یک بی نظمی دلنشین
یک بینظمی دلنشین به خانه آمده. از آنشب که از تهرانگردی آمدهایم.
اثر بازار گل و گیاه دیروز صبح هم هست. پارک برای ناهار و شبنشینی خانوادگی. فقط این گلهای فوقالعاده در گلدان سر جایشان هستند. همین.
مختار بودم بین تمیز کردن خانه و پختن مافینهای شکلاتی خوشمزه. روز جمعهای حتماً دومی را انتخاب می کردم.
حالا که میان این شلوغی دل انگیز یک جایی برای نشستن پیدا می کنم میبینم این بینظمی همیشه هم بد نیست. خانهای را نشان میدهد که در آن زندگی در جریان است.
لباسهایی برای مراسم و مکانهای مختلف که با عجله روی هم افتادهاند. کتان قهوهای عمر آمدنش بیشتر است؛ بعد لی؛ بعد آن چهارخانه زرد؛ بعد مانتو قلمکار؛ و کنار اینها کیف منچ و کنترلها.
اینجا چادر سفید گلدار، مخمل مشکی، ابریشم خام سبز-طلایی و ساتن سبز کاهویی. و کنارش چهار کیف برای مقاصد مختلف.
آنجا ….
خلاصه اینکه یک بینظمی منظم در جریان است! یک بینظمی که اگرچه عمرش به یکی دو ساعت آینده نمیرسد اما زیبایی دلنشینی را در خود دارد. مثل میز تحریر بعد از اینکه پروژه یا مقاله یا گزارشت را تمام و ایمیل کرده باشی. یا مثل میز شام وقتی مهمانهای عزیز آمده و رفته باشند و همه چیز به شادی سپری شده باشد.
صبر میکنم آفتاب مهمان تک تک صندلیهای خانه شود، بعد از این بینظمی عکس میگیرم و تازه آنوقت به بهانه نظم برهمش خواهم زد.
در این میان دفتر قدیمیام را گذاشتهام و باید چیزهایی در آن بنویسم. زمان هم ندارم. یعنی کمتر از یک هفته وقت دارم که این هم خوب است و هم بد.
و هنوز نمیدانم انتظار سفر دلنشینتر است یا خود سفر؟!
بقلم بانو جناب