نامه ی آخر
بُخاری که معتبرترین کتاب اهل سنت به نام اوست در کتاب حدیثی خود، احادیثی را از ابن عباس نقل می کند که در آنها یکی از غم انگیزترین صحنه های تاریخ اسلام بازگو شده است؛ ماجرایی که متاسفانه برخی از صحابه آن را به وجود آوردند و با خلق آن، قلب رسول خدا صلی الله علیه وآله را در آخرین روزها و یا ساعات عمر شریفش به درد آوردند.
ماجرا از این قرار است:
«لَمَّا اشْتَدَّ بِالنَّبِیِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَجَعُهُ قَالَ ائْتُونِی بِكِتَابٍ أَكْتُبْ لَكُمْ كِتَابًا لَا تَضِلُّوا بَعْدَهُ»؛ زمانی که بیماری رسول خدا صلی الله علیه وآله شدت گرفت؛ فرمود: برگه ای برای من بیاورید تا برای شما چیزی بنویسم که بعد از آن گمراه نشوید.
«قَالَ عُمَرُ إِنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ غَلَبَهُ الْوَجَعُ وَعِنْدَنَا كِتَابُ اللَّهِ حَسْبُنَا»؛ بلا فاصله عُمَر گفت: بی تردید درد و بیماری بر پیامبر چیره شده و کتاب خدا نزد ما هست و همان ما را کفایت می کند.
با توجه به قبل و متن این سخن؛ منظور عُمَر این می شود: با وجود کتاب خدا در دست ما دیگر نیازی نیست رسول خدا چیزی بنویسد و ما را از گمراهی حفظ کند، خصوصا که او الآن در فشار درد و مریضی است و (معاذالله) اعتباری به سخنان او نیست.
پس از این سخنی که عُمَر در کنار رسول خدا صلی الله علیه وآله و با اشاره به ایشان بر زبان راند، بین حاضران اختلاف افتاد؛ برخی با او همنوا شدند و با آوردن برگ نوشته و قلم مخالفت کردند و برخی هم برای اطاعت از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) با نظر عُمَر مخالفت کردند و خلاصه در بین جمع حاضر اختلاف بالا گرفت و سر و صدا زیاد شد.
«فَاخْتَلَفُوا وَ كَثُرَ اللَّغَطُ»
چون وضعیت بدین شکل اسفناک تبدیل شد، رسول خدا [با ناراحتی] فرمود: «قُومُوا عَنِّی وَ لَا یَنْبَغِی عِنْدِی التَّنَازُعُ»؛ بلند شوید و بروید و پیش من بگو مگو نکنید.(1)
ابن سعد (متوفی 230) بدون اشاره به نام کسی که در برابر امر رسول خدا صلی الله علیه وآله مخالفت کرد؛ جریان را اینگونه از ابن عباس نقل می کند:
پیامبر روز پنجشنبه سخت دردمند شد. سعید که راوی این روایت از ابن عباس است می گوید: [بعد از این جمله] ابن عبّاس به گریه افتاد و گفت: روز پنجشنبه و چه روز پنجشنبه یى! درد پیامبر و بیماریش سخت شد و فرمود: دوات و قلم و ورقى بیاورید تا از براى شما نامه یى نوشته شود كه پس از آن هرگز گمراه نشوید. سخن رسول خدا که تمام شد؛
«فقال بعض من كان عنده إن نبی الله لیهجر!»
یكى از كسانى كه آن جا بود گفت: پیامبر هذیان مىگوید.
«فقیل له: أ لانأتیك بما طلبت؟ قال: أ و بعد ما ذا؟ »
سپس كسى به حضرت عرض کرد: آنچه مىخواستید بیاوریم؟ فرمود: حالا و پس از این حرف؟
ابن عباس سخن خود را اینگونه به پایان می برد: «فلم یدع به» و دیگر ورق و قلم نخواست.(2)
طبری (متوفی 310) نیز همین احادیث را با تفاوت های جزئی به نقل از سعید بن جبیر از ابن عباس نقل كرده است.(3)
همین حدیث را شیخ مفید در ارشاد(4) ، طبرسی در اعلام الوری(5) و بسیاری دیگر از بزرگان و علما در كتاب های خویش با اختلافات جزئی در مطالب ذكر كرده اند.
اما چند نکته درباره این ماجرای تأسف برانگیز:
نکته اول
پیامبر خدا صلی الله علیه وآله قصد نوشتن چه مطلب مهمی را داشت؟
پاسخ این سوال مهم را می توان با دقت در سخن رسول خدا صلی الله علیه وآله و قرار دادن آن در کنار دیگر سخنان آن حضرت به خوبی به دست آورد.
در کلام رسول خدا صلی الله علیه وآله این عبارت به چشم می خورد « لَا تَضِلُّوا بَعْدَهُ » یعنی بعد از آن گمراه نشوید. معلوم می شود که اگر حضرت این توصیه را نکند و آن نامه را ننویسد بعد از او مردم، دچار گمراهی خواهند شد. با قرار دادن این عبارت در کنار عبارت « لَنْ تَضِلُّوا أَبَداً » در حدیث ثقلین که با عبارتهای نزدیک به هم بارها از رسول خدا شنیده شد(6) به خوبی این نتیجه به دست می آید که حضرت برای تاکید بیشتر به خصوص در مقابل آن عده که دور بسترش جمع شده بودند قصد مکتوب کردن آن حدیث را داشت.
