگان‌های مهم کشور است- در زمینه‌ٔ بعضی از موضوعات فرهنگی به عهده بگیرم. در اولین جلسهٔ معارفه متوجه کار غیرمهندسی و وجود نیروهایی کاملاً غیرمتخصص در مجموعه شدم. با این حال فکر کردم چون حضور دائمی در آن مجموعه ندارم، بهتر است وظایف محولهٔ خودم را انجام دهم و به بخش‌های دیگر، هیچ کاری نداشته باشم. اولین پروژه را تحویل گرفتم و بعد از یک یا دو هفته تحویل دادم. قبل از تحویل گرفتن پروژه، حق الزحمهٔ مشخص شده برای کار من، با توجه به مقطع تحصیلی و نوع کاری که انجام خواهم داد، بین ساعتی ۵۰۰۰ تا ۷۰۰۰ تومان اعلام شد که البته برای این مقطع کم بود، اما چون امکان انجام کار به طور غیرحضوری میسر بود، قبول کردم.

مدیر پروژه که آشناییِ قبلی با من نداشت، بعد از رؤیت اولین کارم بسیار از آن ابراز رضایت کرد و حتی نظم و ترتیب و دسته‌بندی کار برایش جالب و جدید بود. بعد از تحویل کار، ساعات کاری و شماره حسابم را درخواست کرد. و من در عجب بودم از این سرعت عملی که در پرداخت‌ها قرار است اتفاق بیفتد. ساعت کاری‌ام پنج ساعت بود و وقتی این را به مدیر ابلاغ کردم، با تعجب پرسید: «چقدر؟» گفتم: «پنج ساعت». ایشان که ظاهراً از انجام کاری با این کیفیت در عرض پنج ساعت تعجب کرده بود، بار دیگر سؤال کرد: «پنج یا پنجاه؟» گفتم« «پنج ساعت». کمی بعد اطلاع داد که «حُسنِ انجام کار هم برایت منظور می‌کنم و ده ساعت کاری برایت می‌زنم».

با این حساب باید اولین حق الزحمه‌ام در این مرکز، حداقل ۵۰ هزار تومان می‌بود؛ یعنی همان ساعتی ۵ هزار. حدود یک هفته بعد متوجه شدم که مبلغ ۳۲ هزار تومان به حسابم واریز شده و از آنجا که این مبلغ هیچ تناسبی با آنچه که مدیر مذکور گفته بود نداشت، بعید می‌دانستم از طرف همان مرکز باشد. با این حال از مدیر مربوطه پرسیدم. قرار شد ایشان بعد از سؤال از مسئول حسابداری نتیجه را به اطلاع بنده برساند. بعد از دو هفته که دیدم خبری از مدیر پروژه نشد، مجدداً با ارسال یک پیامک از ایشان در این‌باره پرسیدم. جوابی که داد این بود: «اشتباه کرده بودن. مبلغ ۱۰ هزار تومن براتون واریز می‌شود» و بلافاصله در پیغامی دیگر تأکید کرده بود: «البته اگر هم واریز نشد چیزی از حق شما ضایع نگردیده. چون اضافی ساعت تشویقی بود… البته واریز می‌شود»!

و من مدتی مات ماندم در جوابِ حق‌به‌جانبی که از طرف ایشان دریافت کرده بودم. از یک طرف به خاطر مبلغِ به اصطلاحِ خودش «تشویقی»، چنین منّتی بر سر من گذاشته شده بود، و از طرفی آن مبلغ ۳۲ هزار تومان به‌اضافهٔ این ده تومانِ وعده داده شده، روی هم به حداقلِ مبلغ توافقی هم نمی‌رسید. مدت چند دقیقه دائم از خودم می‌پرسیدم پس تکلیف قول و قرار و وعده در کار مسلمانان چه می‌شود؟ اگر مبلغ مثلاً تشویقی قرار است به خاطر حُسن انجام کار داده شود، دیگر چه منّتی بر سر انجام‌دهنده‌ش است؟ و اگر قرار نیست داده شود، چرا از اول وعده‌اش را می‌دهند؟ چرا اگر ساعتی ۵۰۰۰ تومان قرارداد شفاهی می‌بندند، در هنگام پرداخت به ساعتی ۴۲۰۰ تومان تقلیل‌ش می‌دهند؟


