لذت کشف یک کتاب !
یکبار جایی نوشته بودم : ” یکی از تاسف برانگیزترین موقعیت ها این است که به خاطرعدم آشنایی با کتابهای خوب ، همین طور الکی و بدون شناخت قبلی کتابی را از کتابفروشی بخرید . “
این عقیده مدت ها با من بود . یک دفترچه ی مخصوص دارم که از هرجایی که گیربیاورم اسامی کتاب های مفید را می نویسم و اغلب کتابفروشی رفتن های من خلاصه می شود به اینکه یک لیست ده تا بیست تایی کتاب را بگیرم دستم و یکی یکی از فروشنده سوال کنم .
اما یک چیز دیگر هم هست که البته باید اول به یک ثبات در خواندن برسی و بعد شروعش کنی . یکی از لذت های عمیق زندگی این است که یکبار بدون هیچ اسم کتاب قبلی بروی نمایشگاه کتاب یا نصف روزت را بگذاری برای سرزدن به چندکتاب فروشی معروف و بزرگ شهرتان . بعد سر فرصت و حوصله بین قفسه ها راه بروی و یکی یکی کتاب ها را نگاه کنی . روی جلد ، پشت جلد . مقدمه را بخوانی ، صفحات میانی را نگاه کنی ، روی طراحی جلد دقیق شوی ، در پستوهای ذهنت دنبال اسم نویسنده بگردی ، مترجم ، ناشر … آخرش هم کلی با خودت کلنجار بروی که این کتاب را بخرم یا نه ؟
و همین طور کتاب های بعدی … وقتی به پیشخوان کتابفروشی می رسی دستت پر باشد از ده پانزده کتابی که تا به حال نه اسمشان را جایی شنیده بودی نه سابقه ی آشنایی داشتی .
دیگر همین مانده که برسی خانه و یکی یکی کتاب ها را شروع کنی . احتمالا از خواندن بیشترشان چهره ات جور خاصی درهم می رود که مثلا ارزش خریدن نداشت ، بی محتوا بود… حتی اگر این قضیه چندبار تکرار شود حسابی هم از دست خودت و کسی که این برنامه را پیشنهاد داده عصبانی شوی که این بدون شناخت کتاب خریدن دیگر چه صیغه ای بود و همه ی پول هایم را ریختم سطل زباله و …
اما صبر کن ! کافیست آن وسط برسی به یک کتاب خوب . یک کتاب که دوستش داشته باشی ، از خواندنش لذت ببری ، با صفحاتش ، با افکار نویسنده اش احساس آشنایی کنی … یک کتاب از آن ها که بعدش بگویی چه خوب شد خواندمش !
آن وقت تمام ناراحتی کتاب های به درد نخور قبلی از ذهنت پاک می شود . احساس یک کشف شیرین به تو دست می دهد . این کتاب را هیچ کس به تو معرفی نکرده بود ، تعریفش را در هیچ وبلاگ و نشریه ای یا از زبان هیچ دوستی نشنیده بودی …
اما حالا تو می توانی شروع کننده ی این راه باشی و کتاب را به خیلی ها و خیلی جاها معرفی کنی و ته دلت غنج برود که من کشفش کردم !
حتی مهم نیست اگر بعدا معرفی اش را خیلی جاها ببینی و از زبان خیلی ها بشنوی(که درباره ی کتابهای خوب اغلب این اتفاق می افتد) مهم این است که تو از از روی دست آنها ننوشته ای ، خودت به جواب مسئله رسیده ای ، خودت کشفش کرده ای . و اینکه بقیه ی جاها هم از کتاب تو (!) تعریف کنند عیبی که ندارد هیچ خوشحال ترت هم می کند …
کشف یک کتاب هرچند زمان ببرد و به این آسانی ها نباشد اما لذتی دارد که می ارزد هرچند وقت یکبار بدون هیچ لیست و اسم مشخصی سری به کتابفروشی ها بزنی و در ذهنت بگویی : آمده ام برای کشف یک کتاب خوب !
صاد