نگاهی به مجموعه داستان «دو دنیا»
اسم «گلی ترقی» را اولین بار اردیبهشت پارسال شنیدم. همان زمان که تب و تاب کتاب، قبل از شروع نمایشگاه کتاب در شبکههای مجازی همه را به نوعی گرفتار کرده بود. مترصد تهیه و خواندن کتابها یا دستکم کتابی از او بودم، تا همین یک ماه پیش که «دو دنیا»ش را هدیه گرفتم.
قلم گلی ترقی نسبتاً روان است. استعداد پیچیده و گنگ و مبهم نوشتن را دارد؛ اما در این کتاب، کمتر از چنین ظرفیتی بهره گرفته و این برای منِ خوانندهای که بیشتر به دنبال پر کردن اوقات فراغتم با لذت کتابخوانی هستم، تا حل مسائل و ورزش ذهنی، یک ویژگی مثبت است.
کتاب مشتمل بر چند داستان کوتاه است که در عین استقلال، به هم ربطهایی دارند. راوی که در یک کلینیک روانی در پاریس بستری شده است، روایاتی از گذشته را به یاد میآورد و به کتابت میکشد که در قالب همین داستانهای مستقلی که از شخصیتهای مشترکی تشکیل شدهاند به نگارش درآمده است.
داستانها اغلب به روشنی و سادگی روایت میشوند و خواننده را با خود همراه میکنند. توصیفات محیط و شرایط، معقول و منطقی است؛ نه زیاد به جزئیات پرداخته شده و نه خواننده را در خلأیی نهاده که خودش محیط و شرایط اطراف را هر طور که دوست دارد بسازد.
داستانها از شخصیتهای متعددی تشکیل شده که حکایتهاشان از زبان نویسنده روایت میشود. نویسنده در همهٔ داستانها -که در سنین کودکی، نوجوانی، جوانی و احتمالا میانسالی راوی اتفاق افتاده است- حضور دارد؛ ولی اغلب به عنوان ناظری منفعل. او ترجیح میدهد بهجای قهرمان بودن، به نظارهگر بودن و روایت کردن بسنده کند.
نویسنده در به تصویر کشیدن خوشیهای کوچک کودکی و شیطنتهای دخترانه، بسیار موفق عمل کرده است. در عین حال که بخشهایی از کتاب، به همین شیطنتها شیرین شده است، رنگ و بوی کلی داستانها، تیره، غمگین و افسرده است.
بریدههای کوچک مبهم و مسکوتی در میان داستانها به چشم میخورد که «ترقی» گاه با عبارتهای سادهای مثل «نمیدانم چطور شد که…» اتفاقات و تسلسل روایات را پیوند زده است و از ابهامات عبور کرده است. با این همه، ابهامها چندان خواننده را آزار نمیدهد.
گلی ترقی عقاید خاصی دارد که به نظر من با ظرافت آنها را لابهلای داستانها جای داده است. محقّر یا تهی جلوه دادن شعائر مذهبی در رفتار تک و توک آدم نمازخوان و روزهبگیر داستانهایش که عبادتهاشان همه به قصد ظاهرسازی و عوامفریبی و دغلبازی است و در خفا «آن کار دیگر میکنند»؛ و سبکمغز جلوه دادنشان، از جملهٔ این اعتقادات است که به صورت کمرنگ و گذرا در گوشه و کنار وقایع قابل اشاره است.
خواندن این کتاب را به دوستان علاقمند به داستاننویسی توصیه میکنم؛ فکر میکنم نکتههای ریز خوبی را بشود از آن برگرفت. از جمله توصیفات صریح واقعگرایانهاش در برخی جریانها که بسیار ملموس و دلپذیر است. به این دو نمونه نگاه کنید:
«دو روز بعد آقای «ر» از راه رسید، با جعبههای شیرینی و صندوقهای میوه و سروصدا و خنده، به اضافهٔ یک گرامافون بوقی برای «سوفی» و یک دوربین عکاسی برای من. سوفی قهر بود و از پدرش هزار جور بازخواست کرد: کجا بودی؟ چرا دیروز نیامدی؟ با کی بودی؟ انگار یک زن گنده بود و از شوهرش بازخواست میکرد. من اگر یکی از سؤالها را از پدرم میکردم، تمام پول توجیبیِ آن ماه را جریمه میشدم و یک پسگردنیِ جانانه هم نصیبم میشد تا دیگر از این غلطها نکنم.»
…
«تابستانها توی زیرزمین زندگی میکنیم؛ نیمهتاریک و نمور است و زیر ملافه یخ میزنیم. قسمت صدرنشین آن جایگاه پدر است […] خوابِ بعد از ناهار برای همه اجباری است (بدبختی بزرگ برای ما بچهها). پیژامه میپوشیم و گوشتاگوش […] دراز میکشیم. پدر، دور از دیگران، پای حوض میخوابد. برای او تشک میاندازند و گوشههای شمدی نازک را، مثل پشهبند، به پایههای صندلی بالای سرش گره میزنند تا از آزار مگسها در امان باشد. مادر مراقب خوابِ راحت اوست. دور تشک او را امشی میزند و اگر صدایی از ما دربیاید با مگسکش محکم به سر و پایمان میکوبد.»
دو دنیا چاپِ انتشارات نیلوفر، با قیمت ۷۵۰۰ تومان (در سال جاری) است.
کوثرانه