عبا و کیف !
23 بهمن 1391 توسط الزهرا (س) نصر
دیده بودم آقایونی رو که کیف خانومشون رو حمل میکنن و خانوم خیلی آسوده میشود!
اما خب بنا بر لباسِ حاج آقایی ِ جناب همسر همیشه تو دلم میگفتم ایشون که نمیتونن کیف ِ منو بگیرن دستشون… به نظرم اصن خلافِ شأنِ لباسشونِ …
تا اینکه روزی از روزها فهمیدن که طبق معمول چقدر کیفم سنگینه و اصرار کردن که کیفمُ بدم بهشون و من هی سبک سنگین میکردم خب نمیشه که… و در همین جا عبای محترمشون به دادمون رسیدن و جناب همسر گفتن خب میگیرم زیر عبام… بعد از اینکه مسافتی به آسودگی طی شد دیدم تابحال چقدر خبط و خطا کرده بودم توی دلم و … و گفتیم که چقدر خوب میشد همیشه کیف ِ سنگینمان را میسپردیم به او…
البته در این بین مدام چشمم به این بود که مبادا کیفم معلوم بشه… و جناب همسر گفتن خب بشه مگه چیه؟!
بقلم بانو رضوان