قبله
چیز زیادی از مسجدالاقصی نمی دانم. بچه که بودم تصویرش را روی یک سجاده قدیمی دیده بودم و از مامان پرسیده بودم کجاست. بعد از همان شش هفت سالگی رفت توی ذهنم که اینجا اولین قبله مسلمانان بوده. و همین جمله کوتاه بس بود که یک تقدس ابهام گونه پیدا کند برایم. اولین قبله!
امشب که اتفاقی داشتم این خبر را میخواندم نفهمیدم چرا چشمم گره خورده بود به تصویر کوچک آن بالا. به اولین قبله. و یاد تمام تعلقی افتادم که نسبت به کعبه داشتم. یعد با خودم فکر کردم یک مکان چقدر باید عظمت داشته باشد که بشود تالی تلو کعبه؟ قبله!
داشتم دنبال عکس های بیشترش میگشتم اتفاقی فهمیدم آن گنبد زرد با دیوارهای چندضلعی خاص که از بچگی توی ذهنم حک شده بود، مسجد الاقصی نیست. نامش قبة الصخره است. مکانی مقدس در نزدیکی مسجدالاقصی که سنگ معراج پیامبر داخلش قرار دارد. و مدت هاست صهیونیست ها تصاویر آن را به جای مسجدالاقصی ارائه دادند تا حفاری ها و تخریب های کنار مسجد را با خیال راحت ادامه دهند.
از خودم خجالت کشیدم که اینقدر از پایه های دینم دورم. از خودمان خجالت کشیدم که نشسته ایم یک گوشه و جهان را سپرده ایم دست یهودیان و آن قدر از همه چیز و همه جا بی خبر شده ایم که خبرگزاری فارسمان هم تصویر (قبة الصخره) را می گذارد به جای مسجدالاقصی. و من تحصیل کرده مذهبی نمی فهمم!
دلم هوای دو رکعت نماز تحیت کرد. روی فرش های مسجد الاقصی. از خودم پرسیدم ممکن است؟ و جواب دادم ممکن است. روزی که بیشتر به خودمان بیاییم . روزی که حواسمان را جمع داشته هایمان کنیم.
بقلم بانو صاد