قافله عشق
21 اسفند 1390 توسط الزهرا (س) نصر
پیش نوشت:
چون شد آن ایمان و باورهای ما / خاک شهر کوفه بر سرهای ما / فرق دارد کوفه بس با کربلا / ما کجاییم و شهیدان در کجا
وقتی موقع خداحافظی با بچه ها می گویم بار اولم است که جنوب می روم ، زل می زنند در چشمانم و دنبال رد شوخی در صحبت هایم می گردند.
وقتی یقین پیدا می کنند که کاملا جدی گفته ام ، سفره ی دلشان از خاطرات جنوب را پهن می کنند جلوی چشمانم ، از شلمچه می گویند و از طلا بودن طلائیه ، در گوشم می خوانند و ماادرئک فکه ؟ و ازشب های بی نظیر گردان تخریب روایت می کنند … و من همچنان درک نمی کنم حرف هایشان را … فقط عطشم برای رفتن بیشتر می شود ….
معجزات خاک های جنوب آنقدر زیاد هست که بتواند چشم های حاج آقا پناهیان را موقع تعریف خاطراتش از آن دوران و خاک در افتتاحیه اردوی جنوبمان سرشار از بغض کند و مرا دلتنگ جایی کند که هرگز ندیده ام … جایی که آسمان به زمین نزدیکتر است …
+ جایتان خالی 4 شنبه دیدار رهبری بودیم … شارژ روحی شدیم شدیدا …
+ انشاءالله فردا برای اولین بار عازم جنوبیم… جایی که تعریف زیاد شنیده ایم اما تا کنون به علت کم سعادتی نصیبمان نشده … میرویم تا شنیده هایمان رنگ دیدنی به خود بگیرد … حلال بفرمائید … توصیه خاصی هم دارید شدیدا مشتاق شنیدنیم … یاعلی.ع
ز.هدایتی
ز.هدایتی