بله دیگر! بیچاره کارِ فرهنگی!
آدم واقعا می‌ماند در کار یک عده بچه مسلمان که در کسوت فرهنگ و فعالیت فرهنگی کمترین اصول اخلاقی را هم زیر پا می‌گذارند. و بعد ما انگشت به دهان می‌مانیم که با این همه فعالِ -مثلاً- فرهنگی، چرا کَشتیِ فرهنگی کشورمان هر روز دارد فروتر می‌رود. وقتی در میان سکان‌داران امور فرهنگی ما، بچه مذهبی‌ها و طلبه‌هایی پیدا می‌شوند که حتی پای‌بند به پایه‌های سادهٔ اخلاقیات هم نیستند، طبیعی است که فرهنگ در کشورمان، همین مسیر موازیِ رو به همه‌جا و هیچ‌کجا را خواهد پیمود. وقتی کار را دستِ هر آدمِ نابلدِ آموزش ندیده، فقط به اعتبار ریش یا چادرش بسپاریم، نتیجه‌اش می‌شود همین هزینه‌های هنگفتی که آب می‌شود می‌رود در شکم بعضی‌ها و از قِبَلش نیروی انتظامی سربرمی‌آورد که می‌خواهد به زورِ بگیروببند و تحقیر کردن، حیا را بنشاند در جان دختران و پسران‌مان و فرهنگ را سر و سامان دهد.

 .

برای این که باز یک عده که متن را بی‌دقت می‌خوانند، نیایند بگویند اگر تو چند تا مرکز این طوری دیدی، دلیل نمی‌شود که همه‌شان این طور باشند و همه را با هم زیر سؤال ببری؛ پیشاپیش عرض می‌کنم که بله! صددرصد قبول دارم و مطلب فوق را صریحاً به «بعضی» از مؤسسات و مراکز فرهنگی نسبت داده‌ام، نه همه‌شان. و بعد برای مثال خدمت‌شان عرض می‌کنم که:

در میان تمام این مجموعه‌ها و گروه‌های فرهنگی، تنها مجموعه‌هایی که از کار کردن باهاشان «کمال» رضایت را داشته‌ام، یکی مرکز فرهنگی پژوهشی زنان بود که در آن، هم کار به درستی و روشنی تعریف شده بود و هم سردبیر مربوطه آگاه به کار بود و در حکم راهنما و مشاور، و هم در پرداخت‌ها بسیار بسیار خوش‌قول برخورد کردند… مجموعهٔ دیگری که افتخار همکاری با آن را دارم، یک گروه چند نفرهٔ بسیار صمیمی و مخلص و بادغدغه است که کارش تهیهٔ نشریهٔ داخلی کانون فرهنگی رهپویان وصال است و اتفاقاً -تا آنجا که می‌دانم- چیزی به عنوان حق‌التحریر نصیب هیئت تحریریه‌اش نمی‌شود، اما صمیمیت گروه و نحوهٔ برخوردِ بسیار عالی سردبیر، اشتیاق و انگیزهٔ همراهی با گروه را در سطح عالی حفظ کرده است.

بقلم کوثرانه

 2 نظر
  • 1
  • ...
  • 483
  • 484
  • 485
  • ...
  • 486
  • ...
  • 487
  • 488
  • 489
  • ...
  • 490
  • ...
  • 491
  • 492
  • 493
  • ...
  • 734

.

ذکر روزهای هفته

مدرسه علمیه الزهرا (س) نصر تهران

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • اهل بيت عليهم السلام
    • امام اولمان را بشناسیم
  • توصيه هاي تربيتي
    • در محضر استاد
    • نکات تفسیری
  • اسماء الله الحسنی
  • فاطمیه
  • نکته های قرآنی
  • دعا و نیایش
  • سبک زندگی
    • شهدا
    • امام خمینی (ره)
    • شناخت پیامبران
      • سفرنامه مکه
    • زندگی به سبک شهدا
    • فرهنگی
  • در محضر استاد
    • بیانات امام خامنه ای
      • اخبار مدرسه
    • در محضر رهبری
    • سلسله مباحث حیا در بُعد تربیتی
  • نکات خانه داری
  • نکته های ناب
  • در محضر اهل بیت
  • کلام امام
  • احکام
  • سلامتی
  • ماه خدا
  • اخبار
    • معرفی امامزاده های ایران
      • محرم نوشت ها
        • دلنوشت های طلاب
          • آموزش آشپزی
          • ویژه نوشته های دهه فجر
          • خوش نوشته
        • توصیه های سلامتی
      • نکته های جالب
  • محرم
  • پژوهش
    • مستوره آفرینش ( بیانات رهبری در باره زن و خانواده )
    • فناوری اطلاعات
    • پژوهش ها و تحقیقات پایانی طلاب
    • مقاله نویسی
    • مقالات مفید
  • مسابقات پژوهشی

جستجو

  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس