مهربان تر از پدر ولادتت مبارک
دورا دور به تماشای حال و هوای عاشقان مهدی علیه السلام نشسته ام…
بعضی تولد امامشان را به سرور نشسته اند و در جشنی شرکت کرده اند…
بعضی دیگر خودشان صاحب مجلس اند و بهانه ی مجلسشان تولد بهترین خلق خداست…
عده ای رفته اند تا به امام رضا عرض تبریکشان را برسانند…
برخی دیگر لباس نو پوشیده اند
و عده ای دیگر زمزمه ی دعای فرج بر لب دارند و اشک سرور و فراق در چشم…
اما در این میان دلم می خواهد بدانم
آقای خوبم شما در چه حالید؟
الان٬ همین لحظه مشغول چه کارید؟
دورتان شلوغ است و یا … باز هم تنهایی…..
حسرت ملائکه ای را می خورم که این روزها با شما مصاحفه می کنند و خود را به وجود شما متبرک…
می خواهم بدانم اگر جمعتان با اهل بیت و انبیا امشب جمع است حرفی هم از بی آبرویی ما زده می شود…
از ما محبان منتظری که خودمان شما را چشم انتظار گذاشته ایم و غرق خوشی های خودمانیم؟؟؟
یا که باز هم آبرو می خری و می گویی بدی هایشان از روی بچگی ست… پدر بالای سر نداشته اند…
لا تثریب علیکم الیوم…
می خواهم بدانم انگشتشان به سمت من هم اشاره می رود که این یکی را چه می گویید؟
این که دیگر خون به دل شما صد چندان همه کرده… این که یک دل نه صدها دل از شما شکسته…
این که از همه بیشتر ادعا داشته و اهل عمل نبوده….
این که فقط حرف زده…
و شما در برابر شمارش همه ی بدی هایم بگویی:
باز هم دوستش دارم…
بقلم بانو بومدل