شهید شرعی 3
بحث هنر یکی از مسائلی است که در انقلاب هنوز که هنوز است حل نشده ، باقی مانده است . چند دلیل در این باره وجود دارد . یکی اینکه هنر به معنای رایج روزش معمولا در سیطره کسانی بوده که ارزش های اسلامی برایشان جا افتاده نبوده وبعد از انقلاب هم طبیعی بود که تا مدتی آنها صحنه گردان مسائل هنری باشند . اما مسئله بسیار مهم تر این است که ما تا یک مدتی بعد از انقلاب و حتی الان هم در یک محدوده ای ، علوم انسانی را به عنوان علم نگاه می کنیم یعنی دقیقا مانند علوم تجربی با آن برخورد می کنیم . فکر می کردیم همان روابطیکه در فیزیک و شیمی کشف کردیم و یا آن چیزهایی که در فیزیک کیهانی و هسته ای دسترسی پیدا کردیم ، همان روابط هم در علوم انسانی حاکم است . هر چیزی که به نام علم مطرح می شد ، تقریبا برای همه غیر قابل خدشه بود . مخصوصا در این قرون اخیر که هجوم فرهنگ استعماری را شاهد بودیم . ( یعنی هجوم روشنفکری غرب زده و شرق زده که هر دوی انها به یک ریشه الحادی مشترک بر میگردند که بحث آن یک بحث جداگانه ای است .)
یک حالت خود باختگی ای در مقابل جهان علم برای ما بوجود آمده بود ، هر چیزی که از موضع علم بیان می شد ، خودمان را در مقابلش خلع سلاح میدیدیم.
هنر وقتی که بعد تخصصی پیدا می کند ، دقیقا یک چیزی می شود شبیه علم که مختص صاحب نظران است و دیگر آن جاهایی که صحبت از سبک های هنری می شد ، بچه های مذهبی اجازه اظهار نظر در این موارد را نداشتند .به عنوان یک امر تخصصی کسانی باید ابراز نظر می کردند و صحنه گردان نظرات هنری بودند که یک مراحلی را گذرانده باشند و به عنوان متخصص این امر شناخته شده باشند.
اما هنر به معنای مفهوم گسترده ای است که در کلیه روابط انسانی سایه می افکند . چون اساس مفاهمه بشری است .وقتی ما یک مفهوم را به گونه ای که دلنشین باشد به دیگران انتقال می دهیم یعنی کار هنری ارائه میدهیم . کار هنری کار انتقال مفاهیم است و اصلا در رابطه با مفاهمه است که هنر مفهوم پیدا میکند .هنر به عنوان یک ابزار مهم روابط انسانی دقیقا چیزی است که باید زیر مجموعه ی مفاهیم اسلامی باشد و اگر ما اینگونه با هنر برخورد کنیم اساسا قالب های هنری را تغییر میدهیم و تغییر میکند چه بخواهیم و چه نخواهیم . اگر بپذیریم هر آنچه که در غرب می گذرد به عنوان هنر چه در بحث هنر های هفت گانه و چه در حوزه های عامیانه ی آن دقیقا در رابطه با این است که یک ایده یک پیام و یا یک مفهوم از هنرمند به هنرپذیر منتقل می شود ؛ هنر ابزاری می شود برای انتقال این مفاهیم آن وقت اگر نقش ابزاری هنر پذیرفته شود آن چیزی را که هنر منتقل می کند بر این ابزار تاثیرخواهد گذاشت . مثلا در علوم تجربی اگر بنا باشد یک پیچ را در یک شرایط خاص درون دستگاهی است را باز کنیم . می رویم سراغ آچار مخصوص خودش یعنی یک جا آچار فرانسه به درد میخورد یک جا آچار رینگ به درد این می خورد چرا ؟ چون این محدود به یک شرایط خاصی است که آن شرایط خاص ایجاب میکند که ما ابزار خاصی را استفاده کنیم . شما هیچ گاه برای اینکه بخواهید مشخص کنید که یک قطعه گونیا هست یا نه از چکش استفاده نمیکنید . از گونیا استفاده می کنید چون این کار ابزار خودش را طلب می کند . در مفاهیمی که بین بشر و روابط بشری منتقل می شود .چه مفاهیم سخیف باشد و چه مفاهیم عالی ؛ ابزار مخصوص خودش را می طلبد ..