کلیدی به نامِ تسلیم
خیلی پیش میآید که حکمت یک حکم را ندانیم و از چراییاش سر در نیاوریم. اینجور مواقع اگر از بزرگی سؤال کنیم، ما را توصیه میکند به پذیرفتنِ تعبّدی آن حکم (و البته پذیرش تعبّدی همهٔ احکام به طور مطلق؛ چه آنها که از حکمتشان تا حدودی سر در میآوریم و چه آنها که سر در نمیآوریم).
پذیرش تعبّدی یعنی عبدگونه، یعنی از سر بندگی. یعنی که از روی ایمان به خدا و حکیم بودنِ خدا، به مصلحت احکام و دستوراتش اعتماد داشته باشیم و یقین کنیم که در آن کار خیری وجود دارد، گرچه که ممکن است خیریّتش را ندانیم.
این پذیرش تعبّدی، به نظرم یک شاهکلید است در مسیر بندگی که آدم را از خیلی از اشتغالات و درگیریهای بیفایدهٔ ذهنی دور میکند.
یک جایی که خیلی این روحیهٔ تعبّدی میتواند کمک کند، در ایمان به درستی گفتار و رفتار ائمه(ع) است که اگر این ایمان و اعتماد سست باشد، گاهی کار دستِ آدم میدهد. نمونهاش «سلیمان بن صرد خزاعی» است که آنطور که باید خوی تعبّدی پیدا نکرده بود و در مقابلِ پذیرفتنِ صلح از طرف امام حسن(ع)، جسارت کرده بود و امام را «خوارکنندهٔ مؤمنین» خوانده بود. حتما میدانید که بعدترش همین روحیه -که نظر خودش را گاهی غلبه میداد بر نظر امام، گرفتارش کرد و خودش را عاقلتر از امام حسین(ع) دید و در کربلا حاضر نشد و بعدترها عذاب وجدان و احساس گناه دست از سرش برنداشت و بالاخره (باز هم با بیفکری) به خونخواهی حسین(ع) قیام کرد.
در رابطه با ظهور آخرین حجتِ خدا(عج) هم روایاتی دربارهٔ سرپیچی بعضی از منتظرانِ ظهور از دستورات حضرت(عج) داریم که شنیدنش خوف میاندازد در دل آدم که نکند او هم بعد از رسیدنِ بهاری که در انتظارش بوده، از در نافرمانی وارد بشود و در مقابل حضرت بایستد.
چیزی که محتمل است و به عقلانی بودن نزدیکتر است این است که اغلبِ منتظرانی که سر تسلیم در مقابلِ منتَظرشان فرود نمیآوردند کسانی هستند که به گونهای رهبر و خط دهندهٔ گروههای کوچک و بزرگ در زمینهٔ مسائل فرهنگی و دینی هستند. این رهبرها چون مدتی در کارِ هدایت و برنامهریزی و تعریف استراتژی و مکانیسمِ عمل و سنجشِ نیازها و بررسی آسیبها بودهاند، خودشان را خواهناخواه صاحبنظر در بعضی امور میدانند و با آگاهیِ غیرجامعی که نسبت به جامعه و شرایط دارند، تصمیماتِ امام را ارزیابی میکنند، و گاهی برنامههای امام را در مقابل یا ناهمخوان با یافتههای خود میبینند.
اما کسانی که از دستهٔ اول نیستند و عمومِ جامعه را تشکیل میدهند، شاید به خاطرِ عدم اشراف به مسائل، همیشه به ضعف و نقصِ شناختشان باور دارند و تسلیم تصمیمهای امامی میشوند که معتقد به عصمت و حکمتش هستند.
به نظرم یکی از راههای جلوگیری از گرفتار شدن به چنین مهلکهای، غیر از کسب معرفت و شناختِ نظریِ زمانهٔ ظهور و خصلتهای امام عصر(عج)، در دست داشتنِ همین شاهکلید تعبّد است که البته همینطوری به دست نمیآید و نیاز به تکرار و تمرین دارد. یعنی اگر کسی خودش را به تسلیم بودن در برابر دستوراتِ ریز و درشتِ خدا عادت داده باشد، خوی بندگی و تسلیم در مقابلِ ولیامر در او شکل میگیرد و احتمال ابتلا به غرور و عُجب در مقابل امام در او کم میشود.
شاید عادت کردن به پیروی و پذیرفتنِ اوامرِ کسانِ دیگری غیر از امام که در مواردی بر انسان ولایت دارند هم یکی دیگر از راهها باشد -که البته این هم خودش زیرمجموعهٔ اطاعت و تسلیمِ امر خدا بودن است؛ مثلا اطاعت از پدر و مادر یا همسر (در مواردی که امر به حرام نکنند)؛ به خصوص که زیاد پیش میآید در حکمت و مصلحتِ تصمیماتشان تردید کنیم و نظری خلاف دیدگاهشان داشته باشیم. اما اگر راضی نگهداشتنِ آنان را، در راستایِ اطاعت از فرمانِ خداوند تمرین کنیم، احتمالا در اخذ آن شاهکلید موفقتریم.