و اما کسانی که معتقدند محتوای آن نامه هیچگاه به مردم ابلاغ نشد؛ بدانند که نقص بزرگی را خواسته یا ناخواسته متوجه رسول خدا صلی الله علیه وآله می کنند؛ زیرا معنای چنین اعتقاد باطلی این است که مردم، نیازمند برنامه مهمی برای هدایت بودند ولی پیامبر صلی الله علیه وآله هیچگاه به آنها ابلاغ نکرد. پر واضح است که چنین سخنی از ساحت رسالت به دور است.
نکته دوم
چرا حضرت آن نامه را در فرصت دیگر ننوشتند؟
سوال این است که چرا رسول خدا صلی الله علیه وآله بعد از بیرون کردن آن عده دوباره برگه و قلم طلب نکردند و آنچه را می خواستند بنویسند؛ ننوشتند؟
پاسخ به این سوال را در چند بند بیان می کنیم:
1. طبق آنچه گذشت، رسول خدا صلی الله علیه وآله قصد بیان مطلب جدیدی را نداشتند و فقط می خواستند در آخرین ساعات عمر شریفشان مفاد حدیث ثقلین را تاکید بیشتری کنند.
2. با حوادثی که بعد از رحلت آن حضرت رخ داد به نظر می رسد مخاطب ویژه حضرت همان افراد و کسانی بودند که در آن مجلس حضور داشتند بنابراین بعد از امتناع آنها از پذیرش و نیز پراکنده شدن آنها دیگر دلیلی برای نوشتن وجود نداشت.
3. جمله ای که عُمَر در جلسه بر زبان راند و بر ذهن حاضرین القاء کرد؛ فضا را برای پذیرش آن نامه خراب کرد؛ این را می توان از سخن رسول خدا صلی الله علیه وآله فهمید، زمانی که به آن شخصی که قصد آوردن برگه و قلم را داشت فرمود: حالا؟! بعد از این حرف؟!
نکته سوم
مگر می شود کسی که فرستاده خداست – معاذالله- هذیان بگوید؟
به راستی مگر می شود پیامبری که در مقام هدایت؛ جز به تعلیم وحی سخن نمی گوید «مَا یَنطِقُ عَنِ الهَْوَى إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْىٌ یُوحَى» (نجم/3 و 4)؛ در مقام هدایت و نوشتن نامه ای برای جلوگیری از انحراف امت؛ - معاذالله- هذیان بگوید؟! این نمی شود جز آنکه گوینده آن سخن، «وحی» را هذیان بداند!!
پی نوشت ها:
1. بخاری ج1 ص194 . حدیث دیگر: عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ - رضى الله عنهما - قَالَ لَمَّا حُضِرَ رَسُولُ اللَّهِ - صلى الله علیه و سلم – و َفِى الْبَیْتِ رِجَالٌ فیهم عمر بن الخطاب، قَالَ النَّبِىُّ - صلى الله علیه و سلم - « هَلُمَّ أَكْتُبْ لَكُمْ كِتَابًا لاَ تَضِلُّوا بَعْدَهُ » . فَقَالَ عمر إِنَّ النبی - صلى الله علیه و سلم - قَدْ غَلَبَ علیهُ الْوَجَعُ وَ عِنْدَكُمُ الْقُرْآنُ ، حَسْبُنَا كِتَابُ اللَّهِ . فَاخْتَلَفَ أَهْلُ الْبَیْتِ فَاخْتَصَمُوا ، مِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ قَرِّبُوا یَكْتُبُ لَكُمْ النبی صلی الله علیه و سلم كِتَابًا لاَ تَضِلُّوا بَعْدَهُ . وَ مِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ ما قال عمر، فَلَمَّا أَكْثَرُوا اللَّغْوَ وَ الاِخْتِلاَفَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ - صلى الله علیه وسلم- «قُومُوا». قال عبید الله فكان ابن عباس یقول إن الرزیة كل الرزیة ما حال بین رسول الله صلى الله علیه و سلم و بین أن یكتب لهم ذلك الكتاب من اختلافهم و لغطهم بخاری (مصحح: البغا) ج5 ص2146 (نرم افزار الشاملة)
2. الطبقاتالكبرى، ج2، ص187
3. تاریخ الطبری، بیروت، موسسه الاعلمی، ج2، ص437
4. الارشاد، ج1، ص184
5. اعلام الوری، ص136
6. حضرت رسول در آن اجتماع بزرگ غدیر به مسلمانان فرمود: إِنِّی مُخَلِّفٌ فِیكُمْ مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِ لَنْ تَضِلُّوا أَبَداً كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی فَإِنَّهُمَا لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّى یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْض الارشاد، شیخ مفید(ره)، ج1، ص 176
ا.پیشگر