پنج شنبه شب زیارتی ارباب...
05 دی 1392 توسط الزهرا (س) نصر
پنج شنبه شبی را به یاد میآورم که آنجا پشت آن پرده سبز رنگ زیبا روبروی شما ایستاده بودم.
پرده کنار میرفت و دل من میرفت …
تا اذن دخول تمام شود جان کندم.و بعد پرده کنار زده شد.اما من مات و مبهوت شما بودم و لال , یادتان هست؟
حالا پنج شنبه است و دل من همان جاست .حتی کمی جلوتر زیر قبه.در آغوش شش گوشه ات.
حضرت عشق مددی یا حسین.
به قلم : سمیه بانو