صفر نوشت 20
…عظمت این مسئله در چهرهی خود اباعبدالله الحسین علیهالسّلام دیده میشود. در مورد اصحاب ايشان، از امام صادق علیهالسّلام روایت شده است: اصحاب پدر یا جدّ بزرگوارم اباعبدالله الحسین علیهالسّلام، اَلَم حدید را مس نكردند. یعنی درد شمشیرها و تیغهایی كه بر بدنشان فرود میآمد و به وجودشان آسیب میزد را اصلاً احساس نكردند.
شاهد دیگر بر این مسئله، داستان دست بریدن زنان دربار مصر در آن صحنهای است كه یوسف بر آنها پدیدار شد و آنها اصلاً درد بریدهشدن دستهایشان را احساس نكردند… و طبیعتاً وقتی كه آنها با دیدن یوسف مصر، درد بریدهشدن دستها را احساس نكردند، اصحاب اباعبدالله علیهالسّلام با دیدن یوسف زهرای اطهر سلاماللهعليها و یوسف صحنهی كربلا كه خود یوسفآفرین است و هر نگاهش یوسف میآفریند، چگونه ممكن است دیگر درد تیغ و تیر را احساس كنند؟
در واقع آنها، از خود بیخود بودند. به قول عرفا در حال مَحْوْ بودند. در حال محو، دیگر هیچ احساسی به انسان دست نمیدهد. این چیز عجیبی نیست و برای هر كسی ممكن است اتّفاق افتاده باشد. وقتی كه فرد در یك موضوع خاص كه ممكن است یك موضوع عمیق معنوی باشد، با همهی وجود غرق شود، بسیاری از چیزهای اتّفاقات اطرافش را حس نمیكند. ممكن است آبِ جوش روی بدنش بریزد و اصلاً داغی آن آب را احساس نكند. جالب اینجاست كه حتّی بدنش هم نمیسوزد! انسان وقتی محو موضوعی میشود، حواس ظاهریاش به كلّی از كار میافتد. حال اگر در جذبهی فردی دیگر آن هم اباعبدالله علیهالسّلام قرار گیرد، چطور ممكن است درد تیغ و تیر را احساس كند؟
امّا بالاتر از مرحلهی محو، حالتی است كه به آن صَحْوْ بعد المحو میگویند كه حالت هشیاری بعد از حالت بیخودی و ناهشیاری است. آن هشیاری بعد از ناهشیاری، مربوط به شخص اباعبدالله الحسین علیهالسّلام است و در اینجا عظمت صبر اباعبدالله علیهالسّلام را میتوان دید. اباعبدالله علیهالسّلام مقام جمعالجمعی دارند؛ یعنی آن مقام استغراق تام در بحر وحدت را دارا هستند و در عین حال، در عرصهی كثرت نیز حضور دارند. لذا برخلاف اصحاب كه دردها را احساس نمیكردند، اباعبدالله علیهالسّلام دردها را هم احساس میكردند و آن صبوری و عظمت را از خود نشان میدادند كه امام سجّاد علیهالسّلام فرمودند: هر چه روز عاشورا بالاتر میرفت، هر چه داغها سنگینتر میشد و هر چه شرایط دشوارتر میشد، چهرهی پدرم گلگونتر و شادابتر و زندهتر میشد.
این عظمت اباعبدالله علیهالسّلام را نشان میدهد كه حضرت برخلاف دیگران، تمام آن دردها را هم احساس میكردند و با این وجود، این شكوفایی و بهجت و طراوت را در سیمای خود داشتند. همانطور كه اشاره كردیم كوچكترین نمودی كه حاكی از به پایان رسیدن صبر باشد، در چهرههای عاشورا دیده نشده است. در رویارویی با آن مصائب بسیار سنگین، هرجا كه وجود اصحاب نزدیك به لبریز شدن بود، حضرت آنها را به خود وصل كرده و بلافاصله آرامش را بر وجود آنها حاكم میكردند.
قرآن كریم در آیات آخر سورهی فجر – كه ائمّه میفرمودند: این سوره، سورهی جدّ ما اباعبدالله الحسین علیهالسّلام است و سبب انتصاب این سوره به حضرت نیز همین آیات است- خطاب به اباعبدالله علیهالسّلام، در لحظهای كه حضرت بر خاك افتادند و لحظهی آخر انتقال ایشان از این عالم بود، میفرماید: یا أیتُهَا النّفسُ المُطْمَئِنَّة:[۱] ای نفس مطمئنّه! یعنی ای نفسی كه اقیانوس بیكرانهای هستی كه هیچچیز نمیتواند تو را به تلاطم وادارد و حتّی موجهای عظیم بینظیر تاریخ كه در صحنهی عاشورا برخاسته نیز نمیتواند تو را طوفانی و متلاطم كند؛ تو نفس مطمئنّه هستی؛ نفسی كه آرامِ آرام است و هیچ طوفانی نمیتواند آن را متلاطم كند…
[۱]- سورهی فجر، آیهی ۲۷.
* بخشی از سخنرانی استاد مهدی طيّب در جلسهی اهل ولاء
به کوشش مهتاب ابیان