من و جانستان کابلستان !
قبل تر ها ، مادر در راستای تربیت ما برای خانه داری و وقت شناسی در امور منزل ! تعریف می کردند که خانمی به خاطر اعتیادش به تخمه خوردن !! کارش به طلاق کشیده و اَلا ای دختران من ؛ موقعی که کار دارید تخمه را کنار بگذارید که وقت می گذرد و کارهای خانه تان می ماند …
به گمانم مادران امروزی باید در کنار تخمه که همچنان کار تعطیل کن است ، ” کتاب ” را هم اضافه کنند! نمونه اش هم شخص شخیص ِ بنده که تمام کارهایم ماند به خاطر کتابخوانی !
” جانستان کابلستان ” را خواهر اواسط ماه مبارک به دستم رساند و از آنجا که در این ماه کتاب نمی خوانم ! گذاشتم اش برای بعد و بلافاصله بعد از رسیدن از سفر، خسته و کوفته فقط کتاب را برداشتم تا تورقی کنم و ببینم جذبم می کند یا نه ؟ نشان به آن نشان که از دستم تکانی نخورد مگر برای آماده کردن غذا و تمام شد در حالیکه تمام کارهای بعد از سفرم ماند روی دستم !!
اصولا نویسنده ها بد نیست کمی به فکر زنان خانه داری چون ما هم باشند که در غیر این صورت گناه زندگی های در هم و بر هم ما یقه شان را خواهد گرفت !
یک نکته ی دیگر هم دست گیرم شد و آن اینکه هنوز از جناب همسر می ترسم :دی فقط کافی بود یک دوربین مدار بسته حرکات مرا وقت شنیدن صدای زنگ تا آمدن ایشان به داخل منزل را ضبط کند !! خودم هم باورم نمی شود که در این فرصت کوتاه این انبوه اسباب بازی و لباس های این طرف و آن طرف ریخته شده را در چند دقیقه ی کوتاه آنچنان مرتب کرده باشم که انگار نه انگار خانه تا لحظاتی قبل چیزی از بازار شام کم نداشته است.
خلاصه اینکه هر چند دیر ، ولی جانستان کابلستان به جانم نشست! یک قسمت هایی را زیاد قبول نداشتم ولی به عوض شیرینی کتاب مثل چشمه می جوشید و حظ می بردم.
صدای من به آقای رضای امیرخانی نمی رسد ولی بسیار ممنونم از ایشان که برای خلق چنین اثری زحمت و ترس و هزینه ی سفر را به جان خریدند . سفرنامه هاتان افزون جناب نویسنده….
بقلم بانو میم . الهدی