محض تنوع
به زن های قدیم فکر میکنم. به همین یکی دو نسل پیش از ما. به خوب بودنشان، کامل بودنشان، نرمال بودنشان، منظم بودنشان حتی. زن زندگی بودنشان.
بعد برمیگردم روی خودم، خودمان. زن های نسل جدید. زن های متغیر. یک روز خوب، دو روز بد. یک هفته خوشحال. سه هفته افسرده. زن های سفره های شاهانه پهن کردن و هفته ها مهمانی ندادن. زن های غذاهای سخت و فرنگی پختن و غذا از بیرون گرفتن های متوالی. زن های با وایتکس به جان درز لای سرامیک افتادن و روزها گردگیری نکردن، رژیم گرفتن و ول کردن، منظم بودن و بی خیال همه چیز شدن…زن های قهر و آشتی.
بعد فکر میکنم همان قدر که ما توی روزهای خوب بودن، خوشحال بودن، خانم خانه بودن، کدبانو بودن، میزبان بودن، منظم بودن… همسرانمان را به اوج می رسانیم، توی افسردگی های مزمن متوالی و غمگین شدن های گاه و بیگاه هم حسابی از زندگی ناامیدشان میکنیم.
زن های قدیم شاید بلد نبودند شوهرشان را از ته دل بخندانند، از ته دل خوشحال کنند، عاشق کنند… شاید یک دوست همراه نبودند، یک همفکر، همدل… ولی متعادل بودند. یک زن خوب معمولی متعادل. چیزی که ما با همه محاسنمان کمش داریم.
مردهای ما زن های نسل جدید از همان لحظه ازدواج باید خودشان را آماده کنند که یک زندگی بسیار بسیار متنوع پیش رو خواهند داشت!