ضعف ایمان کوفیان
…نكتهی دوم كه زمینهی چنین جنایتی را به دست كوفیان فراهم كرد، ضغف ایمان آنها بود. ایمان غیر از این است كه به من بگویند اصول دین چندتاست؟ بگویم پنجتا، توحید، نبوّت، عدل، امامت، معاد. یا تا حدودی اعتقادی هم به آنها دارم.
آن ایمان و باوری كه انسان با همهی وجود به این حقیقت پیوسته باشد. جان او در گرو این باورها باشد، این حسابش جداست از آن پذیرش اوّلیه، سطحی دین خدا، ایمان راسخ، ایمان مستحكم است كه میتواند انسان را حفظ كند، ایمان محكم است كه انسان را در برابر تهدیدها ثابت قدم نگه میدارد. انسان دچار بزدلی و ترس و گریز نمیشود. دچار به تن دادن به ذلّت و تسلیم نمیشود. ایمانی استوار و راسخ است كه سبب میشود انسان مورد تطمیع قرار نمیگیرد، تطمیعها در او اثر نكند. اگر وعدهی پست و مقامی دادند، اگر وعدهی پول و ثروتی دادند، اگر وعدهی نام و شهرتی دادند، اگر وعدهی كیف و لذّتی دادند، آن آدم را نفریبد. آدم جبههی حق را برای رسیدن به آنها ترك نكند.
تعداد كسانی كه روز عاشورا روبروی امام حسین ایستادند، امام حسین را خوب میشناختند. امّا گیرشان در ضعف ایمانشان بود. عمر سعد، امام حسین را خوب میشناسد، عمر سعد آدم كوچكی هم نیست، عمر سعد پسر وقّاص است كه سعد وقّاص كسی است كه در زمان خلیفهی دوّم، فرمانروای لشكر اسلام در فتح ایران بود. داستان قادسیه و … را در تاریخ خواندهاید.
سردار بزرگ، فاتح سپاه اسلام، پدر عمر سعد است. عمر سعد هم معروف است به تقدّس و تدین در عین حال آدم موجّهی است. به دلیل پدرش خیلی صاحب شهرت و موقعیت بود. از طرفی دیگر خوب اهل بیت را میشناسد.
امّا گیرش، گیر ضعف ایمان است. لذا وقتی ابنزیاد وعدهی حكومت ری را میدهد، كه ری همان تهران امروزی است. البتّه حكومت ری شاید بتوان گفت حكومت كلّ ایران بوده. مركز و مقرّ حكومت در ری بوده. كلّ ایران یكی از استانهای كشور اسلامی بوده، همینطور كه مصر یكی از استانها بوده و عراق، عربستان، حجاز یكی از استانها بوده. وقتی كه ابن زیاد وعده حكومت ری را به عمر سعد میدهد، عمر سعد میداند كه جبههی حقّ و باطل كجاست. لذا وقتی امام حسین عليهالسّلام با عمر سعد ملاقات میكند، به او میگوید عمر سعد تو بین بهشت و دوزخی، تو میدانی حق چیست، بیا و این جنایت را به گردن نگیر.
شاید هم روز اوّلی كه عمر سعد به كربلا آمد به قصد كشتن امام حسین نیامد، شاید آمده بود شاید با یك ارعابی با سیهزار نفر یا بعضی از تاریخها نقل كردند، صد و بیست هزار نفر لشكر كه داریم میبریم امام حسین با هفتاد و دو نفر طبیعتاً منطق به او اجازه نمیدهد كه دست به جنگ بزند، تسلیم میشود و بیعت یزید را میپذیرد. بدون قتل و خونریزی داستان تمام میشود و ابن زياد حكومت ری را به من میدهد.
یعنی معلوم نیست روز اوّل كه عمر بن سعد كه به سمت كربلا حركت كرد قصد كشتن امام حسین عليهالسّلام را داشت. لذا یك مقدار هم این دست و آن دست میكرد و دنبال راه حلّی بود كه بدون درگیری قضیه را تمام كند، بیعت بگیرد از امام حسین و داستان تمام شود. و به دلیل همین تعلّلها شمر ابن ذیالجوشن در كوفه پیش ابنزیاد بود و میدانید ریشهی شمر به خوارج هم برمیگردد و به جنایتهای دوران امیرالمؤمنین هم برمیگردد.
شمر آنجا تحریك كرد و به ابن زیاد گفت: این عمر ابن سعد آدم به جنگ نیست و لذا ابن زیاد یك نامهای داد به شمر برای عمر بن سعد و یك نامه هم داد به خود شمر. گفت: اوّل این نامه را بده به عمر بن سعد، ببین عكس العمل او چیست؟
اگر پیغام مرا در مورد جنگیدن و كشتن اباعبدالله نپذیرفت، نامهی دوّم ملاك عمل است…*
* بخشی از سخنرانی استاد مهدی طيّب در جلسهی اهل ولاء
به کوشش مهتاب ابیان