صفر نوشت ۹
…اینکه کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا، واقعیتش همین است، در زندگی ما در معرض فدا کردن خودمان و آنچه به آن تعلّق و دلبستگی داریم در راه محبوب هستیم. این کل یوم عاشورا و کل ارض کربلاست. واقعاً تا کجا ایستادهایم؟ چه چیزمان را حاضریم بدهیم؟
شاهدش هم این است که به محض اینکه مشکلی پیش میآید، برای شغلمان مشکل پیدا میشود، برای داراییمان مشکل پیدا میشود، لطمهای به آبرویمان وارد میشود، تهمتی در جامعه به ما میخورد و امثال اینها میبینید چه شکلی به هم میریزیم و بعضی وقتها العیاذ بالله به زمین و آسمان بد و بیراه میگوییم. تا كجا ایستادهایم؟
شاهد عشق و محبّت و ولایت، آمادگی برای فداکاری است، ادّعای عشق و محبّت زیاد است. دیدید دیگر چه خوب قرآن رسوا کرد، افراد میآمدند خدمت رسول الله هر كسی میگفت: یا رسول الله من کار خصوصی دارم با شما، مینشست در گوشی با پیامبر صحبت میكرد، حالا حرفهای بیربط و وقت پیامبر را میگرفتند، پیامبر هم که یکپارچه شرم و حیا و ادب بودند، به روی خودش نمیآورد امّا اذیت که میشد منتها به روی خودش نمیآورد، تحمّل میکرد.
آیه نازل شد و خدا امر کرد که اگر کسی بخواهد با پیامبر نجوا کند، در گوشی صحبت کند باید قبل از این صحبت در گوشی، مبلغی را در راه خدا صدقه دهد. باور میکنید از فردا یک نفر هم نیامد با پیامبر کار داشته باشد و درگوشی حرف بزند، تنها فردی که به این آیه عمل کرد كه سنّی و شیعه هم نقل كردند، امیرالمؤمنین علیهالسّلام است. حضرت امیر رفت صدقه داد، آمد نشست بغل دست پیامبر و صحبت خصوصی با پیامبر كرد.
این محک است، صدقه دادن که چیزی نبود، پولی بدهند بیایند با پیامبر صحبت خصوصی کنند، حاضر نشدند، دلشان نیامد از پولشان بگذرند. تا كجا ایستادهایم؟ تا پای چه چیزی ایستادهایم، حاضریم چه چیزمان را بدهیم. خودمان به خودمان برگردیم.
لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّون:[1] به بِر نمیرسید، به حقیقت خوبی و نیکی نمیرسید مگر اینکه از آنچه که دوست دارید انفاق کنید. جانت را دوست داری، جانت را انفاق کن. آبرو و حیثیتت را دوست داری آن را. پست و مقامت را دوست داری، پست و مقام را. پول و ثروتت را دوست داری، پول و ثروتت. فرزندت را دوست داری، فرزندت. هرچه را دوست داری، اگر میخواهی برسی، باید اینها را انفاق کنی.
این است که عرض کردم خلاصه اینکه ما در عشق به اهل بیت سخنرانی کنیم، شعر بگوییم، مدّاحی کنیم، اینها هیچ کدام نیست. آنجایی که میگذریم از چیزهایی که به آنها دلبستگی داریم، آن شاهد عشق واقعی به اهل بیت علیهالسّلام است و کسی که اینطور شود به آنها ملحق میشود و جزو اهل بیت میشود. نمونهاش هم سلمان فارسی است. مگر سلمان منا اهل البیت نشد، او فانی شد از خودش، او گذشت از خودش، شد منا اهل البیت.
هرکس دیگر هم اینطور شود منا اهل البیت میشود، گفت:
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده عالم دوام عشق
کسی که اینطور شود جاودانه میشود، همیشگی میشود، دیگر میرا نخواهد بود، چون وجه الله میشود. وجه الله هم که شد یبْقى وَجْهُ رَبِّكَ[2] میشود. باقی ماندنی میشود…*
[1]- سورهی آلعمران، آیهی 92.
[2]- سورهی الرّحمن، آیهی 27.