قوانین فراموش شده!
وقتی برگشتم ماشینی پشت سر من و با فاصله نزدیک پارک کرده بود.بیرون آمدن از پارک با این فاصله کم بسیار سخت بود.دنده عقب که گرفتم سپر به پلاک ماشین برخورد کرد.گوشه اش کمی کج شد.نامه ای نوشتم با این مضمون:"شما بسیار نزدیک به ماشین من پارک کرده بودید.هنگام خروج پلاک ماشینتان کمی آسیب دید.حلال کنید ،در صورت عدم رضایت با این شماره تماس بگیرید."و شماره همسرم را پایین نامه نوشتم.غروب بود که صاحب ماشین تماس گرفت.گفت حلال می کند فقط بایک شرط ،که ساعت هفت شب در همان مکان که روبه روی پارکی بود حاضر شویم و خسارت هر چند اندک ماشین را بپردازیم.از ماشین که پیاده شدیم پیرمردی را دیدیم بسیار خوش تیپ با دستمال گردنی سرمه ای و کفش هایی که از تمیزی می درخشید.دست همسرم رابه گرمی فشردوما را به ضلع شمالی پارک دعوت کرد. خانوده اش دور سفره ای منتظر نشسته بودند.خانواده ای که کوچک ترین سنخیتی ازنظر ظاهربامانداشتند.پیرمرد می گفت در زمانه ای که پیش چشمت به ماشینت می کوبند و فرار می کنند باید از کسی که برای کج شدم گوشه پلاکت نشانی از خود می گذارد ،تشکر ویژه کرد.دلم می گیرد .چقدر اجرای فرامین الهی برای مردم غریب است!
بقلم میس طلبه بانو