یک خاطره از استاد محمد تقی جعفری رحمت الله علیه
01 آبان 1390 توسط الزهرا (س) نصر
سال ها پيش، يك بار در تهران باران شديدي آمد كه به سيل تبديل شد و تمام جوي ها را آب گرفت . در خيابان خراسان ، خيابان زيبا، توله هاي يك سگ از سرما و ترس سيل به گوشه اي خزیده بودند و سگ ماده با ترس و اضطراب ، مي رفت و تك تك آن ها را از آب بيرون مي آورد. اين در حالي بود كه با اين سيل شديد، احتمال غرق شدن آن ها زياد بود.
استاد جعفری با ديدن اين صحنه، بي تاب شد و از افرادي كه بي خيال به آن صحنه نگاه مي كردند، خواست جلوي آب را ببندند تا اين ماده سگ بتواند توله هاي خود را از سيل نجات بدهد.
ايشان وقتي ديد مردم بي اعتنا هستند، آن قدر اصرار كرد و داد و فرياد به راه انداخت ، تا اين كه مردم مجبور شدند با يك چوب بزرگ ، مسير آب را منحرف كنند تا ماده سگ بتواند به راحتي توله هاي خود را نجات بدهد.
منبع : سایت استاد جعفری