يا حبيب الله
آخه چرا توي اين دنياي لعنتي يكي پيدا نميشه كه بوي تو رو داشته باشه كه وقتي دلم تنگ ت شد بعد از هزار و چهارصد سال فقط برم سراغشو بوي تو رو از نگاه اون استشمام كنم ؟ آرزوي ديدن ت فقط براي يه لحظه به كنار.
چرا هيشكي شبيه تو نيست ؟ من وقتي دلم تنگ شد به كي نگاه كنم ؟ من وقتي دم رسول خواست . وقتي حبيب خواست
دلم نميخواد كسي از تو حرف بزنه … دوست ارم خودم تماشات كنم.
چشمامو مي بندم رو همه . هيشكي برام جذابيت نداره . هيچي برام دل انگيز نيست .چشمامو مي بندمو به تو فكر ميكنم. نمي گم اين چيزي كه درگيرش شدم دوست داشتنته ولي هيچكي بويي نشوني ادرسي از تو نداره …. ذكرت تنها چيزيه كه برام مونده بعد اين همه دوري …
دلم ميخواد ميون جماعت دلمو بردارمو فرار كنم . بدوم بيام زير كساي تو .
بعد اين همه مهجوري امشب دوباره هواي نشستن زير سايه ي بالاي فرشته ها بهم خورد . نمي دونم چم شده بود كه تنفس توي هواي تورو بيشتر از گريه كردن براي رفتنت مي خواستم . وقتي توي جلسه هستم وقتي نسيم آيه ها وكلمه ها بهم ميخوره ديگه هيچي نمي خوام فقط ميخوام نباشم از اونايي كه تو نمي خوايي نباشم از اونايي كه شكايتشونو ميكني .
من دلم تورو ميخواد … دوست داشتم ميديدمت . از تصور كردن ملولم. قوه ي خيالم تطهير نيست و بي واسطه مي خوام ببينمت. راه رفتنتُ. حرف زدنتُ . لبخندتُ .طمانينتُ. عفو كردنتُ. دعا كردنتُ. نماز خوندتُ.
اخرالزموني بدبختي ام .. چشمم خورده به قحطي و فقط آدم نما مي بينم. خودمم كه ديگه خودمُ شرمنده كردم از سياهي …
بيچاره اويس ..بيچاره اون كه تو هواي بودنت بود و نتونست كنارت باشه . اويس خودش يه روضه اس براي من . بيچاره اونايي كه تو ديگه بينشون نبودي … باز براي ما تو از اول نبودي . ما به نبودن و نديدن عادت داريمو انقدر برامون مهجوري سخته .اصلن اونا به من چه .باز من زدم به خامي .
چشمم گوشم دلم فطرتم همه دلتنگ ت هستيم … .
بود آيا كه ز ديوانه ي خود ياد كند ؟
آنكه زنجير به پاي دل شيدا زد و رفت . . .
حبيبم …حبيبم …حبيب …
ف.حکیمی