هیس؛ فریادی بلند علیه سکوت دختران
پایگاه خبری تحلیلی زنانپرس ـ محمد رستمپور:
از سینما چه میخواهیم؟
تعریف یک فیلم سینمایی خوب چیست؟ وظیفه و رسالت سینما چیست؟ چرا سینما یک هنر برتر است؟ اگر فیلمی بتواند روی خطوط قرمز و موضوعات ملتهب جامعه با هنرمندی و درایت تمرکز کند، بیحاشیه و بدون دردسر یک تبیین علمی و کارشناسی ارائه کند، هشدار دهد، شیوههای پیشگیری و چارچوبهای درمانی را گوشزد کند؛ آن گاه ما دیگر از این سینما چه میخواهیم؟ اگر سینما در قامت یک مصلح اجتماعی با دلسوزی، شفقت و دردمندی، تعهد و مسئولیت انسانی را به افراد بشر که در میانه هیاهو و هیجان متوهمانه مدرنیته و در هزارتوی گرفتاریها و مشغلههای برخاسته از غفلت متذکر شود، جز این است که اقبال جامعه به این سینما بازمیگردد، صندلی سالنها پر میشود، گیشه رونق میگیرد، هزینههای سیاسی و امنیتی پایین میآید و چهره اجتماع از زردی یأس به سرخی امید میگراید؟
پوران باز هم درخشنده است
پوران درخشنده، متولد ۱۳۳۰ در کرمانشاه است و کارگردانی سینما خوانده است. از ۲۶ سال پیش تاکنون درباره مردمی فیلم ساخته است که دیده نمیشوند. در «رابطه» و «پرنده کوچک خوشبختی» از معلولان گفت، در «چشمههای دره سنگستان»، «ببر دره عشق»، «شوبو از غروب تا غروب» مسائل زنان را تصویر کرد، در «بچههای ابدی» و «خوابهای دنبالهدار» زبان کودکان شد و در میان این دغدغههای جدی، از مسائلی همچون اعتیاد، طلاق و خودکشی کناره نگرفت.
و حالا در «هیس، دخترها فریاد نمیزنند» در روایت آموزنده و تربیتی یک داستان تلخ که به ورطه سیاهنمایی نمیافتد و دردام شعارزدگی گرفتار نمیشود، باز هم معضلات، مشکلات و ناهنجاریهای اجتماعی را آسیبشناسی میکند، به چپ و راست نمیزند، علیه دین و شریعت هجوم نمیبرد، خوراک تبلیغاتی دشمن را فراهم نمیکند، صدای گروههای مذهبی را در نمیآورد و در عین حال، خود را به خوشبینی احمقانهای که همه چیز را سفید میبیند و هپیاند گونه تصویر را در رنگهای غلیظ و پررنگ شادی و شادمانی کات میکند، نمیزند.
سوژهای جذاب، داغ و پرکشش
«هیس، دختران فریاد نمیزنند» با سکانس تدارک شب عروسی دختری به نام شیرین نعیمی (با بازی طناز طباطبایی) آغاز میشود. داماد منتظر است عروس از پلههای ساختمان پایین آید که ناگهان عروس سفیدپوش را غرق در خون و آشفتگی میبیند. آغاز مهیج فیلم اگرچه تماشاگر را میخکوب نمیکند، اما سر جایش مینشاند تا بفهمد داستان از چه قرار است. تیتراژ ابتدای فیلم بسیار مدبرانه، این کنجکاوی را تحریک میکند. داماد بعد از جستجو میفهمد همسر آیندهاش در قرار ازدواجهای قبلیاش یک بار خودکشی و بار دیگر فرار کرده و مشکلات روانی داشته است. عروس لب به سخن باز نمیکند تا به تدبیر و تجربه وکیلی به نام فریماه تولایی (با بازی مریلا زارعی) و پیگیری بازپرس پرونده (با بازی شهاب حسینی) از زخمی کهنه و زجرآور سر باز میکند.
