نامیرا
نامیرا حکایت عاقبت بخیری عده ای قلیل و ختم بخیر نشدن جمع کثیری است که بزنگاه زندگیشان اطاعت از ولی زمانشان بود.عبدالله بن عمیر وقتی جمع شدن کوفیان گرد مسلم بین عقیل رامی بیند، آن ها را از ایجاد فتنه و ریختن خون مسلمین نهی میکند. هرچند عبدالله در ایمان و تقوای حسین بن علی علیه السلام شکی نداشت اما آمدن امام به کوفه که منجر به ریخته شدن خون مسلمین می شد را روا نمی دانست و جهاد با مشرکین در خارج از مرزهای بلاد اسلام را به درگیری با مسلمین ترجیح می داد.
عبدالله بن عمیر مردم کوفه و پیمان شکنیشان را خوب می شناخت و متحیر بود که حسین بن علی علیه السلام چگونه به چنین مردمی دل خوش کرده و عزم کوفه دارد؟ مگر آنچه کوفیان با علی علیه السلام و حسن بن علی علیه السلام کرده بودند، کم بود؟!
عبدالله در شرایطی که بوی فتنه از آن به مشام می رسید، به سوی سرزمین های کفر راهی شد و مطمئن بود تشخیص خودش مبنی بر اولویت جهاد با مشرکان، بر جنگ داخلی صحیح است خصوصا که می دید بعضی ازکسانی که با مسلم هم پیمان شده اند به خاطر دنیای خود حسین علیه السلام را می خواهند و توان اجرای عدالت حسین علیه السلام را نخواهند داشت و ممکن است بخاطر سهم خواهی و دنیا طلبی جملی ، صلحی حسنی را بر حسین علیه السلام تحمیل کنند و عبدالله کلافه بود از این که چرا حسین بن علی علیه السلام بخاطر نامه ی چنین کسانی راهی کوفه شده است و …
و قیس بن مسهر صیداوی! فرستاده ی حسین بن علی علیه السلام کسی بود که توانست ابهامات ذهنی عبدالله بن عمیر را در گفتگویی کوتاه، برطرف کرده با این سخنان او را از گمراهی و تردید در یاری حسین علیه السلام نجات بخشد:« و اما من! هرگز برای امام خویش تکلیف معین نمیکنم، که تکلیف خود را از حسین می پرسم و من حسین را نه فقط برای خلافت که برای هدایت می خواهم و من … حسین رابرای دنیای خویش نمیخواهم ، که دنیای خود را برای حسین می خواهم. آیا بعد از حسین کسی را می شناسی که من جانم رافدایش کنم؟»
پ.ن1: نظر حضرت آقا در مورد کتاب نامیرا: «كار بسیار خوبی است؛ نگاه درستی به عاشورا دارد و جذابیت داستانی دارد. دو صفحه از كتاب را كه خواندم، احساس كردم داستان جذابی دارد و ادامه دادم….. هر كسی میخواهد فتنهی اخیر را بشناسد، این كتاب را بخواند.»
بقلم بانو رامیان