هفتم
گله و شكايت آغاز كردم ،از زندگي ،بچه ،شوهر ،فاميل ،دوست آشنا ،خرجي ،قسط ،بيماري و…گاه به اشك گاه به رشك. آنقدر گفتم كه خودم خسته شدم ، استاد تسبيح را از دو سو كشيد و دوباره به سر خطش برگشت ،بي آن كه سر بلند كتد گفت : ” ما در اين دنيا روي خوشي نمي بينيم ،هيچ بني بشري نمي بيند ،چون چهارده نور الهي كه جهان به بهانه ي وجود آنها خلق شده روي آسودگي نديدند وقتي، او كه بهانه و واسطه ي دعوت تو به اين دنياست در آن آسوده نباشد- چه رسد به خوشي- تكليف طفيلي ها چيست.؟.. چون بيوگان ننگ سلامت ماند بر ما تاوان اين خون تا قيامت ماند برما. (علي معلم)
بر حنجره ي پاره ي طفل شش ماهه ي امام سوم شيعيا ن چه روضه اي خوانده شود كه تنها عنوان خبر كافي است تا دل را بلرزاند و اشك را جاري كند.گر چه هنوز امامم حسين (ع) مظلوم است…شنيدم كه كسي مي گفت اين پوستر هاي خشن را چرا در شهر مي گذارند،بچه ام از وقتي عكس حضرت علي اصغر (ع) را ديده كه تير در گلويش رفته ، خواب وخوراك ندارد!و من فكر مي كردم كه چه كسي به فكر از خواب وخوراك افتادن اطفال حسين (ع) بود كه نه عكس بلكه از نزديك، به دو چشم كودكانه ي خويش چه صحنه ها كه نديدند وكسي نبود تا براي آنها دلسوزي كند… امان از دل نازك رقيه… …………………………………………….
د راين مكتب بايد بي محابا بود. بي محابا جان داد و بي محابا خون داد.توصيف به شعر و سخن كفايت نمي كند .فدا كردن علي اصغر (ع) منتهاي سر سپردگي امام حسين(ع) بر درگاه الهي بود .عاشقانه ترين هديه ها ، خالصانه ترين آنهاست و از كودك نوزاد چند ماهه معصوم تر و بي گناه تر سراغ داري تا حجت بر لشگر يزيد تمام كند و برآنها ميزان شقاوتشان آشكار گردد .خون پاك اين كودك بود كه گواه مظلوميت حسين (ع) و لشگرش گشت. ما چه داريم تا در راهي كه ادعاي انتخابش را داريم فدا كنيم ؟ خالصانه ترين چيزي كه مي توانيم در اين راه بدهيم چيست؟
امتحان عشق چون در كربلا آغاز شد كودكي شش ماهه ،بين عاشقان ممتاز شد
هر گلي كز شاخه افتاد و به خاك و خون تپيد باغبان عشق آمد باگلش ،دمساز شد
بين هفتاد و دو گل ،يك غنچه ي نشكفته بود كان هم آخر روي دست باغبانش باز شد
غنچه مي خنديد اما باغبانش مي گريست يك جهان اندوه و غم ،بنهفته در اين راز شد
نازم آن پروانه ي بي بال و پر را ! كز وفا جان نثار شمع خود ، بي ناله و آواز شد
(عباس دلجو)
بهاره بهنام نيا