او در ۸ سالگی به دلیل اشتغال افراطی و بیتوجهی والدینش مورد تجاوز آبدارچی مزون عروسی شده که مادر او مدیریت آن را بر عهده دارد. پلیس در تحقیقات در مییابد این آبدارچی (با بازی بابک حمیدیان) ۳۵ مورد تجاوز به عنف و اذیت و آزار کودکان داشته و از آنان عکسبرداری میکرده، بی آنکه حتی شکایتی در میان باشد. کارگردان بیگدار به آب نمیزند و گره داستان را در یک تعلیق مناسب به مرور باز میکند تا هم نکات و ملاحظات خود را به تماشاگر انتقال دهد و هم فیلم کسالتبار و خستهکننده نشود.
پازلی که هنوز کامل نشده
تا میانه فیلم داستان در مورد همان آبدارچی است، و تماشاگر همچنان میخواهد بفهمد این موضوع چه ارتباطی با قتل نگهبان ساختمان داشته است. هر چه داستان جلو میرود و پیرنگهای فرعی مانند ادامه مزاحمتها برای شیرین، داستان ازدواج او با امیرعلی تبیین میشوند، پیرنگ جدی رخ مینماید. نگهبان ساختمان نیز از اعتماد خانوادهای به نام منزلتی (با بازی امیر آقایی و شیرین بینا) سوءاستفاده کرده و به تجاوز دختربچه آنها دست زده است. خانواده منزلتی به ویژه پدر خانواده این موضوع را رد میکند تا اینکه در موبایل دختر فیلمی را میبیند که به صحت موضوع پیمیبرد. این خانواده به ویژه پدر حاضر به شهادت در دادگاه نیست و اعتبار اقتصادی و حیثیت اجتماعی خود و خانوادهاش را مانع این افشاگری میبیند.
شب عروسی شیرین، صدای فریاد و شیون کودکی را میشنود که کشان کشان تا اتاق سرایدار برده میشود. صبر و سکوت و انزوایش تمام میشود و در یک حالت انفجاری با بغض و شدت و خشونت سرایدار و نگهبان ساختمان را با یک آچار آهنی به قتل میرساند. تعلیق نهایی فیلم به تلاش وکیل، خانواده، و و نامزد شیرین برای رهایی او از قصاص اختصاص دارد. چرا که ولیدم مقتول پیدا نشده و حکم قصاص است. در ۲۰ دقیقه انتهایی فیلم نامزد و وکیل شیرین به دنبال برادر مقتول میگردند تا صرف بودن او را به اداره زندان اطلاع دهند بلکه بتوانند از او رضایت بگیرند. فیلم در یک طرح باز پایان مییابد، شیرین در راهروی منتهی به چوبه دار فریاد میزند و تصویر کات میخورد به مدرسه دخترانه و دختربچهای که رو به دوربین لبخند میزند و برای تماشاگر دست تکان میدهد.
همه هنر کارگردان
فیلم از آثار قبلی کارگردان، خوشساختتر، فنیتر و جذابتر است. انتخاب بازیگرها و بازی آنها به ویژه بابک حمیدیان با چشمان رنگی، ریش بور و موهای ریخته در نقش آبدارچی متجاوز، شهاب حسینی در نقش بازپرس پرونده و همچنین کودکانی که گذشته شیرین و دختر منزلتی را بسیار طبیعی بازی کردهاند، بسیار هوشمندانه بوده است. تعلیق فیلم تا انتها تماشاگر را درگیر میکند. ریتم فیلم اگرچه در برخی سکانسها کند میشود، به هیچ عنوان از نفس نمیافتد و جز ۲۰ دقیقه انتهایی که فیلم دچار یک سکته میشود و یک افت ساختاری محسوس پیدا میکند، بسیار مناسب و پر فراز و نشیب دنبال میشود. موسیقی فیلم به کمک فضای التهاب، ترس و نفرت فیلم آمده و به ویژه در تصویر گذشته شیرین که همیشه سایه سیاه، تاریک و وحشتناک متجاوز را در هر کجا میدیده، در جان صحنهها نشسته است. اگر از برخی دیالوگهای شعاری وکیل و دادستان در صحن دادگاه بگذریم، دیالوگها کوتاه، منقطع و پیشبرنده جلوه میکند.
نقدی تند بدون غرضورزی
سوژه فیلم، یک موضوع پرحاشیه و دردسرآفرین است، اما کارگردان مربیگونه از هر یک از عوامل و مقصران این فاجعه سراغ میگیرد.
