هنر مدیریت روابط
در اغلب موارد، شکل روابط با دیگران را خود ما تعیین میکنیم. ماییم که با برخوردها و عکسالعملهامان در مقابل کردار و گفتار دیگران، قالب روابط را طرحریزی میکنیم.
اما گاهی موانعی در درون ما، مثل شرم و کمرویی، یا موانعی از بیرون، مثلِ موقعیت اجتماعی و جایگاه طرف مقابل، جریانِ شکل دادن روابط را دچار خدشه میکند و آن را چندان که مورد نظر ماست به پیش نمیبرد. ممکن است در این مواقع، انسان ناچار به سوختن و ساختن تن دهد یا در صورت امکان، به طور کلی قید آن رابطه را بزند.
هر انسانی، بنا به جایگاهی که در هر رابطه دارد، دارای رفتار و کردار خاصِ آن جایگاه است. یک انسان که با نفر الف دوستِ صمیمی است، ممکن است کارمندِ انسانِ ب باشد که هر کدام از این نسبتها، شکل رابطهٔ او را -ولو اندکی- تغییر میدهد.
این تغییر رفتار به تناسبِ مخاطب، الزاماً به معنای دورویی فرد نیست، بلکه ضروریِ موقعیتها و جایگاه او در هر رابطه است. بسیاری از رفتارهای دوستانهٔ صمیمی، در رابطهٔ رئیس و مرئوس، ناپسند و نامطلوب شمرده میشود. چنانکه عکس این مطلب هم صادق است؛ یعنی بسیاری از رفتارهای خیلی رسمی و خشکِ رئیس و مرئوسی در رابطهٔ دوستانه، توهینآمیز یا نامطلوب جلوه میکند. چرا که هر رابطه، بنا به تعاریف و قرارهای نانوشته، حریم و حدودی دارد که الزاماً منطبق با مرزهای روابط دیگر نیست. شناخت این حد و حدودها، و مرزهای هر رابطه، یکی از مهارتهای ارتباطی هر فرد تلقی میشود.
این موضوع ظریف و حساس -به نظر من- در رابطهٔ استاد و شاگردی نمود بیشتری دارد. من به عنوان یک شاگرد، از استادم انتظارِ رفتار علمی و البته مناسب با رابطهٔ استاد-شاگردی را دارم و ورود او را به بعضی حریمهای دیگر ناپسند میشمارم. برای من، حفظ حرمت در رابطهٔ استاد-شاگردی، یکی از موانع طرحریزی ساختار و شکل رابطه است که گاه حذف آن بیش از پیش زمانبر شده است.
بعضی شوخیهای شخصیِ استاد با شاگرد، بعضی لطیفهگوییها، بعضی لطفهای غیرضروری، از نظر من رابطهٔ استاد-شاگردی را به شدت در معرض تخریب قرار میدهد. ابهت علمی استاد، و شأن و جایگاه او را متزلزل کرده، عمق احترام و ستایش شاگرد را به شدت کاهش میدهد.
گاهی در این مواقع با بیپاسخ گذاشتنِ آن رفتار یا گفته -گرچه در طولانیمدت- میتوان شکلِ مخدوش شدهٔ رابطه را ترمیم کرد. شاید هم گاهی بتوان با یک جملهٔ محترمانه، مستقیم یا غیرمستقیم، رابطه را تا حدودی مدیریت کرد. اما گاه، ممکن است واقعاً چارهای جز بردباری نباشد.
بقلم ر.خسوری