سبک زندگی شهری که زن و مرد هر دو پرحجم و فراوان کار میکنند، به تربیت فرزندان بیتوجهند، مرزهای اعتماد را کمرنگ میکنند، هر کسی را در خانه و حریم خود راه میدهند، مورد هجمه است.
دروغگویی رایج زن و شوهر، فرار از مسئولیت، ترجیح درآمدزایی اقتصادی بر تعهد اجتماعی دیگر نکاتی است که درخشنده با لحنی انتقادآمیز از آنها سخن میگوید.
در «هیس؛ دختران فریاد نمیزنند» از قبحزدایی، ساختارشکنی که برخی ویژگی و مشخصهی ذاتی ملودارم اجتماعی جسورانه میدانند، خبری نیست.
تم داستان با همه تفاوتها به تم «من مادر هستم» نزدیک است. اما درخشنده به اصلاح میاندیشد و در لابلای نقد به تربیت، پیشرفت و ارتقاء نیز نظر دارد؛ حال آنکه جیرانی تنها دنبال مقصر میگردد تا او را گوشه دیوار بچسباند و با لحنی گزنده و مأیوس کننده او را مورد شماتت قرار دهد. هر دو در دادگاههایی که برپا کردهاند، شعار میدهند اما دادگاه جیرانی تصنعی، غیراجتماعی و حتی غیرحقوقی است. فیلم درخشنده از جهت حقوقی کوچکترین ایرادی ندارد و این به مطالعه و تحقیق او در زمینه مسائل اجتماعی کیفری و جزایی بر میگردد.
مدرسه به عنوان یک نهاد تربیتی نباید به آموزش صرف دانشآموز بیندیشد، باید پناه و ملجأ او باشد. این مهم و نقد جریان موجود در مدارس دخترانه در کار درخشان درخشنده دیده میشود. همذاتپنداری تماشاگر با شیرین به عنوان یک قاتل نشان میدهد کارگردان در ترسیم مظلومیت او و تبیین ظلم و ستمی که بر زنان میرود، موفق بوده است.
درخشنده به عنوان یک زن نقش مادران را در توجه به تربیت کودکان به ویژه دختران پررنگ میکند و ذهن پدران را با تمرکز بر حساسیت بازپرس به وضعیت دخترش و نقد رفتار پدر خانواده منزلتی که مادر را مقصر میداند، به التفات به حال فرزندان جهت میدهد.
یک ملودرام اجتماعی- انتقادی-تربیتی
جوهر آثار درخشنده، «صداقت» و «امید» است و این هر دو از زنانگی و مادری او بر میخیزد.
ترشرویی، یأسآفرینی، سیاهنمایی در «هیس؛ دختران فریاد نمیزنند» جایی ندارد، با آنکه موضوع فیلم، پتانسیل فراوانی برای فمینیسمسازی، روشنفکربازی و مخالفتخوانی دارد.
درخشنده در مواجهه با حاکمیت و شریعت شمشیر را از رو نمیبندد و یک تنه به مبارزه با افکار، عادات، سنتها و عرفهایی که اندک اندک در فرهنگ نهادینه میشوند، قیام میکند. بازپرس و رئیس زندان، انسانهای جدی و به یک معنا خشکی هستند، اما حاضرند از استراحت خود کم کنند تا پرونده شیرین با حکم قصاص مختومه نشود. این تصویر را مقایسه کنید با تصویر روحانی در سکانس اعدام آوا در «من یک مادر هستم».
«هیس؛ دخترها فریاد نمیزنند» تماشاگر را به فکر وادار میکند، به خانوادهها هشدار میدهد، آداب و عرفهای غلطی همچون ترس از آبرو را زیر سؤال میبرد و نوای در گلومانده دختران معصوم و مظلومی که بیگناه، قربانی هوسهای فردی، ناهنجاریهای خانوادگی و ساختارهای اجتماعی را فریاد میزند؛ فریادی که اول از همه فرهنگ جامعه را بیدار کند، قوانین و رویهها را اصلاح نماید و زن را در جایگاه حقیقی فطری خودش بنشاند.
بقلم میم . رستم پور